کلیپهای شما:
امام رضا(ع) و جلودی
شناسنامه:
- تولید: کاربر 237*
- مدت زمان: 00:05:22
- صوت مرجع: همۀ نیازهای ما
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(769KB) | متوسط(2.51MB) | خوب(4.97MB)]
متن:
امام رئوف!
زمان هارونالرشید ملعون دستور میداد میگفت بروید این بنیهاشم را به گدایی و فقر مبتلا کنید. اینها نه تعابیرش خیلی زشت بود نمیگویم روز جشنی. تعابیرش خیلی بد بود. میگفت اینها نباید نان داشته باشند. آمدند حمله کردند مدینه بنیهاشم گفته بود از بنیهاشم خودت شخصاً یکییکیشان را پیدا میکنی توی خانۀشان میروی غارت میکنی، جز یک لا پیراهن هیچی برای اینها نمیگذاری! فرش دارند برمیداری، اسباب آشپزخانه دارند، طلا دارند میگیری، زمین دارند میگیری، هر چی دارند، یک لا پیراهن برایشان میماند، دوست دارم تو برگشتی اینجا به یکی از فرماندههایش گفت، برگشتی اینجا بگویم بنیهاشم واقعاً فقیر هستند افتادند تو مردم به گدایی.
این نامرد جلودی فرماندۀ هارون بلند شد آمد مدینه را غارت کرد. شست! رسید به خانۀ امام رضا. گفت آقا میخواهم بیایم تو با سربازهای بیدینش، آدم نیستند ادب ندارند آنها! حمله کرد به خانۀ امام رضا. آقا امام رضا تو خانه همۀ زنها را جمع کرد توی اتاقی دم در ایستاد فرمود به خدا نمیگذارم به ناموس من شما دسترسی پیدا بکنید. خیلی بیادبی کرد جلودی، آقا خیلی اصرار کرد. آخرش میدانی آقا چی فرمود؟ فرمود تو مگر نمیخواهی ما را غارت کنی؟ من میروم خودم هر چی تو خانه هست برایت میآورم ولی تو دست به نامحرم نزن. اینها ناموس من هستند. فدایش بشوم امام رضا اینقدر مقاومت کرد، جلودی هم که خب میدانست آقا راست میگوید. گفت آقا پس خودت برو بردار بیاور. آقا رفت هر چی تو خانه بود توی کیسهای ریختند آورد، گفت کسی تو خانۀ من دیگر جز یک لا پیراهن تنش نیست برو. رفت. ظلم اینجوری به امام رضا رسید تو مدینه.
جلودی نامرد غارت کرد رفت، ولی آقا نگذاشت بیاید تو. قصه گذشت تا زمان مأمون، مأمو برای اینکه فیلم و قیافه بیاید، نمیدانم برای چی، یعنی نمیخواهم الآن بهش بپردازم؛ جلودی را زندان کرد، با چند تا از فرماندههای دیگر. بعد اینها را درآورد بیورن صدایشان زد یا به ولایت ولیعهدی امام رضا تن در میدهید یا میکشمتان. سه نفرشان را آورد، همه گفتند ما ولیعهد، میخواستند خودشیرینی بکنند، مأمون هم یکجور دیگر میخواست فیلم بازی بکند. گفتند ما ولایت امام رضا را نمی پذیریم، مأمون ملعون دستور داد گردنشان را زدند. نوبت به جلودی رسید. جلودی آمد، او هم ولایتِ اینقدر کینه توی دلش بود از امام رضا، گفت من نمیپذیرم. تا گفت نمیپذیرم مأمون میخواست گردن جلودی را هم بزند. امام رضا آرام آمد درِ گوش مأمون شروع کرد به صحبت کردن. جلودی دیده بود یک روزی امام رضا را خیلی اذیت کرده، خیلی امام رضا را ناراحت کرده، برگشت گفت الآن دارد امام رضا به مأمون میگوید که این را زودتر بکش که خیلی ما اهلبیت را یکروزی چزاند، سوزاند، ناراحت کرد. برگشت جلودی داد زد: آی مأمون! تو را به قبر هارون قسمات میدهم، تو را به چی قسمات میدهم، یکوقت حرف امام رضا را در مورد من گوش نکنی! این کینۀ من را به دل دارد، من اذیتش کردم، این میخواهد انتقام بگیرد.
حالا امام رضا داشت درِ گوش مأمون چی میگفت؟ داشت میگفت مأمون، میشود جلودی را بهخاطر من ببخشی؟ این یک روزی من ازش تقاضا کردم نیا تو خانۀمان، نیامد. مأمون یک نگاه به امام رضا کرد، یک نگاه به جلودی بیچاره، گفت بیچاره نمیفهمی آقا دارد چی به تو میگوید. جلودی گوش نمیکرد، هی داد میزد بیچاره میگفت نه گوش نکن! هر چی گفت برعکساش را عمل کن. مأمون گفت باشد برعکساش را عمل میکنم. آقا امام رضا دیدی که خودش چی دارد میگوید. دستور داد جلّاد بیا گردنش را بزن. تو نمیشناسی اهلبیت را. یک جنایتکاری آمده یک خواهش امام رضا را قبول کرده، امام رضا شفاعتش میکند.
امام رضا! من کجا جنایت در حقّ شما کردم؟ من کجا به خانۀ شما بیاحترامی کردم؟ هر جا بوده از دور از کنار حرمت رد میشدم برگشتم خم شدم احترام کردم. این حسابها شما از یادت میرود؟
* انتشار کلیپهای صوتی تولیدی توسط کاربران بیان معنوی، بر اساس سیاست سایت در راستای توجه به نقش فعال کاربران در رشد معنویت و ایجاد همافزایی از طریق سایت بیان معنوی میباشد. لذا انتشار کلیپهای رسیده به منزلۀ تایید کیفیت هنری کلیپ تولید شده نیست. بازخوردهای کاربران میتواند تا حدی به ارزیابی و بهبود کلیپهای ساخته شده کمک کند.
** برخی نکات و راهنماییها در تهیۀ کلیپهای صوتی و تصویری را می توانید در اینجا ببینید.