در هیئت محبین اهل بیت مطرح شد:
درک اهمیت ثبات اجتماعی لازمۀ درک سیرۀ ولی خدا/حفظ ثبات اجتماعی فلسفۀ مهم جهتگیریهای اولیای الهی
- زمان: 1390/02/09
- مکان: قم - هیئت محبین اهل بیت(ع)
- انعکاس در: رجانیوز
- پی دی اف: A5 | A4
- اینفوگرافیک: پیشنهاد دهید
- صوت: اینجا
- کلیپ صوتی: پیشنهاد دهید
حجتالاسلام علیرضا پناهیان، جمعه شب در شهر مقدس قم و در جمع هیئت محبیناهلبیت(ع)، ضمن برشمردن 6 فائدۀ بسیار مهم و گرانسنگ که در ثبات اجتماعی بدست میآید، نمونههایی از تأثیر «اهمیت حفظ ثبات اجتماعی» در تصمیمها و سیرۀ عملی اولیای الهی، در تاریخ صدر اسلام و تاریخ انقلاب اسلامی را ذکر کرد.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: ثبات اجتماعی هزینهها را کاهش میدهد، و این هم یکی از اهداف بسیار مهمّ است که باید هزینهها را کاهش داد. تا دشمن فرصت جولان پیدا نکند. البته مصادیق این امور را هر کسی نمیتواند تشخیص دهد. تشخیص مصادیق هر یک از این امور و مرز صبر و اقدام به عهدۀ ولی امر مسلمین است.
علیرضا پناهیان با بیان اینکه عاشقان حق باید عاشق صبر هم باشند، گفت: میتوان از جهات مختلف به موضوع ثبات اجتماعی نگاه کرد و نتایج مختلفی گرفت، ولی همه باید مراقب باشند به این سادگیها نمیشود ثبات اجتماعی را حتی به خاطر حق طلبی از بین برد. باید نگاه کنیم ببینیم چه کسانی مایلند بیثباتی در جامعه پیش بیاید، و حتی وقتی در فکر مقابله با آنها هستیم، باید ابتدا در اندیشۀ ثبات جامعه باشیم. مگر شرایط خاصی پیش بیاید.
این استاد حوزه و دانشگاه در بیان اهمیت بالای ثبات اجتماعی، پس از ذکر نمونههایی از سیرۀ عملی امیرالمؤمنین(ع) گفت: «یکی از دلایل پذیرش صلح امام حسن مجتبی(ع) حفظ ثبات اجتماعی بود. رهبران بزرگوار ما، حضرت امام و مقام معظم رهبری، نیز بهدنبال حفظ ثبات اجتماعی به عنوان یک اصل بودهاند.» پناهیان با اشاره به پذیرش قطعنامه با بیان اینکه علت تصمیم امام این بود که یاران او ظرفیت بیشتری نداشتند، گفت: «معنای جام زهر این نبود که حضرت امام از خط مشی قبلیشان عذرخواهی کنند/کسی که فتنهگر است، برای او چه سودی دارد که بعد از بیست سال بگوید امام اشتباه کرده؟ برای او این سود را دارد که بگوید: «پس، از این اشتباهها زیاد است. اگر یکبار اشتباه کرده، پس باز هم ممکن است اشتباه کند» و با این سخن ثبات جامعه را بههم میریزد.»
پناهیان همچنین با اشاره به خواستۀ خوارج که از علی(ع) لذا خوارج درخواستشان به ظاهر خیلی ساده بود: «یا علی! بگو من اشتباه کردم.» اما اگر حضرت قبول میکرد، دو اثر بد داشت، اولا سخن باطلی گفته بود، ثانیاً ثبات اجتماعی از میان میرفت. اگر کسی بخواهد رهبری جامعه را مُقر به اشتباه بکند، ثبات اجتماعی به هم میریزد.
بخشهایی از این سخنرانی در ادامه میآید:
امام حسین(ع) و توجه به ثبات اجتماعی
- یکی از مفاهیم بسیار مهم در سیرۀ ائمۀهدی(ع) مفهوم ثبات اجتماعی است که با تعابیر مختلفی مورد اشاره قرار گرفته است. شاید یکی بهترین متونی که میتوان مفهوم ثبات اجتماعی را از آن فهمید، کلام امام حسین(ع) در وصیتنامۀشان خطاب به محمد بن حنفیه باشد.
- این کلام حضرت به چند دلیل از اهمیت ویژهای برخوردار است: اولا ایشان تنها معصومی هستند که قیام کردند، ثانیاً این وصیتنامه مکتوب است و برای ثبت شدن و ماندن در تاریخ به محمدبنحنفیه داده شده است. ثالثاً سخن حضرت دربارۀ ثبات اجتماعی در این وصیتنامه نه با اشاره، بلکه تصریح مؤکّد است، حضرت میفرمایند: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً» و سپس میفرمایند: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی». (مناقب ابنشهرآشوب/4/89)(بحارالانوار/44/329)
- شاید کسی که قیام میکند، باید ابتدا هدف قیامش را ذکر کند، سپس شبهاتی که ممکن است به ذهن دیگران متبادر شود را برطرف کند. اما حضرت برعکس کار میکند: ابتدا شبهات را برطرف میکنند، بعد هدف قیامشان را ذکر میکنند.
- ابتدا میفرمایند: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً»، سپس میفرماید: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»، چرا؟ چون لااقل از نگاه اجتماعی، آن چیزی که مهمتر از هدف خروج است، این شرط اساسی است که آیا ما با این حرکت ثبات جامعه را بههم نمیریزیم؟ حضرت ابتدا به این سؤال پاسخ میدهند. میفرمایند: «خروج من بیدلیل و از سر سرخوشی و سرمستی نیست، من خروج نکردهام که فساد به پا کنم، من خروج نکردهام که در این خروج ظلمی به کسی صورت بگیرد.» سپس به هدف قیام خود اشاره کرده و میگویند: «بلکه این است و جز این نیست که فقط برای اصلاح در امت جدم خروج کردهام.»
- معلوم میشود یکی از شرایط بسیار مهمّ قیام به حق، در نظر گرفتن ثبات اجتماعی است. تنها قیامکنندۀ معصوم امام حسین(ع) است، تنها یا مهمترین وصیتنامهاش همین وصیتنامه است. در صدر وصیتنامه، به اهمیت حفظ ثبات اجتماعی اشاره میکنند. یعنی در جریان حقطلبی باید به اهمیت حفظ ثبات اجتماعی توجه کرد.
- یکی از راههایی که میتوان تشخیص داد بعضیها در ادعای حقطلبی خود صادق هستند یا نه، این است که ببینیم با ثبات اجتماعی چگونه رفتار میکنند. اگر با به هم ریختن وضعجامعه، میخواهند حقطلبی کنند، معلوم میشود اساساً حقطلب نیستند، و بهدنبال مطامع باطل خود هستند، و یا اینکه با آیین حقطلبی آشنایی عمیقی ندارند.
توجه به ثبات اجتماعی در سورۀ انقلابی قرآن
- سورۀ والعصر یک سورۀ انقلابی است و مشهور است که اصحاب پیامبر وقتی بههم میرسیدند، از همدیگر جدا نمیشدند تا یکی از آنها این سوره را برای دیگری میخواند. (کانَ الرَّجُلانِ مِنْ أصحابِ رَسُولِ اللهِ صلى الله علیه و سلم إذا التَقَیَا لَمْ یَتَفَرَّقَا حَتّى یَقْرَأ أَحَدُهُما عَلَى الأخَر سورةُ وَ الْعَصْرِ إلى آخِرِها، ثُمَّ یُسَلِّمُ أَحَدُهُمَا عَلَى الأخِر) (الدرالمنثورفی تفسیرالماثور/6/392) شاید نقطۀ ثقل این سورۀ انقلابی را بتوان «تواصی به صبر» دانست. میفرماید: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»، خداوند این تواصیِ به صبر را همسنگ تواصیِ به حق که یک اصل است، و طبیعی است که یکدیگر را به آن سفارش کنند، آورده است. انگار خداوند متعال میخواهد بفرماید: «ای آنهایی که اهل حق هستید! باید اهل صبر هم باشید.»
- صبر یکی از آن بُنمایههای ثبات اجتماعی است. اگر صبر نباشد، ثبات اجتماعی بههم میریزد. همین صبری که عامل بسیاری از مظلومیتهای ائمۀهدی(ع) هم بوده است. و ائمه به دلیل حفظ ثبات اجتماعی به آن تن دادهاند.
حفظ ثبات اجتماعی، یکی از علل صبر امیرالمؤمنین(ع) در فاطمیه
- در کلامی که امیرالمؤمنین علی(ع) از قول رسول خدا(ص) برای علت قیام نکردن خود ذکر میکنند، میفرمایند: رسول خدا به من فرمودند: اگر یار داشتی قیام کن، اگر نداشتی، به تعبیر ما، وضع ثبات جامعه را بههم نریز، زیرا میترسم مردم کافرانه رفتار کنند و حتّی نبوت من را هم انکار کنند.» (وَ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمْ...تَخَوَّفْتُ عَلَیْکَ أَنْ یَرْجِعَ النَّاسُ إِلَى عِبَادَةِ الْأَصْنَامِ وَ الْجُحُودِ بِأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ)(کتاب سلیم بن قیس/769)(... فَخَشِی رَسُولُ اللَّهِ ص قَوْمَهُ وَ أَهْلَ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ أَنْ یتَفَرَّقُوا وَ یرْجِعُوا إِلَى الجَاهِلِیة ...)(احتجاج طبرسی/1/57) وَ لَیْسَ یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ، إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ عَهِدَ إِلَیَّ عَهْداً فَقَالَ : «یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ لَکَ وِلَایَتِی. فَإِنْ وَلَّوْکَ فِی عَافِیَةٍ وَ رَجَعُوا عَلَیْکَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ، وَ إِنِ اخْتَلَفُوا عَلَیْکَ فَدَعْهُمْ وَ مَا هُمْ فِیهِ»(کشف المحجة سیدبنطاووس/249) (مکاتیب الائمة/2/74)
- وقتی 12 نفر دیرهنگام آمدند و آمادگی خود را برای دفاع از حق امیرالمؤمنین(ع) تا سرحد شهادت اعلام کردند، حضرت قبول نکرده و ضمن یادآوری عهد رسول خدا، در پاسخ به آنها فرمودند: رسول خدا به من دستوری دادهاند که حتی اگر مرا خوار کرده و بینیام را به خاک بمالند، دست از اطاعت این فرمان برنمیدارم. (إِنَّ عِنْدِی مِنْ نَبِیِّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَهْداً وَ لَهُ إِلَیَّ وَصِیَّةً لَسْتُ أُخَالِفُ عَمَّا أَمَرَنِی بِهِ، فَوَ اللَّهِ لَوْ خَزَمُونِی بِأَنْفِی لَأَقْرَرْتُ لِلَّهِ تَعَالَى سَمْعاً وَ طَاعَةً.)(کشف المحجة/249)
- در مصائب فاطمیه نیز حضرت در مورد علت صبر خود، به همین سفارش رسول خدا(ص) اشاره میکنند: «فَذُکِّرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَوْصَى بِهِ مِنَ الصَّبْرِ»(کتاب سلیمبنقیس/585) اگر فاطمیه را نگاه کنیم، این صبر با عظمت امیرالمؤمنین(ع) در مقابل مصیبت سهمگین فاطمیه، مهمترین علتش همین حفظ ثبات اجتماعی بود که نتایج و برکات بسیاری دارد که به آنها اشاره خواهیم کرد.
- ثبات اجتماعی مسئلهای است که حضرت نهتنها خودش صبر کرد، بلکه یارانشان را هم گاهی که میخواستند اعتراض کرده یا اقدامی کنند، به صبر و سکوت امر میفرمودند: (کُفُّوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَ اذْکُرُوا عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَوْصَاکُمْ بِهِ فَکَفُّوا)(کتاب سلیمبنقیس/865)
- قدیمترها در تهران رایج بود که آبهای سطحی از جویها رد میشد و ته آن یک لجنی میگرفت که اگر کسی آشغال در آن نمیریخت، رویش تا حدی تمیز بود. حاج آقای نجفی، روحانی وارستهای که اندکی بعد از رحلت امام(ره) مرحوم شدند، در مقام تمثیل برای نحوۀ برخورد اخلاقی با دیگران میگفت: چوب را نزنید تهِ جوی که لجنش رو بیایید، بگذارید همینجوری آرام برود.
توجه به ثبات اجتماعی در سیرۀ امیرالمؤمنین/ اشعث عامل تمام بیثباتیها و فتنههای حکومت علی(ع)
- ثبات اجتماعی اینقدر ارزش دارد که صعصعةبنسوهان و مالک اشتر و عمار یاسر وقتی آمدند از علیبنابیطالب برای ادامۀ شورششان علیه عثمان اجازه و تأیید بگیرند، حضرت بهشدت نهی کردند و آنها را از عاقبت اینکار بیم دادند. (فقال لهم أمیر المؤمنین ع: یا هؤلاء تریثوا. لا تُسرِعوا إلى شَیء لا تُعرَفُ عاقبته)(جمل شیخ مفید/138) اینها هم کم و بیش گوش کردند، اما کامل گوش نکردند. حضرت هم بعدها ضمن نکوهش عثمان، قتل عثمان را نیز نکوهش کردند. (وَ أَنَا جَامِعٌ أَمْرَهُ: اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ، وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ)(نامۀ معروف حضرت به شیعیان خود، کشف المحجة/249)
- نمونۀ دیگر در قضیۀ خوارج است. در همان اوائل خروج اینها، حدود شش هزار نفر از مردان کوفه، امیرالمؤمنین(ع) را تکفیر کرده و در خارج از شهر در اردوگاهی مستقر شده بودند. پس از اینکه حضرت چند نفر را برای گفتگو فرستاده و ناموفق برگشتند، حضرت خودشان به سراغشان رفتند. همه را جمع کرده و گفتند: حرف حساب شما چیست؟ گفتند: «یا علی! ما گناه بزرگی کردیم که حکمیت را به تو تحمیل کردیم، اکنون توبه و استغفار میکنیم. اما تو هم از ترس جان و از ترس شمشیرهای ما حکمیت را پذیرفتی، تو هم باید استغفار کنی، بگو اشتباه کردم» امیرالمؤمنین(ع) هم فرمودند: «أَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ؛ من از همهی گناهها استغفار میکنم» مردم همین جمله را از حضرت قبول کردند، و 6000 نفر به کوفه برگشتند و منتظر بودند تا امیرالمؤمنین(ع) حکم جهاد مجدد بر علیه معاویه بدهد. در کوفه نیز شایعه شد که امیرالمؤمنین از حکمیت برگشته و در حال آماده شدن برای جنگ است. حضرت هم قصد آماده شدن برای جنگ داشت، و امیدوار بود که با آغاز جنگ فتنۀ توبه از حکمیت فروکش کند و لذا نیاز به موضعگیری شفاف در مقابل شایعه نمیدیدند. اما یکدفعهای اشعث بلند شد فتنه به پا کرد. گفت: «یا علی! مردم میگویند: تو حکمیّت را رد کردی، به اشتباه خود اعتراف کردهای و پذیرش آن را کفر میدانی.» (وقعة الصفین/253 و نیز: شرحابنابیالحدید/2/278)
- حالا اشعث امیرالمؤمنین(ع) را سر دو راهی قرار داده است. اگر حضرت بگوید من حکمیت را قبول ندارم، دو اتفاق بد میافتد: 1. یکی اینکه حقی باطل جلوه داده میشود، زیرا حضرت اشتباه نکردند که حکمیت را قبول کردند، حکمیت به حضرت تحمیل شد. چرا حضرت سخن باطل بگویند؟ واقعاً حضرت که اشتباه نکردند، بلکه به خاطر مصالحی و تحمیلی که شده بود حکمیت را پذیرفته بودند. 2. عیب دیگرش این است که مقام ولایت و مقام اداره کردن جامعه سست میشود. پس از این، دیگر نمیشود این جامعه را اداره کرد. هر دقیقه یک نفر میخواهد بگوید: شما که آن دفعه اشتباه کردی و عذرخواهی کردی، ایندفعه هم عذرخواهی کن.
- اما اگر امیرالمؤمنین بفرماید: نه، من اشتباه نکردهام و از حکمیت استغفار نکردهام، خوارج در باطل خود ثابتقدم شده و مجدداً شورش میکردند و تلاش امیرالمؤمنین برای حفظ آرامش جامعه و خواباندن فتنه بیثمر میشد. و همینگونه هم شد. حضرت ظاهراً علی رغم میلشان و به خاطر تصریح اشعث، بهناچار تصریح فرمودند که سخن خوارج را نپذیرفتهاند، و تمام آن 6000 نفری که به شهر برگشته بودند، دوباره شورش کرده و از شهر خارج شدند.
- اینجا نقش اشعث در ایجاد بیثباتی برای جامعه پیدا میشود که حضرت را وادار به موضع گیری صریح کردند و موجب شورش مجدد خوارج شدند در حالی که باید فعلاً جامعه به ثبات میرسید تا با مشکل بزرگتر برخورد شود.
پذیرش قطعنامه توسط امام(ره) اعتراف به اشتباه نبود
- اساساً وادار کردنِ امام به عذرخواهی صرفنظر از اینکه اساسا اشتباهی درکار نبوده تا عذرخواهی شود، از نظر اجتماعی، کار بسیار خطرناکی است. و این، مورد تمایل شدید خوارج هرجومرجطلب، و بهویژه سرانشان، بود. و همۀ شما دیدید که این سران فتنه چقدر خوشحال میشدند که در بیانیههایشان بگویند: «آن جام زهری که امام(ره) نوشید، معنایش این است که امام پذیرفت که اشتباه کرده بود و شدت اصرار بر ادامۀ جنگ که تا ده روز قبل از آن سخن میگفتند، مطلب صحیحی نبوده است». معلوم میشود هرجومرجطلبها همیشه به دنبال بیثبات کردن جامعه هستند و یکی از راههای آن را کشاندن رهبر جامعه به «اعتراف به اشتباه» میدانند.
- در حالیکه نوشیدن جام زهر به معنای اشتباه نبود. حضرت امام هم وقتی جام زهر را نوشیدند، نگفتند: «من اشتباه کردم که تا حالا میگفتم جنگجنگ تا پیروزی.» بلکه معنای جام زهر این بود که «تا الان آن دیدگاه درست بود. اما حالا که یاران من نمیکشند و اینگونه اطلاعات میدهند، قطعنامه را میپذیرم.» و الّا معنای جام زهر این نبود که حضرت امام از خط مشی قبلیشان عذرخواهی کنند.
- مقام معظم رهبری بسیار حکیمانه در توضیح همین مطلب فرمودند: «در جنگ، مسئولان نظامى و سیاسى، همهشان تلاش کردند و همهشان خدمت کردند. ... همهشان هم ضعفهایى داشتند. اینها چیزهایى نیست که بتوان انکارشان کرد. سیاستمدارها هم ضعفهایى داشتند، نظامیها هم ضعفهایى داشتند؛ اما بىتردید، خدماتشان از ضعفهایشان بیشتر بوده است. برآیند این ضعفها و این خدمات، همینى بود که اتفاق افتاد که امام تصمیمگیرى کردند...... مراقب باشید کسانى گوش خواباندهاند که نسبت به انقلاب و نظام، و نسبت به شخص امام، عقدهگشایى کنند و براى آن بهانه پیدا کنند. نباید بهانه به دست آنها داد. این را همه توجه داشته باشند»(18/ 07/ 1385|در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران)
- کسی که فتنهگر است، برای او چه سودی دارد که بعد از بیست سال بگوید امام اشتباه کرده؟ برای او این سود را دارد که بگوید: «پس، از این اشتباهها زیاد است. اگر یکبار اشتباه کرده، پس باز هم ممکن است اشتباه کند» و با این سخن ثبات جامعه را بههم میریزد.
نقش اشعث در بیثبات کردن جامعه
- لذا خوارج درخواستشان به ظاهر خیلی ساده بود: «یا علی! بگو من اشتباه کردم.» اما اگر حضرت قبول میکرد، دو اثر بد داشت، اولا سخن باطلی گفته بود، ثانیاً ثبات اجتماعی از میان میرفت. اگر کسی بخواهد رهبری جامعه را مُقر به اشتباه بکند، ثبات اجتماعی به هم میریزد. لذا حضرت فرمود: «اَستَغفِرُالله مِن کُلّ ذَنبٍ»، که به اجمال اینها را آرام کند و باز به ثبات جامعه کمک کند. اینها هم این را بهعنوان استغفار گرفتند و بالاخره برگشتند. اما اشعث شعلۀ فتنه را مجدداً روشن کرد.
- ابنابیالحدید میگوید: «هر فتنهای در حکومت امیرالمؤمنین(ع) بود، پای اشعب وسط است. و اگر اشعث این کار را نکرده بود، اساساً جنگ نهروان به راه نمیافتاد و حضرت دوباره به جنگ معاویه میرفت و شام را تصرف میکرد؛ کُلُّ فَسَادٍ کَانَ فِی خِلَافَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کُلُّ اضْطِرَابٍ حَدَثَ فَأَصْلُهُ الْأَشْعَثُ، وَ لَوْ لَا مُحَاقُّهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی مَعْنَى الْحُکُومَةِ فِی هَذِهِ الْمَرَّةِ لَمْ یَکُنْ حَرْبُ النَّهْرَوَانِ، وَ لَکَانَ ع یَنْهَضُ بِهِمْ إِلَى مُعَاوِیَةَ وَ یَمْلِکُ الشَّامَ»(شرح ابنابیالحدید/2/278)
- ثبات اجتماعی باید حفظ بشود. حضرت میخواستند این جنگ داخلی صورت نگیرد، لذا برای حفظ ثبات اجتماعی فرمودند: «اَستَغِفرُالله مِن کُلّ ذَنبٍ». این اشعثی که مریض بود دوباره شروع کرد به روشن کردن شعله اختلاف. آمد فضا را شفاف کرد، و اوضاع را به هم ریخت. حضرت هم مجبور شد برای حفظ ثبات اجتماعی، و اقتدار ولایت که اساسا ضامن ثبات اجتماعی است، فرمود: «نه، من از حکمیت استغفار نکردم، من گفتم «اَستَغِفرُالله مِن کُلّ ذَنبٍ». اشعث هم برگشت به آنها گفت: امیرالمومین استغفار نکرده است. آنها هم برگشتند و جنگ شد و هزاران نفر به قتل رسیدند. خیلی مهم است. خیلی صحنه عجیب و آموزندهای است. جالب است که اشعث در نهایت خودش از خوارج کناره گرفت و حتی همراه حضرت با آنها جنگید! (امام صادق(ع) میفرماید: اشعث شریک خون امیرالمؤمنین(ع)، و دخترش به امام حسن(ع) سم داد، و پسرش در خون حسین(ع) شریک بود)(کافی/8/167)(شرح حال اشعث: مکاتیب الائمة/1/221)
- به هم زدن ثبات اجتماعی، مانند این است که کسی بلد نباشد بازی کند، صحنۀ بازی را بههم بزند. وقتی بازی نیمهتمام شد، حالا دیگر میتواند ادعا کند اگر بازی ادامه پیدا کرده بود ما به جای آن دوتا گُلی که خوردیم، چهارتا میزدیم. بعضیها اصرار دارند بازی را بههم بزنند.
- ثبات اجتماعی خیلی اهمیت دارد. یکی از دلایل پذیرش صلح امام حسن مجتبی(ع) حفظ ثبات اجتماعی بود. حتی یکی از دلایلی که امام حسین(ع) هم به مردم کوفه فرمود: اگر نمیخواهید من برمیگردم (کَتَبَ إِلَیَّ أَهْلُ مِصْرِکُمْ هَذَا أَنْ أَقْدَمَ فَأَمَّا إِذَا کَرِهْتُمُونِی فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنْکُمْ)(ارشاد مفید/2/82)، حفظ ثبات اجتماعی بود. امام حسین(ع) نفرمود که من به هر قیمتی شده هر کسی بیاید جلویم شمشیر میزنم و میروم جلو. من چون قیام کردم باید تا آخرش بروم. به هیچوجه اینجور نبود. بلکه در قیام خود، مصالح اجتماعی را در نظر گرفتند. لذا وقتی آن سخن را فرمودند، به ایشان گفتند: کجا میخواهی بروی؟ فرمودند: یا به مدینه برمیگردم، و یا به یکی از سرحدّات میروم و مانند یکی از مسلمانان زندگی میکنم! (نامه عمرسعد به ابنزیاد: هَذَا حُسَیْنٌ قَدْ أَعْطَانِی أَنْ یَرْجِعَ إِلَى الْمَکَانِ الَّذِی مِنْهُ أَتَى، أَوْ أَنْ یَسِیرَ إِلَى ثَغْرٍ مِنَ الثُّغُورِ فَیَکُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِینَ، لَهُ مَا لَهُمْ وَ عَلَیْهِ مَا عَلَیْهِمْ، أَوْ أَنْ یَأْتِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَزِیدَ فَیَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ فَیَرَى فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ رَأْیَهُ وَ فِی هَذَا لَکَ رِضًى وَ لِلْأُمَّةِ صَلَاحٌ.)(ارشاد مفید/2/86)
- حضرت آیتالله بهجت هم طبق همین نقل شیخ مفید و برخی استدلالهای دیگر، تحلیل ویژهای دارند که میتوانید مراجعه کنید. (درمحضربهجت/ج3/کلام1429)
سیرۀ حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری در حفظ ثبات اجتماعی
- رهبران بزرگوار ما، حضرت امام و مقام معظم رهبری، نیز بهدنبال حفظ ثبات اجتماعی به عنوان یک اصل بودهاند. حضرت امام(ره) با اینکه وضع بنیصدر کاملاً مشخص شده بود، اما تا حدّاکثری که جا داشت، دنبال ثبات اجتماعی بودند. بعضیها خیلی افتخار میکنند که دوست داشتند امام زودتر اقدامی بکند و مثلاً با یک سخنرانی و به هم ریختن وضع جامعه، بخواهد مشکل یکدانه بنیصدر را حل کند، ولی حضرت امام(ره) در موضوع بنیصدر، بهخاطر حفظ ثبات اجتماعی صبوری عجیب و غریبی داشتند.
- در همین فتنۀ 88 استقامتی که مقام معظّم رهبری ورزیدند، برای حفظ ثبات اجتماعی بود. ایشان به هیچوجه حاضر نشدند سخنان خارج از قانون بعضیها را بپذیرند. زیرا اگر این سخنان را، ولو برای آرام کردن عدهای، میپذیرفتند، دیگر هیچ انتخابات باثباتی نمیتوانستیم برگزار کنیم. در هر انتخاباتی، یکی برنده بشود بیایید اعتراض غیرقانونی کند، بعد هم دوست داشته باشد ولیفقیه از اختیاراتش استفاده کند، ثبات جامعه بههم میریزد. برای ثبات خونها داده شده است، حالا به همین سادگی ما ثبات را به هم بزنیم؟
- از آن طرف هم به خاطر حفظ ثبات اجتماعی، اجازه ندادند سریعاً با فتنه گران برخورد شود و صبوری پیشه کردند تا حقایق به مرور و آرامی بر همه روشن شود. البته فتنهگران بهگونههای مختلف تهدید کردند که اگر شما انتخابات را ابطال نکنید، ما از این طرف ثبات اجتماعی را بههم میریزیم. اما همۀ هوشمندان عالم میدانستند که اگر مقام معظم رهبری سخن آنها را میپذیرفتند، بیثباتی بسیار بیشتری پدید میآمد.
- در دولت اصلاحات هم رهبری برای حفظ ثبات در جامعه مظلومیتهای فراوان کشیدند و بارها مردم را نیز به صبوری دعوت کردند تا حقایق بر همه آشکار شود، که همینطور هم شد و ظالمان مشخص و مطرود شدند.
- جالب است بعد از حدود یکسال و نیم، یکی از روسای فتنه در یکی از بیانیههای خودش قریب به این مضمون نوشته بود: «قبل از هرچیزی باید بپذیریم که الان بحران در کشور وجود دارد. و مسئولین جامعه باید قبول کنند و اعتراف کنند که بحران وجود دارد.» ببینید چه اصراری دارد که بگوید جامعه بیثبات است. او چرا اینقدر تشنۀ بیثباتی است؟ زیرا بعضیها در بیثباتی نان میخورند.
فوائد بسیار مهم ثبات اجتماعی
- بنابراین مفهوم ثبات اجتماعی، آن هم در یک جامعۀ دینی، مفهوم گرانسنگی است، و ائمۀهدی و بزرگان ما به شیوههای مختلف سعی میکردند این ثبات اجتماعی را باقی نگهدارند. نه به این دلیل که عافیتطلب بودند و یا بخواهند منفعتی ببرند، زیرا آنها فانی در خدا هستند و منفعت شخصی ندارند. و نه برای اینکه میخواستند صلحجویی خارج از منطق جهاد و شهادت داشته باشند، و دردسر به خودشان ندهند، بلکه اینها صرفاً اتهامات ناروایی بود که به امامان میزدند. خوراج در جریان حکمیت به امیرالمؤمنین(ع) میگفتند: تو پیر شدهای و از جان خودت میترسی. آن وقت حضرت به اینها فرمود: چطور من از جانم بترسم؟ وقتی جوان بودم نمیترسیدم، حالا که پیر شده و به مرگ نزدیکتر شدهام از مرگ بترسم؟» حضرت را به چه دفاعهایی وادار میکردند. به قول حضرت امام چقدر تلخ بود برای امیرالمؤمنین از خودش تعریف بکند و سخن بگوید، و دفاع کند.
- مقام معظم رهبری وقتی در سخنرانی خود در سالگرد رحلت امام(ره) از استقامت حضرت امام از ابتدا و در مراحل مختلف سخن میگفتند، در مورد پذیرش قطعنامه تأکید فرمودند که پذیرش قطعنامه توسط حضرت امام(ره) به خاطر ترس و یا فشار خارجی نبود: «قطعنامه را هم که امام قبول کرد، بهخاطر این فشارها نبود. [پذیرش] قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتى بود که مسئولین آن روزِ امورِ اقتصادى کشورْ مقابلِ روىِ او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمىکِشد و نمىتواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ بهخاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت مىکرد. وانگهى؛ اگر همهى دنیا در امر جنگ دخالت مىکردند، امام رضوان اللّه علیه، کسى نبود که رو برگرداند. برنمىگشت! آن، یک مسألهى داخلى بود؛ مسألهى دیگرى بود»(بیانات در اجتماع پرشکوه زائران مرقد امام خمینى(ره)14/ 03/ 1375)
- بنابراین حفظ ثبات اجتماعی، به دلیل ترس یا راحتطلبی و امثال آن نیست، بلکه ثبات اجتماعی فواید بسیار گرانسنگی دارد، و به دلیل این فواید، در جامعۀ دینی و از منظر اولیای خدا چنین اهمیتی دارد و بسیاری از تصمیمگیریها را تحت تأثیر خود قرار میدهد. برخی از این فوائد را عرض کنم:
1. روشن شدن حق/ خاصیت حق اینست که به مرور روشن می شود
- یکی از فواید ثبات اجتماعی روشن شدن حق است. حق به مرور روشن میشود، این خاصّیت حق است. حق یک دفعهای روشن نمیشود، زمان میبَرَد حق تا روشن شود. هر جا دیدید حق و باطلی به همدیگر آمیخته شد، ساعتتان را کنار بگذارید و تقویم دستتان بگیرید. بگویید حالا چه مدت زمانی طول خواهد کشید تا حق روشن شود؟ به همین دلیل خداوند بلافاصله بعد از حق، از صبر سخن گفت: «و تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». خاصیت حق خاصیت این است که به مرور آشکار میشود. لذا صبر و ثبات اجتماعی زمان میدهد تا حق روشن بشود.
- قیام اباعبدالله الحسین(ع) برای تاریخ بس بود. امامان معصوم ما یکی پس از دیگری صبوری ورزیدند تا این حق خودش را در طول تاریخ نشان بدهد، و الان بعد از هزار و چهارصد سال این حق مثل خورشید عالمتاب دارد خودش را نشان میدهد. هزار و چهارصد سال طول کشید تا حقانیت امام حسین(ع) برای جهان اسلام روشن شود.
- سی سال! طول کشید تا حقّانیت انقلاب اسلامی برای مردم منطقه روشن شود. ما روزهای اول پیروزی انقلاب، انتظار داشتیم که بقیۀ کشورهای اسلامی هم مثل ما قیام کنند. اما روشن شدن حقانیت انقلاب اسلامی نیاز به زمان داشت. روشن شدن حق نیاز به صبر دارد، نیاز به ثبات دارد.
- اگر ما «مظلومیت حق» را بهنفع ثبات اجتماعی تحمّل کنیم، روزی خواهد رسید که حق آشکار خواهد شد. بهحدی این مطلب اهمیت دارد که در قصۀ بنیصدر گفته میشود بعضیها عجله کردند. درحالیکه حضرت امام(ره) عجولانه برخورد نمیکردند. ظاهراً مقام معظم رهبری در مصاحبهای یا سخنرانی فرموده بودند: ما باید یک کاری میکردیم که بنیصدر در همین کشور بماند و ببیند که هیچی رأی ندارد، اینجوری حق روشن بشود.
- یکی از دلایل و فواید ثبات، روشنایی حق است. اگر ثبات ایجاد نشود، حق و باطل روشن نمی شوند، وضعشان از همدیگر قشنگ تفکیک نمیشود. آنوقت شما در بیثباتی میخواستی به چه هدفی برسی؟ به پیروزی موقت حق؟ با هزارتا تهمت؟ با هزارتا حرف و حدیث؟ بدون روشن شدن حق؟
- بیثباتی اکثرا به نفع باطل است، اگرچه ممکن است گاهی بهظاهر بهنفع حق تمام شود. ولی در چنین حالتی پیروزی حق موقتی است. مثل شرایطی که طی آن مردم برای خلافت به در خانه امیرالمؤمنین ع هجوم آوردند. حضرت هم قبول نمیکردند، چون میدانستند این مراجعه، عمیق نیست، بلکه در یک شرایط بیثبات است و ممکن است به هم بریزد و همینطور هم شد.
2. روشن شدن باطل
- فایدۀ دوم ثبات اجتماعی، این است که باطل روشن میشود. البته میتوان اینها را دو رویِ یک سکّه قلمداد کرد. اما باطل هم باید روشن بشود، همه باید یکییکی باطل را بشناسیم. هم باید حق بهخوبی شناخته شود، هم باطل، و تمییز میان حق و باطل پدید بیایید. روشن شدن بطلان باطل هم زمان میخواهد.
- امام حسن مجتبی(ع) زمان داد برای روشن شدن باطل، و امام حسین(ع) هم همین کار را ادامه داد تا رسید به آنجایی که باطل حسابی برملا شده بود. دوستان امام حسن مجتبی(ع) به حضرت میگفتند «یا مُذِلَّل المُومِنِین». البته نمیفهمیدند، درک نمیکردند. حضرت این ثبات اجتماعی را اگرچه به ظاهر به نفع ظالم و به ضرر مظلوم بود، لازم داشت تا در دراز مدّت بهنفع حق و به ضرر باطل تمام شود.
- پردههای نفاق همیشه به مرور برطرف میشود. نباید کسی اهل حق را شماتت کند که چرا همان اول جلوی نفاق را نگرفتی. باید بماند تا زمانش فرابرسد و برخورد کردن با نفاق آسان شود و دیگر طرفدار چندانی برایش نمانده باشد.
3. کم شدن هزینهها
- فایدۀ دیگر ثباتی اجتماعی این است که هزینهها کمتر میشود. امام حسن مجتبی(ع) به بعضیها که صریحاً به حضرت میگفتند: «السلام علیک یَا مُذِلَّل المُومِنین»، میفرموند: «من برای حفظ جان شما صلح کردم.» (امام صادق ع: اعْلَمْ أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَمَّا طُعِنَ وَ اخْتَلَفَ النَّاسُ عَلَیْهِ سَلَّمَ الْأَمْرَ لِمُعَاوِیَةَ فَسَلَّمَتْ عَلَیْهِ الشِّیعَةُ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ، فَقَالَ ع مَا أَنَا بِمُذِلِّ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنِّی مُعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُکُمْ لَیْسَ بِکُمْ عَلَیْهِمْ قُوَّةٌ سَلَّمْتُ الْأَمْرَ لِأَبْقَى أَنَا وَ أَنْتُمْ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ کَمَا عَابَ الْعَالِمُ السَّفِینَةَ لِتَبْقَى لِأَصْحَابِهَا وَ کَذَلِکَ نَفْسِی وَ أَنْتُمْ لِنَبْقَى بَیْنَهُمْ)(تحفالعقول/307)
- شهادت چیز خوبی است. امّا نباید انسان بهخاطر ارزش شهادت، باب به قتل رسیدن دوستان خدا را، بهگونهای عجولانه و بیحساب و کتاب باز کند. به هیچوجه اینجور نیست. بسیاری از امامان ما که با سم و مخفیانه به شهادت رسیدند، در تعابیر روایات آمده است که بهخاطر کم شدن هزینۀ جامعۀ ناب مؤمنین و شیعیان بوده. و الّا اگر حاضر به مسمومیت مخفیانه نمیشدند و با شمشیر کشته میشدند، شیعیان میفهمیدند و بالاخره عدهای اعتراض میکردند، حرکتی صورت میگرفت و گروهی شهید میشدند. اما ائمه با وجود اینکه میدانستند دارند سم میخورند، آن را میخوردند تا با شمشیر کشته نشوند که ثبات اجتماعی به هم بخورد و هزینهها در جامعۀ شیعی افزایش پیدا کند.
- ثبات اجتماعی هزینهها را کاهش میدهد، و این هم یکی از اهداف بسیار مهمّ است که باید هزینهها را کاهش داد، تا دشمن فرصت جولان پیدا نکند. البته مصادیق این امور را هر کسی نمیتواند تشخیص دهد. تشخیص مصادیق هر یک از این امور و مرز صبر و اقدام به عهدۀ ولی امر مسلمین است.
4. نجات برخی از گمراهان و افزایش هدایتیافتگان
- مطلب دیگری که خیلی اهمیت دارد، گمراهانی است که باید نجات پیدا کنند. یکی از فایدههای ثبات اجتماعی این است که تعداد گمراهان کاهش و تعداد هدایتیافتگان افزایش پیدا میکند. البته این لزوماً آن روی سکۀ روشن شدن حق و باطل نیست. اینها یکی نیستند. زیرا وقتی حق روشن شود، ممکن است کسانی طرفدار حق نشوند ولی به دلیل روشنی دیگر علیه آن قیام نمیکنند. روشن شدن باطل هم ممکن است موجب نشود بعضیها از باطل فاصله بگیرند، ولی لااقل دیگر علناً از باطل طرفداری نخواهند کرد.
- اما بعضیها واقعاً هدایت میشوند. در همین مدّت بعد از فتنۀ هشتاد و هشت خیلیها آمدند و در عالم رفاقت عذرخواهی کردند. میگوید: من واقعاً فکر میکردم فلانی آدم خوبی است. این خیلی ارزش دارد. حالا در این مدت ما زخمزبان بشنویم و هر مظلومیتی تحمل کنیم، ایرادی ندارد.
- در جنگ صفین، امیرالمؤمنین(ع) بعد از خروج از کوفه و آمادگی لشکر، چندین ماه برای روشنگری تلاش کردند تا جائیکه برخی از سپاهیان حضرت خسته شدند و حضرت را متهم به ترس از جنگ کردند. در خصوص خوارج نیز، حضرت اینقدر صبر کردند، تا خوارج عبداللهبنخباب را به اتهام کافر ندانستن علی، مقابل همسرش سربریدند، و بچۀ او را هم مهدورالدم دانسته و شکم همسر باردارش را پاره کرده و بچه را کشتند.(موسوعة التاریخ الاسلامی/5/237) بهحدی حضرت صبر کردند و گفتگو کردند، که از 12 هزار نفر خوارج، 8 هزار نفر توبه کرده و از حضرت عذرخواسته و به شهر بازگشتند. (و صَاحَ جَمَاعَةٌ مِنْهُمْ مِنْ کُلِّ نَاحِیَةٍ التَّوْبَةَ التَّوْبَةَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ اسْتَأْمَنَ إِلَیْهِ ثَمَانِیَةُ آلَافٍ وَ بَقِیَ عَلَى حَرْبِهِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ)(کشف الغمة/1/256)
5. رشد خوبان و پرورش سربازان ولایت
- فایدۀ دیگری که در ثبات اجتماعی، و تحمّل مظلومیت و صبر وجود دارد، رشد آدمهای خوب است. سربازان حضرت ولیعصر(عج) کجا باید تربیت شوند؟ در کدام پادگان؟ در پادگان صبر. میزانِ حقپرستی آدمها کجا باید مشخص بشود؟ کجا باید سره از ناسره تشخیص داده شود؟ ما در این ثبات اجتماعی یارانی پیدا میکنیم، یارانی را رشد میدهیم، که میتوانند سربازان خوبی برای حضرت ولیعصر باشند. یادمان باشد که مهمتر از خطر ریزشها در فتنههای آخرّالزمان، نعمت رویشها و تربیت سربازان حضرت ولیعصر(عج) است.
- کسانی که از اینهمه فِتَن آخرّالزمان سالم عبور کنند، واقعاً حضرت دیگر میتواند به اینها تکیه کند. هر چند بر اساس روایات بعضی از یاران حضرت، بعد از اینکه یک یا دوبار در جنگها به حضرت کمک کردند، باز سقوط میکنند و در زمان حضرت گردن زده میشوند. (اثبات الهداة/3/585/ح796) بالاخره ریزش همهجا وجود دارد. اما آن یاران آهنین، کجا فولاد آبدیده میشوند؟ در همینجایی که مولایشان به آنان میفرماید صبر کن. این فائده خیلی مهمّ است.
6. تثبیت حق و برقراری آن در درازمدت
- فایده دیگر ثبات اجتماعی این است که حق در درازمدّت برقرار خواهد بود و تثبیت خواهد شد. هر چقدر شما در مقام روشن شدن حق و روشن شدن باطل بیشتر صبر کنید، هرچقدر تحمّل مظلومیتت بیشتر باشد، از آن طرف در زمان آینده تداوم استقرار حق بیشتر خواهد بود.
- اگر ما الان میگوییم یا صاحبالزمان بیا، یعنی امیدواریم هزار و چهارصد سال صبر و مظلومیت دیگر کافی باشد برای یک حکومت جاودانه. اگر به اندازۀ کافی صبر نشود، دوران پیروزی و استقرار حق موقتی خواهد بود. اما اگر به اندازۀ کافی صبر شود، مشکل برای همیشه حل میشود، و دیگر بازگشتی به سوی باطل وجود نخواهد داشت.
برای حفظ ثبات اجتماعی و دستیابی به فواید آن، خوبان مظلوم واقع میشوند
- ثبات اجتماعی که آن روی صفت صبر است، وضعیتی در جامعه ایجاد میکند که اینهمه برکات دنبالش هست. البته طبیعی است که در این بستر ثبات اجتماعی، خوبان هم مظلوم واقع میشوند.
- یکی از مظلومیتها در این ثبات اجتماعی شامل حال رهبران جامعه دینی است، که وقتی میخواهند به جامعه ثبات بدهند، به هزار حرف متّهم میشوند. رسول خدا(ص) را به سادگی و «اُذُن» بودن متهم کردند.(وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُم)(توبه/61) امیرالمؤمنین(ع) را به ترس از جان متهم میکردند. و حضرت بهقدری مظلوم بود که آخرین جملهای که در زمان حکومت خود، قبل از پایان هر خطبهای میفرمود این بود که: «مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیَّهُ»(مناقبابنشهرآشوب/2/115) به امام حسن(ع) « یا مُذِلًّ المُؤمِنین» میگفتند. امام رضا(ع) را به عافیتطلبی و دنیازدگی متهم کردند.
- خیلی باید از ثبات مراقبت کرد، خیلیها دوست دارند که ثبات نباشد، خیلی باید مراقب بود. این که مقام معظّم رهبری در بحث وحدت شیعه و سنّی، بر اساس روایات، میفرمایند: طرح هرمطلبی که منافی وحدت و اختلافانگیز باشد حرام است، و چقدر تأکید میکنند که اختلاف ایجاد نشود، یکی از دلایل بسیار مهمش حفظ همین ثبات داخلی در جهان اسلام است.
- بعضیها استدلال میکنند: «ما که اختلاف نمیاندازیم، آنها دارند اختلاف میاندازند، لااقل ما هم یک جوابی بدهیم. آنها چهکارهایی که دائماً بر علیه وحدت شیعه و سنی نکرده و نمیکنند. اگر ما هیچ جوابی ندهیم، پاسخ آنها چه میشود؟» باید گفت: «هیچ، جواب آنها سکوت میشود.» البته استدلال علمی و گفتگوهای علمی همیشه باید باشد، اما کارهای رسانهای و تبلیغاتی که به اختلافها دامن میزند را نباید انجام داد.
- چرا مقام معظم رهبری اینقدر بر ثبات جامعه بزرگ اسلامی تأکید میکنند؟ اختلافاتی که در آن اختلافات حق با توست، و خیلی هم حرف داری که بزنی، اما میفرمایند نه. زیرا اینها همه به نفع آن ثباتی است که ما برای جامعه جهانی اسلام لازم داریم.
- چه کسانی دوست دارند به این اختلافات دامن زده شود؟ مثلاً الان آمریکا اینقدر خوشحال میشود که شما یک سایت شیعی راه بیاندازید و علیه سنّیها حرف بزنید. از همه بیشتر اسرائیل خوشحال میشود. اسرائیلی که دوست ندارد سر به تن یک شیعه باشد، از تأسیس یک سایت شیعی که برعلیه سنیها سخن بگوید، خوشحال میشود. میگوید: عوضش وضع را بیثبات میکند، این خیلی خوب است.
تأکید مقام معظم رهبری بر حفظ ثبات اجتماعی در جریانات اخیر
- الان ببینید رسانههای غربی چقدر خوشحالی میکنند در اثر اینکه کوچکترین اختلافی را میبیینند و کوچکترین مسئلهای را نگاه میکنند. حالا ممکن است در تحلیل مسائلی که بهیکباره پیش میآید، ما مسئله را خیلی بزرگ ببینیم، چون انتظار نداریم، ولی مقام معظّم رهبری خودشان تعبیراتشان چهگونه است؟ میفرمایند: «قضیهاى که آنچنان هم از اهمیت بالائى برخوردار نبود، ... این، مسئلهى مهمى نیست، نظائرش هم اتفاق مىافتد»(3/2/1390) اینگونه نگاه میکنند؟ چرا در آغاز هفته اینگونه نگاه میکنند، برای اینکه پایان هفته را میبیینند. در همان آغاز هفته فرمودند: «دستگاههاى تبلیغاتىِ خودشان را از این حرفهاى سست و بىپایه پر کردند.... ببینید چطور مثل گرگ در کمین نشستهاند که یک بهانهاى پیدا کنند، هر جور میتوانند، حمله کنند.»(3/2/1390)
- آنها اصلا برایشان مهم نیست به نفع چه کسی یا به ضرر چه کسی است. همینکه بیثباتی ایجاد شود، برایشان کافی است. نانشان در بیثباتی است، حیاتشان در بیثباتی است. میروند چهارتا اراذل و اوباش را در اطراف برخی از شهرها پیدا میکنند که یک لاستیک آتش بزنند، بعد این را عَلَم میکنند که بله در ایران مثلاً شورش به پا شده و فلان استان میخواهد جدا بشود. معلوم میشود چه کسی دارد از این بیثباتی نان میخورد. و شما مطمئن باشید هیچ وقت حق از وضعیت باثبات ضرر نمیکند، این باطل است که ضرر میکند.
- جریان دوم خردادیها نانشان در چه بود؟ در قرمز و آبی کردن جناحهای سیاسی. و ایجاد تشنج سیاسیِ این راستی است، این چپی است. اصلاً حال مردم را از سیاست بههم زده بودند. حیاتشان در یک نوع بیثباتی و تشنج سیاسی بود. یک کمی که گرد و غبار آرام میگرفت، ماهیّت پلید تفرقهاندازها روشن میشد. خیلی مسئله مهمّ است.
عاشقان حق، باید عاشق صبر هم باشند
- همۀ کسانی که عاشق حق هستند، عاشق صبر هم باید باشند و یکدیگر را به صبر سفارش کنند. در روایت دارد که در زمان پیامبر هر دو مسلمان که به هم میرسیدند، از همدیگر جدا نمیشدند تا با خواندن سورۀ والعصر یکدیگر را به صبر توصیه میکردند.(الدرالمنثورفی تفسیرالماثور/6/392) در سورۀ والعصر میفرماید: «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»، یعنی کافی نیست شما خودت صبر داشته باشی، حتی کافی نیست هر کدام تکتک صبر داشته باشید، بلکه همه مدام همدیگر را به صبر سفارش کنید.
- در یک جای دیگر خدا هم در قرآن این همکاری بر صبر را با کلمات دیگری بیان میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ»(آل عمران/200)، یکبار میفرماید همگی تکتکتان صبر کنید(اصْبِرُواْ)، یکبار دیگر میفرماید: با هم صبر کنید(وَصَابِرُواْ) البته معنای صبر این نیست که در مقابل باطل، روشنگری و تبیین نکنیم. اما با حفظ ثبات اجتماعی.
- میتوان از جهات مختلف به موضوع ثبات اجتماعی نگاه کرد و نتایج مختلفی گرفت، ولی همه باید مراقب باشند به این سادگیها نمیشود ثبات اجتماعی را حتی به خاطر حق طلبی از بین برد. باید نگاه کنیم ببینیم چه کسانی مایلند بیثباتی در جامعه پیش بیاید، و حتی وقتی در فکر مقابله با آنها هستیم، باید ابتدا در اندیشۀ ثبات جامعه باشیم. مگر شرایط خاصی پیش بیاید.
هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) فاطمه(س) را به صبر میخواند/فاطمه زهرا(س) فدای حفظ ثبات اجتماعی شد
- فاطمۀ زهرا(س) برای دفاع از علیبن ابیطالب(ع) قیام کرد. به بهانۀ فدک به مسجد رفت، حرکت خودش را انجام داد، داستان و فلسفۀ حرکت حضرت بماند. بعد آمد به خانه دید علیبنابیطالب زانوی غم بغل گرفته و نشسته. این اولینباری بود که این مرد در خانه نشسته بود و بانوی دو عالم، امانت پیغمبر، در میان نامردها به قیام به حق میپرداخت. اصلاً صحنۀ عجیبی است. همیشه فاطمه نشسته بود، علی میرفت بیرون، حالا صحنه برعکس شده. بچهها میبیینند برای اولینبار است انگار یک انقلابی در آن خانه شده ...
- آنجا بود که امیرالمؤمنین(ع) فرمان صبر داد، صدا زد: فاطمه من! صبر کن «فَاحْتَسِبِی اللَّهَ؛ به خدا واگذار کن.»(احتجاج/1/107) فاطمۀ زهرا هم فرمود چشم و گفت:«حَسْبِیَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» و دیگری چیزی نفرمود(وَ أَمْسَکَتْ) دیگر بعد از اینکه فرمان صبر صادر شد، فقط این صدای آرام گریۀ فاطمه بود که در فضا پخش میشد، یک موسیقی ملایم آسمانی، عرشی، و ملکوتی و محزون که دلها را باید بیدار میکرد، جز دلهای بیمار.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید