چه کسی زندگی بهتر دارد؟ کسی که تلاش و مبارزۀ بیشتری داشته باشد. ممکن است بپرسید: «اگر زندگی بهتر، همینطوری راحت و بدون تلاش بهدست ما رسید، چطور؟» نه! آن زندگی بهتر نیست؛ زندگی بهتر آن است که با تلاش به آن برسی.
آن کسی زندگی بهتری دارد که علاقۀ شدیدتری دارد. ممکن است بپرسید: علاقه نسبت به چه چیزی؟ پاسخ میدهیم: به هر چیزی که بشود به آن شدیدترین علاقه را داشت. و ما ادعا میکنیم که: دین به شما چیزی را معرفی میکند که بتوانی واقعاً به آن عشق بورزی و شدیدترین علاقه را پیدا کنی، چیزی که بتوانی به آن برسی، چیزی که عشق تو به آن افول نکند، چیزی که هر چه به آن نزدیکتر شوی، با آن عاشقانهتر ارتباط برقرار خواهی کرد.
زندگی یعنی فرایندی که موجب شکوفا شدن استعدادهای انسان میشود. هرکسی تو را به کشف قدرتهای درونی خودت وادار نکرد و مدام تو را به بیرون ارجاع داد، در واقع به تو خیانت کرده و فریبت داده است. باید بروی و آن قدرتهای درونی خودت را پیدا کنی؛ آنوقت زندهتر خواهی شد.
تصور کنید یک کسی دارد برای کنکور درس میخواند...حالا او با اکراه، مشغول درس خواندن شود و هر چند دقیقه یکبار مُشتی روی کتابهایش بکوبد و با ناراحتی بگوید: «این درس خواندن هم که تمام نمیشود؟!» آیا دانشمند مفیدی خواهد شد؟ بعضیها با زندگی خودشان همینطوری برخورد میکنند. انگار ناراحت هستند که خدا آنها را در بستر این زندگی آفریده است!
بنده یک پیشنهاد جدی و اساسی دارم؛ اینکه بیایید مشکلات معنوی، اخلاقی و روحی و روانی خودمان را بررسی کنیم، و همۀ این مشکلات را با درک حقیقت حیات، با درک معنای زندگی و با درک تعریف دقیق زندگی حل کنیم. بنده تصور میکنم اگر آدم بخواهد مشکلات خودش را با معاد حل کند، ولی قبل از آن مشکلاتش را با درک همین حیات دنیایی حل نکرده باشد، کارش دشوار است.
اگر شیطان بتواند هر یک از این عناصر کلیدی در تعریف زندگی را از توجه ما خارج کند، میتواند ما را فریب دهد و دچار اشتباه کند. گمراهی انسان از اینجا شروع میشود که شیطان انسان را نسبت به متن زندگی دچار اشتباه میکند؛ نه نسبت به هدف زندگی؛ مثلاً اگر ما فکر کنیم که میتوانیم طوری زندگی کنیم که دیگر در آن تلاش و مبارزه نباشد؛ خُب این اشتباه است. شیطان همینجا آدم را به اشتباه میاندازد و دچار خیالپردازی میکند. در این صورت ما را نابود کرده و دیگر هیچ دینی هم شاید نتواند ما را نجاتمان دهد.
اگر خدا فقط به ما دستور داده بود که بندگی کنیم و هیچ توصیهای دربارۀ بهبود زندگی به ما نداده بود، کار ما آسانتر بود. اگر خدا فقط به ما دستور زهد و پرهیز از دنیا داده بود و به فعالیتهایی که ما را درگیر مسائل دنیا میکند، ما را وادار نکرده بود، کار ما بسیار آسانتر بود.