برخی میگویند: «این حرفهای شما دربارۀ زندگی بهتر موجب میشود که جوانها دنبال مال دنیا و ثروت بروند!» خُب بروند؛ چه اشکالی دارد که جوانهای ما با کار و تلاش خودشان، ثروتمند شوند؟! مگر ثروتمند شدن گناه است؟! مگر وظیفۀ شرعیشان نیست؟ امیرالمؤمنین(ع) در آن سالهایی که مشغول باغداری بودند، داراییهایشان بسیار فراوان بود، بهطوری که نقل کردهاند زکات اموالشان بیش از چهل هزار دینار میشد. این سبک اعتراضها نسبت به بحث زندگی، سخیف و «حسن بصریمآبانه» است.
چه کسی زندگی بهتر دارد؟ کسی که تلاش و مبارزۀ بیشتری داشته باشد. ممکن است بپرسید: «اگر زندگی بهتر، همینطوری راحت و بدون تلاش بهدست ما رسید، چطور؟» نه! آن زندگی بهتر نیست؛ زندگی بهتر آن است که با تلاش به آن برسی.
آن کسی زندگی بهتری دارد که علاقۀ شدیدتری دارد. ممکن است بپرسید: علاقه نسبت به چه چیزی؟ پاسخ میدهیم: به هر چیزی که بشود به آن شدیدترین علاقه را داشت. و ما ادعا میکنیم که: دین به شما چیزی را معرفی میکند که بتوانی واقعاً به آن عشق بورزی و شدیدترین علاقه را پیدا کنی، چیزی که بتوانی به آن برسی، چیزی که عشق تو به آن افول نکند، چیزی که هر چه به آن نزدیکتر شوی، با آن عاشقانهتر ارتباط برقرار خواهی کرد.
زندگی یعنی فرایندی که موجب شکوفا شدن استعدادهای انسان میشود. هرکسی تو را به کشف قدرتهای درونی خودت وادار نکرد و مدام تو را به بیرون ارجاع داد، در واقع به تو خیانت کرده و فریبت داده است. باید بروی و آن قدرتهای درونی خودت را پیدا کنی؛ آنوقت زندهتر خواهی شد.
تصور کنید یک کسی دارد برای کنکور درس میخواند...حالا او با اکراه، مشغول درس خواندن شود و هر چند دقیقه یکبار مُشتی روی کتابهایش بکوبد و با ناراحتی بگوید: «این درس خواندن هم که تمام نمیشود؟!» آیا دانشمند مفیدی خواهد شد؟ بعضیها با زندگی خودشان همینطوری برخورد میکنند. انگار ناراحت هستند که خدا آنها را در بستر این زندگی آفریده است!
بنده یک پیشنهاد جدی و اساسی دارم؛ اینکه بیایید مشکلات معنوی، اخلاقی و روحی و روانی خودمان را بررسی کنیم، و همۀ این مشکلات را با درک حقیقت حیات، با درک معنای زندگی و با درک تعریف دقیق زندگی حل کنیم. بنده تصور میکنم اگر آدم بخواهد مشکلات خودش را با معاد حل کند، ولی قبل از آن مشکلاتش را با درک همین حیات دنیایی حل نکرده باشد، کارش دشوار است.