قدیمیها یک لطیفه یا حکایتی میگفتند که یک کسی از خدا دهتا گلّه خواست و خدا به او داد، دهتا باغ خواست و خدا به او داد... هرچه خواست خدا به او داد. بعد یکروز، مشتیوار برگشت و گفت: «خدایا! هر کسی از تو کم بخواهد، چشمهایش را در بیاور و بینداز جلوی پایش!» یکدفعهای...
دو نفر به سلمان فارسی گفتند: «ما در مأموریت هستیم، برو یک لقمه نان برای ما بیاور» سلمان که مسئول تدارکات اردوگاه بود، هرچه گشت، چیزی پیدا نکرد به آنها بدهد. آنها بین خودشان گفتند: «سلمان کنار دریا هم برود، دریا خشک میشود!» وقتی پیش رسول خدا(ص) آمدند...
هرکس میخواهد به عاقبتبهخیری برسد و در پیچیدهترین لحظات فتنههای آخرالزمان منحرف نشود، باید برای مردم دل بسوزاند. البته...