دانشگاه تهران | محبت خدا؛ نزدیکترین راه-8
هواپرستی بوی شمر و یزید میدهد / ولایت شرط رسیدن به محبت خداست
- زمان: 1392/08/23
- مکان: مسجد دانشگاه تهران
- انعکاس در:
- پی دی اف: A5 | A4
- اینفوگرافیک: پیشنهاد دهید
- صوت: دانلود | بشنوید
- کلیپ صوتی: پیشنهاد دهید
پناهیان: مکتب غربیها، با مکتب تروریستهایی که از سَر بُریدن لذت میبرند، یکی است. این تروریستها خیلی راحت میتوانند با یک گلوله آدمها را بکُشند، اما دلشان میخواهد سر ببُرند، یعنی اینها هم مکتبشان «دلم میخواهد» است. اینها به لحاظ نظری هم، با غربیها وحدت نظر دارند.
بخشهایی از هشتمین روز(عاشورای حسینی) سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مسجد دانشگاه تهران با موضوع «محبت خدا؛ نزدیکترین راه» را در ادامه میخوانید:
روزگار ما روزگار«پرستش هوای نفس» است؛ یعنی انسانها طبق دوستداشتنیهای نفسانی خود زندگی میکنند
- روزگار ما، روزگار پرستیدن هوای نفس است. ما در روزگاری زندگی میکنیم که مردم براساس دوست داشتنیهای نفسانی خود زندگی میکنند و این زندگی برای آنها تئوریزه شده است؛ یعنی دانش آن را در دانشگاههای عالم تولید کردهاند و توجیههای به ظاهر عقلانی (هرچند احمقانه) برایش درست کردهاند و تنظیمات حقوقی برایش انجام دادند. خودخواهیهای، هواپرستیها و دوست داشتنیهای انسان را به صورت قانون و حقّ و حقوق انسان درآوردهاند و همۀ اینها مصداق این آیۀ شریفه است که خداوند میفرماید: «آیا ندیدی کسى را که هواى نفسش را خدای خودش قرار داده؟ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(جاثیه/23).
- البته آنها خودشان را هواپرست نمیدانند و بعضی از آنها میگویند ما اصلاً قایل به پرستش نیستیم، (مثلاً میگویند ما لاییک هستیم) ولی خداوند نامش را پرستش میگذارد. امام باقر(ع) نیز میفرماید: دوست داشتنیهای هر کسی در واقع دین اوست. «الحُبُّ هُوَ الدِّین»(محاسن/1/263). و این یعنی کسی که هوای نفسش را دوست دارد، دینش همین هواپرستی است.
- ما در جهانی زندگی میکنیم که مردم دنبال دوست داشتنیهای نفسانیِ خود هستند و از آن لذّت شهوانی میبرند. نه فقط رقاصخانهها و عرقخوریها، بلکه فرهنگ، اقتصاد، نظام حقوقی و سیاسی حاکم بر جهان همه بر اساس «من هر کاری دلم میخواهد میکنم، چون دوست دارم» بنا شده است. حتی در عرصۀ حقوق هم میگویند هر کسی هر کاری دلش بخواهد باید انجام بدهد، کسی حق ندارد به او چیزی بگوید(غیر از برخی موارد خاص) مثلاً حقوق کودک درست میکنند و میگویند: اگر پدر و مادر به بچۀ خودشان حرفی زدند که بچه خوشش نیامد، پدر و مادر باید دستگیر بشوند! اگر یک زن «دوست داشت» به شوهرش خیانت کند، حق دارد! یا چون «میتواند»، حقّش است! و میگویند اینها را باید به قانون تبدیل کنید و الّا به حقوق بشر تجاوز کردهاید! در عرصۀ اقتصاد نیز میگویند: هر کسی هر کاری دوست دارد میتواند انجام دهد، مثلاً اگر کسی پولش بیشتر است و میخواهد دیگران را هم غارت کند، اشکالی ندارد!
مکتب غربیها «دلم میخواهد» است و این یعنی هواپرستی
- آن کسانی که در غرب به عرقخوری و پایکوبی و بدمستی و هرزگی میپردازند و میگویند «من چون دوست دارم، حق دارم این کار را انجام بدهم»، دیگر نمیتواند در خیابانهای کشورهای غربی تظاهرات کند و بگوید: «نود و نُه درصد علیه یک درصد قیام کردهاند» چرا نمیتواند؟ چون جوابش این است: «تو هر کاری دلت میخواهد داری انجام میدهی، سیاستمداران شما هم هر کاری و هر جنایتی دلشان میخواهد دارد انجام میدهند! شما در واقع مکتبتان یکی است و در اصل با همدیگر اختلاف نظر ندارد! چاقو که دستۀ خودش را نمیبُرد!»
- در انقلاب ما اول شیشۀ عرقفروشیها شکسته شد، معنایش این بود که ما دیگر هر کاری دلمان میخواهد نمیکنیم، پس آن کسی هم که پادشاه است هم نمیتواند هر کاری دلش خواست انجام دهد. جنبش والاستریت وقتی به نتیجه میرسد که کلّ تمدّن غرب فرو بریزد؛ تمدّنی که بر اساس پرستش هوای نفس استوار است.
- مکتب غربیها، با مکتب تروریستهایی که از سَر بُریدن لذت میبرند، یکی است. این تروریستها خیلی راحت میتوانند با یک گلوله آدمها را بکُشند، اما دلشان میخواهد سر ببُرند، یعنی اینها هم مکتبشان «دلم میخواهد» است. اینها به لحاظ نظری هم، با غربیها وحدت نظر دارند.
چرا رئیس صهیونیستها برای جوانهای ایران دل میسوزاند و از شلوار لی و موسیقی غربی حرف میزند؟
- مکتب هواپرستی غربیها، در عرصۀ زندگی شخصی به هرزگی و شهوترانی میانجامد، و در عرصۀ اقتصاد به نظام سرمایهداری، و در عرصۀ حقوق همین حقوق بشر رایج امروز غربیها نتیجهاش میشود که از یک گوشۀ آن هم حرفهای فمنیستی متولد شده. در تمدّنی که مبتنی بر دوست داشتنیهاست، ظلم و ستم تئوریزه شده است. آنها «دوست دارم و خوشم میآید» را تئوریزه کردهاند و شهوت از آن پشتیبانی میکند. به همین خاطر است که وقتی رئیس جنایتکار رژیم صهیونیستی میخواهد برای جوانهای ایران دل بسوزاند، از شلوار لی و موسیقی غربی حرف میزند.
- چرا کثیفترین آدم قدرتمند در جهان، دنبال شلوار جین پوشیدن و موسیقی غربی گوش کردن جوانهای ماست؟ چون میگوید: اگر تو هر کاری دلت خواست انجام دهی، زیر سلطۀ من قرار خواهی گرفت و آنوقت من هر کاری دلم خواست میتوانم انجام دهم. به نفع من است که تو هرزه باشی. چون در این صورت ضعیف میشوی و بعدش هم تسلیم میشوی.
هواپرستی بوی شمر و یزید میدهد/در مقابل حب الدنیا و شهوات، باید محبّت خدا و اولیائش را در جامعه رواج دهیم
- ما در جهانی داریم حسین(ع) نجاتبخش را صدا میزنیم که در این جهان، حبّ نفس و هواپرستی حاکم است. و هواپرستی هم بوی شمر و یزید میدهد. ما در جهانی زندگی میکنیم که عشق به شهوات و هواپرستی جریان دارد. ما در مقابله با این شهوتپرستی، لذّتپرستی، و هواپرستی چه کار باید بکنیم؟ در مقابل این شهوات، لذّات و دوستداشتنیها، ما چه چیزی برای گفتن داریم؟ درست است که ما منطق خیلی محکمی داریم ولی منطق اینجا جواب نمیدهد، چون در نوع آدمها اینگونه است که منطق از پسِ محبّت برنمیآید، یعنی منطق را نمیپذیرند. لذا در مقابل محبّت، باید محبّت بیاوریم. ما در مقابل محبّت دنیا چه حرفی برای گفتن داریم؟ در مقابل محبّت دنیا، محبّت خدا را داریم. پس محبّت خدا را باید در جامعه رواج دهیم تا بتوانیم با محبت دنیا مقابله کنیم. لذا خیلی باید از محبّت خدا حرف بزنیم و به آن فکر کنیم و بیاندیشیم.
- ما در مقابل هواپرستان که محبت دنیا و شهوات را دارند، یک حرف خیلی قوی و محکم داریم و آن «محبّت خدا» و سپس محبّت اولیاء خداست. یا محبّت اولیاء خدا تو را به محبّت خدا میرساند یا محبّت خدا تو را به محبّت اولیاء خدا میرساند. یکی از فراگیرترین و بهترین راهها این است که بگویی: «حسین جان! تو از خدا زمینیتر هستی و برای من، قابل دسترستر هستی. من زیاد حبّالله ندارم ولی تو را دوست دارم.» بعد امام حسین(ع) میفرماید عیبی ندارد! من دستت را میگیرم و تو را به محبّت خدا میرسانم.
با فکر کردن، هم میتوان به حبالله رسید و هم حبالدنیا را از دل بیرون کرد
- همانطور که قبلاً گفتیم، یک راه برای افزایش محبت خدا در دل، این است که از محبّت خدا حرف بزنیم و به آن فکر کنیم. در این صورت کمکم محبّتمان به خدا زیاد میشود؟ امام صادق(ع) میفرماید: «إِنَّ أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ عَمِلُوا بِالْفِکْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ»(کفایهالاثر/ص257) صاحبان خرد، کسانی هستند که با فکر کردن دربارۀ محبّت خدا، به حبّالله میرسند.
- نه تنها حبّالله با فکر کردن بهدست میآید، بلکه با فکر و ذکر و اندیشیدن، حبّالدّنیا هم از دل انسان خارج میشود. خارج کردن حبّالدّنیا راحتتر از بهدست آوردن حبالله است. حبالدنیا را میتوانی با اندیشیدن و فکر کردن، از دلت بیرون کنی. امام صادق(ع) میفرماید: وقتی که مؤمن از دنیا تخلیه شود، یعنی محبّت به دنیا را از دلش خارج کند، رشد میکند، آنوقت شیرینی محبّت خدا را احساس میکند؛ إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا، وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ»(کافی/2/130)
- چگونه میتوانیم با فکر و ذکر، به خارج کردن محبّت دنیا از دل بپردازیم؟ مثلاً به هر قسمت از دنیا که نگاه کردی و هوس کردی، به خودت بگو: «اصلاً میارزد دوستش داشته باشی؟ چقدر میارزد؟ فکر کن به آن هم برسی، بعدش چه؟» اگر یکمقدار به آخرش نگاه کنی خودت میفهمی که اصلاً ارزشش را ندارد و دیگر نمیتوانی غرقِ آن بشوی. فکر کن، ببین واقعاً میارزد فدایش بشوی یا نه؟ قطعاً نمیارزد.
- با فکر کردن، محبّت دنیا را از دلت بیرون کن. البته غیر از فکر کردن، عمل کردن و راههای دیگری نیز وجود دارد. مثل اینکه با اهل دنیا نشست و برخاست نداشته باشی؛ اینها فیلم سیاه و سفید دنیا را رنگی تعریف میکنند! با اهل آخرت نشست و برخاست داشته باش که تو را به آخرت مشتاق کنند.
اولیالالباب با فکر به محبّت میرسند و با محبّت به همهجا میرسند/هیچ راهی غیر از راه محبت خدا، تضمینی نیست
- اولیالالباب با فکر به محبّت خدا میرسند. با فکر محبّت دنیا را از دلشان بیرون میکنند. وقتی که با فکر این کار را کرد، آثارش چیست؟ اینکه قلبش نورانی میشود، برکت به زندگیاش میآید، حکیم میشود، قدرت پیدا میکند. در ادامه میفرماید: «بعد به منزلتی میرسد که در قلبش خدا را میبیند و به حکمتی میرسد که حکماء به آن نرسیدهاند؛ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ نَزَلَ مَنْزِلَةَ الْکُبْرَى فَعَایَنَ رَبَّهُ فِی قَلْبِهِ وَ وَرِثَ الْحِکْمَةَ بِغَیْرِ مَا وَرِثَهُ الْحُکَمَاءُ»(کفایهالاثر/ص258) یعنی اولیالالباب با فکر به محبّت میرسند و با محبّت به همهجا میرسند.
- دیگران از چه راهی به این چیزها میرسند؟ بعضیها از راه عبادت، برخی از راه ریاضت، برخی از راه تلاش علمی، برخی از راه سکوت و ... البته این راهها نیز خوب است اما کسی که از این راههای معمولی، به جایی برسد ممکن است بعدش خراب شود و سقوط کند، یعنی این آدم حکیم، عالم و عابد، ممکن است خراب شود. پس هیچیک از این راهها تضمینی نیستند، فقط اگر از راه محبت خدا به اینجاها برسی، تضمینی است. لذا در ادامه روایت میفرماید: اکثر کسانی که غیر طریق محبّت خدا به جایی میرسند، خراب خواهند شد. اینها صفت آن کسانی است که حق معرفت خدا را پیدا نمیکنند و حق محبّت خدا را پیدا نمیکنند؛ وَ وَرِثَ الْحِکْمَةَ بِغَیْرِ مَا وَرِثَهُ الْحُکَمَاءُ وَرِثُوا الْحِکْمَةَ بِالصَّمْتِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرِثُوا الْعِلْمَ بِالطَّلَبِ وَ إِنَّ الصِّدِّیقِینَ وَرِثُوا الصِّدْقَ بِالْخُشُوعِ وَ طُولِ الْعِبَادَةِ فَمَنْ أَخَذَهُ بِهَذِهِ السِّیرَةِ إِمَّا أَنْ یَسْفُلَ وَ إِمَّا أَنْ یُرْفَعَ وَ أَکْثَرُهُمْ الَّذِی یَسْفُلُ وَ لَا یُرْفَعُ إِذَا لَمْ یَرْعَ حَقَّ اللَّهِ وَ لَمْ یَعْمَلْ بِمَا أُمِرَ بِهِ فَهَذِهِ صِفَةُ مَنْ لَمْ یَعْرِفِ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ فَلَمْ یُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ فَلَا یَغُرَّنَّکَ صَلَاتُهُمْ وَ صِیَامُهُمْ وَ رِوَایَاتُهُمْ وَ عُلُومُهُمْ فَإِنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَة»(کفایهالاثر/ص258)
یک راه دیگر برای رسیدن به حب الله؛ تبعیت از ولایت است/ ولایت شرط رسیدن به محبت خداست
- برای ما که هنوز به معنای واقعیِ کلمه به حبّ الله نرسیدهایم، یک راه برای رسیدن به حب الله، فکر کردن است. یک راه حل دیگر نیز دارد که در این آیۀ قرآن آمده است: «ای پیامبر! به آنها بگو اگر خدا را دوست دارید (یا اگر دوست دارید خدا را دوست داشته باشید)، از من اطاعت کنید، تا خدا شما را دوست داشته باشد و گناهان شما را ببخشد؛ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ»(آلعمران/31) دقت کنید که نمیفرماید: اگر خدا را دوست دارید بروید از خدا تبعیت کنید، بلکه میفرماید: «بگو از من باید تبعیت کنید» یعنی باید از پیامبر(ص) تبعیت کنیم تا خدا ما را دوست داشته باشد و الا تبعیت کردن از خودِ خدا، زیاد هنری نیست. ابلیس هم خیلی از خدا تبعیت کرد، اما در نهایت در ماجرای خلقت آدم، سرپیچی کرد. معنای آیۀ فوق این است که اگر خدا را دوست دارند، باید ولایت داشته باشند و از ولایت تبعیت کنند.
- در اینجا رسول خدا(ص) به مردم میفرماید: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُون» یعنی اگر خدا را دوست دارید حرف مرا گوش کنید. اگر فرموده بود سخن خدا را گوش کنید، در واقع سخن پیامبر هم در آن نهفته بود زیرا سخن پیامبر(ص) همان سخن خداست، ولی در این آیه جداگانه فرمود: «فَاتَّبِعُونی»، یعنی از من تبعیت کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد. این یعنی ولایت شرط این است که خدا دوستت داشته باشد. پیامبر اکرم(ص) نیز در روز عید غدیر فرمود: هرکس از من تبعیت میکند، از علی(ع) تبعیت کند. (مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ؛ کافی/1/287)
- در آیۀ بعدی میفرماید: «بگو هم از خدا اطاعت کنید و هم از رسولش، پس اگر پشت کردند خدا کافران را دوست ندارد؛ قُلْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یحُِبُّ الْکَافِرِین»(آلعمران/32) دقت کنید که خداوند در این آیه، اطاعت از خدا و رسول را کنار هم میآورد. جالب اینجاست که در قرآن (جز در یک مورد) هر جا که اطاعت از خدا آمده است، اطاعت از رسول خدا نیز در کنارش آمده است و البته یکجاهایی اطاعت از پیغمبر آمده ولی اطاعت از خدا نیامده است.
امام حسین(ع) ولایتپذیری را برای ما آسان کرده است
- واقعش این است که برای بعضیها سخت بود که رسول خدا(ص) و اولیاء خدا به آنها میگفتند: «از من تبعیت کنید.» چون به غرورشان برمیخورد. اما میدانید چرا برای ما سخت نیست که از اولیاء خدا تبعیت کنیم؟ چون این کار را امام حسین(ع) برای ما آسان کرده است. امام حسین(ع) اول آمده در دلِ ما نشسته است و بعد وقتی این آیه را میخوانیم که میفرماید «فَاتَّبِعُونی» دیگر به ما برنمیخورد، چون میدانیم کسی که میگوید: از من تبعیت کنید، حسین(ع) است. و حسین(ع) آنقدر آقاست که اصلاً به غرور ما برنمیخورد. یعنی امام حسین(ع) ولایتپذیری را برای ما آسان کرده است. میدانید حسین(ع) چگونه این کار را برای ما آسان کرده است؛ آنقدر مصیبت و بلا دیده و آنقدر بچههای حسین(ع) را زدهاند ...
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید