۹۲/۰۲/۰۹ چاپ ایمیل و پی دی اف

صوت | روضۀ اصحاب

شناسنامه:

  • زمان: دهۀ اول محرم 87 - شب اول
  • مکان: هیئت حضرت زهرا(س)
  • موضوع سخنرانی: آرامش عارفانه

روضۀ شب اول، با نوای استاد پناهیان

متن:

«وَ الّذینَ مَعَهُ أشِّداءُ علی الکُفّار رُحَماءُ بَینَهُم» این «رُحَماء بَینَهُم» درجه‌اش خیلی باید افزایش پیدا بکند، من یک روضه برای شما بخوانم؛ آرامش دادن خیلی مهم است، من خواهش می‌کنم هر موقع خواستید برای امام حسین خودتان را عزیز کنید از تن‌لرزه‌های بچه‌های أباعبدالله‌الحسین گریه کنید، آن هم دختربچه‌ها. اصلاً بحث را توروخدا هیچ‌وقت به تازیانه نکشانید، بچه زدن آن‌قدر برایش مهم نیست که عدم امنیت برایش مهم است. عدم امنیت برای بچه، بچه‌های کوچک‌تر از هفت سال، بچه‌های سه ساله عجیب وحشتناک اثر نابودکننده دارد.

این از اینکه خود بچه را سیلی بزنی بدتر است، خود بچه را کتک بزنی بدتر است، لذا در اخلاق و رفتار برخورد کردن با بچه‌ها... آقا من دارم یک چیزی می‌گویم یک‌چیزی می‌شنوی. خدا به امام حسین اجازه داده، اذن داده حسین من یک انسان در دنیا برای معبود خودش چقدر می‌تواند زجر بکشد، اذنش را به تو دادم بکشی! لذا بالاتر از زجرهایی که امام حسین کشیده و بچه‌هایش اصلاً امکان ندارد کسی در دنیا بکشد، خدا اجازه نمی‌دهد.

درد از یک حدی بخواهد رد بشود آدم بیهودش می‌شود، دردهای روحی و روانی از یک حدی بخواهد رد بشود آدم منگ می‌شود یک اتفاق‌هایی برایش می‌افتد دیگر از یک حدی به بعد بیشتر آدم درد نکشد. دردهای روانی، آدم یک بازسازی‌هایی می‌کند، من نمی‌خواهم وارد بحثش بشوم ولی خدا این را برداشته، حسینم اجازه داری درد بکشی، بچه‌هایت هم اجازه دارند درد بکشند.

از آن اولی که أباعبدالله‌الحسین راه افتاد توی مسیر رنج کشیدن، صدا زد خدایا فقط من اجازه دارم زجر بکشم؟ کسی دیگر را هم می‌خواهی حسینم شریک کنی؟ زینبم، زینبم هم با من بیاید. این دو نفر بی‌نهایت کشیدند! خدا وایستاد نگاه کرد، خدا وایستاد نگاه کرد. حضرت ابراهیم تا شمشیر را گذاشت گلوی پسرش خدا گفت بس است، بس است من هم خدا هستم طاقت ندارم. من هم طاقت ندارم!

طواف خانۀ کعبه رفتی؟ من امسال خیلی این روضه را برای خودم خواندم، الهی نابود بشوند آنهایی که نمی‌گذارند کنار خانۀ کعبه روضۀ حسین خوانده بشود، الهی نابود بشوند، الهی نابود بشوند. تا طواف می‌کنی، طواف سخت است دیگر خسته می‌کند آدم را، از قدیم هم این‌جوری بوده، خدا یک‌دفعه‌ای هزار نفر آدم را جمع می‌کند توی یک گُله جا می‌فرماید همین‌جا دور بزنید آن‌طرف‌تر نروید ها! اسم یک جایش حتیم است، حتیم یعنی جایی که مردم به هم فشرده می‌شوند. طراحی کرده خواسته اذیت بشوی!

همچین که هفت دور طواف می‌کنی بعد خودش یک مستحباتی گذاشته، مستحباتش را نگاه کن می‌فرماید بلافاصله بعد از طواف اینجا چشمه است بیا آب بخور. من به خدا می‌گفتم خدایا طاقت نمی‌کشی کسی تشنگی بکشد؟ می‌گویی مستحب است ؟؟؟ آب بخور. بعدش باید بروی سعی کنی، قبل از سعی مستحب است روی کوه صفا بنشینی استراحت کنی. می‌گوید هرچی بیشتر بنشینی بیشتر بهت ثروت می‌دهد! با مستحبات ها! خسته نشوی. بود سر تا پای من خونین و زینب خسته بود!

خدا دل ندارد اصلاً خدا خیلی برخوردهایش عجیب غریب است، ولی در کربلا یک قرار گذاشتند دیگر، یک قولی به امام حسین داده، لذا در مصائب أباعبدالله‌الحسین تفکر کنید، یکی از مصائب عجیب کربلا این سلب آرامش بچه‌ها است، بچه‌ها آرامش‌شان سلب شد. امام حسین به ابن‌عباس فرمود نظرت چیست دربارۀ قومی که آرامش بچه‌های پیغمبر را از بین بردند؟ چقدر توجه دارد امام حسین، آرامش اهلبیت پیغمبر را از بین بردند. نگران اینها را آوارۀ بیابان‌ها کردند، نظرت چیست؟ ببین دارند چیکار می‌کنند!

آرامش خیلی اهمیت دارد، نمی‌دانم این روضه‌ای که می‌خواهم بخوانم شب عاشورا هلال‌بن‌نافع می‌گوید که امام حسین فرمود که من می‌خواهم...، دیگر با اصحاب کاری ندارم می‌خواهم بروم خیمۀ خواهرم زینب. گفتم آقا بفرمایید، تا دم خیمه مشایعت کردم، آمدم رد بشوم یک‌دفعه‌ای شنیدم، دیگر به گوشم خورد گوش نایستاده بودم، دیدم زینب سؤال می‌کند داداشم به یارانت اطمینان داری؟ آتش گرفتم، آمدم گفتم حبیب بیچاره شدیم، بدبخت شدیم نشستیم اینجا برای چی؟ گفت چی شده؟ همه‌چیز خوب است، همه چیز درست است، جای‌مان را که دیدیم! گفت زینب نگران است، پرسیده به یارانت اطمینان داری یا نه؟

آرامش‌دهنده باشیم، حالا من روایت در مورد آرامش در ارتباط با اهلبیت هست، إن‌شاءالله إن‌شاءالله إن‌شاءالله به حق امام حسین خدا توفیق بدهد روز‌های بعد مرور کنیم باهم. می‌گوید حبیب بلند شد فرمود همۀ اصحاب بیایند، بنی‌هاشم هم آمدند، بعد آمد جلوی بنی‌هاشم گفت بنی‌هاشم شما را نگفتم، نوکرها بیایند، شما آقا هستید بفرمایید شما. گفتم نه چیکار داری خب ما هم هستیم، گفت نه کار مال شما نیست، کار مال ماها است.

همه جمع شدند، بُریر، چه ادبی! همۀ اصحاب نوعاً سن‌بالا، پیرمرد بودند، بنی‌هاشم همه نوعاً جوان بودند و نوجوان، مسن‌شان أباالفضل‌العباس است که حدود سی سال دارد. آنجا پنجاه سال، مفسرین قرآن، چه ادبی! حسین در کربلا چه شهر قشنگی جمع کردی، حیف ده روز بیشتر این شهر عمر نکرد. چه شهری! همان‌جا هم أباعبدالله‌الحسین به زینبش فرمود زینبم بهترین زیر آسمان کبود را من دور خودم جمع کردم خیالت راحت باشد فدایت شوم. کاروان را جمع کرد، گفت زینب از داداشش سؤال کرده، این یعنی ته دلش یک‌ذره نگران است، تجربۀ بابایش را دارد، تجربۀ داداشش را دارد، نامردی آنها را دیده، ما فرق می‌کنیم برویم با زینب صحبت کنیم.

آمدند پشت خیمۀ حضرت زینب السلام علیکم یا اهلبیت‌النبوة! حسین آمد بیرون، چیست چی شده جمع شدید؟ گفتند یا أباعبدالله می‌خواهیم همین جا پشت پرده دو کلمه با خواهرت زینب صحبت کنیم. آن دیگر آخرین باری بود که کسی از پشت پرده با زینب صحبت می‌کرد، فرمود خب صحبت کنید. من همه‌اش سر این قصۀ آرامش‌دهنده بودن حرف دارم ها؛ اصحاب شروع کردند دختر أمیرالمؤمنین ما اگر هفتاد جان داشته باشیم... یکی این گفت، یکی او گفت، و زینب می‌شنید دعا می‌کرد، هی زیر لب دعا می‌کرد.

أباعبدالله‌الحسین فرمود صبر بکنید یک دقیقه، یک لحظه صبر کنید... این کار حسین من را کشته، گفت اصحاب من، عزیزان من صبر کنید یک‌دقیقه سکوت کنید، چیکار می‌خواهی بکنی یا أباعبدالله؟ فرمود زینبم، حالا برگشت توی خیمه، زینب می‌شود دخترها را هم بگویی بیایند اینها را بشنوند، یک شب ها، یک شب! خانم‌ها و دخترها را بگو همه بیایند بشنوند، چه بحث خوبی دارند می‌کنند اینها، اینها دارند آرامش می‌دهند!

رفت خبر کرد سکینه، رقیه، رباب همه بیایید، همه یکی یکی جمع شدند بعد امام حسین فرمود حالا بگویید، همان‌ها را هم دوباره بگویید. می‌خواهد یک‌ذره آرامش بگیرند، خیلی آرامش‌ دادن مهم است. إن‌شاءالله إن‌شاءالله ما هم مایۀ آرامش قلب امام زمان بشویم، همچین که می‌رویم در مجلس حسین امام زمان مایۀ آرامشش بشویم، خوشحال می‌شود، إن‌شاءالله! بخدا ما هم بودیم همین کارها را می‌کردیم، نمی‌کردیم کربلا؟ می‌رفتیم این‌قدر می‌گفتیم تا این زینب و بچه‌ها از زبان ما آرامش بگیرند.

آخر بگو حسین آخر این چه فایده دارد یک شب است، یک شب که خودت هم هستی، عباس هست، علی اکبر هست، بابا این همین چند کلمه اینها آرامش بگذار آرامش بگیرند این بچه‌ها آرامش پیدا کنند...

ألا لعنة الله علی القوم الظالمین

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...