۹۹/۰۲/۱۴ چاپ ایمیل و پی دی اف
بی تو به سر نمی‌شود (4)

انسان برای شکوفا شدن نیاز به «امام» دارد/ دین برنامه‌ای برای شکوفایی و به‌‌خود آمدنِ انسان است / «امام» کسی است که انسان را حمایت می‌کند تا شکوفا بشود 

شناسنامه:

  • زمان: 99/02/09
  • موضوع: بی تو به سر نمی‌شود
  • مکان: مسجد دانشگاه رضوی
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان، در ماه مبارک رمضان در حرم مطهر امام‌رضا(ع)، با موضوع «بی تو به سر نمی‌شود» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی که بدون حضور مخاطب برگزار می‌شود، هر روز حدود ساعت ۱۶ از شبکۀ پنج سیما پخش می‌شود. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در چهارمین جلسه را می‌خوانید:

دین به‌قدری جذابیت دارد که می‌تواند خستگی‌های دنیا را برطرف کند      

 بی‌تردید چون دین مطابق فطرت انسان است، چون مطابق با غریزه و آن طبیعت اصلی بشر است، اگر خوب برای آدم‌ها توضیح داده بشود بسیار جذاب خواهد بود. این‌قدر دین جذابیت دارد، زیبایی دارد و به معنای واقعی کلمه سرگرم‌کننده و دل‌خوش‌کننده است که حتی خستگی‌های دنیا را می‌تواند برطرف کند.

دنیا واقعاً خسته‌کننده است، البته ممکن است کسی غرق آرزوها باشد و این خسته‌کنندگی را متوجه نشود، ولی دنیا واقعاً آن‌چنان لذت‌بخش نیست. دین می‌تواند حتی دنیا را برای آدم لذت‌بخش کند، ما باید انتظارمان از دین، این باشد که هم خودش برای ما خیلی شیرین و جذاب باشد، به‌حدی که با کشش، دین‌داری کنیم نه با کوشش؛ یعنی دین‌داری کردن برایمان سخت نباشد، و هم انتظارمان باید این باشد که دین، دنیای ما را هم لذت‌بخش و آباد کند و تلخی‌های دنیای ما را برطرف کند.

«به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست؛ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست!» یعنی یک عشقی نسبت به جهان پدید می‌آید، به‌خاطر آن خرمی‌ای که از خداوند در دل ما پدید آمده و دنیا را به نوعی جلوۀ او می‌بینیم، دنیا را محل عشق‌بازی با او می‌بینیم، پس به این مکان عشق‌بازی هم می‌توانیم علاقه‌مند بشویم و از این مکان عشق‌بازی هم لذت ببریم. این دیگر «حب‌الدنیا» نیست، این در واقع می‌تواند همان «حب‌الله» یا محبت به مسائل بسیار ارزشمند و عالی، تلقی بشود.

اگر ولایت را برای ما خوب توضیح بدهند، جذاب‌ترین بخش دین خواهد بود

در منظومۀ معارف دین، مفاهیم دینی و تکالیف دینی، ولایت مهم‌ترین مفهوم است و یک موضوع واقعاً محوری است، پس علی‌القاعده باید لذت‌بخش‌ترین بخش دین هم باشد. ولایت محور اصلی دین است و اولویتش بالاتر از بقیۀ بخش‌های دین است، و اگر ولایت را برای ما خوب توضیح داده باشند، جذاب‌ترین بخش دین می‌شود.

اگر در آموزش‌ها و در تعلیم‌های دینی‌مان، روش دیگری برای بیان ولایت داریم که روش جذابی نیست، باید در روش خودمان تجدید نظر کنیم. اگر شیوۀ توضیح دادن و بیان ما دربارۀ موضوع ولایت، واقعاً درست باشد، طبیعتاً باید موجب جذابیت بشود و حتی جذابیت دین را برای ما افزایش بدهد و حتی بالاتر از آن، دنیا را هم برای ما جذاب کند.

 

همان‌طور که در جلسات قبل بیان شد، ما می‌خواهیم بحث دربارۀ ولایت را از زاویۀ «زندگی» شروع کنیم. اول باید بگوییم که زندگی چیست؟ در زندگی چه اتفاقی می‌افتد؟ ما در خلأ دربارۀ انسان بحث نمی‌کنیم، بلکه می‌خواهیم انسان را در متن زندگی ببینیم و بعد به این نتیجه برسیم که «آیا انسان به سرپرست احتیاج دارد یا نه؟ احتیاج انسان به سرپرست، چگونه است و این سرپرست چه کسی می‌تواند باشد و چگونه عمل می‌کند؟»

دین به ما می‌گوید: «خودت باش، من تو را در اوج زیبایی آفریده‌ام»

اگر ما این بیان و توضیح دربارۀ ولایت را به‌صورتی بین‌المللی مطرح کنیم، همه می‌پذیرند، دیگر بحث این دین و آن مذهب نیست. اگر ما به انسان‌ها بگوییم که «بیایید به این شیوه زندگی کنید... باید یک رفتارها و حالاتی را به خودتان اضافه کنید یا یک رفتارها و حالاتی را از خودتان کم کنید، یا حرکت کنید از این نقطه بروید و در آن نقطه قرار بگیرید و...» هرکدام از این تعابیر را برای انسان‌ها به‌کار بگیریم، ممکن است بدشان بیاید و انصافاً هم حق دارند که بدشان بیاید. چون انسان‌ها دوست دارند خودشان باشند، دوست دارند هرچیزی که از دل‌شان برمی‌آید، عمل کنند و دوست دارند عالم را در خدمت خودشان بگیرند.

دین هم نیامده است به کسی بگوید که «بیا این فضائل را به خودت اضافه کن!» دین هم نیامده است بگوید که «این بدی‌ها را از خودت بکَن» دین هم نیامده است به انسان بگوید که «از این نقطه حرکت کن برو به نقطۀ دیگر!» دین در واقع به ما چه می‌گوید؟ دین می‌گوید «خودت باش، خدا تو را در اوج زیبایی آفریده است، سعی کن خود عمیق پنهانت را شکوفا کنی»

تفاوت حرف دین با حرف افراد هوس‌ران‌ در چیست؟

فرق حرف دین با حرف هوس‌ران‌ها چیست؟ آنها می‌گویند «ما می‌خواهیم هر کاری دل‌مان می‌خواهد انجام بدهیم» یعنی هرچیزی که در سطح دل‌مان، به ما گفته می‌شود، آنها را جواب بدهیم... اما دین می‌گوید: چرا فقط سطح دل خودت را می‌خواهی پاسخ بدهی؟ به اعماق دل خودت هم نگاه کن، فرق دین با بی‌دینی این است.

آدم بی‌دین و هوا‌پرست می‌گوید «دلم می‌خواهد» اما کدام قسمت دلش؟ قسمت سطحیِ دلش می‌‌خواهد. آدم دین‌دار چه می‌گوید؟ او هم می‌گوید «دلم می‌خواهد» اما کدام قسمت دلش؟ قسمت بسیار عمیق دلش که اتفاقاً اگر انسان قسمت بسیار عمیق دلش را پاسخ بدهد، بسیار لذت‌بخش‌تر خواهد بود و اساساً سرّ لذت دین در همین است، سرّ لذت مفهوم ولایت هم در همین است.

حالا ببینیم آیا واقعاً این ادبیات با ادبیات دینی ما سازگار است یا نه؟ در قرآن کریم، این‌گونه از دین تعبیر می‌شود که خدا از تو می‌خواهد خودت باشی، خدا از تو می‌خواهی حرف دلت را گوش کنی. خدا از تو نمی‌خواهد چیز دیگری یا کسی دیگر بشوی، خدا نمی‌خواهد چیزی از فضائل را به خودت اضافه کنی یا چیزی از رذائل را از خودت کم کنی.

آیا ادبیات دینی ما هم همین را می‌گوید؟ بله، واقعش این است که در کلیدی‌ترین آیات قرآن، همین تعابیر به کار برده می‌شود و ما اگر از این تعابیر فاصله بگیریم طبیعتاً خیلی‌ها از دین خوش‌شان نمی‌آید.

دین را برنامه‌ای برای اضافه‌کردن چیزی به انسان تلقی نکنیم / دین برنامه‌ای برای شکوفایی و به‌‌خود آمدنِ انسان است

اگر از کسانی که دین‌گریزی دارند (و حتی ممکن است‌ کارشان به دین‌ستیزی هم کشیده بشود) بپرسید که چرا می‌خواهی دین‌دار نباشی؟ می‌گوید: «دلم می‌خواهد، دوست دارم هرطوری که دلم می‌خواهد رفتار کنم، دوست ندارم دستور کسی را اجرا کنم، حتی دوست ندارم دستور خدا را اجرا کنم، دوست ندارم دستورات شما دین‌دارها را اجرا کنم، شما دارید به من تحمیل می‌کنید. من می‌خواهم طبق تمایلاتم عمل کنم.» آدم هوس‌ران در مقابل دین، معمولاً همین حرف‌ها را می‌زند. خُب ما چرا در آموزش دینی، یک کاری کرده‌ایم که او این تلقی را پیدا کند که دین آمده است یک چیزی را به تو تحمیل کند، یک چیزی را از بیرون به تو اضافه کند هرچند آن چیزها، خوبی‌ها باشند. درحالی‌که دین واقعاً نیامده است این کار را بکند! اتفاقاً دین می‌گوید: خودت باش، هرچیزی دلت می‌خواهد! منتها کدام قسمت دل؟

این حرف و این تلقیِ از دین، یک‌دفعه‌ای هوا‌پرست‌ها را تسلیم می‌کند و می‌گویند: واقعاً اگر دین دارد به من می‌گوید که «هرچه خودت می‌خواهی» پس چرا تنبلی کنم؟ چرا مخالفت کنم؟ اگر دین دارد به من می‌گوید که اصلاً نمی‌خواهم چیزی را به تو اضافه کنم، خُب من چرا دین‌گریزی داشته باشم و از دین فرار کنم؟

اگر در تعلیمات دینی، دین را برنامه‌ای برای اضافه‌کردن چیزی به انسان تلقی نکنیم، بلکه برنامه‌ای برای شکوفایی انسان و «به خود آمدنِ انسان» تلقی کنیم، واقعاً خیلی از دین‌گریزی‌ها کم می‌شود.

قرآن: چیزهایی را که به نفس انسان صدمه می‌زند، به او الهام کرده‌ایم

حالا به سراغ آیات کریمۀ قرآن برویم. در سورۀ شمس، خداوند متعال بعد از هشت قسم، وضعیت انسان را تشریح می‌کند: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا و...» خداوند به بزرگ‌ترین پدیده‌های طبیعی که در اطراف ما هست، قسم یاد می‌کند و بعد می‌فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس/7) قسم به جان آدمی! قطعاً این یک امر باعظمتی است که خداوند متعال دارد به آن قسم می‌خورد. «وَمَا سَوَّاهَا» یعنی آن خدایی که این نفس انسان را به زیبایی ترسیم و تنظیم کرده است. خداوند به جان آدمی و به خدایی که این جان را به زیبایی تنظیم کرده است، قسم یاد می‌کند. جان ما چقدر زیبا و چقدر خوب است که خداوند به خودش قسم می‌خورد که این جان را تنظیم کرده است.

حالا این جان آدمی که این‌قدر زیباست، دارایی‌هایش چه چیزهایی هستند؟ می‌فرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» ما به انسان الهام کردیم آن چیزهایی که بتواند به این نفس زیبا صدمه بزند و الهام کردیم که چگونه می‌تواند جان خودش را از این صدمه‌ها مراقبت کند و حفظ کند.

تزکیه به‌معنای رشددادن و به شکوفایی رساندن است

بعد می‌فرماید: «قَد أفلَحَ مَن زَکَّاها» به تحقیق رستگار می‌شود کسی که خودش را تزکیه کند. تزکیه با تطهیر فرق دارد. در «تفسیر المیزان» در جایی می‌فرماید: تطهیر به‌معنای بیرون راندن آلودگی‌ها و پاک‌کردن شیء است. اما در اینجا خدا نفرموده است که نفس خودت را تطهیر کن. چون تطهیر یعنی چیزی را که آلوده است، پاکش کنید. در اینجا خدا می‌فرماید: خودت را تزکیه کن.

تزکیه یعنی چه؟ می‌فرماید: تزکیه به‌معنای رشددادن و به شکوفایی رساندن است. در جای دیگری دربارۀ این رشددادن می‌فرماید: «مانند رشد گیاه» رشد گیاه چگونه است؟ میوه از دل گیاه در می‌آید، میوه به گیاه تحمیل نمی‌شود، گل از دل این چوب خشک در می‌آید، برگ لطیف و سبز از دل این درخت در می‌آید.

تزکیه یعنی رویاندن. رویاندن هم به‌معنای اضافه کردن نیست، رویاندن به‌معنای آب ریختن داخل یک لیوان نیست. رویاندن به‌معنای حرکت دادن و از اینجا به‌جای دیگر بردن نیست. فضا وقتی بهاری بشود، این چوب به شما نشان می‌دهد چه استعدادی دارد و چه میوه‌های خوشمزه‌ای از خودش، به بیرون صادر می‌کند، نشان می‌دهد که در دل این نهال، چه خبری هست؟ یک مقدار آب می‌دهند، یک مقدار هوا و یک مقدار نور، به او می‌رسد، آن‌وقت ببینید چه می‌کند و چه استعدادی دارد؛ همین درختی که تا حالا در زمستان، مثل چوب خشک، خودش را نشان می‌داد.

علامۀ طباطبائی در تفسیر «زکّاها» از کلمۀ شکوفایی استفاده می‌کند. شکوفایی هم مربوط به جایی است که درخت از دل خودش شکوفه بدهد، اصلاً شکوفه هم به همین دلیل به آغاز روییدن گل از گیاه اطلاق می‌شود.

با توجه به توضیح فوق، ببینید معنای این آیه و آیۀ بعدی چه می‌شود: «قَد افلَحَ مَن زکّاها» رستگار شد هرکسی شکفته شد! و بعد آیۀ بعدی می‌فرماید؛ «وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» ضرر کرد کسی که نفس خودش را دفن کرد! (معنای لغوی «دَسَّاهَا» یعنی دفن کردن و پنهان کردن)

چه کسی بدبخت می‌شود؟ کسی که خودش را خاک کند، کسی که خودش را پنهان کند. مثل این است که الان بهار شده است و یک گیاهی می‌خواهد شکوفه بدهد و برگ بدهد، ولی ما این گیاه را کلاً زیر خاک بگذاریم و رویش را بپوشانیم و آب هم به آن ندهیم و اکسیژن و هوا هم به آن نرسد. خُب در واقع آن را نابودش کرده‌ایم.

در این چند آیه، خداوند متعال چقدر زیبا کل دین و کل زندگی را برای ما ترسیم می‌فرماید. نفس آدمی فوق‌العاده زیبا است و خدایی که این نفس را به زیبایی آفریده است به خودش قسم می‌خورد. بعد می‌فرماید: من به این جان، الهام کردم چیزهایی که به او صدمه می‌زند را خودش بفهمد و چیزهایی که او را حفظ می‌کند را خودش بفهمد.

نقش ولایت در شکوفایی انسان چیست؟

در واقع دین دارد به ما می‌گوید: «خودت باش، هرچه دلت می‌خواهد؛ منتها اعماق دلت!» کمااینکه می‌فرماید «قَد اَفلَحَ مَن زکّاها» رستگار شد هرکسی که این پنهانی‌های زیبای قلب خودش را بیدار کرد و شکوفا کرد. آیۀ «وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» دارد به ما می‌فرماید: «خودت را دفن نکن، بلکه خودت را شکوفا کن!»

حالا نقش ولایت در اینجا چیست؟ انسان برای شکوفا شدن، نیاز به فرصت دارد، نیاز به امکانات دارد، این شکوفایی به طور طبیعی اتفاق نمی‌افتد بلکه نیاز به تفکر دارد، نیاز به آگاهی دارد، نیاز به این دارد که به آن آب داده بشود و به او محبت بشود.

حتی دربارۀ گیاه‌های گلدان‌ها هم می‌گویند که اگر با محبت به آنها آب بدهید، بهتر رشد می‌کنند، این یک بحث عجیبی و غریب نیست بلکه یک بحث تجربی و فیزیولوژیک است. به انسان هم باید با محبت، آب معرفت داده بشود، یکی باید عاشق این انسان باشد، یکی باید قدرت داشته باشد که از او حمایت کند، یکی باید قدرت داشته باشد این انسان را تر و خشک کند؛ مثل کودکی که مادرش او را تر و خشک می‌کند و پدرش از او حمایت می‌کند.

انسان موجودی است که برای شکوفا شدن، نیاز به حمایت و محبت دارد

انسان موجودی است که برای شکوفا شدن، نیاز به حمایت و محبت دارد. یک تفاوت بین انسان و حیوان در این است که بعضی از حیوانات، وقتی بچه به دنیا می‌آورند، راه می‌افتند و می‌روند، و این‌طور نیست که مثل انسان، تا سال‌ها او را تحت حمایت خود قرار بدهند و به او رسیدگی کنند و... خیلی از اتفاقات دربارۀ حیوان نمی‌افتد، ولی انسان وقتی به دنیا می‌آید، مادر تا سال‌ها او را پرورش می‌دهد، هر لحظه باید صدایش به گریه‌های او باشد و به او رسیدگی کند.

ما از کلمۀ «خوب‌بودن» استفاده نمی‌کنیم بلکه، می‌گوییم «شکوفا شدن». وقتی بحث خوب‌بودن مطرح شود، ممکن است خیلی‌ها دچار سوءتفاهم بشوند. وقتی بگویید که دین برای خوب‌شدن است، خیلی‌ها از آن فرار می‌کنند و حق هم دارند؛ چون فکر می‌کنند که خوب شدن یعنی اینکه «من باید یک چیز دیگری بشوم» لذا فکر می‌کنند که دارد به آنها تحمیل می‌شود. درحالی‌که قرآن می‌فرماید: «فألهَمَها فُجورَها و تقواها» این در درون خود تو است، و همۀ انسان‌ها در این‌باره مشترک هستند. حالا اگر یک‌کسی می‌خواهد خودش را نبیند و یک ادعای دیگری بکند، این دیگر موضوعش فرق می‌کند.

اصلاً حقیقت خوب‌بودن، یعنی «خود بودن»، یعنی خودت باش و خودت را شکوفا کن. منتها انسان برای شکوفا شدن، نیاز به حامی دارد، نیاز به محبت دارد، نیاز به یک موجود قدرتمندی دارد که بتواند او را محافظت کند. ببینید چقدر بچه‌ها به قدرت پدر و مادر، وابسته هستند! این جریان کودکی ما جریان عجیب و غریبی است، الگوی ما برای درک ولایت است. این را امام رضا(ع) فرمودند.

انسان برای شکوفا شدن نیاز به «امام» دارد / امام به ما فرصت شکوفایی می‌دهد اما تحمیل نمی‌کند

وقتی می‌خواهیم نیاز انسان را به ولایت درک کنیم، خلاصۀ داستان ما دربارۀ ولایت این‌طور خواهد شد؛ انسان برای شکوفا شدن نیاز به امام دارد. اینجا دیگر آن شبهه‌ای که کسی فکر کند «یک نفر می‌خواهد سرپرست من بشود که به من چیزی تحمیل کند؟» خودبه‌خود دفع شده است.

امر و نهی امام، در چه جهتی است؟ امر و نهی او در جهت شکوفا شدن انسان است نه اینکه بخواهد چیزی را به ما تحمیل کند. اتفاقاً مشکل اینجاست که خیلی جاها ولیّ خدا امر و نهی نمی‌کند تا چیزی را به تو تحمیل نکند. برخی از آنهایی که در کنار انبیاء الهی یا در کنار ائمۀ هدی(ع) بودند ولی به دوزخ رفتند، به‌خاطر این بود که اولیاء خدا هیچ‌وقت چیزی را به آنها تحمیل نمی‌کنند. امام کسی است که فرصت شکوفایی به انسان می‌دهد اما چیزی را به ما تحمیل نمی‌کند.

  امام جلوگیری می‌کند از اینکه تو بخواهی خودت را نابود کنی. یعنی جلوی «و قَد خاب من دسّاها» را می‌گیرد؛ البته جلوگیریِ او باز هم تحمیلی نیست، بلکه به یک شیوۀ خیلی لطیف است که إن‌شاءالله بعداً بیان خواهیم کرد.

امام‌رضا(ع): امام مانند یک انیس رفیق و یک مادر مهربان است

برای اینکه تصور نکنید که ما برای زیبا جلوه‌دادن دین، داریم کار تبلیغاتی می‌کنیم و این حرف‌ها را می‌زنیم، کلمات امام رضا(ع) را دربارۀ امام، دقت بفرمایید: «الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ» (کافی / ج1 / ص200)

 امام مانند یک انیس رفیق است، یک رفیقی که مونس آدم است و آدم پیش او احساس آرامش دارد، آدم رازهایش را به او می‌گوید، هیچ‌وقت آدم را اذیت نمی‌کند، بدی‌های آدم را می‌داند ولی آدم را دور نمی‌اندازد، امام مانند پدر مهربان است، باشفقت و دلسوز است. امام مانند برادر شقیق (برادر همسان) است؛ نه برادر بزرگ‌تری که احیاناً به آدم زور بگوید،یا برادر کوچک‌تری که آدم را درک نکند، بلکه مثل یک برادر هم‌سن و سال و همسان است که آدم را درک می‌کند.

بعد می‌فرماید: «و الامُّ البرَّ بالوَلَدِ الصغیر» امام مانند مادرِ مهربان است، نمی‌فرماید «مثل مادر است» هرچند مادر به‌خودیِ خود، مهربان است اما در بین مادران، بعضی‌ها مهربان‌تر هستند و  امام‌رضا(ع) به آن تشبیه می‌فرماید. ضمن اینکه می‌فرماید: «بالولد الصغیر» مادر به بچۀ چهل‌سالۀ خودش هم مهربان است، ولی مادر نسبت به طفل کوچک خود، مهربان‌تر است.

البته بعضی از مادرها هستند که ممکن است بچۀ خودشان را لوس بار بیاورند، یا بعضی از مادرها و پدرها هستند که ممکن است به بچه‌شان چیزی را تحمیل کنند، بعضی از پدرها یا مادرها هستند که ممکن است رفتارهای نامهربانانه‌ای داشته باشند، ولی در اینجا این مادر و پدر، مشخصاتش دقیق بیان شده است، این پدر و مادر چه‌کار می‌کنند؟ فرصت شکوفایی می‌دهند و از فرزندشان حمایت می‌کنند برای شکوفا شدن.

دین برنامۀ شکوفایی است / امام کسی است که انسان را حمایت می‌کند تا انسان شکوفا بشود

دین چیست؟ دین برنامه‌ای است برای تزکیۀ انسان؛ یعنی برنامه‌ای است برای اینکه انسان شکفته بشود، شکوفا بشود، زیبایی‌های درونی‌اش را بیرون بریزد، آن‌وقت هم خودش از آن لذت می‌برد و هم خدا او را تحسین و تکریم خواهد کرد. پس دین برنامۀ شکوفایی است. حالا امام کیست؟ امام کسی است که انسان را حمایت می‌کند تا انسان شکوفا بشود.

مفهوم «تحمیل» دربارۀ امام، ولیّ‌خدا و این سرپرستِ حمایت‌کننده، اصلاً قابل تصور نیست. در جلسات بعد بیشتر در این‌باره گفتگو خواهیم کرد که «ما چرا به این سرپرست نیازمند هستیم؟» البته اگر کسی همین‌طوری به این موضوع نگاه کند، می‌تواند این نیاز را درک کند و زیاد نیاز به استدلال و توضیح ندارد. ولی اگر کسی خواست تأملی بکند که آیا واقعاً ما برای شکوفا شدن به یک مربی، به یک معلم، به یک مادر، به یک پدر، به یک برادر، به یک حامی، احتیاج داریم یا نه؟ اگر کسی خواست بیشتر در این باره فکر کند، ما در جلسات بعد سعی می‌کنیم در این‌باره بیشتر گفتگو کنیم. ولی همین‌طوری هم آدم‌ها به تجربه می‌توانند درک کنند، با کمترین تأمل و تفکر می‌توانند به اینجا برسند که «ما به این حامی احتیاج داریم» این حامی باید مشخصاتی داشته باشد که آن مشخصات به ما امنیت می‌دهد و به ما آرامش می‌دهد. اگر کسی این مشخصات را داشته باشد، ما به او عشق خواهیم ورزید و خدا امکانش را به ما داده است که ما به «امام» عشق بورزیم.

(الف2-ن2)


<<جلسه قبل

جلسه بعد>>

نظرات

عالی بیان شده بود

احسنت

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...