صوت | روضۀ حضرت رقیّه(س)
شناسنامه:
- زمان: دهۀ اول محرم 86 - شب اول
- مکان: هیئت محبین اهل بیت(ع)
- موضوع سخنرانی: حقیقت خوبی
روضۀ شب اول، با نوای استاد پناهیان
دریافت با کیفیت پایین (0.9 مگا بایت)
دریافت با کیفیت متوسط (2.3 مگا بایت)
متن:
حسین(ع) شأنش خیلی بالاتر از این است که من اینقدر راحت بتوانم ادعا کنم حسین من از تو درس گرفتم یا تأثیر گرفتم، کوچک شدم. من از سه سالۀ دختر کوچولوی أباعبداللهالحسین باید درس بگیرم، افتاده بشوم روی زمین بیفتم. شما دیدید رقیۀ سه ساله کِی در خرابه صدا زد که عمه من بابایم را میخواهم! این انسان بزرگ را ببین، آقا ما شنیدیم سه سالۀ أباعبداللهالحسین خواب حسین را دید هوس کرد برود پیش بابای خودش، خب حالا اینجوری گاهی گفته میشود، ولی من از شما یک چیزی میخواهم بپرسم، شما فکر کردید سه سالۀ أباعبداللهالحسین یاد امام حسین نیفتاده تا یکدفعهای توی خرابه خواب امام حسین را دیده، یاد امام حسین را کرده بعد میگوید عمه من بابا میخواهم؟
بگویم چند دفعه دیگر رقیۀ سه ساله حسین را دیده این حرف را نزده؟! همچین که وارد شهر کوفه خواستند بشوند صورت زیبای حسین را بالای نیزهها ندید؟ چرا آنجا نگفت عمه من بابایم را میخواهم؟ وارد هر شهری میشدند چهرۀ بیمثال بابایش را نمیدید؟ چرا آنجا نگفت؟ سه سالۀ حسین فاطمه است نام شریفش، رقیه است، هرچه هست، انسان بزرگی است، آدم باظرفیتی است، یک عارف کوچولو است آدم معمولی نیست.
اگر ایشان میخواست چون خواب بابایش را دیده دیگر بابا...، عمه جان من بابا را میخواهم این فقط به این دلیل بگوید، آخرین باری که از نزدیک بابایش را دید میدانید کجا بود؟ آنجایی که سر بابایش را در طشت طلا مقابل آن نامردها دید چرا آنجا نگفت عمه من بابایم را میخواهم؟ یا أباعبدالله، یا أباعبدالله قربان معرفت بچه کوچکهای تو!
آدم میآید پیش کوچولوهای امام حسین روحش بزرگ میشود، بعد از آنطرف هم روحش بزرگ میشود یاد میگیرد بزرگی را، ببین انسان بزرگ بشود، از آنطرف رویش کم میشود، تکبرش میشکند، حسین من کجا تو کجا! من در چادر خاکی دختر کوچولوی تو ماندهام! این دختر کوچولوی تو با تمام مهربانی روی من را کم کرده.
بعضی وقتها در زبانحالها گفته میشود که اینقدر رقیه تازیانه خورد، پاهایش تاول زد خسته شد، صدا زد عمه من بابایم را میخواهم، من این تحلیل را نمیتوانم قبول کنم چون تحلیل بهتری میشود کرد، چرا آدم باید برای دختر أباعبداللهالحسین که در بغل حسین با محبت بزرگ شده تحلیل کمتر را ارائه بدهد؟ من فکر میکنم که... لاإلهإلّاالله! یا أباعبدالله بخاطر کوچولویت امروز بیا در مجلس ما. من فکر میکنم تا آنجایی که خبری از تازیانه بود رقیه کشید، تا آنجایی که خبری از آوارگی بود رقیه کشید، کمکم دید نه، چون میدانید تا رقیه از دنیا رفت دیگر از فردایش اهلبیت را در یک خانهای جا دادند، دیگر احترام گذاشتند. رقیه تا کتک بود خورد، پا شد صدا زد عمه دیگر من بابایم را میخواهم!
آنهایی که میگویند رقیه پای تاولزدهاش را به حسین نشان داد بدانند نمیخواست شکایت کند، میخواست بگوید بابا من بخاطر کتک خوردن نمیگویم میخواهم بیایم پیشت راحت بشوم، بابا نگاه کن پاهایم تاول زده تا حالا هیچی نگفتم، پس برای چی میخواهی بروی پیش بابا؟ بابا دلم برایت تنگ شده، دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید