کلیپ تصویری | حواست به دل امام رضا(ع) هست؟
شناسنامه
- تولید: بیان معنوی
- زمان: 06:09
- منبع: حرم مطهر رضوی- شهادت امام رضا(ع)
- دریافت با کیفیت (پایین(18مگابایت) | متوسط(29مگابایت) | بالا(70مگابایت) | صوت)
- آپارات | یوتیوب
متن:
دوستان من زائرین آقا، اصلاً دست ما نیست! این امام رضاست که دوست دارد ما بیاییم زیارتش بکنیم ما را دورِ خودش ببیند. این امام رضاست که دلش برای ما تنگ میشود. این امام است که علاقهاش به شیعیان خیلی بیشتر از علاقۀ شیعیان به امام است. ما چرا میآییم زیارت؟ اصلاً شما آمدید زیارت، نگویید آقا من به این دلیل آمدم، به این دلیل آمدم. بایستید بگویید آقا امام رضا چهکار داشتی با من من را صدا زدی؟ آقا دلتان آرام شد؟ خوشحال شدی من آمدم؟
بنده یک زمانی توی یک راه و نیمهراهی ایام غدیر بود تصادف کردم، توی ماشینی من را داشتند میبردند برای یک شهری، ماشین چپ کرد و زیاد خطرناک نبود ولی خب دیگر چند تا ملّق زد و ما دست و بینی و بالاخره اینها شکست و مدتی بستری شدیم. در تهران اسم بیمارستان هم میتوانم بگویم حالا شاید خود رئیس آن بیمارستان که مربوط میشود به سالها قبل راضی نباشد. دیگر ایشان ما را مداوا میکرد و ما را فرستاد خانه دیگر نزدیک عید شد. گفت دیگر حالا شما بیایی اینجا دیگر من نیستم ایام نوروز است باید بروم مشهد. برایم جالب بود یک آقای دکتر رئیس بیمارستان بنا دارد ایام نوروز همیشه برود مشهد. گفتم بقیۀ مریضهایت را چهکار میکنی؟ حالا ما که داریم انشاءالله خوب میشویم کمکم. گفت دیگر من با مریضهایم هم صحبت میکنم من ایام نوروز باید بروم مشهد.
بعد همینجور که داشت پانسمان دست ما را اینها را عوض میکرد، گفت حالا یک قصهای دارد بِهت میگویم، کارت تمام شد مثلاً آمدی بیرون بیا دفتر بیمارستان بِهت بگویم. ایشان میگوید که من جوان بودم خارج از کشور گرفتار شدم، گفتم امام رضا از آن راه دور امام رضا این حاجت من را بده این گرفتاریام برطرف بشود هر سال میآیم مشهد زیارت ایام نوروز. سالش هم تعیین کردم. الآن من سالش یادم نیست، قدیمها این قصه را میگفتم سالش هم یادم بودم. مثلاً فرض بفرمایید پانزده سال میآیم حرمَت. آقا امام رضا این حاجت من را داد من هم نوروز هر سال بلند میشدم میآمدم، به آقا هم گفته بودم که از راه زمینی میآیم که یک کمی سختی به خودم بدهم. از خارج از کشور میآمدم تهران فقط برای زیارت امام رضا چون نذر کرده بودم حاجتم را آقا داده بود باید میآمدم. پانزده سالَم تمام شد دیگر من توی اوج کار درمانی بودم و پزشک جراحی شده بودم و کارم هم شلوغ بود، یک سال نوروز پیش خودم گفتم خب من پانزده سالَم را پارسال تمام کردم الآن هم سرم شلوغ است انشاءالله امسال حالا ممکن است نوروز نروم، بگذارم یک وقت دیگر. چند شب گذشت، یعنی واقعاً دیگر قصد نداشتم آن سال نوروز بیایم مشهد. یک دفعهای خواب دیدم آقا امام رضا را که تعجب کردم کنار گنبد آقا ایستادند از راه دور به من نگاه میکنند. توی خواب خوشحال هم شده بودم من دارم امام رضا میبینم از راه دور! بعد امام رضا به من اشاره کردند فلانی امسال میخواهی نیایی؟ بیایی ها! از خواب بیدار شدم، اینقدر شرمنده شدم! گفتم امام رضا من شما را بدعادت کردم. هر سال باید بیایم مشهد من را تحمّل کنی من را ببینی. تو علاقهمند شدی به اینکه من باید بیایم هر سال. آمدم خانه به دخترم اینها گفتم بلند شوید بلند شوید! هر کی میآید با من، من دو سه روز دیگر دارم میروم مشهد. گفتند چرا؟ تو که گفتی امسال حالا من سرم شلوغ است. میگفت دیگر جواب آنها را ندادم.
اینجوری است! امام رضا دوست دارند ما بیاییم. بعضیها بچۀشان تازه به دنیا میآید، میگویند که برویم برویم امام رضا قنداقۀ بچۀمان را ببریم حرم. اینها فکر میکنند خودشان دوست دارند. بندۀ خدا امام رضا دوست دارد، بیا بچهات را ببینم! او خوشحال میشود. مخصوصاً برای شما بزرگترها میگویم. شما همیشه مانند کودکان یک مادر هستید نسبت به امام. ولی، ولی وقتی که این کودکان پا به سن میگذارند، دیگر مادر زنگ میزند نمیآیی من ببینمت؟ دلم یک ذره شده برایت. کودک مشغول است دیگر الآن بزرگ شده، مشغول دنیای خودش است؛ پدرش زنگ میزند، میگوید نمیآیی ببینمت؟ دلم تنگ شده برایت.
شما تا آمدید حرم، رسماً بدانید دارید امام رضا را خوشحال میکنید! امام رضا امام حیّ است، امام زنده است. امام که دیگر این بحثها نیست برایش که بگوییم امام از دنیا رفته. خوشحال میشود امام. آخر چرا خوشحال میشود؟ به من برای چی علاقه داشته باشد؟ بابا ما هر چی هم بد باشیم بچههای آقا هستیم. ما هر چی هم بد باشیم آقا پدر ما است.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید