کلیپ تصویری | رنج، رهایی میدهد!
شناسنامه
- تولید: بیان معنوی
- زمان: ۰۴:۴۲
- منبع: آخرین گام رهایی/ ج۹
- دریافت با کیفیت (پایین(۸ مگابایت) | متوسط(۳۷ مگابایت) | خوب(۵۰ مگابایت))
- آپارات
متن:
رنج خیلی رهایی میدهد! بدون رنج بعضی از قوای انسان اصلاً آزاد نمیشود. در یک رنج عمیقی که بهسر میبری بعدش اندیشهات بهتر کار میکند. منتها باید با رنج ارتباط خوبی برقرار کنی. در آغوشاش بگیری، انتخاب کنی! بدون رنج نمیتوانی زندگی کنی. هیچکس. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ». بدون رنج کسی به تو دروغ نگوید. هیچکس نمیتواند زندگی کند. تو میتوانی رنجت را انتخاب کنی. بعد آنی که حکیمانه رنجت را برایت انتخاب میکند باهاش در نیفت. او خداست. میفرماید من تو را دارم رنجور میکنم. آی! حواست کجاست؟ من، من دارم میزنم. من که میدانم دارم کجا میزنم. خودم آفریدمت. باهاش در نیفت. رنجاش را در آغوش بگیر. با رنجها چگونهای؟ رنج خیلی رهاییبخش است. روح انسان را قوی میکند.
یکی از دوستان میگفت ما توی مدرسه دیدیم یک دانش آموزی داریم ماشاءالله چه توانمندی روحی خوبی دارد! همه را دارد اداره میکند! میگوید من پروندهاش را رفتم دیدم که این کجاست؟ دیدم که اولاً بچۀ جنوب شهر است و اینها. خب باشد! جنوب شهر درست است بیشتر بچه رنج میکشد اینها ولی نه اینقدر، این خیلی خاص است اصلاً یکجوری است! دیدم مامان و بابایش کر و لال هستند. او دارد ادارهشان میکند. اُ! بله، درست است.
دربارۀ رنج دستنوشتهها و دلنوشتههای شهید چمران را مطالعه کنید. خدایا آن شبهایی که به من گرسنگی دادی. آن شبهایی که به من درد دادی و من از شدّت درد به خودم پیچیدم. ممنونت هستم. اُ! چه غوغایی میکند. رنج انسان را رها میکند. با رنج بچهننهوار برخورد نکن. مامانها باید به بچهها یاد بدهند با رنج چهجوری برخورد کنند؟ مامانها وقتی که رنج میکشند غُر بزنند، این بچه خراب میشود. بدتر تر غُر میزند. مادر باید رنج بکشد بچه میفهمد مادر لبخند میزند «نه اشکال نداره.» مامان! «چیه مگه؟» چی بار میآورد؟ میشود امالبنین. خیلی مادرها نقش دارند.
با رنج نظرتان چیست؟ این بابای ما تابستانها موقع فوق برنامههای مسجد بود ایشان هم مسجد داشت. که مثلاً عشقمان این بود که بهار کار ما است. ما را میفرستاد یکسال فرستاد نجاری، یکسال فرستاد آهنگری، یکسال فرستاد جوشکاری. میگفتم آخر بابا الآن تو من هر جایی بروم این کلاسها را میتوانم اداره بکنم. گفت برو، حرف نزن! بیگاری میکردیم. نه! رنج بکش، این چیه؟! شازدهبازی میخواهی برای من در بیاوری؟! بعد میآمدیم دستها داغون، چشم آن سالی که جوشکاری و اینها یک چشمدردهای خفنی. میگفت پسفردا توی مسجد یک کسی با دست پینهبسته آمد خمساش را داد دست بهت داد بفهمی چی کشیده برای پول در آوردن. همینجور اُرد ندهی. بعد رنج هم، حالا معمولاً زندگی شهری آدم را توهّم برمیدارد مثلاً فکر میکند نان خودش از دیوار دارد در میآید بیرون. بعد میفرماید مکروه است نان از بیرون بخری، باید آردش هم توی خانه گندم را آرد کنی. و الّا فقر میآورد.
بابا پدرمان در میآید نان بخواهیم بپزیم توی خانه! میفرماید همان پدرت میخواهم دربیاید جلوی چشمت تا آدم شوی. خلاصهاش این است. اگر مامانهای ما نان میپختند بچه میگفت گرسنهام است میگفت صبر کن نان. بعد میگفت من چهار ساعت باید صبر کنم برای یک لقمه نان! آدم میشد. دیگر با هیچ کلاس درسی جایش پر نمیشود.
رنج خیلی رهایی میدهد. بدون رنج بعضی از قوای انسان اصلاً آزاد نمیشود. در یک رنج عمیقی که بهسر میبری بعدش اندیشهات بهتر کار میکند. رنج خیلی رهاییبخش است. روح انسان را قوی میکند.
«آخرین گام رهایی، جلسه نهم»
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید