کلیپ صوتی | خوبهای نیمبند!
شناسنامه:
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 06:00
- لینک تلگرامی: اینجا
- صوت مرجع: غرض اصلی مقدّرات عالم؛ رشد مؤمنان است/ج3
مدت: | دریافت با کیفیت: [پایین(2MB) | متوسط(3MB) | خوب(6MB)]
متن:
ظاهراً کم درست بشویم کار نتیجه ندارد. نیمبند که خوب بشوی همان دشمن ضعیف آدرس خوبها را پیدا میکند. ابلیس هم فرماندهی میکند، میگوید الآن خوبها آنقدر قوی نیستند بتوانند حق را پیروز کنند. ریشۀ پیروزیشان آنجاست در کوچۀ بنیهاشم. بروید آنجا را آتش بزنید.
حزب ضعیف میآید درِ خانۀ علی بن ابیطالب قوی را آتش میزند. میخواهی نیمبند خوب بشوی که آدرس بدهی بیایند سر خوبها را ببُرّند؟ وقتی حرکت حق شروع بشود تا نصفۀ راه بروی، یک دفعهای علی و فاطمه و حسنین آن وسط تنها میمانند. این صحنۀ فاطمیه است. حالا که آمدی ببین باید تا آخر راه بروی. چرا تا وسط راه آمدید؟ ما عرضه نداشتیم تا آخر بیاییم. عرضه نداشتید میدانی چی میشود؟ در واقع آدرس را دادی. گفتی ببین ما اگر بخواهیم بیاییم پشت سر این آقا باید بیاییم. بعد کنار کشیدی تنها گذاشتی آمدند خانه را آتش زدند درش را. حالا که آمدی ببین باید تا آخر راه بروی. حالا نمیتوانی وسط راه بایستی.
کربلا چی بود؟ نامه نوشتند حسین بیا، بعد خالی گذاشتند پشتش را، مسلم را تنها گذاشتند مسلم را تکّه تکّه کردند. حسین را آوردی وسط میدان بزنندش؟! روز عاشورا آقا این حرف را نزد؟ فلانی، فلانی! شما دعوت کردید! حالا پشت را خالی کردید؟ فرمود عیبی ندارد خالی کردید من بر میگردم. دیگر نگذاشتند برگردد.
فاطمیه چی بود؟ پیچیدهتر از همان اتفاقی که در کربلا افتاد. کربلا خیلی واضحتر. مگر امام حسین این را نفرمود؟ فرمود خب رها کنید من بر میگردم. فاطمۀ زهرا هم این را فرمودند، با آیۀ قرآن در خطبۀشان. فرمودند: «أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُونَ»؛ فکر میکنید ما شما را وادار بکنیم به چیزی که دوست ندارید؟ باشد دوست ندارید علی را، باشد ما رفتیم. ما رفتیم کنار نشستیم. مگر گذاشتند در خانه بنشینند؟ آمدند خانه را آتش زدند. امان از دست نیمهخوبها! آدرس دادی؟
هی میگوییم ما که اگر ما مدینه بودیم مگر اجازه میدادیم؟ میفرمایند بله خب درست است، اگر شما مدینه بودید اجازه نمیدادید آن واقعه رخ بدهد. اگر بودید اجازه نمیدادید کسی با هیزم به کوچۀ بنیهاشم نزدیک بشود. یقین دارم، خیالت راحت. من پیش خدا شهادت میدهم با اینکه عددی نیستم. خب، بعد چی میشد بگو ببینم ادامه بده. بعد چی میشد؟ هیچی شما دور خانۀ امیرالمؤمنین را گرفتید هیچکس هم هیزم نمیآورد. خب حالا بعد چی میشد؟ بالاخره علی بن ابیطالب همه کار را دستش میگرفت یا نه؟ یا میشد شعب ابیطالب دوم؟
شما محافظت میکنید مثل ابوطالب که پیامبر اکرم را محافظت کرد آنها نتوانستند درِ خانۀ حضرت خدیجه را آتش بزنند، ولی محاصرهاش کردند. چهار تا هم یار دورش بود، محاصرۀ اقتصادی. میخواهم ببینم شما بعد از اینکه نگذاشتید هیزم بیاورند بعد چه هنری میخواهید به کار ببرید؟ مبارزه که تمام نمیشود که. خب آنها محاصرۀتان میکردند. خب بعد چهکار میکردی؟ نه دیگر اگر ما بودیم که امیرالمؤمنین را اصلاً بر صدر مینشاندیم. کاری ندارد خب همین الآن همین کار را بکنید. امام زمان را بیاورید ببینم.
ما در حالی در دوران غیبت دور خانۀ حضرت زهرا جمع میشویم که زبان حالمان این است رسماً. مگر اینکه آقایمان بیاید یک حرف دیگر بشود. رسماً این است که یا فاطمه ما فقط می توانیم جلوی هیزم و آتش را بگیریم، ولی اینکه از ما بخواهی یکوقت پسفردا که علی را بر صدر بنشانیم این از ما بر نمیآید ها! ما همین جا مینشینیم گریه میکنیم بر غربت شما. ببین این است دیگر! نه میخواهم ببینم چه کار میخواهی بکنی بعدش؟
قربان غیرتت بروم، قربان همّتت بروم، قربان علاقه و تعصّبت بروم، تو باید همینجور باشی که تو بودی مدینه که کسی نمیآمد آنجا را آتش بزند. ولی من میخواهم ببینم تو بودی علی(ع) هم بر صدر مینشست با من و شما؟ آن چهل تا آدمی که امیرالمؤمنین میفرماید یکیاش ما میبودیم؟ خب اگر هست که خب امام زمانتان بیاید دیگر. این که کاری ندارد که. این که زیاد مسئلۀ پیچیدهای نیست. دیدی ما نیستیم؟ امان از دست نیمهخوبها!
آقا تو امشب یقۀ ما را گرفتی ول نمیکنی ها! به خدا قسم گیر اسلام من و تو هستیم. آن مظلومها به خاطر من و تو دارند کشته میشوند. آخر این را چهجوری آدم بگوید؟ در کدام محفل خصوصی گیر بیاورد بگوید؟ حالا که آمدی ببین باید تا آخر راه بروی. باید تمامش کنی! باید بروی جلو تمامش کنی! جلو رفتنش هم به این است که خودت را تمام بساز! باید تمامش کنی!
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید