کلیپ تصویری | چه کسانی در اربعین بیشتر بهره می برند؟
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 05:23 دقیقه
- منبع: مسیر نجف کربلا
- 05:23 دقیقه | دریافت با کیفیت | پایین(10 مگابایت) | متوسط(45 مگابایت) | بالا 160 مگابایت))
- (آپارات)
متن:
یک راه حلّ ساده بگو ببینم از این عظمت پر ثواب بخواهم بهره ببرم باید چیکار کنم؟ آقا باید عاشق امام حسین باشی؟ نه خیلی راحتتر از این حرفهاست. عاشق امام حسین که ماها نمیتوانیم باشیم. عشق یعنی یک محبّت خیلی شدید. محبّت خیلی شدید خب ما فاصله داریم. با تقوا باشیم، گناه نکنیم، همۀ کارهای خوب را بکنیم تا خوب بهره ببریم؟ بابا تو هم رقم را بردی بالا، اینکه مال عرفا و اولیاء خداست. من که نمیتوانم آنقدر آدم حسابی باشم که. سخت نگیر، یک راه حلّی بگو من بتوانم بروم. آقا آمدی زیارت پس باید برای اینکه بهره ببری همۀ کارهایت را درست کنی. هیچی دیگر بگو من برگردم دیگر. من که آخر اوضاعم درست نیست یک راهحلّ معقول بگو که من بتوانم برسم. یک راهی که من بتوانم این راه را بروم، نه ایمان زیاد بخواهد، نه تقوای زیاد بخواهد، نه محبّت زیاد بخواهد.
معطّلتان نکنم. یک راه سادهای که همه میتوانند اجرا کنند و زیاد حال خوش معنوی نمیخواهد. آن چیست؟ آن ادب است. ادب که میتوانی رعایت کنی. باادبها در این سفر بیشتر میبرند! هر چند گنهکار باشند. حسّ ادب را که به خودت میگیری این پایۀ احساسات معنوی است! ببین حسّ ادب چیست؟ مثلاً میروی دم حرم میگویند آقا یک اذن دخول بخوان وارد بشو. میگویی «أأدخُلُ یا مَولای»، این نگاه کن دیگر گریه هم نکردی ها! ادب رعایت کردی، چقدر با ادب. همین، تمام است. حسابت را میرسد امام حسین. حسّ ادب را که به خودت میگیری این پایۀ احساسات معنوی است! تمام است. حسابت را میرسد امام حسین.
یک نفر آمد خیمۀ اباعبدالله الحسین از طرف عمر ملعون که پیغام بدهد. دم درِ خیمه اباالفضل ایستاده، دمِ درِ خیمه علی اکبر ایستاده، عون و جعفر ایستاده، فدایشان بشوم محافظان قَدَر قدرت اباعبدالله الحسین همه ایستادند. گفتند حمائلت را باز کن شمشیرت را این خنجری که میگذاشتند کمرشان. حمائلت را باز کن بعداً وارد شو. گفت باز نمیکنم! شما مگر کی هستی؟ درِ خیمه راهش ندادند. فرمود برو، برو بیادب! یک نفر دیگر، اصلاً پیغامت هم نمیخواهم بدهی به مولایمان. مولایمان که هنوز غریب نشده. آقا این رفت.
عمرسعد گفت خب حمایلت را باز میکردی، نمیخوردندت که! گفت من دیگر غرورم اجازه نداد. گفت خب یکی دیگر برود. فلانی تو برو. دید یک ذرّه مثلاً آدم باادبتری است احیاناً. گفت تو برو این پیغام من را بده. حالا یار غار عمرسعد است طرف. آمد درِ خیمۀ امام حسین، گفتند این حمایلت را باز کن، بیاحترامی به مولا و ارباب ما نشود. گفت باشد، حمایلش را باز کرد. یک ذرّه ادب است دیگر. جزو دشمنان امام حسین هم هست. آمد توی خیمه نشست آقا سلام به حضرت داد، حضرت سلام جوابش داد. بعد فرمود کی هستند ایشان؟ گفتند به آقا این فلانی است فلانی است، الآن پیغام آورده. آقا فرمود خب بگو پیغامت را. همینجور نگاه میکند به امام حسین. آقا فرمود خب پیغامت را بگو. حرف نمیزند نگاه میکند. آقا فرمود خب پیغامت را بگو دیگر.
گفت آقا من غلط کردم با عمرسعد. اینجوری است حسین؟ یک ذرّه ادب رعایت کنند دل را میبری؟ توی هوا زدی؟ حتّی از جزو دشمنهایت باشند آمده باشند؟ به خدا حسین من جزو دشمنهایت نبودم که هیچ، پدر و مادرم به فدایت حسین. من پیاده بیایم ادبم را قبول میکنی؟ پای برهنه بیایم ادبم را قبول میکنی؟ یک راه حلّ ساده بگو ببینم از این عظمت پر ثواب بخواهم بهره ببرم باید چیکار کنم؟ با ادبها توی این سفر بیشتر میبرند! هر چند گنهکار باشند.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید