۹۲/۰۲/۰۸ چاپ ایمیل و پی دی اف

صوت | روضۀ حضرت علی اکبر(ع) - دهۀ اول محرّم 84 - هیئت محبین اهل بیت(ع)

شناسنامه:

  • زمان: دهۀ اول محرم 84 - شب ششم
  • مکان: هیئت محبین اهل بیت(ع)
  • موضوع سخنرانی: سیاست و معنویت

روضۀ شب ششم، با نوای استاد پناهیان

دریافت با کیفیت پایین (1.2 مگا بایت)

دریافت با کیفیت متوسط (3.1 مگا بایت)

متن:

عاشورا یک حماسۀ بزرگ است مقدمه‌اش قیام امر به معروف و نهی از منکر است، خود عاشورا ورق برگشته ها! ورق...، دیگر امر به معروف و نهی از منکر نیست. هرچی هم مردم را صحبت کرد اثر نداشت، هیهات منّا الذلّه، فرمود من ذلت نمی‌پذیرم! عزت حالا چقدر اهمیت دارد؟ تمام شد آقا؟ گر در خانه کس است چند حرف بس است؟ عزت همان چیزی است که کربلا بخاطرش بپا شد، یکی از راه‌های حفظ بزرگ شدن، حفظ عظمت روح انسان عزت‌نفس است.

أباعبدالله‌الحسین آن کرامت و عزت نفس خودش را حفظ کردند، اصحاب أباعبدالله‌الحسین‌(ع) هم گفتند یا أباعبدالله ما می‌دانیم قیام شما دیگر به نتیجه نمی‌رسد، می‌دانیم می‌خواهند شما را بکشند، خود امام حسین فرمود من را می‌خواهند بکشند، من را می‌کشند هرکسی هم بماند کشته می‌شود! اصحاب امام حسین هم بخاطر عزت اهلبیت عصمت و طهارت وایستادند کشته بشودند. حسین فرمود می‌خواهم داد بزنم توان ندارم، حسین فرمود بابا هرکسی بماند کشته می‌شود، نتیجه ندارد بروید. اینها دست از من برنمی‌دارند ولی دست از شما حاضرند بردارند، من هم حلال کردم، برو!

اینها گفتند ما کشته می‌شویم فقط بخاطر اینکه احترام تو حفظ بشود نگویند حسین تنها ماند. نگویند تنها ماند! اصلاً داستان کربلا عزت است، ما فقط برای عظمت تو! هرکسی می‌جنگید در کربلا می‌دانست این‌همه لشکر را که نمی‌توانند بکشند اینها، فقط احترام حسین، عزت حسین، عزت حسینی! آقا چه اسمی گذاشت آن سال سال امام حسین، عزت حسینی! چیز دیگر نداریم ما عاشورا، شهادت هم بخاطر عزت.

تنها شهادتی که بخاطر عزت بوده شهادت کربلا بوده، شهادت‌های دیگر در جنگ‌های دیگر به دلیل خیلی چیزهای دیگر بوده آنها هم خوبه ولی شهادت برای عزت یک نمک دیگری دارد، ببین تو برای حمزۀ سیدالشهداء این‌قدر گریه نمی‌کنی که برای حبیب‌بن‌مظاهر گریه می‌کنی، برای أباالفضل‌ گریه می‌کنی. این یک چیز دیگر است وقتی که آدم می‌میرد برای عزت یک صفای دیگری دارد! لذا اصحاب أباعبدالله‌الحسین شب عاشورا با هم پیمان بستند گفتند بیایید یک قرار باهم بگذاریم؛ چه قراری؟ گفتند بیایید تا یک نفر از ما هست اجازه ندهیم کسی از اهلبیت عصمت و طهارت به میدان برود.

هرموقع می‌خواست علی اکبر، أباالفضل‌العباس به میدان برود اینها می‌آمدند جلو، مگر ما مُردیم؟ صبر کنید، کار ما را خراب نکنید. ما می‌خواهیم به مادرت فاطمۀ زهرا حسین بگوییم تا ما بودیم یکی از بچه‌های حسین نرفت، یکی از بچه‌های علی‌بن‌ابیطالب نرفت! می‌آمدند جلو نمی‌گذاشتند. حسین هم به بنی‌هاشم در واقع فرمود که باشد دیگر، دیگر چیکار کنیم اینها نمی‌گذارند، اینها اصحاب باوفای ما هستند.

اما امان از آن وقتی که اصحاب باوفای حسین یک به یک شهید شدند، به پایان رسیدند همچین انگار یک مرغی را از قفس آزاد کرده باشند علی اکبر آمد صدا زد بابا من بروم حالا؟ بابا من بروم؟ نوبت اهلبیت که رسید از علی اکبر آغاز شد، حالا دیگر کسی دیگر مگر خودش را می‌تواند جلو بیندازد؟ معلوم است حسین باید از خودش آغاز بکند، از عزیزترین کس خودش آغاز بکند.

موقع قربانی دادن خود حسین است! اگر کسی خواست قربانی بدهد باید مواظب باشد ها، چجوری باید قربانی داد؟ باید از صمیم دل قربانی را بدهی، یک‌وقت این‌جوری نشود که سختت باشد قربانی بدهی، لذا تا علی‌اکبر گفت بروم بابا؟ حسین فرمود برو عزیزم، برو! خداحافظی نکرد با علی اکبر، اصرار نکرد به علی اکبر، برو عزیزم. ولی این دل حسین دنبال علی ماند، علی که انگار اذن پرواز گرفته بود مثل تیری که از چلۀ کمان رها بشود آمد به سرعت به میدان برود، صدا زد علی اکبرم با من خداحافظی نکردی برو با بچه‌های حرم خداحافظی کن، اینها آتش می‌گیرند.

داستانی دارد، بچه‌ها همه دور علی را گرفتند، این‌قدر شیون می‌زدند، این‌قدر گریه می‌کردند، لاإله‌إلّاالله! این روضه‌هایی که شما دارید گریه می‌کنید می‌دانید دارید برای چی گریه می‌کنید؟ چی بوده قصه؟ می‌دانم می‌دانید ها، دقیق ببینید می‌دانید چه اتفاقی افتاده؟ یا أباعبدالله شب جمعه است امشب برای ما ثواب زیارت قبر خودت را ثبت و ضبط بگردان. می‌دانید بچه‌ها با یکی خداحافظی بکنند یعنی چی؟ خیلی عذر می‌خواهم ولی این واقعیت است، من چی بگویم؟ واقعیت است.

شما باید بروید در یک جایی، یک مملکت غریبی یک کسی را، لاإله‌إلّاالله، بخواهند اعدام کنند، چوبۀ دار اینجا گذاشتند بعد می‌گویند رهایش می‌کنند می‌گویند برو خداحافظی کن برو آنجا. خانواده‌اش که با این خداحافظی می‌کنند چجوری خداحافظی می‌کنند؟ نه مثل جبهه‌ها است ها، که طرف می‌خواست برود جبهه می‌گفت إن‌شاءالله شاید شهید بشویم، حالا تو برو جبهه إن‌شاءالله سالم برمی‌گردی، إن‌شاءالله...

نه میان خیمه‌گاه تا محل قتلگاه مگر چقدر، یک عرض خیابان فاصله است! خداحافظی می‌دانی یعنی چی؟ اینها از صبح بچه‌ها کشته‌های اصحاب را دیده‌اند، باور کرده‌اند هرکسی می‌رود میدان بدن قطعه قطعه‌اش برمی‌گردد. علی اکبر آمد صدا زد عمه‌جان زینب خداحافظ! بچه‌ها ریختند... می‌دانی چه فاجعه‌ای می‌شود؟

حسین هرچی منتظر شد دید علی اکبر نیامد آمد توی خیمه دید همه دورش را گرفته‌اند رهایش نمی‌کنند. دست اکبرش را گرفت به سوی میدان گسیل داشت، اما یک جوری ناامیدانه به علی نگاه کرد، گفتم آدم که قربانی در راه خدا می‌دهد نباید متأسف باشد، نباید ناراحت باشد، حسین که یک نگاه باحسرتی کرد زود دلیل نگاهش را به خدا اعلام کرد، رویش را به آسمان کرد خدا این که می‌بینی من این‌جور به علی نگاه می‌کنم نه این است که دلم نمی‌آید عزیز دلم را در راه تو قربانی بدهم، اینکه می‌بینی دارد جگرم پاره پاره می‌شود، بگویم؟ می‌گویند رو به آسمان کرد گفت خدا تو خودت علی را می‌شناسی «أشبه النّاس خَلقاً و خُلقاً برسول الله» نه برای اینکه پسر من است، علی حیف است، علی ناز است، علی آقا است...

وقتی صدا زد «أشبه النّاس خَلقاً و خُلقاً برسول الله» یعنی دارد می‌گوید اهل عالم علی اگر پسر من هم نبود دق می‌کردم برایش، این‌قدر این گل‌پسر ناز است. کار زین‌العابدین کار عجیبی است، همۀ اصحاب و اهلبیت و عزیزان حسین را یک‌جا به خاک سپرد، از بین شهدا وقتی می‌خواستند شهدا را به خاک بسپارند صدا زد علی اکبر را بیاورید، آورد زیر پای بابا به خاک سپرد!

دیده‌بوسی نکرد با پسرش، آدم از خودش قربانی می‌دهد مبادا مبادا دل بخواهد به رحم بیاید، برو پسرم، آدم یاد داستان اسماعیل و ابراهیم می‌افتد که برگشت اسماعیل گفت بابا برای اینکه آتش نگیری صورتم را آن‌طرف بگذار، یک‌وقت صورتت به صورتم نخورد. چشم‌هایم را ببند که لحظۀ جان دادن چشم‌هایم را نبینی. الحمدلله ابراهیم و اسماعیل کارشان بخیر گذشت، اما وقتی حسین آمد بالای سر علی صورت به صورتش گذاشت، خدا اجازه بده حالا دیگر ببوسمش...

ألا لعنة الله علی القوم الظالمین.

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...