در دنیا بسیاری از مردم حوصلۀ فعالیت سیاسی ندارند و توجهشان به امور سیاسی در حدّ تأمین مایحتاج خودشان است. بنابراین از مهارتها و تحلیل سیاسی عمیقی هم برخوردار نمیشوند، اهل خطر کردن هم نیستند. این وضعیت در طول تاریخ موجب شده است اقلیتهایی در باندهای قدرت همیشه بر مردم مسلط باشند.
آن کسانی که ملّتها را نابود میکنند، کسانی نیستند که بهخاطر منافعشان دست از دین برمیدارند بلکه آنهایی هستند که دست از دین برمیدارند و منافعی هم گیرشان نمیآید!
بعضیها میروند غرب را نگاه میکنند، میگویند اینها چقدر منظم هستند و حسرتشان را میخورد. اگر در فرآیند منظم شدن آنها وحشی شدن پلیس نقش داشته و از سر ترس و ضعف و و از سر زبونی شهوترانی، نه از سر انسانیت، نظم را رعایت میکند، بازهم نظمش، ارزش دارد؟
در جهان بسیاری از سیاسیون مهارتشان در مهار قدرت مردم است نه آزادسازی، افزایش و به کارگیری قدرت مردم در جهت سعادت آنها. تنها سیاسیونی صادقند که اول باور مردم را دربارۀ قدرتشان افزایش دهند و بعد این قدرت را در جهت سعادت مردم به کارگیرند. سیاسیون مهارگر به مردم خود خیانت میکنند.
این ادب نماز است؛ حتی اگر گناهی نکرده باشی!
دوست داشتن آدمهای بزرگ، انسان را بزرگ میکند و دوست داشتن آدمهای نورانی به انسان نورانیت میدهد. اثر وضعی محبوب، آنقدر زیاد است که آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بیارزش علاقه پیدا کند.
هیچکس به اندازۀ ولی امر جامعۀ اسلامی مظلوم نیست. چون معمولا مردم محدودیتهای او را خوب درک نمیکنند و از طرفی دشمنانش محدودیتهای او را خوب میفهمند و او را تحت فشار قرار میدهند و او نیز هرگز نمیتواند همۀ واقعیتها را بیان کند. در عین حال باید به وظیفهای که درست تشخیص میدهد، عمل کند.