علاقۀ مردم به امید کاذب؛ ابزار سیاستمدارن برای عوامفریبی/ رهبران خوب، مظلوم میمانند؛ چون حاضر نیستند به مردم «امید الکی» بدهند/ امید دادنِ الکی، اگر عمومی باشد «عوامفریبی» است و اگر خصوصی باشد «لابیگری»/ سیاستمداران شایسته به مردم «امید الَکی» نمیدهند، لذا در فضای پُر از عوامفریبی، رأی نمیآورند/ ما امید کاذب غربزدهها و شکستخوردنش را دیدهایم؛ امید صادق اهلِ مقاومت و پیروزیاش هم را دیدهایم/ مردم باید امیدهای واقعی مثل «قدرتِ مقاومت» را ببیند تا گرفتار امید کاذب به غربیها نشود
توضیح اینکه «سیاستمدارن» چگونه و با چه سخنان و تعابیری میتوانند کشور را بهسرعت یا بهتدریج به «آشوب» بکشانند و «آرامش» را از جامعه سلب نمایند؟ و یا بالعکس چگونه و با چه سخنانی میتوانند آرامشآفرین باشند؟
آنقدر امواج «سیاستزدایی» از فکر دینی، در طول تاریخ استبداد سنگین بوده که به این سادگیها نمیتوان از آثار شوم آن خلاص شد. ما پس از انقلاب بااینکه بر شعار محوری «دیانت ما عین سیاست ماست» متکی بودهایم، هنوز نتوانستهایم از فشار آن امواج سهمگین در ذهنیتها خلاص شویم.
سخنان «سیاستمداران» را باید ابتدا از منظر «سیاسی» تحلیل کرد، بعد به ارزیابی «علمی» و میزان صحت آن پرداخت. چون سیاسیون گاهی زیاد به «غلط یا درست» بودن حرفها کار ندارند، بلکه به «کاربرد» آن در عرصۀ سیاسی نگاه میکنند.
مسئولیت اجتماعی مانند صدقه دادن، مسئولیت سیاسی مثل ریشۀ فقر را کندن. مسئولیت اجتماعی مثل عیادت از مریضها، مسئولیت سیاسی مثل تلاش برای بنیانگذاری حاکمیتی که انقدر آرامش و رفاه در آن باشد که کمتر کسی مریض شود.
خب کدام مهمتر و ارزشمندتر است؟ اینها را باید از کودکی به بچهها یاد داد تا هیچکس در عرصۀ سیاست بیتفاوت نباشد و یک مشت قدرتطلب نتوانند مردم را فریب دهند.