۰۲/۰۸/۱۴ چاپ ایمیل و پی دی اف

خلاصۀ کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» (سطح متوسطه)

این کتاب دارای 4 بخش اصلی است. ما خلاصۀ این کتاب را در سه سطح مقدماتی، متوسطه و پیشرفته نوشته‌ایم. در خلاصه سطح متوسطه، سعی شده حرف اصلی هر «بخش» که به طور متوسط حدود 100 صفحه(قطع وزیری) است، در یک الی چند صفحه توضیح داده شود.

منبع: جزوۀ «معرفی و راهنمای کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن»، صفحۀ 21 تا 29

بخش اول: ایمان؛
ویژگی‌های‌ ایمان(آگاهانه، زاینده، پاینده) و ثمرات آن (نقش آن در زندگی خوب)

الف) سه ویژگی ایمان حقیقی

1. آگاهانه باشد، نه کورکورانه، مقلدانه و متعصبانه. 2. زاینده و همراه با تعهدات عملی باشد. یعنی زایش و فایدۀ عملی داشته باشد. نه اینکه در عمل اثری نداشته باشد. 3. پاینده باشد، یعنی همیشگی و همه‌جایی باشد، نه مقطعی و موسمی و گذرا.

ب) شروط خوشبختی

برای اینکه انسان در زندگی خوشبخت شود، چه خداپرست و دین‌دار باشد و چه مادی‌گرا و  بی‌دین، عقلاً  12 شرط لازم هست. (به عنوان مثال: اینکه هدف را بشناسد و راه رسیدن به آن را بداند و یا اینکه اگر خطایی کرد، بتواند جبران کند، نه اینکه غیر قابل جبران باشد.)

ج) خوشبختی، ثمرۀ ایمان حقیقی

این دوازده «شروط خوشبختی»، همان وعده‌هایی است که خداوند در قرآن به مؤمنین داده است. بنابراین هرکسی ایمان حقیقی داشته باشد، یعنی ایمان او دارای آن سه ویژگی که گفتیم باشد، تمام وعده‌های الهی به مؤمنین در قرآن، یعنی همان شروط خوشبختی، شامل حال او می‌شود و در زندگی خوشبخت می‌شود.

بخش دوم: توحید؛
روح توحید (آزادی) و تأثیر آن در زندگی اجتماعی(نفی طبقات اجتماعی) و فردی(وسعت دید، شجاعت)

مقدمه) خشک و بی‌اثر بودن مباحث توحید متکلمین

روشی که متکلمین در بحث توحید دارند، استفاده از بحث‌های فلسفی و استدلالی بی‌اثر و خشک است. مباحث متکلمین دربارۀ توحید، صدها سال به صورت فریبنده از نظر ظاهر و بی‌مغز از نظر باطن، به صورت مجرد و فارغ از ارتباط با دنیای خارج بحث شده است. نباید توحید را به صورت یک پاسخ خشک به یک سؤال علمی و مغزی مطرح کرد. بلکه باید توحید را به صورت مسئله‌ای که دانستن یا ندانستن آن، برای زندگی انسان حیاتی و تعیین‌کننده باشد، مطرح کرد. توحید باید در زندگی اثر داشته باشد، چه در روابط اجتماعی و چه در زمینۀ حکومت. آنجوری که بیکارانِ اجتماعی توحید را مطرح می‌کنند، فرق دارد با آنجوری که یک فرد متعهد، توحید را مطرح می‌کند. یک فرد که احساس مسئولیت اجتماعی ندارد، توحید را اینجوری مطرح می‌کند: «آیا خدایی هست یا نیست؟ خُب، حالا هست، چه‌کار کنیم؟ یا نیست، چه‌کار کنیم؟» باید دید بودن و نبودن خدا در وضع زندگی و نظام اجتماعی چه تأثیر و تغییری ایجاد می‌کند؟

در ادامه از دو منظر به توحید می‌پردازیم؛ الف) معنای توحید ب) تأثیر توحید در زندگی (اجتماعی، فردی)

الف) معنای توحید

توحید، باور «قدرت مطلقۀ خدا» است. وقتی باور کردیم خدا قدرت مطلق است و همۀ قوانین زندگی تابع اراده و قدرت اوست، سلطۀ غیرخدا را نمی‌پذیریم.

ب) تأثیر توحید در زندگی اجتماعی

روح توحید، نفی بردگی غیرخدا و «آزاد شدن» از قید و بند بندگی غیرخدا است. عدم بندگی غیرخدا یعنی عدم اطاعت و نپذیرفتن سلطۀ غیرخدا. غیرخدا ممکن است یک قدرت سیاسی یا مذهبی، یک دوست، یک عامل درون انسان (مثلاً شهوت، حسادت)، یا یک قانون غیرالهی باشد.

بنابراین مهم‌ترین تأثیر توحید در زندگی اجتماعی، «نفی طبقات اجتماعی» است. جامعۀ توحیدی، یک جامعۀ بی‌طبقه است که گروه‌های انسانی بر حسب حقوق و مزایا از هم جدا نشده‌اند؛ بلکه همه زیر یک سقف حقوقی زندگی می‌کنند. در جامعۀ توحیدی، همه، متناسب با استعداد و تلاش خودشان می‌توانند به عالی‌ترین مقامات برسند. پول، دانش و مقام سیاسی با تلاش به دست می‌آید و راه تلاش برای همگان باز است. در واقع، توحید به معنای «تدبیر و خلق و آفرینش و ادارۀ جهان را از یک خدا و یک منبع قدرت دانستن»، ضامن نفی طبقات اجتماعی است.

ج) تأثیرات روانی توحید (تأثیر توحید در زندگی فردی)

در اثر توحید:

1. انسان دارای «وسعت افق دید» می‌شود. موحد از تنگ‌نظری‌ها و کوته‌بینی‌ها آسوده است. افق دید و فکر و ذهن انسان موحد محدود و متوقف به نیازهای مادی و پست نمی‌شود، بلکه صدها نیاز بزرگتر و مهم‌‎تر انسان را هم می‌بیند. موحد آینده را در مقابل خود بی‌نهایت وسیع می‌بیند. او برای دنیا آخری قائل نیست، زیرا آخر دنیا را متصل به آخرت می‌بیند.

2. ریشۀ ترس در انسان موحد، یعنی کسی که اعتقاد به قدرت مطلق خدا دارد، خشکانده می‌شود. ترس‌ها ریشۀ بدبختی‌ها در زندگی انسان‌ها است؛ ترس و بیم و هراس، دنیا و آخرت را از انسان سلب می‌کند. ترسوها بزرگترین جنایات را انجام می‌دهند و ترس باعث می‌شود انسان‌ها به جهالت‌ها و حقارت‌ها تن بدهند. مهم‌ترین تأثیر روانی توحید در روح انسان این است که در راه خدا و در راه تکلیف، در راه آنچه که هدف وجود خود تشخیص می‌دهد، از دشمنان این راه نمی‌هراسد. (راه خدا که در بخش‌های بعدی تبیین می‌شود، خوشبختی انسان در اثر آزادی و شکوفایی استعدادهای انسان است.)

بخش سوم: نبوت؛
فلسفه نبوت، آثار نبوت در حالات درون و پیرامون نبی، اهداف نبوت(انسان‌سازی از طریق حکومت)، معارضین نبوت، نتایج نبوت(بلندمدت و کوتاه‌مدت)، لازمۀ شهادت به نبوت (تلاش برای آبادانی دنیا)

الف) لزوم پرهیز از مباحث کم‌فایدۀ متکلمین در باب نبوت

مباحثی که در زمینۀ نبوت، در نوع کتب کلامی انجام می‌گیرد، مسائلی است که اگرچه در جای خود حرف‌های درست، بلکه حرف‌های لازمی است، اما حرف درست بودن، لزوماً به این معنا نیست که ما در این زمان، در این شرایط، با این نیازها، آن حرف درست را اینجا مطرح کنیم. ما باید ببینیم در میان درست‌ها، کدام لازم است؟ در میان لازم‌ها، کدام لازم‌تر است؟ در میان لازم‌ترها، کدام فوری است؟ در میان فوری‌ها، کدام فوتی و حیاتی ست؟ اول آن را بگیریم، از آنکه فراغت پیدا کردیم، بحث‌های بعد. بنابراین ما در بحث نبوت، از بحث‌هایی که معمولاً متکلمین در کتاب‌ها انجام داده‌اند، هیچ کدامش را مطرح نمی‌کنیم، مگر یک مورد در حد یک مقدمۀ کوتاه، و آن این است که «فلسفۀ نبوت»، عدم کفایت عقل و غریزۀ انسان برای هدایت انسان است.

ب) بعثت درونی مقدمۀ بعثت بیرونی نبی

بعد از دریافت پیام خدا چه حالاتی در پیغمبر و نبی و در جهان پیرامونش به وجود می‌آید؟ سخن دربارۀ رابطۀ نبوت با بعثت است. «بعثت» به معنای «برانگیختگی» و حرکت بعد از رخوت و سستی و رکود است. و نبی دو برانگیختگی دارد: 1. «بعثت درونی» و انقلابی در وجود خود پیامبر و سپس در اثر آن: 2. «بعثت بیرونی» و ایجاد یک رستاخیز عظیم در متن جامعه.

نبی اگر خودش عوض نمی‌شد، نمی‌توانست دنیا را عوض کند. تا حالِ درونی نبی برانگیخته نشود، نمی‌تواند حال جامعه را تغییر دهد. این درسی است برای پیروان پیغمبر، تا بدانند که تا خودشان عوض نشوند، برانگیخته نشوند، نمی‌توانند دنیا را عوض کنند. پیغمبر، اول آتش به جان خودش زده شد که توانست انسانی درست کند که جانش را از دست بدهد، اما فکرش را از دست ندهد. فایدۀ خبر داشتن از «بعثت درونی انبیا و حالاتشان قبل از بعثت بیرونی» این است که بدانیم اگر نبی خودش عوض نمی‌شد، نمی‌توانست دنیا را عوض کند.

بعد از اینکه دگرگونی در وجود نبی اتفاق افتاد، نوبت آن است که همین تحول و دگرگونی در محیط خارجی و در متن واقعیت اجتماع انجام بگیرد. نام بعثت بیرونی انبیا را می‌توان انقلاب گذاشت.

پیغمبر پس از بعثت درونی، وقتی وارد اجتماع می‌شود، جامعه‌ای که در آن تبعیض است را تبدیل به جامعۀ آباد، آزاد و بی‌تبعیض و انسانی می‌کند.

انبیا وقتی در یک جامعه ظهور می‌کنند، مثل یک آدم حکیم فرزانۀ دانشمندی نیستند که کوهی از معلومات است و در گوشۀ خانۀ خودش نشسته تا مردم بیایند و از فیض و دانش او استفاده کنند؛ مثل چنین آدمی نیست. او مثل شعلۀ سوزانی آرام و قرار ندارد، یک نگاهی به وضع اجتماع می‌کند، می‌بیند این ساختمان اجتماع غلط پایه‌گذاری شده است، برخلاف اسلوب معماری فطرت انسان قرار گرفته، این جامعه را از اساس زیر و رو می‌کند. او امتیازات حقوقی که بر مبنای طبقات اجتماعی به افراد خاصی داده می‌شود و همچنین فرصت‌ها و امکاناتی که برای عدۀ خاصی وجود دارد، همۀ اینها را در اختیار همگان قرار می‌دهد.

آنچه که او از وضع موجود زمان خود می‌بیند، وضع باطل است؛ یعنی برخلاف فطرت انسان و جهان است و آنچه که او می‌خواهد انجام دهد، وضع حق است؛ یعنی بر طبق فطرت جهانی و انسانی است. حق یعنی هر چیزی که مطابق با فطرت و ساختار وجود انسان و جهان است، و باطل یعنی هر چیزی که بر خلاف ساختار واقعی انسان و جهان است. ساختار باطل جامعه، ممکن است قانونی باشد که برخلاف فطرت جهان و سرشت انسان وضع شده است. پس پیغمبرها نظام جاهلی، یعنی «نظام غیرعادلانه، غیرفطری وغیرانسانی جاهلی» را به «نظام الهی در قوارۀ یک اجتماع توحیدی (دارای طبقۀ واحد و بدون تبعیض)» تبدیل می‌کنند.

در آن جامعۀ ساخته و پرداخته انبیا، کسی حق ندارد بگوید مرا مصالح و دردسرهای خودم بس است و به کارهای دیگران نمی‌رسم؛ برای اینکه همه با هم، اعضای یک پیکر و بدن هستند. خطوط اساسی آن جامعه، وجود علم و آگاهی، عدل، طبقۀ واحد، نفی طبقات اجتماعی، نفی جمع ثروت و استثمار، نفی استبداد و حکومت مطلقه، نفی طرفداری از باطل و نفی الزام و اجبار به طرفداری از حق و حقیقت است.

ج) هدف نبوت

هدف اصلی و اوّلی پیغمبران الهی، این است که انسان را به خودشکوفایی و بالفعل کردن استعدادها و توانایی‌هایش برسانند. هدف نبوت انسان‌سازی است. اما انبیا برای تحقق این هدف از چه روشی استفاده می‌کنند؟ روش انبیا برای انسان‌سازی، ایجاد حاکمیت بوده است. تربیت فردی، موعظه‌کاری، مدرسه‌بازی و تربیت فردی در شأن انبیا نیست، کار انبیا تربیت فردی نیست؛ بلکه انبیا از طریق تغییر ساختارهای اجتماعی و ایجاد حاکمیت، محیط متناسب و مساعد را برای تربیت انبوه انسان‌ها آماده می‌کنند.

انبیا در ابتدای دعوت خودشان، مردم را سرگرم نمی‌کردند تا اول از این طریق آنها را جذب کنند؛ بلکه از همان اول، حرف آخر خودشان، یعنی «نفی طبقات اجتماعی، تغییر ساختارهای اجتماعی و ایجاد حکومت» را می‌زدند. معارضین انبیا هم چون از همان اول هدف پیامبر را فهمیدند، با ایشان معارضه و مخالفت کردند. چرا انبیا صراحت لهجه داشتند و از اول هدف اصلی خودشان را می‌گفتند؟ چون مردم باید با بصیرت دین‌داری کنند. چرا ما طلبه‌ها مثل انبیا از توحید شروع نمی‌کنیم، و مثلاً به گفتن جزئیات چگونگی حضور نکیر و منکر در قبر می‌پردازیم؟ انبیا هیچ‌وقت برای مردم مغلق‌گویی نکردند، هیچ‌وقت اصطلاحات فیلسوف‌مآبانه به مردم تحویل ندادند، فلسفه‌بافی نکردند، صاف و راست و صریح با مردم حرف زدند.

د) گروه‌های معارض

اگر پیغمبری در یک جامعۀ جاهلی بیاید و هدف خودش را مطرح کند، یعنی بگوید که می‌خواهد طبقات اجتماعی را بر هم بزند و نظام اجتماعی مبتنی بر عدالت برقرار کند، چه کسانی با او در این اجتماع مبارزه خواهند کردند؟ اولین کسانی که با پیغمبر مبارزه می‌کنند، همان‌هایی هستند که از اختلاف طبقاتی زنده‌اند. برای اینکه دیگر نمی‌توانند مردم و نیروی آنها را به ناحق در خدمت خودشان بگیرند. «معارضین انبیا» چهار گروه‌اند: 1. «مترفین» 2. «طواغیت» 3. «ملأ» 4. «احبار و رهبان».

گروه اول مترفین هستند. یعنی ثروت‌اندوزانی که ثروتشان را از راه نامشروع کسب کرده‌اند و خلق‌وخوی اشرافی‌گری دارند. گروه دوم، طواغیت یعنی حکّام مستبد هستند. زیرا وقتی توحید وارد یک جامعه شد، معنایش نابودی فرعون‌ها است و در رأس این جامعه خدا خواهد بود نه فرعون. گروه سوم، سران و رؤسا هستند که در قرآن از آنها به عنوان «ملأ» یاد شده است. ملأ در لغت یعنی کسانی که ظاهرشان چشم انسان را کور می‌کند. کارگزاران حکام مستبد، از وزرا تا وکلا. گروه چهارم هم احبار و رهبان هستند. کسانی که با مغزهای مردم سروکار دارند و رسالت اصلی‌شان آموزش و آگاهی دادن به مردم است. اما برای حفظ موقعیت اجتماعی و بقای ریاست معنوی خودشان، مردم را در جهالت و ناآگاهی نگه‌می‌دارند (درست برخلاف رسالت اصلی‌شان). اینها سردمداران مذهب هستند؛ اما مذهب غیرواقعی و خرافی.

فرعون نمونۀ یک حاکم مستبد، و در کنار او هامان به عنوان ملأ و وزیر او، قارون هم به عنوان یک ثروت‌اندوز، هر سه در مقابل حضرت موسی(ع) می‌ایستند و بعد از حضرت موسی(ع) نیز همین احبار و رهبان، معارضین اصلی نبوت او شدند. و لذا مبارزۀ حضرت عیسی(ع) قبل از اینکه با امپراطور روم باشد، با احبار و رهبان بود.

هـ) نتایج تلاش انبیا (کوتاه‌مدت و بلندمدت)

الف) بلندمدت: سلسلۀ انبیا در حرکت کلان خودشان و در یک نگاه دسته‌جمعی موفق بودند؛ شبیه معلمان اول تا ششم ابتدایی که هر معلم سهم خودش در رشد شاگرد را انجام می‌دهد و معلم سال دوم نیز سهم خودش را انجام می‌دهد و هرکدام او را به یک سال جلو می‌برند. هرچند در همین اثنا، وقتی که او به کلاس بالاتری رسید، معلم جان خودش را سر این کار از دست داده باشد، اما این شاگرد در اثر زحمات این سلسلۀ معلم‌ها پیش رفته و رشد خودش را کرده است. بنابراین به خاطر زحمات انبیا، امروز دنیا بیشتر از هزار سال قبل آمادۀ شنیدن سخن اسلام است و انبیای عظام الهی، اگرچه هرکدام با محرومیت‌ها و ناکامی‌هایی مواجه شده‌اند، اما در مجموع، سیر بشریت به سوی ترقی و تعالی بوده و عاملش انبیا بودند. هرچند کسانی که قدرت نگاه کلان ندارند، ملتفت این مطلب بسیار مهم نمی‌شوند.

ب) کوتاه‌مدت: از سوی دیگر برخی از انبیا در کوتاه‌مدت یعنی در زمان خودشان هم موفق بودند. که دلیل آن وجود داشتن این دو شرط است: 1. «ایمان متعهدانۀ پیروان» 2. «صبر و استقامت پیروان».

و) لازمۀ شهادت به نبوت(تلاش برای آبادانی دنیا)

شهادت به نبوت و رسالت انبیاء، در واقع شهادت به درستی هدف و راه انبیاء است. بنابراین لازمۀ شهادت به نبوت، تلاش و پذیرش مسئولیت در جهت تحقق اهداف نبی است. پیغمبر در این دنیا چه کار می‌خواست بکند؟ تعهد و رسالت نبی، ساختن دنیا است به شکلی است که اسلام گفته. (یعنی به شکلی که مطابق با ساختار واقعی وجود انسان و جهان باشد و استعدادهای انسان و جهان را شکوفا کند و در خدمت منافع انسان قرار دهد) پیغمبر برای این مبعوث می‌شود تا شکل زندگی و نظام زندگی انسان را به صورتی که خدا می‌گوید درست کند. اگر دیدید که هنوز این اتفاق نیفتاده، تعهد شما براساس شهادتی که به این رسالت پیغمبر می‌دهید، این است که بکوشید تا دنیا را به شکلی که اسلام فرموده دربیاورید. بنابراین «لازمه شهادت به نبوت» نبی، این است که شما در عمل به هدف نبی که «آبادانی زمین» طبق دستور خدا است، کمک کنی وگرنه شهادت قلبی و زبانی به نبوت کافی نیست.

بخش چهارم: ولایت؛
معنا و مراتب ولایت(عرضی، طولی)، و آثار آن در زندگی اجتماعی (شکوفایی استعدادها، قدرت متمرکز برای حفظ پیوستگی و نفی وابستگی)، معنای طاغوت و مهم ترین آسیب ولایت طاغوت (نابودی و استثمار استعدادها)، معنای هجرت (رها شدن از قید طاغوت و رسیدن به آزادی و شکوفایی)

الف) معنای ولایت و مراتب آن

ولایت در قرآن یعنی:

1. به هم پیوستگی در هدف، فکر و عمل با «ولایت‌مداران» و با «ولی» در ارتباطات داخل جامعۀ اسلامی

2. عدم وابستگی، انفعال و تأثیرپذیری نسبت به جبهۀ مقابلِ ولی، در ارتباطات خارج جامعۀ اسلامی.

انبیا برای جامعه‌سازی، نیاز به یک جمع به هم پیوسته دارند. افرادی که در جبهۀ انبیا هستند، برای از بین نرفتن و هضم نشدن، لازم است هرچه بیشتر به همدیگر متصل و از جبهه‌های دیگر جدا باشند و از آنها کناره بگیرند. اگر ولایت نباشد، میان آن‌ها اختلاف به وجود می‌آید، و از برداشتن بار امانتی که بر دوش آنها است، عاجز خواهند ماند.

ب) آثار آن در زندگی اجتماعی (شکوفایی استعدادها، ایجاد قدرت متمرکز برای حفظ پیوستگی و نفی وابستگی)

«ولیّ» در جامعه همان «قدرت متمرکز» برای حفظ پیوستگی مؤمنین و نفی وابستگی با کفار است. ولایت در یک جامعه به این است که ولی در آن جامعه مشخص باشد و منشأ و الهام‌بخش همۀ نیروها و فعالیت‌های آن جامعه باشد. ولی در جامعه، حاکم نیز است.

مهم‌ترین کارکرد ولایت، فراهم کردن «زمینۀ بروز و بالفعل شدن استعدادهای انسانی» است. جامعۀ دارای ولایت، جامعه‌ای است که تمام استعداهای انسانی را رشد می‌دهد. ولایت همۀ چیزهایی که خدا برای کمال و تعالی انسان به او داده را بارور می‌کند. انسانیت‌ را تقویت می‌کند. در این جامعه، ولی یعنی حاکم، یعنی همان کسی که همۀ سررشته‌ها به او برمی‌گردد، جامعه را از لحاظ مشی عمومی، در راه خدا و دارای ذکر خدا می‌کند. از لحاظ ثروت، تقسیم عادلانۀ ثروت به وجود می‌آورد. اشاعۀ نیکی‌ها و ریشه‌کن ساختن بدی‌ها و نابسامانی‌ها را برنامۀ اساسی خود می‌سازد. به صورت خلاصه، انسانیت و پدیدۀ انسان را به هدف و غایت آفرینش خود نزدیک‌تر می‌سازد.

ج) معنای طاغوت (هر مانع درونی و بیرونی بازدارنده از خودشکوفایی و بروز استعدادها)، مهم‌ترین آسیب ولایت طاغوت (نابودی و استثمار استعدادها)

از سوی دیگر در قرآن کریم، هر ولایتی غیر از ولایت خدا به عنوان ولایت طاغوت معرفی شده است. طاغوت از مادۀ طغیان است. طغیان یعنی سرکشی کردن و از محدوده و دایرۀ طبیعی و فطری زندگی انسان فراتر رفتن. مثلاً انسان برای کامل شدن پدید آمده است، هر آنچه که مانع رشد و شکوفایی بشر باشد، طاغوت است. انسان باید دائماً در تلاش باشد برای اینکه وجود خود را به ثمر برساند. بنابراین هر عاملی که انسان را به عدم تلاش، به تنبلی، راحت‌طلبی، عافیت‌جویی، تشویق و ترغیب کند، او طاغوت است.

مهم‌ترین آسیب‌های اجتماعی ولایت طاغوت آن است که استعدادها در این جامعه یا خنثی می‌شود یا هدر و نابود می‌شود و یا بدتر، به زیان انسان به کار می‌افتد. و معنای ولایت طاغوت و شیطان، تسلط بر استعدادها و نیروها و ابتکارها و سلب آزادی و بی‎اختیار کردن انسان‌ها است. در ولایت طاغوت، استعدادها در خدمت طاغوت و منافع او (یعنی در جهت زیان انسان و منافعش) قرار می‌گیرد. یعنی در ولایت طاغوت، اگر هم استعدادها شکوفا شود، در خدمت اهداف طاغوت قرار می‌گیرد. شبیه اتفاقی که در عالم اسلام در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس افتاد. در این دوران، چقدر عالم اسلام با نشاط حرکت کرده، چه موج عظیمی از معلومات و دانش‌ها در میان جامعۀ اسلامی آن روز پدید آمده است، اما آیا این همه نشاط و فعالیتی که آن روز انجام گرفته، همه به سود جامعۀ اسلامی و انسانیت تمام شد؟ چرا آن ثروت علمی و فرهنگی برای ما نمانده و ما امروز در دنیا نمی‌درخشیم؟ آیا جز این است که آن همه نشاط و فعالیت، اگرچه فعالیت انسانی بود، اما زیر نگین طاغوت بود؟ اگر به جای این همه فعالیت‌های طبیعی و ریاضی و نجومی و ادبی و فقهی، اجازه می‌دادند که حکومت علوی سرکار بیاید، اجازه می‌دادند امام صادق(ع) سرکار بیاید و نیروها را در اختیار بگیرد، هرچند از لحاظ علمی، ادبی، و این طور مسائل که امروز دنیا به آنها افتخار می‌کند، صدسال  هم عقب می‌ماندند، باز به سود انسانیت بود؛ اسلام انرژی‌ها و استعدادها را در راه صحیح به کار می‌گرفت.

اگر طب و پیشرفت علمی به نهایت برسد، اما انسان‌ها از لحاظ اخلاقی و اخلاق اجتماعی آنقدر ضعیف باشند که گویا هزاران سال پیش از تاریخ زندگی می‌کنند، چه فایده‌ای دارد؟ عین تمدن کثیف و ننگین دنیای معاصر ما. قدرت‌های بزرگ جهانی به اکتشافات علمی خودشان افتخار می‌کنند، اما از لحاظ انسانی و اخلاقی هزاران سال عقب‌مانده و پیش از تاریخ هستند.

د) معنای هجرت (رها شدن از قید و بند ولایت طاغوت و رسیدن به محیط آزاد اسلامی)

هجرت یعنی «رها شدن از قید و بندهای نظام جاهلی» که استعدادهای انسان را نابود و یا در خدمت اهداف خودش می‌گیرد، و «رسیدن به محیط آزاد اسلامی» که استعدادهای انسان را در جهت منافع خود انسان شکوفا می‌کند. هجرت یکی از دنباله‌های مسئلۀ ولایت است.

هجرت هم بیرونی ممکن است باشد و هم درونی. محور هجرت، رهایی از ولایت طاغوت (درون/بیرون) و رسیدن به ولایت خدا و ولی خدا (درون/بیرون) است. در صدر اسلام مسلمانان برای رهایی از ولایت طاغوت به حبشه و سپس به مدینه هجرت کردند. هر انسانی در درون خود نیز باید از ولایت هواهای نفسانی و شیطانی که مانع شکوفایی استعدادهای انسان است، رها شود و به سوی ولایت عوامل درونی‌ای که باعث شکوفایی استعدادهای او می‌شود (یعنی عامل درونیِ «ولایت و به‌ هم پیوستگی قلبی با خدا و اولیائش»)، هجرت و حرکت کند.

چراکه اگر لازم باشد که هر انسانی برای آزادی و شکوفایی خود و جامعه، در ذیل ولایت خدا و ولی خدا زندگی کند و همۀ نیروها و استعدادها و نشاط فکری و جسمی و روانی او، با ارادۀ ولی الهی (یعنی والی از طرف خدا) به کار بیفتد، اگر در بخشی از وجود ما، نیرو و نشاط ما تحت فرمان ولایت طاغوت و شیطان باشد، تعهد الهی ما این است که خودمان را از قید و بند این ولایت طاغوت رها کرده و نجات دهیم. پس لزوم هجرت از ولایت طاغوت به ولایت خدا همان است که گفتیم؛ طاغوت استعدادها را در جهت منافع خود نابود یا استخدام می‌کند. یعنی نمی‌توان هم ولایت خدا را در دل داشت، و هم در محیط ولایت طاغوت فکر و زندگی کرد. زندگی در محیط ولایت طاغوت، مانع رشد ایمان و ولایت در دل می‌شود، زیرا او استعدادهای انسان‌ها و جهان را در جهت منافع خودش نابود کرده یا به کار خواهد گرفت.

 

پایان/



درختوارۀ مطالب مرتبط با این جزوه:

  1. خبر انتشار این جزوۀ ویژه
  2. دانلود فایل PDF جزوۀ «طرح خدا برای رسیدن به اوج شکوفایی و زندگی خوب چیست؟»  یا همان جزوۀ «معرفی و راهنمای مطالعه کتاب "طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن"
  3. بخش‌هایی از این جزوه:

       4. ویژه | صوت و متن کامل و درختواره‌ای "کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن"/ اثر آیت الله سید علی خامنه‌ای

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...