مفهوم انقلابی بودن
اسلام انقلابی مقابل اسلامهای منافقانه، عافیتطلبانه و صوفی مآبانه است
- زمان: 1389/02/25
- مکان: دفتر هنر و ادبیات دانشجویی
- انعکاس در: رجانیوز ، فارس
- پی دی اف: A5 | A4
- اینفوگرافیک: پیشنهاد دهید
- صوت: دانلود | بشنوید
- کلیپ صوتی: پیشنهاد دهید
حجت الاسلام علیرضا پناهیان در ادامه سلسله مباحث خود با عنوان " مفهوم انقلابی بودن " که در محل موسسه ادبیات وهنر دانشجویی با حضور خیل کثیری از جوانان و دانشجویان برگزار می شود، به تبیین و توضیح انواع اسلام های غیر واقعی و التقاطی که در برابر اسلام انقلابی به عنوان تنها نسخه درست و جامع از اسلام وجود دارد پرداخت، نظر به اهمیت مباحث مطرح شده از سوی این استاد حوزه و دانشگاه در این باره،
مشروح سخنان درادامه می آید:
شیوه مکر نفس بر علیه خوبیها
نفس انسان مکّار است و این مطلب در روایات و ادعیه صریحاً و مکرراً ذکر شده است. حیلهگری نفس در این است که هرگاه امر خوبی به او عرضه شود، بهجای اینکه تسلیم آن خوبی شود و خودش را متناسب با آن تغییر دهد، با آن امر و توصیه خوب، مدارا میکند و آن را به شکل خودش در میآورد.
یکی از وجوه مکر نفس این است که وقتی دارویی را بر علیه او استفاده کنی، او این دارو را به تقویتکننده خودش تبدیل میکند. سمّی که به نفس میدهی که نفسانیت و هوای نفس را از میان بردارد یا لااقل تضعیف کند، این سمّ را به ویتامین تقویتکننده تبدیل میکند و خودش را با آن تقویت میکند.
یکی دیگر از وجوه مکر نفس این است که از هر جایی جلویش را بگیری، اگر ببیند با سُمبه پر زوری داری جلویش را میگیری، مانند یک جاسوس یا چریک، به ظاهر تسلیم میشود، اما بعد میرود از جای دیگر نفوذ میکند. وقتی انسان سدّی مقابلش قرار میدهد که دیگر حرکت نکند، به جای شکستن سد، میرود از جای دیگری خودش را نشان میدهد.
مثلا به نفس میگویی: "متواضع باش. تکبّر بد است. " وقتی میبیند در مقابل این حرف منطقی، که جو جامعه هم آن را تایید میکند و همه از تکبّر بدشان میآید، نمیتواند مقاومت کند، به خودش میگوید: "من دوست دارم همه من را بزرگ بدانند. ولی جامعه تکبر را ملامت میکند. عیبی ندارد. تواضع میکنم. و با تواضع خودم را بزرگ نشان میدهم. " همین تواضع را دستمایه ارضای خوی تکبر خودش قرار میدهد. و با تواضع کردن خودش را بزرگ جلوه میدهد.
لذا اگر حقیقتی مثل اسلام را هم به چنین انسانی بدهید، این انسان به گونههای مختلف این اسلام را به نفع خودش مصادره میکند. و این اسلامی که میخواهد نفسانیات انسان را کنترل کند، تا فطرت انسان شکوفا شود، در همان نفسانیات گیر میکند. نفس مکّار، اسلام عرضه شده را تغییر شکل میدهد، و از آن پس نفسانیاتش با مسلمانی جلوه میکند و با این اسلامِ تبدیلیافته، تغذیه میشود.
* هر کس خودش میخواهد بفهمد متظاهر است یا نه، ببیند انقلابی هست یا نه؟ اگر الان اهل احتیاط، ترمز دستی کشیدن، جا خالی دادن، سکوت و مماشات بود، اگر به سادگی یک حرکت انقلابی را تندروی معرفی میکند، و در زمانی که باید میان حق و باطل قضاوت و انتخاب کند، بین حق و باطل باقی میماند و عدالت را در تعادل بین حق و باطل میداند، او یکی از علائم اسلام متظاهرانه را دارد. معلوم میشود تا حالا متظاهرانه مسلمان بوده است.
1.اسلام انقلابی رسوا کننده اسلام متظاهرانه
غرض ما برای سخن گفتن از اسلام انقلابی چیست؟ غرض، مقابله با چهار مدل اسلام تحریف شده و رواج یافته است. یکی از این اسلامها، اسلام متظاهرانه است. مسلمانی که متظاهرانه مسلمانی میکند، با انقلابی بودن یا نبودن، محک میخورد. خصوصاً در شرایط امروز که برخلاف ابتدای انقلاب، شرایط اقضتای وجود یک جوّ انقلابیگری را ندارد.
مسلمانی متظاهرانه خیلی حال انسان را از اسلام به هم میزند. وقتی میگوییم اسلام انقلابی، یعنی مسلمانی متظاهرانه نداشته باش، انقلابی باش. انقلابی تظاهر نمیکند، انقلابی حاضر است حذف شود. شهید چمران نمونه یک انقلابی است. زمانی که مظلوم واقع شده بود، در نوشتهاش به دوستانش مینویسد: "وقتتان را برای دفاع از من نگذارید، من اهمیتی ندارم. به کارهای خودتان برسید. "
هر کس خودش میخواهد بفهمد متظاهر است یا نه، ببیند انقلابی هست یا نه؟ اگر الان اهل احتیاط، ترمز دستی کشیدن، جا خالی دادن، سکوت و مماشات بود، اگر به سادگی یک حرکت انقلابی را تندروی معرفی میکند، و در زمانی که باید میان حق و باطل قضاوت و انتخاب کند، بین حق و باطل باقی میماند و عدالت را در تعادل بین حق و باطل میداند، او یکی از علائم اسلام متظاهرانه را دارد. معلوم میشود تا حالا متظاهرانه مسلمان بوده است.
البته اسلام متظاهرانه، با اسلام منافقانه یکی نیست. مسلمان متظاهرانه، به دنبال نشان دادن و تظاهربه خوبیهایی که در او وجود دارد، است. تحمل حذف شدن و تحویل گرفته نشدن را ندارد. تحمل غریبی کشیدن را ندارد. چون عشق به اسلامش با عشق به تظاهرش عجین شده. مسمان انقلابی باید غریبی بکشد، و به همین دلیل با اسلام متظاهرانه سازگاری ندارد.
دومین اسلامی که در مقابل اسلام انقلابی قرار دارد، اسلام منافقانه است. مردم ما هنوز مسلمانی منافقانه را تجربه نکردهاند و نشناختهاند. مسلمانی منافقانه این است مثلاً کسی در عرصه سیاست سالها قشنگترین و بهترین حرفها را علیه اسرائیل بزند، اما در روابط پنهانش بگوید من معتقد نیستم که باید با اسرائیل درگیر شد. ولی چون جو اقتضا میکند، من اینگونه میگویم. این خیلی نامردی است.
2.اسلام انقلابی قیام علیه اسلام منافقانه است
اسلام دیگری که مقابل اسلام انقلابی قرار دارد، اسلام منافقانه است. مردم ما هنوز مسلمانی منافقانه را تجربه نکردهاند و نشناختهاند. مسلمانی منافقانه این است مثلاً کسی در عرصه سیاست سالها قشنگترین و بهترین حرفها را علیه اسرائیل بزند، اما در روابط پنهانش بگوید من معتقد نیستم که باید با اسرائیل درگیر شد. ولی چون جو اقتضا میکند، من اینگونه میگویم. این خیلی نامردی است.
منافق را اصلاً نمیتوان به این سادگی شناخت. او هر حرف حقی را که بگویی، به راحتی تأیید میکند و پشت پرده به راحتی علیه هر حرف حقی که در ظاهر قبول کرده، عمل میکند. اما بسیار حساب شده. بعضیها که التقاط اندیش هستند و صریحاً دیدگاه التقاطی خودشان را میگویند، بعضیها که غرب زده هستند و صریحاً غربزدگی خودشان را میگویند، آنها منافق نیستند، آنها همین هستند که میگویند و نشان میدهند.
منافق ویژگیهای عجیبی دارد. مثلاً رسول خدا میفرماید: منافق یکی از کارهایی که خیلی برایش راحت است، گریه کردن است. المُنافِقُ یملِکُ عَینَیهِ یبکی کما یشاءُ(میزان الحکمه، ج12،حدیث20603). منافق اختیار چشمِ خودش را دارد. هر وقت بخواهد گریه میکند.
مردم ما هنوز منافق ندیدهاند. سازمان مجاهدین خلق، منافق نبودند. آنها علناً با امام مخالفت میکردند. منافق کسی است که وقتی میگوید امام، اشک بریزد و در تمام مدت علیه خط امام کار کرده باشد و کار بکند. ما هنوز منافق را به صورت جدّی تجربه نکردهایم.
و اما رفتار و مسلمانی منافقانه، کجا رسوا میشود؟ در مقابل اسلام انقلابی. وقتی اسلام انقلابی میخواهد با دشمن محکم درگیر شود، اسلام منافقانه میگوید: "بالاخره نباید در درگیری با دشمن تندروی کرد. خطر دارد " و این محک را قرآن کریم آدرس داده است.(مائده، 51 تا 54؛ همچنین رک: تفسیر المیزان ذیل همین آیات) قرآن کریم میفرماید: منافق تحمّل مبارزه سخت با دشمن را ندارد، دلیلش را هم اینگونه بیان میفرماید: "نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ " به زبان ساده، یعنی میگوید: "ببینید، من میخواهم آنها الکی به ما ضربه نزنند. چرا الکی هزینه کنیم؟ "
*منافق ویژگیهای عجیبی دارد. مثلاً رسول خدا میفرماید: منافق یکی از کارهایی که خیلی برایش راحت است، گریه کردن است. المُنافِقُ یملِکُ عَینَیهِ یبکی کما یشاءُ. منافق اختیار چشمِ خودش را دارد. هر وقت بخواهد گریه میکند.
منافق کسی است که وقتی میگوید امام، اشک بریزد و در تمام مدت علیه خط امام کار کرده باشد و کار بکند. ما هنوز منافق را به صورت جدّی تجربه نکردهایم.
اسلام انقلابی ضد اسلام منافقانه است، البته اولاً نمیتوان کسی را به نفاق متّهم کرد. مگر اینکه کسی اطلاعات بالایی داشته باشد. ثانیاً تعداد قابل توجهی از منافقین، نفاق ناخودآگاه دارند. و این در مباحث انسانشناسی مکانیزمی دارد که چطور میشود که انسان نفاق خودش را به دلیل توانایی که نفس انسان در ظاهرسازی و فریب خودش دارد، باور نمیکند.
اسلام انقلابی مقابل مسلمانی عافیتطلبانه نیز هست. برخی از کسانی که به کربلا آمدند و با امام حسین(ع) جنگیدند، همه چیز را قبول داشتند، بغض هم نداشتند، اما شمشیر میزدند، فقط تحمّل بلا نداشتند. شنیده بودند یزید با لشکرش به سمت کوفه در حرکت است.
3. اسلام انقلابی مقابل اسلام عافیتطلبانه
اسلام انقلابی مقابل مسلمانی عافیتطلبانه نیز هست. مسلمانی عافیتطلبانه چیست؟ نه دنبال تظاهر است و نه منش منافقانه دارد. بلکه رفاهطلب است. راحتی را همه دوست دارند. عیبی هم ندارد. اما وقتی رفاهطلبی بر اسلامطلبی غلبه کند، اسلام عافیتطلبانه شکل میگیرد. کسی که میگوید: من تا وقتی رفاهم لطمه نخورده مسلمان هستم، این یعنی او مسلمان نیست. بر همین اساس بود که امام حسین(ع) در مسیر کربلا فرمود: إنّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنیا، و الدِّینُ لَعْقٌ علی ألْسِنَتِهِم، یحُوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعایشُهُم، فإذا مُحِّصوا بالبلاءِ قَلَّ الدَّیانونَ (تحف العقول، حدیث245). بلا بعضیها را از مسلمانی در میآورد و به نامسلمانی تبدیل میکند. بلا بعضیها را تبدیل کرد به قاتل امام حسین(ع)
برخی از کسانی که به کربلا آمدند و با امام حسین(ع) جنگیدند، فقط تحمّل بلا نداشتند. همه چیز را قبول داشتند، بغض هم نداشتند، اما شمشیر میزدند، آنهایی هم که شمشیر نداشتند، سنگ میزدند. حتی برای غربت حسین هم گریه کردند(لهوف سید بن طاووس، ص134) پس چرا با حسین(ع) جنگیدند؟ چون یک شایعه شنیده بودند که یزید دارد با لشکرش میآید، تا کوفه را به دلیل بیعت با امام حسین(ع)، با خاک یکسان کند. طاقت بلا نداشتند. اینها مسلمانی عافیتطلبانه داشتند. عافیت خوب است، اما اگر عافیتطلبی از اسلامطلبی پیشی گرفت، وضعیت دیگری پدید میآید.
مسلمانی عافیتطلبانه مقابل اسلام انقلابی است. نمونهاش کربلا. ما چرا از اسلام انقلابی سخن میگوییم؟ برای اینکه میخواهیم ضدّ مسلمانی عافیتطلبانه قد علم کنیم. مسلمانی عافیتطلبانه با اسلام انقلابی محک میخورد و خودش را رسوا میکند. مسلمانی عافیتطلبانه، ظرفیت ضدّیت با اسلام را هم میتواند پیدا کند.
4. اسلام انقلابی مقابل اسلام صوفیگرایانه
چهارمین نوع مسلمانی که مقابل اسلام انقلابی قرار دارد، اسلام صوفیگرایانه است. عبارت "اسلام انقلابی " تعبیر حضرت امام است. در منشور روحانیت امام مهمترین ثمره جنگ را استمرار اسلام انقلابی میداند: "... و از همه اینها مهمتر،[اینکه] استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت. "(صحیفه امام، ج21، ص283)
اسلام انقلابی مقابل مسلمانی صوفیمآبانه نیز هست. مسلمانی صوفیمآبانه هم یک نحوه تبدیل و تحریف اسلام است به آن چیزی که نفس میطلبد. نفس انسان به انسان میگوید: "ببین، من میخواهم لذت ببرم. من میخواهم کیفی داشته باشم که نفسم حال بیاید. حالا تو میخواهی مسلمان شوی، مسیحی شوی، یهودی شوی، کمونیست بشوی، گبر شوی، برای من فرقی نمیکند. من باید کیفم را بکنم. "
ذائقه بعضیها اینگونه است که وقتی اسلام را به او معرفی میکنند، میگوید: "نمیشود ما از این اسلام، فقط آن وجهه عارفانه، معنوی و صوفیمسلکانهاش را بگیریم. و با آن حال کنیم. ذکری بگوییم و وردی. مستی کنیم و خوش باشیم؟ نمیشود بیخیال بقیهاش شویم؟ " اما نفس به خودش میگوید: "اینجوری که خیلی ضایع است. بقیه اسلام را چه کار میکنی؟ " آنگاه نفس چاره اندیشی میکند. میگوید: "آن قسمت اندیشناک من کجاست؟ بیا تئوریزه کن! " آنگاه میآید با تئوریزه کردن، علیه بقیه ابعاد دین قیام میکند و دین را به یک دین حداقلی تبدیل میکند. و چقدر دینِ حداقلی صوفیمآبانه یک دینِ ضدانقلابی است. امروز برخی روشنفکرنماها اسلام صوفی مآبانه را ترویج میکنند. بعضیهایشان هم پشت ادبیات عرفانی پنهان شدهاند و اسلام معنوی، عرفانی و حداقلی را ترویج میکنند. در اتاق فکرهای جنگ روانیشان میگویند ما باید روی اسلام صوفیمآبانه تأکید کنیم، تا عشق به مقدّسات، عشق به اسلام و معنویت جوانان ارضاء شود، و اسلام انقلابی بمیرد و نابود بشود.
از اسلام انقلابی خوشش نمیآید. چرا؟ میگوید: من به دلیل همین نفسانیتی که من را دعوت میکند به یک اسلام حداقلی و صوفیمآبانه و گرم و نرم، و یک اسلام یواشکی، من به همین دلیل از اسلام انقلابی نفرت دارم. آن وقت پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: رهبانیت امّت من در جهاد است؛ إِنَّمَا رَهْبَانِیةُ أُمَّتِی الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّه(امالی صدوق، ص66).
* امروز برخی روشنفکرنماها اسلام صوفی مآبانه را ترویج میکنند. بعضیهایشان هم پشت ادبیات عرفانی پنهان شدهاند و اسلام معنوی، عرفانی و حداقلی را ترویج میکنند. در اتاق فکرهای جنگ روانیشان میگویند ما باید روی اسلام صوفیمآبانه تأکید کنیم، تا عشق به مقدّسات، عشق به اسلام و معنویت جوانان ارضاء شود، و اسلام انقلابی بمیرد و نابود بشود.
پیامبر گرامی اسلام(ص) در جای دیگری میفرمایند: تفریح و گشت و گذار جوانهای امّت من در جهاد است؛ إنَّ لکلِّ اُمَّةٍ سِیاحةً، و سِیاحةُ اُمَّتی الجِهادُ فی سبیلِ اللّه (میزان الحکمه، ج2، ح2830) اما اسلام عافیتطلبی میگوید: برویم پیک نیک. پیک نیک یک انقلابی یک کار جهادی است. پیکنیکش جبهه است، و الان که جبهه نیست، انقلابیگری.
البته با نکوهش عافیتطلبی، تفریح را مذمت نمیکنیم. تفریح کردن بد نیست، اما هر کسی، وقتی برای تفریح به باغ و بستان میرود، با آنچه عامل تفریحش است، تفریح میکند. آیا جُک عامل تفریحش است یا یک بحث انقلابی؟ یک انقلابی میرود باغ، یک گفتگوی انقلابی میکند، و برای نجات بشریت از ظلم، و نجات دین از تحریف نقشه میکشد، و با این گفتگوی انقلابی انرژی میگیرد.
بنابراین وقتی اسلام انقلابی میگوییم، منظورمان رد کردن کدام اسلامهاست؟ منظورمان رد کردن این چهار اسلام است.
حضرت امام، تندترین، سختترین و سهمگینترین سخنانش علیه انواع مسلمانی غیر انقلابی بود، علیه اسلام مرفهین بیدرد بود. علیه مسلمانان عافیتطلبی که درد ندارند. البته اسلام صوفیمآبانه بیدرد هم داریم. کسی که درد ندارد، چه فرقی میکند که توجیه عافیتطلبانه کند، یا توجیههای دیگر: بالاخره وقتی مصلحت نیست، میگوید: "از ما کاری بر نمیآید " "هر کسی باید پایش را به اندازة گلیم خودش دراز کند "، "الان که شرایط برای اصلاح مهیا نیست، باید اصل اسلام را حفظ کنیم " بعد هم اشاره به خودش میکند. "ما نباید اسلام را در معرض خطر قرار بدهیم ". یا توجیههای عافیتطلبانه میکند یا توجیههای صوفیمآبانه. به هر صورت، درد را باید از سینهاش بیرون ببرد. کسی که متظاهر است، درد اسلام در سینهاش نیست. کسی که منافق است، درد اسلام در سینهاش نیست. اما اسلام انقلابی، اسلام دردمندانه است.
در اسلام انقلابی این چهار ویژگی نیست. و کسی که مسلمان شد، اولا در معرض این چهار خطر قرار میگیرد. هر کسی مسلمان شد، باید مراقب این چهار خطر باشد. تولید این اسلامها، توانایی نفس مکار انسان در دور زدن خوبیها را نشان میدهد. به طوری که برای هر روحیهای، اسلامی طراحی میکند که موید نفسانیات او باشد. اسلام انقلابی، کمک میکند مسلمانها در مقابل عملیات فریب و مکر نفس، برای تحریف اسلام بایستند.
اسلام غیر انقلابی جذاب نیست
امروز گرایش جوانها به اسلام از اول انقلاب و دوران دفاع مقدس بیشتر است، اما بالاخره بعد از سی سال هنوز بخشی از جوانان هستند که گرایش به اسلام در آنها نیست، و یا کم است. یکی از دلایل این عدم گرایش جوانها به اسلام بعد از سی سال، و در عوض گرایش به هرزگیها و برخی امور دیگر، این است که اسلامی که به آنها عرضه شده، اسلام غیرانقلابی است. اسلام غیرانقلابی جاذبه ندارد، گرمکننده نیست، آتش نیست که وجود انسان را شعلهور کند. اگر این اسلام وجود جوان را گرم و شعلهور نکرد، و او سعی کرد وجود خودش را با مِی گساریها و هرزگیهای دیگر پُر کند، گناهش به گردن کسانی است که اسلام انقلابی را معرفی نمیکردند. اسلام بدون جاذبه را معرفی میکردند. اسلامی که نمیتواند گرمابخش وجود یک جوان باشد.
اینقدر فیلمهای اسلامی توسط متدینین ساخته شده، اما اسلام حداقلی را معرفی میکنند. در یکی از سخنرانیهای بیت مقام معظم رهبری، عرض کردم: اگر دشمنانِ ما بدانند معرفی کردن اسلام غیرانقلابی چقدر به جوانان ما ضربه میزند، همه فیلمهای مستهجن خودشان را جمع میکنند و شروع میکنند فیلم اسلامی ساختن، اما فقط اسلامی که از آن، امام حسین در نیاید، سیدالشهدا و کربلا و شهادت در نیاید.
فیلمهایی ساختند که در آن طلبهای را میآورند، اخلاقی و معنوی حرف میزند و دعوت به معنویت میکند. آدم خوبی هم هست. اما درد دین در آن نیست. حتّی اسلامی که گاهی از اوقات درد مردم به صورت جزئی و صرفاً در حد یک مؤسسه خیریه، در آن هست، اما درد دین در آن نیست.
به تفاوت این دو دقت بفرمایید. آیا اگر کسی درد مردم را داشته باشد انقلابی است؟ بستگی دارد درد مردم را در چه اندازههایی داشته باشد؟ اگر صرفاً در اندازههای یک مؤسسه خیریه باشد، و محدود به ناراحتی از درد چندتا یتیم و فقیر محلی خودش باشد، او انقلابی نیست. اما اگر بند کرد و گیر داد به علّت فقر همین یک دانه فقیری که در محلّهاش هست، یعنی با عوامل فقر مبارزه کرد و با اسرائیل جنگید، او انقلابی است. و الا آدمی که برای فقیر پول جمع میکند و میگوید این کار خوبی است، اما با اسرائیل نمیجنگد که علّت فقر فقراست، او راست نمیگوید. یتیمنوازی چمران قبول است، که با مسلسل مقابل صهیونیستها میایستد. او اگر موسسه خیریه بزند، درد مردمش قبول است. و الا کسی که اضافه مالش را در مؤسسه خیریه میگذارد، اما کینه اسرائیل را به دل نمیگیرد، آیا چگونه درد مردم دارد؟
اسلام انقلابی سرش کلاه نمیرود. فیلمی که دعوت به اخلاق میکند، باید دید چگونه دعوت به اخلاق میکند؟ ریشه بداخلاقی، صهیونیزم و استکبار جهانی است. اگر از این فیلم، مرگ بر آمریکا در نمیآید، این اخلاق بازی و صوفیمسلکبازی است. اصلاً تابهحال برایتان سؤال پیش آمده که چرا سهمگینترین کلمات حضرت امام(ره) علیه انواع اسلامهاست؟!
الان اگر مسلمانی در آمریکا بخواهد مؤسسه خیریه یا مسجد بزند، کمال همکاری را با او میکنند. حتی در برخی از ایالتها، شهرداری تا شعاع 200 متری مسجد، اجازی برپایی قمارخانه، دانسینگ و... را نمیدهد. چون دولت تصمیم دارد از یک مسجد، معبد، کلیسا، کنیسه، حمایت کند. آن وقت برخی انسانهای نادان و ظاهربین هم میگویند: "آنها به معنویت بها میدهند. " این همان اسلامی است که حضرت امام اسمش را میگذاشت اسلام آمریکایی. این همان اسلامی است که هدفش دور نگهداشتن مردم از اسلام انقلابی و به خاک سپردن اسلام ناب و اصیل است.
آنوقت هنر را حضرت امام چگونه تعریف میکرد؟ تعریفهای امام از هنر خیلی عجیب است. میفرماید هنر باید ضد استکبار باشد: "هنری زیبا و پاک است که کوبندی سرمایهداری مُدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکنندی اسلامِ رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد. " (صحیفه امام، ج21، ص429.) یعنی هنر باید ضد استکبار باشد، یعنی اصلاً هنر کار دیگری غیر از این ندارد. حضرت امام درد را از این کمتر نمیگفت.
میگوید من دردم آمده است میخواهم هنرمندی کنم. وقتی دردش را نگاه میکنی، میبینی در سطحیترین و نازلترین موضوعات مانده است. خدایا این درد است؟ دردش این شده که چهار تا خانم کنار سفره نذری حضرت ابالفضل غیبت میکنند. رفته یک لبنانی که در خط مقدم انقلاب جهانی اسلام است را آورده، او را از آن درد بلند جهانی پاکیزه میکند. او را از لب مرز ظهور و نابودی استکبار آورده، آنوقت دردش را این قرار میدهد که چرا این دو نفر با هم قهر هستند؟! به هر حال این هم سلیقهای است دیگر. گفت: سلیقهاش من را کُشته.
با اسلام انقلابی میتوان سرمست شد
البته اگر هم کسی امام را قبول نداشته باشد، ما عقلانی از امام دفاع میکنیم. ما نسبت به امام تعبد نداریم، عقلمان هم همین را میگوید. امام برای ما معبود نیست، معقول است. کسی فکر نکند اینها چشم بسته خودشان را به امام بستهاند و دیگر تکان نمیخورند. نخیر. عقل ما هم همین را میگوید. ما وقتی از امام سخن میگوییم، میخواهیم سرعت انتقال مفاهیم را افزایش دهیم. اما اگر برای کسی جا نمیافتد، ما خودمان عقلانی و با تحلیل از امام و اندیشههای او دفاع میکنیم. اسلام انقلابی یک اسلام لذتبخش و شورآفرینی است که اگر این اسلام را عرضه کرده بودیم جوانهای ما الان عشق به اسلامشان هزاران برابر بیشتر بود. با اسلام انقلابی میتوان پایکوبی کرد. با اسلام انقلابی میشود عالمی را به وجد در آورد. با اسلام انقلابی میتوان سرمست شد. با اسلام انقلابی میتوان خود را فراموش کرد. مردم چرا مستی میکنند؟ چون میخواهند خودشان را فراموش کنند. خدا با عبارتهای مختلف میخواهد به انسان بفهماند که: "بابا! با دین این کار را بکن. با اوج عرفان، که اسلام انقلابی است خودت را فراموش کن. اصلاً دیگر خودت را در نظر نگیر. خودت را نبین. "
* اسلام انقلابی یک اسلام لذتبخش و شورآفرینی است که اگر این اسلام را عرضه کرده بودیم جوانهای ما الان عشق به اسلامشان هزاران برابر بیشتر بود. با اسلام انقلابی میتوان پایکوبی کرد. با اسلام انقلابی میشود عالمی را به وجد در آورد. با اسلام انقلابی میتوان سرمست شد. با اسلام انقلابی میتوان خود را فراموش کرد.
این یک مهارت است که انسان بتواند خودش را نبیند. کسب این مهارت، تمرین میخواهد. و اسلام انقلابی این تمرین را به آدم میدهد. تمرین کنید هیچوقت خودتان را نبینید. آدمی که خودش را میبیند حسود میشود، بخیل میشود،...
جوانی که خودش را میبیند، وقتی جوان دیگری با ماشین آخرین مدل از مقابلش رد میشود، تا ماشین را میبیند، میگوید: "من کِی میتوانم... " بابا تو خودت را چرا نگاه میکنی؟ آن را نگاه کن. چه ماشین خوشگلی است. تو هر چیزی را میبینی، خودت را در آن میبینی. اصلاً خودت را نگاه نکن. وقتی که خودت را نگاه میکنی عصبانی میشوی، افسرده میشوی، حسود میشوی. تمرین کنید هیچ وقت خودتان را نگاه نکنید. در معنویات هم خودتان را نگاه نکنید. میگوید: "خدا من را میپذیرد؟ " بابا! چرا دوباره یاد خودت افتادی؟ خودت را نگاه نکن! خدا را نگاه کن! ببین چقدر قشنگ است. دیگر به بقیهاش چه کار داری؟
اگر خودتان را نگاه نکنید از تمامی رذائل راحت میشوید و این یک مهارت و تکنیک است. تمرین میخواهد. پدر و مادرها در تربیت فرزند، خودشان را نگاه نکنند، بچهها در روابطشان با پدر و مادر، خودشان را نگاه نکنند، زن و شوهر در روابطشان با همدیگر خودشان را نگاه نکنند. یک لحظه تصور کن ببین چه اتفاقی میافتد؟ خودت را نگاه نکنی یعنی مدام باید ببینی او چه میخواهد؟ یعنی او را نگاه میکنی خودت را نگاه نمیکنی. تا میگویی من ناراحت شدم، یعنی خودت را نگاه کردی که ناراحت شدی. اما اگر برای او ناراحت شده باشی، این خیلی قشنگ است. و مراقب باشیم خودمان را هم فریب ندهیم.
اسلام انقلابی موجب میشود آدم خودش را نگاه نکند. و این مانند شراب مستکننده است، چون شراب هم لذّتش به این است که آدم لحظات خودش را نگاه نمیکند. اینکه آدم خودش را نگاه نکند، خیلی سرمست کننده است.
انقلابی خودش را نمیبیند
من معتقدم ابالفضل العباس میدانست وقتی کنار نهر علقمه میرود، نه تنها برنمیگردد، بلکه دستهایش را هم میدهد. میدانست باب الحوائج میشود، میدانست حسین بالای سر او میفرماید: "فدایت بشوم برادرم، الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی " همة اینها را میدانست، مقام معنوی خودش را هم خبر داشت. اما نگاه نمیکرد. خودش نبود. خودش را نمیدید.
حضرت زهرای مرضیه(س) خودش را نگاه نکرد. فقط علی را نگاه میکرد. کافی بود از علی یک کمی با مماشات دفاع کند. خودش را کمی از علی کنار بکشد،... اما فاطمه برای علی پرپر زد، جیغ کشید، شیون زد، ضجّه زد. بلند شد صدا زد: فضه علی را کجا بردند؟ اصلاً کسی را غیر از علی نمیبیند، کسی را غیر از علی نمیخواهد ببیند. عشق اینجا دیده میشود، خودش را نمیبیند. در میان نامحرمان کمربند علی را گرفت...
میخواستند بیاحترامیهایشان را ماستمالی کنند. با احترام به قصد عیادت آمدند. گفتند: بانوی جهان اسلام است. میخواهیم از او عیادت کنیم. فرمود: به خدا قسم دیگر نمیخواهم اینها را ببینم. میدانستند فاطمه خودش نیست. میدانستند علّت وجودش علی است. علّت موافقتش و مخالفتش علی است. سر راه علی را گرفتند، گفتند میخواهیم به عیادت فاطمه برویم، خانم اجازه نمیدهد.
علی به خانه آمد. با چه دلی، درخواست آنها را به خانم گفت. باز صدا زد: علی جان به خدا قسم نمیخواهم اینها وارد خانه تو شوند. آقا فرمود: فاطمه من، دوست ندارم کسی من را شفیع قرار میدهد، دست رد به سینهاش بزنم. یعنی: فاطمه، نرخ علی را نشکن.
فاطمه که خودش نیست. تا حرف دل علی را شنید، گفت "من کنیز تو هستم. " یعنی از کنیز که آدم اجازه نمیگیرد. "خانه هم خانه توست " اصلاً چرا از من اجازه میگیری؟ فدایت بشوم، من برای تو میمیرم، اصلاً فاطمه خودش را نگاه نمیکند.
"الا لعنة الله علی القوم الظالمین "
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید