کلیپ های شما:
خوبهای نیم بند
شناسنامه:
- تولید: کاربر 225*
- مدت زمان: 00:08:50
- صوت مرجع: تو بودی چه میکردی؟
متن:
ظاهراً کم درست بشویم کار نتیجه ندارد. نیمبند که خوب بشوی همان دشمن ضعیف آدرس خوبها را پیدا میکند. ابلیس هم فرماندهی میکند، میگوید الآن خوبها آنقدر قوی نیستند بتوانند حق را پیروز کنند. ریشۀ پیروزیشان آنجاست در کوچۀ بنیهاشم. بروید آنجا را آتش بزنید. حزب ضعیف میآید درِ خانۀ علی بن ابیطالب قوی را آتش میزند. میخواهی نیمبند خوب بشوی که آدرس بدهی بیایند سر خوبها را ببُرّند؟
وقتی حرکت حق شروع بشود تا نصفۀ راه بروی، یک دفعهای علی و فاطمه و حسنین آن وسط تنها میمانند. این صحنۀ فاطمیه است. حالا که آمدی ببین باید تا آخر راه بروی. چرا تا وسط راه آمدید؟ ما عرضه نداشتیم تا آخر بیاییم. عرضه نداشتید میدانی چی میشود؟ در واقع آدرس را دادی! گفتی ببین ما اگر بخواهیم بیاییم پشت سر این آقا باید بیاییم. بعد کنار کشیدی تنها گذاشتی آمدند خانه را آتش زدند درش را.
کربلا چی بود؟ نامه نوشتند حسین بیا، بعد خالی گذاشتند پشتش را، مسلم را تنها گذاشتند مسلم را تکّه تکّه کردند. آدرس دادی؟! حسین را آوردی وسط میدان بزنندش؟! مگر مسئلۀ کربلا این نبود؟ مگر مسئلۀ امام حسین این نبود؟! مگر جلوی حر نامهها را نیاورد؟ حسین را گیر انداختی؟ من و شما با نیمه خوب بودن میخواهیم حسین گیر بیندازیم؟!
خب شما درِ خانۀ کی را میخواهی نشان بدهی بیایند آتش بزنند؟ آدرس داری میدهی؟! میخواهی نشان بدهی بیایند آتش بزنند. باید تمامش کنی! باید بروی جلو تمامش کنی! جلو رفتنش این است که خودت را تمام بساز. تعارف نکن. ولی بیا تمامش کنی، عالم منتظر تو است.
فاطمیه چی بود؟ پیچیدهتر از همان اتفاقی که در کربلا افتاد. کربلا خیلی واضحتر. آقا آزمایش. آقا بیا ما آمدیم. امام حسین را آوردند کوفه، ولش کردند. همین میخواستید حسین را به کشتن بدهید؟ روز عاشورا. ببینید، ببینید شما دعوت کردید! حالا پشت را خالی کردید. فرمود عیبی ندارد خالی کردید من برمیگردم! دیگر نگذاشتند برگردد. مگر امام حسین این را نفرمود؟ فرمود خب رها کنید من برمیگردم.
فاطمۀ زهرا هم این را فرمودند، با آیۀ قرآن در خطبۀشان. فرمودند: «أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُونَ»؛ فکر میکنید ما شما را وادار بکنیم به چیزی که دوست ندارید؟ باشد دوست ندارید علی را، باشد ما رفتیم. ما رفتیم کنار نشستیم. مگر گذاشتند توی خانه بنشینند؟ آمدند خانه را آتش زدند. امام حسین هم همین را فرمود، نمیخواهید من برمیگردم! امان از دست نیمهخوبها!
یا حضرت زهرا به ما کن امشب. ما گرفتاریم ها! ما را درست کن! ما به بقیه کاری نداریم، ما درست بشویم. ما ما ما ما! من درست بشوم! من درست بشوم! یا حضرت زهرا ما را درستمان کن. مگر همۀ اتفاقها برای این نبود ما درست بشویم؟ نشد. ما را ببخش. نمیتوانیم. من بریدم میگویم یا فاطمه اگر من درست شدنی بودم درست شده بودم. تا حالا بهم ثابت شده من آدمشدنی نیستم مادر. میخواهی دستم را بگیری؟ من وسط راه جا زدم.
هی میگوییم ما که اگر ما مدینه بودیم مگر اجازه میدادیم؟ میفرمایند بله خب درست است، اگر شما مدینه بودید اجازه نمیدادید آن واقعه رخ بدهد. ولی هنوز هم دیر نشده ها! میتوانید خیلی از فجایع را بگیرید. خب آمادگی بیشتر از این؟ میفرماید بله! ما الان از شما خیلی بیشتر انتظار داریم تا انتظاری که آن زمان از مردم مدینه داشتیم.
خب گریهکنها، شما من یقین دارم اگر بودید اجازه نمیدادید کسی با هیزم به کوچۀ بنیهاشم نزدیک بشود. یقین دارم، خیالت راحت. من پیش خدا شهادت میدهم با اینکه عددی نیستم. خب، بعد چی میشد بگو ببینم ادامه بده. بعد چی میشد؟ هیچی شما دور خانۀ امیرالمؤمنین را گرفتید هیچکس هم هیزم نمیآورد. خب حالا بعد چی میشد؟ بعدش چی میشد؟ بالاخره علی بن ابیطالب همه کار را دستش میگرفت یا نه؟ یا میشد شعب ابیطالب دوم؟
شما محافظت میکنید مثل ابوطالب که پیامبر اکرم را محافظت کرد آنها نتوانستند درِ خانۀ حضرت خدیجه را آتش بزنند، ولی محاصرهاش کردند. چهار تا هم یار دورش بود، محاصرۀ اقتصادی. نان نداشتند برسد، خرما نداشتند برسد. میخواهم ببینم شما بعد از اینکه نگذاشتید هیزم بیاورند بعد چه هنری میخواهید به کار ببرید؟ مبارزه که تمام نمیشود که. خب آنها محاصرۀتان میکردند. خب بعد چهکار میکردید؟ نه دیگر اگر ما بودیم که امیرالمؤمنین را اصلاً بر صدر مینشاندیم. کاری ندارد خب همین الآن همین کار را بکنید. امام زمان را بیاورید ببینم.
ما در حالی در دوران غیبت دور خانۀ حضرت زهرا جمع میشویم که زبان حالمان این است رسماً. مگر اینکه آقایمان بیاید یک حرف دیگر بشود. رسماً این است که یا فاطمه ما فقط میتوانیم جلوی هیزم و آتش را بگیریم، ولی اینکه از ما بخواهی یکوقت پسفردا که علی را بر صدر بنشانیم این از ما بر نمیآید ها! ما همین جا مینشینیم گریه میکنیم بر غربت شما. این است دیگر! نه میخواهم ببینم چه کار میخواهی بکنی بعدش؟
قربان غیرتت بروم، قربان همّتت بروم، قربان علاقه و تعصّبت بروم، تو باید همینجور باشی که تو بودی مدینه که کسی نمیآمد آنجا را آتش بزند. ولی من میخواهم ببینم تو بودی علی(ع) هم بر صدر مینشست با من و شما؟ میشد؟ نه میخواهم ببینم واقعاً اینجوری میشد؟ آن چهل تا آدمی که امیرالمؤمنین میفرماید یکیاش ما میبودیم؟ خب اگر هست که خب امام زمانتان بیاید دیگر، این که کاری ندارد که! این که زیاد مسئلۀ پیچیدهای نیست. دیدی ما نیستیم!
واقعاً حضرت زهرا چی میخواهی امشب از شما؟ اینکه بیایی جلوی آن دشمن را بگیریم ببینیم دشمن حمله نکند به خانه؟ اصلا و ابدا! کِی حضرت زهرا این را میخواهد؟ حضرت زهرا از خدایش است صد مرتبه فدای امیرالمؤمنین بشود. شما را برای این نمیخواهد. تا بیایید توی کوچۀ بنیهاشم میفرماید این کاره هستی علی را بر صدر بنشانی؟ من غربت علی را نمیتوانم تحمّل کنم! هستی یا علی. خیلی باید خودت را بسازی.
آقا تو امشب یقۀ ما را گرفتی ول نمیکنی ها! به خدا قسم گیر اسلام من و تو هستیم. آن مظلومها به خاطر من و تو دارند کشته میشوند. آخر این را چهجوری آدم بگوید؟ در کدام محفل خصوصی گیر بیاورد بگوید؟!
حالا که آمدی ببین باید تا آخر راه بروی. باید تمامش کنی! باید بروی جلو تمامش کنی! جلو رفتنش هم به این است که خودت را تمام بساز! تعارف نکن!
* انتشار کلیپهای صوتی تولیدی توسط کاربران بیان معنوی، بر اساس سیاست سایت در راستای توجه به نقش فعال کاربران در رشد معنویت و ایجاد همافزایی از طریق سایت بیان معنوی میباشد. لذا انتشار کلیپهای رسیده به منزلۀ تایید کیفیت هنری کلیپ تولید شده نیست. بازخوردهای کاربران میتواند تا حدی به ارزیابی و بهبود کلیپهای ساخته شده کمک کند.
** برخی نکات و راهنماییها در تهیۀ کلیپهای صوتی و تصویری را می توانید در اینجا ببینید.
ممنون از این کلیپ زیبا. باید در نشر اون بکوشیم چون خیلی مطلب مهم بود.