کلیپ تصویری | مهمان دو ماهه ابالفضل العباس(ع)
شناسنامه
- تولید: بیان معنوی
- زمان: 03:42
- منبع: پیاده روی اربعین - 98/07/20
- دریافت با کیفیت (پایین(11مگابایت) | متوسط(39مگابایت) | بالا (69مگابایت) | صوت)
- آپارات | یوتیوب
متن:
تعریف میکرد این ستاد راهنمای زائرین و گمشدگانی که تشکیل شده، میگفت اینقدر خاطرات عجیب و غریب ما داریم اینجا، یک دانهاش را به شما بگویم.
گفت پارسال یا پیارسال توی این راه یک خانمی آمد کربلا دم راهنمای زائر گفت بچۀ دو ماهۀ شیرخوارهام را گم کردم. چند روز است گمش کردم دارم هلاک میشوم. خب بچهات را چهجور گم کردی؟ توی بغل مادربزرگش بوده مادربزرگش روی ویلچر بود، داشتیم میآمدیم همین جوری پیاده به سمت کربلا، یک جوانی آمد گفت مادر بده من کمکت کنم. کمک کرد رسیدیم به ازدحام من این جوان را گم کردم. قدرتمند بود زودتر آمد. هر چی گشتم دیگر پیدایشان نکردم. گفتیم تلفن مادرت را بده. گفت تلفن ندارد. گفتیم اسم مادرت را بگو توی بلندگو اعلام کنیم. گفت مادرم کر و لال است، نمیشنود. توی ده میلیون نفر آدم توی کربلا ما کجا این بچۀ این را پیدا کنیم؟
میگوید صبح هی میبردیمش دور حرم دور میزدیم یک دو ساعت بر میگشتیم دوباره استراحت میکرد، دور حرم دور میزدیم، داشت هلاک میشد مادر است بچۀ دو ماهۀ خودش را گم کرده، بچۀ شیرخواره. میگوید این راهنمایی که داشت میبرد گفت دیدم یک جایی یک خانمی رو به حرم نشسته یک بچهای را دارد شیر میدهد. همینجوری توی دلم گفتم کاش این بچۀ این الآن توی بغل این بود. یک دفعه دیدم پشتسرش یک ویلچر هست. خانم را صدا زدم گفتم آن ویلچر ویلچر مادر تو نیست؟ اصلاً ذهنم به بچه نرفت که بچهاش است خب خانم عربی است دارد بچهاش را شیر میدهد. آن آمد نگاه کند به ویلچر چشمش به بچه افتاد جیغ داد این بچۀ من است. آمد پیش بچه. این خانم عرب هم بچه را با مهربانی بهش داد. مترجم آوردیم، مادر شما این بچه چهجور چهکار میکند توی بغلت؟
گفت من پنج شش شب پیش اباالفضل العباس را خواب دیدم. به من فرمود که فلانی، امسال یک مهمان دو ماهه من دارم، چون تو بچه شیر میدهی این بچه شیر میخواهد، برو کنار حرم پیدایش میکنی. سه روز مهمانت میشوند تا صاحبش بیاید. میگوید من با شوهرم میآمدم اینجا میگشتم، میگفتم یا اباالفضل مهمان دو ماهۀ تو کجاست؟! یک دفعه دیدم یک جوانی این مادر را آورده بچه توی بغلش دارد هلاک میشود. رفتم بهش گفتم دیدم کر و لال است نمیشنود. گفتم بچه شیر نمیخواهد دارد گریه میکند؟ گفت چرا. بچه را شیر دادم بردم خانۀمان شبها اینها را میبردم خانه تیمار میکردم رسیدگی میکردم، صبح برای اینکه مادرش پیدا بشود میآمدم حرم تا شما آمدید.
اباالفضل العباس ما هم گم شدیم! ما هم گم شدیم، ما را پیدایمان کن.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید