۹۷/۰۶/۲۱ چاپ ایمیل و پی دی اف

کلیپ صوتی | آقا! لطفا به من اجازه بده ...

شناسنامه:

مدت: 4دقیقه |دریافت با کیفیت: [پایین(2MB) | متوسط(4MB) ]

متن:

حسین به ما اجازه بده این محرم کاری برای تو بکنیم. حسین به ما اجازه بده آقا کاری برای تو بکنیم!

  اگر یک کسی عرق‌خور بود نجس بود، بد بود، خواست بیاید مسجد را آلوده کند راهش ندادی عیبی ندارد. اما همین آدم اگر آمد مجلس روضۀ حسین بگذارید برای حسین کاری بکند. این کار او را عوض می‌کند. هیچ‌وقت آدم بی‌ایمان فاسق نابکار را از مجلس روضۀ حسین بیرون نکن. شاید دم در مجلس خم شد کفش یک عزادار را گذاشت کنار که دیگران زیر پا لِه نکنند. یک کاری کرد. کاری کرد. اگر هیچ کاری نتوانستید بکنید بچه‌ها نوحه جواب بدهید. خودشان فرمودند. گفت شاعر نیستی شعر خواندند آن را تکرار کنید. بگو حسین برایت امشب داد زدم، نوحه جواب دادم. سینه بزنی که دیگر چی بگویم اصلاً. دسته بروی بیرون که دیگر اصلاً هیچی دیگر. رفتی به همه گفتی عزای حسین است؟ یک پرچم سیاه درِ خانه‌ات بزنی که دیگر غوغا برای حسین. خرج بدهی برای حسین که دیگر غوغا. برای تو یک کاری بکنم حسین. اجازه بده برای تو حسین یک کاری بکنم. یک کاری برای حسین بکنید. هر کی هر کاری می‌تواند بکند.

  دم در داری می‌آیی می‌بینی دو تا بچه را دستش گرفته هی دارد می‌کشاند، یکی‌اش را بغل کن. بگو بگذار من بغلش کنم. این دو قدم بچه‌اش را بیاور. یک نفر بود آتش گرفت وجودش. می‌خواست یک کاری برای حسین بکند نمی‌توانست، آتش می‌گرفت. به جای زبانه‌های آتش همین‌جور اشک جاری می‌شد از چشمانش. مسخره‌اش می‌کردند، اعتنا نمی‌کرد. می‌سوخت، می‌سوخت، می‌سوخت. به هر کسی رو می‌زد کمکم کنید می‌خواهم یک کاری بکنم برای حسین. چی‌کار می‌خواهی بکنی؟ التماس می‌کرد. کوچک می‌کرد خودش را. یک کاری، یک کاری. کی بود؟ مسلم بن عقیل. می‌خواست بگوید یک کاری برای من انجام بدهید من می‌خواهم یک کاری کنم پیغام بدهم حسین نیا. نیا. یک کاری برای حسین بکنم بگویم نیا. حسین نیا!

  شریح قاضی نامرد را یقه‌اش را گرفت گفت تو می‌گویی به حسین که نیاید؟! نیاید، یک کاری برای حسین بکنید. رفت بالای دارالاماره همین‌جور اشک می‌ریخت، حسین کاری ازم بر نمی‌آید برایت. کاری ازم بر نمی‌آید. مسخره‌اش می‌کردند، مرد مگر گریه می‌کند؟ گفت بروید کنار شما نمی‌فهمید؛ من برای خودم گریه نمی کنم. من اصلاً چی هستم توی این عالم که بخواهم به فکر خودم باشم؟ نامه نوشتم آقا دارد می‌آید با بچه‌هایش دارد می‌آید. با خانواده دارد می‌آید. لااله الّاالله! با خانواده دارد می‌آید. لااله الّاالله!

 

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...