۹۲/۰۲/۰۸ چاپ ایمیل و پی دی اف

صوت | روضۀ حضرت رباب(س) و روضۀ حضرت علی اصغر(ع)

شناسنامه:

  • زمان: دهۀ اول محرم 84 - شب پنجم
  • مکان: هیئت محبین اهل بیت(ع)
  • موضوع سخنرانی: سیاست و معنویت

روضۀ شب پنجم، با نوای استاد پناهیان

متن:

در روضه‌های کربلا روضۀ علی اصغر أباعبدالله‌الحسین یکی از سیاسی‌ترین روضه‌های کربلا است، وقتی به زبان‌حال کشیده می‌شود این روضه در زبان شیعیان عارفی که حق کربلا را می‌شناختند. در این روضه کی نقش اول را بازی می‌کند؟ علی‌اصغر؟ نه، أباعبدالله‌الحسین؟ نه، علی اصغر نماد این روضه است، حقیقت این روضه جای دیگری است.

ظهر عاشورا حقیقت مصائب در کدام قلب می‌تپد؟ کدام دل را آتش زده‌ است که عالمی آتش می‌گیرد و خیمه‌ها نمادین به نمایندگی آن قلب آتش گرفته‌اند؟ زینب! روضۀ علی‌اصغر، خون علی اصغر، مظلومیت علی اصغر نمادی است از یک قلب آتش گرفته و آن قلب رباب مادر علی اصغر است، مادر علی اصغر. آقایان می‌بینم بعضی‌ها بچه کوچولوهای‌شان را آوردند، شش‌ماهه‌ها را آوردند توی جلسه، مادرهای‌شان خوب است در جلسه نیستند بچه‌های‌شان را این‌جوری ببینند، همین‌قدرش را هم معلوم نیست طاقت داشته باشند.

یک قلب مقدسی است به نام قلب رباب، رباب خانم بامعرفتی است، نوشتند این‌قدر معرفتش بالا است آقا أباعبدالله‌الحسین علاقۀ ویژه‌ای به خانم بزرگوار و بامعرفت خودش رباب داشته، رباب همان کسی است که بعد از واقعۀ کربلا دوتا نقل هست، یک نقل هست وقتی آمدند توی مدینه رباب دیگر زیر سایه ننشست، روزها زیر آفتاب می‌نشست اشک می‌ریخت، یک سال گریه کرد تا از دنیا رفت، در یک نقل هست وقتی قافله برگشت کربلا برای زیارت می‌خواست برود مدینه، رباب آمد مقابل زینب کبری، صدا زد خانم زینب اجازه بده من کربلا بمانم من دیگر مدینه کسی را ندارم.

خیمه‌ای برایش در کربلا برقرار کردند، روزها می‌آمد زیر آفتاب می‌نشست، شب‌ها می‌رفت زیر خیمه. رباب دلسوختۀ کربلا است، البته رباب در زبان حال ما گفته می‌شود این‌جوری که قنداقه‌ای را همیشه به دست می‌گرفت، کنار قنداقه‌ای گریه می‌کرد. این زبان‌حال یا این نقل اگر درست باشد معنایش را تو باید متوجه باشی ها، رباب کسی نیست که بنشیند سیدالشهدا را از دست داده بنشیند برای علی اصغر گریه کند؟ پس چرا گهواره را می‌گرفت؟ به احترام زینب کبری، عزادار اصلی حسین زینب است، رباب خیلی باادب و بامعرفت است، به بهانۀ...، به بهانۀ قنداقۀ خودش اشک می‌ریخت، اما اشک و سوز دل رباب، رباب از اسرار کربلا است.

تمام بچه‌های رباب نقش اول بودند در کربلا، سیکنه‌اش را چقدر تازیانه زدند، آن سه ساله‌ هم نقل است خواهر سکینه است و دختر رباب، این هم از علی اصغرش، تمام بچه‌های رباب نقش اولی بودند. روضۀ سیاسی بخوانید برای کربلای حسین، غیرسیاسی بخواهیم روضه بخوانیم این است که بگوییم رباب به امام حسین مثلاً زبان حال بخواهیم بخوانیم، بگوییم که مثلاً گله کرد آقا بچه را دادم آبش بدهی، سیرابش کنی، این‌جور بچه را سیراب می‌کنند؟ مهلاً مهلا یابن‌الزهرا بگذار علی‌ام را ببینم!

این یعنی رباب نمی‌فهمیده کربلا چه خبر است؟ رباب می‌فهمیده، پس چرا رباب دنبال حسین افتاد مهلاً مهلا یابن‌الزهرا! می‌دانید چی می‌خواست بگوید؟ می‌خواست بگوید حسین سرت را بالا بگیر علی اصغرم فدایت! همۀ عالم به فدای تو! من صدا ندارم داد بزنم ها، باید همین‌جور آرام صحبت بکنم و الا نمی‌کشم تا عاشورا. لاإله‌إلّاالله! الحمدلله در کربلا هستی دیگر، از امروز آب را به روی حرم حسین می‌بندند، سوز عطش کربلا در دلت افتاده دیگر روضه‌خوان نمی‌خواهی. فقط یک لحظه فکر کن ببین من کجا را دارم می‌گویم، بعد داد بزن.

دوتا نقل برای شهادت عبدالله رضی، علی حسین هست، علی اصغر حسین هست، یک نقل هست که می‌گویند حالا ضعیف‌تر است، می‌گویند حالا، حالا نه اینکه قطعاً ضعیف‌تر باشد، که برد به لشکر نشان داد. یک نقل که قوی‌تر است و وحشتناک‌تر است این است که أباعبدالله‌الحسین دم خیمه می‌خواست خداحافظی کند، در تیربارانی که به سمت خیام حسین کردند، حالا اجازه می‌دهید من روضه بخوانم برایت؟

حسینم، زبان حال رباب؛ حسینم! لاإله‌إلّاالله، خوب شد علی اصغرم بود تیر به تو نخورد حسینم! خوب شد علی اصغرم بود تیر به تو نخورد امام زمان من! امام زمان من. رباب مادر علی اصغر است، خدا می‌داند رباب چقدر جگرش کباب است، اما رباب عارف به حق امامش هست، بخدا قسم من به شما بگویم اگر دل رباب یک ذره غیر از اینی بود که من به تو گفتم توفیق پیدا نمی‌کرد پسرش، پسر کوچولویش قهرمان داستان کربلا، اول خون مظلوم کربلا از سینۀ این مادر شیر خورده، ببین رباب چه باعظمت است! بابا شماها گریه می‌کنید همه مال شیر مادرهای‌تان است، علی اصغر در شش‌ماهگی خون در راه حسین داده مال کی بوده؟ می‌گویم تو سیاست را ببر توی خانه‌ات الگویت را رباب قرار بده، کربلا همه‌اش سیاسی است. حالا از اینجا به بعد من روضه بخوانم که ثواب روضه‌خوانی را هم بگیرم دیگر، معطل نمانیم صحرای محشر.

آمد درِ خیمه حسین، دید بچۀ باادبش علی اصغر دارد دست و پا می‌زند، حرم را بهم ریخته از تشنگی. چرا می‌گویم باادب؟ این‌قدر باادب بود صبر کرد عمویش عباس برود بعداً از آب حرف بزند! حسین اینجا شرمندۀ کوچولویش شد گفت بچه را بدهید، بچه را همچین که گرفت لب‌های خشک اصغرش را دید خجالت کشید، بابا من تو را آوردم کربلا یک چند لحظه تحمل کن.

برای اینکه خجالت خودش را نشان بدهد به کودکش، یا از شرمندگی در بیاید یا عذرخواهی کند یا بگوید پسرم خب آب خبری نیست، این‌قدر از مادرت تقاضای آب نکن! می‌دانید چیکار کرد؟ لب‌های خشکیده‌اش را گذاشت روی لب‌های علی، ببین بابایت تشنه‌تر است! علی اصغر تا حرارت لب‌های بابا را چشید آتش گرفت، این‌قدر خجالت‌زدۀ بابا شد، بابا دیگر نمی‌گویم آب، بابا سوختم، بابا شرمنده شدم، یک‌دفعه‌ صدا زد خدا من را از شرمندگی حسین بیرون بیاور! حرمله آمد کمک...

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...