کلیپ تصویری | در اوج زندگی کن!
شناسنامه:
- تولید: بیان معنوی
- زمان: 06:08
- منبع: فاطمیه 1400، مسجد سپهسالار _ جلسه اول
- دریافت با کیفیت (پایین(15مگابایت) | (متوسط(25مگابایت) | بالا(50مگابایت) | صوت)
- آپارات | یوتیوب
متن:
رفتی درِ خانۀ حضرت زهرا، نگو فقط من را از جهنم نجات بدهید دیگر من با بقیۀ کارهایی که تو میتوانی برای من انجام بدهی کاری ندارم. دیگر به درد زندگی من بیشتر از این نمیخواهم بخوری. رفتی درِ خانۀ امیرالمؤمنین، نگو همین که گناهها را شما کمک کنید ببخشید مثلاً خدا ببخشید شفاعت کنید، یا همین که بدبختیهای زندگی من را نجات بدهی برای من کافی است. من دیگر بیشتر از این یا امیرالمؤمنین از شما نمیخواهم استفاده کنم، خداحافظ شما. کاری نداری؟ حداقلی نرویم درِ خانۀ ائمۀ معصومین. ائمۀ معصومین خلق شدند برای رساندن ما به کجا؟
به اوج شکوفایی رسیدن. ساختن آرزوهای بسیار بلند معنوی در دل. اندیشیدن دربارۀ این این آرزوهای بسیار بلند. یکوقت نشود امیرالمؤمنین، حضرت زهرا (علیهم آلاف التحیة والثناء) در جلسۀ روضۀ ما هم غریب باشند. جلسۀ روضه امام زمان(ارواحنالهالفدا) تشریف بیاورند، بعد بفرمایند در این جلسۀ روضه کسی خاطرخواه قلۀ بلندی که ما بناست نشان بدهیم نبود. بله امام حسین(ع) فرمود آیا کسی هست مرا یاری کند؟ امام حسین یک حرف دیگر هم دارد ها!
از این بالاتر هم گفتند ها! شما باید بشنوید حتماً. کسی هست من را کمکش کنم؟ از اوج و از اصل آب کوثر بهش بچشانم؟ آن آخرش، نگاه امام زمان(ع) به شما این است. نگاهت میکند بیدار شدی برای نماز شب؟ چی خواستی؟ آقا هیچی، حالا نماز شب که توفیق پیدا نکردیم ولی کلاً میخواهیم خدا ما را سعادتمند بکند. کلاً، خوب است دیگر. آدم حداقلی در معنویت باشیم این هم یک جور غریب گذاشتن اولیاء خداست. امیرالمؤمنین علی(ع) که نیامده فقط ما را نمازخوان کند که! آمده ما را اشکمان را پای قرائت قرآن دربیاورد مثل خودش! رسول خدا فرمود خداوند متعال فرموده است فاطمۀ من وقتی میایستد در مقابل من به نماز، تمام ارکان بدنش از خوف به من به لرزه درمیآید. نماز فاطمهام را دوست دارم.
یا فاطمه تو چه دریافتی داری از خدا؟ من آن را میخواهم. تو چقدر در اوج هستی؟ لحظههای گریهکردن تو یا امیرالمؤمنین پای قرائت قرآن را میخواهم. وقت بگذارید. وقت بگذاری از ته قلبَت یک دانه یک دانه میآید بیرون. به خدا عاشقتر از تو خدا نیافریده. غافل هستیم از خودمان. تو خبر نداری چقدر شیدا هستی. آقا من شیدا هستم؟ بله یک کمی وقت بگذار تو خودت این شیدایی را پیدا میکنی! مگر میشود؟!
من خوشم میآید از سردار سلیمانی، با اینکه در متن درگیریها بود، ولی قله یادش نمیرفت. زاز زار گریه میکرد برای شهادت دیر شده شهادت من. بابا این همه کار داری اصلاً کِی میتوانی فکر کنی به این موضوعات؟ ایشان در زمان دفاع مقدس هم یک وقتی را اختصاصی میگذاشت یک عالم دینی را دعوت میکرد توی اتاق فرماندهی خودش جدای از همۀ این بحثها و امور روزمرۀ لشکر و اینها میگفت حالا برای من تنهایی بنشین سخنرانی کن. به کجا میخواست برسد؟ کتاب عرفانی میخواند. اشعار عرفانی میخواند. موتور حرکت یک جامعه رو به سوی ظهور آتش دل این چند نفر است که اینجوری گریه میکنند. یک دلسوختههایی دارند پارو میزنند ها! موتور هستند دارند این کشتی را میبرند که به ساحل برسانند. بقیه چی؟ ما که سرِ سفرهایم. آنهایی که غذا درست میکنند میآورند، آنها یک کسان دیگر هستند. مخفی هستند. الهی تو هم جزو آنها باشی. حتماً هستی، نمیدانم من که خبر ندارم.
اگر هستی میگویی «جانا سخن از زبان ما میگویی.» اگر هستی هیچوقت مغرور نمیشوی به اینکه هستی. میسوزی و آتش میگیری. چرا به نهایت قرب نرسیدی؟ هر چه خودمان را صرف این احساسات نکردیم باختیم. از همۀ مردهها این را بپرسی بهت میگویند. «أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ»؛ جوانیام را به باد فنا دادم، عمرم را. تو به باد فنا نده.
حضرت زهرای اطهر(س) خیلی ساده سؤالش از شما این است، چقدر به خدا مقرب شدی عزیز دلم؟ چهکار داری میکنی؟ کجا وایستادی؟ کجایی الآن؟ غافلیم از خودمان. تو خبر نداری چقدر شیدا هستی. آقا من شیدا هستم؟ بله یک کمی وقت بگذار، تو خودت این شیدایی را پیدا میکنی!
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید