کلیپ تصویری | چگونه در انتخابات 96 با مردم گفتگو کنیم؟
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 08:44 دقیقه
- منبع: مسجد حضرت معصومه(س)/ 96.01.26
- 8:44 دقیقه | کیفیت (پایین(9 مگابایت) | متوسط(30 مگابایت) | بالا(91 مگابایت) )
- آپارات: (ببینید)
متن کلیپ:
بچه حزباللهیها به هم میرسند، به! سلام! اینها، بخند بگو اینها، بعد یک غریبه میآید ازشان آدرس بپرسد میگویند بله. آن اصلاً میگوید اصلاً من آدرس نخواستم، من خودم همینجوری میروم گم میشوم.
نیروهای انقلابی برای روشنگری وظیفۀ سنگینی دارند و این وظیفۀشان را هم خصوصاً این بار باید چهره به چهره انجام بدهند. الآن از طریق رسانههای اجتماعی، فضاهایی را برای بعضیها ایجاد کردند که آن افراد هیچوقت بسیاری از پیامهای شما را نمیبینند. تنها راه جلوگیری از فریبهای رسانهای، تنها راه مؤثر، این گفتگوهای چهره به چهره است. برای فعالیتهای چهره به چهره سازماندهی لازم است. برای این سازماندهی همکاری لازم است، برای همکاری وقت گذاشتن لازم است.
وقتی که این وظیفۀ تبلیغیِ خودتان را چهره به چهره انجام بدهید که نیاز به وقتگذاری بسیار زیاد است، در این صورت تأسّی کردید به حضرت زهرا(س). در آن شرایطی که ایشان بودند، چهل روز از پا ننشستند و در این چهل روز در میانههای راه دیدند که هیچکس جوابشان را نداد ولی خسته نشدند. تا آخر رفتند. سی و نهمین روز هم آن را نکردند، با اینکه هیچکس جواب نداده بود، روز آخر هم رفتند. صبح و شب رفتند. آن هم همۀ عزّتشان را در این راه گذاشتند. تمام اعضای خانواده فعالیت کردند.
ما باید تولید ادبیات کنیم. ما باید بتوانیم حرف حق را به شیوههای مختلف تبیین کنیم. به ما گفتند نیروهای ارزشی. میدانید چرا گفتند نیروهای ارزشی؟ برای اینکه بگویند اینها واقعبین نیستند. و ما هم دیدیم ارزش کلمۀ خوبی است، گفتیم بله ما نیروهای ارزشی هستیم! از ارزشها میخواهیم دفاع کنیم! آن میرود پیش آدمهای خودش میگوید ببین، این دنبال ارزشهاست، منافع ما را در نظر نمیگیرد. در حالی که ما ملّیگرا هستیم به معنای واقعی کلمه. آنهایی ملّیگرا هستند که مدافع حرم هستند، رفتند از خاکشان کیلومترها دفاع میکنند.
آقا امیرالمؤمنین علی(ع) در گفتگوی با ابوموسی اشعری در نامۀ به ابوموسی اشعری به عنوان نمایندۀ مذاکره کنندۀ خودش چهجوری حرف زد؟ به روش کارآمدی سخن گفت. نفرمود سنّت رسول خدا را فراموش نکن. نفرمود ولایت وصی و جانشیناش را فراموش نکن. نفرمود قیامت و ایمان و معاد را فراموش نکن. نفرمود تقوا و اخلاق و عدالت را فراموش نکن. با ابوموسی اشعری چهجوری باید حرف زد؟ فرمود: ابوموسی اشعری، در نهجالبلاغه است این نامه، «تجربه را زیر پایت نگذار».
مسیر ضدّ انقلاب را، مسیر غیر انقلابی را وقتی که میخواهی تخطئه کنی، اگر بخواهی با آرمانهای انقلاب آنها را بسنجی و با ارزشهای انقلاب آنها را تخطئه کنی، کاملاً روش غلطی است. شما باید ناکارآمد بودن و بیفایده بودن و بلکه مضر بودن آن روشها را بیان کنید. آقا این مذاکره درست بود یا نه؟ یکوقت شما میتوانید بگویید این مذاکره مخالف عزّت اسلامی بود. خب این ادبیات غلطی است در گفتگوی با مردم. حالا مخالف عزّت اسلامی بود یا نبود. شما باید بگویید که بنا بود کارخانهها بچرخد، از اوّل هم کسانی میگفتند در مقابل دشمنت کوتاه بیایی کارخانههای بیشتری تعطیل میشود. و الآن همینطور شده. ما حواسمان نیست.
مراسمهای شهدایمان، فرهنگ دفاع مقدّسمان، فرهنگ مسجد، فرهنگ حزباللهی یعنی ادبیاتی که در دفاع از انقلاب حزباللهگری داریم، اینها خیلیهایشان مردمفهم نیست. باید اینها را تغییر بدهید مردم بفهمند حرف شما را. منظورت چیه آقا؟ و با همۀ مردم ارتباط بگیریم. با همۀ مردم! و شما یقین داشته باشید خیلی از آن کسانی که ممکن است نتوانند با شما ارتباط برقرار کنند، دوست دارند شما باهاشون ارتباط برقرار کنید و گفتگو کنید.
من یکبار توی فرودگاه نشسته بودم، یک کسی آمد پیشم نشست، گفت شما من دیدم یک کمی مشتی صحبت میکنید گفتم باهات یک کمی حرف بزنم ببینم. گفتم باشد خدمت شما هستیم و اینها، چندین سال قبل. بعد یک کمی صحبت کرد گفت میخواستم ببینم از نزدیک شما باز هم همانقدر خوش و بِش و اینها داری و اینها. حالا یک صحبتی از ما دیده بود که رفیق و اینها زیاد گفته بودیم. این هم نسبت به کلمۀ رفیق آلرژی مثبت داشت میگفت خوشم آمد میگفتی رفیق، این خیلی خوب است. نگفتی برادر، نگفتی آقایان اینها. گفتی رفیق، مثل آدم حرف زدی، اینجوری با هم حرف میزدیم.
بعد به من گفتش که ولی من ماندم این بچه مذهبیها چقدر خودشان را میگیرند. گفتم واقعاً؟ گفت آره این ریشوها، آقا شروع کرد به گفتن. گفت بگویم ناراحت نمیشوی؟ بعد آنجا بچههای سپاه هم تو فرودگاه هم میآمدند میرفتند. میگفت نگاه نگاه کن! مجسّمۀ تکبّر! طرفش نمیتوانم. گفتم به خدا اینجوری نیست، بگذار من صدایش بزنم. گفت نه، نه، نه! صدا نزنی! نگویی من. گفتم نه نترس، من اینجا هستم، شما. بعد آن را صدا زدم و آن هم تا آمد خندید و گفتم دیدی که خندید اینها. بعد یک دو سه تا آمد و چند تا لطیفه گفتیم و اینها. بعد گفتم چون اخمهایت تو هم بود گفتم شاید ناراحت هستی، باهات صحبت کنم ببینم چیه. گفت نه حاجی، اینجوری نیست و آن هم لاتی شروع کرد صحبت کردن، من هم هی اینجوری میکردم به این. آن هم اینجوری میکرد، که حالا بله قبول بابا بگذار برود. میترسید. خلاصۀ صحبت این بود که آن آقا میگفت یک جوری اینهایی که ریش دارند چرا مثل پسرخاله میمانند؟ آن پسرخاله بود توی...، مگر چیه؟ یعنی دقیقهای یک دفعه اینجوری.
اصلاً ببین خیلیها باور نمیکنند شماها مثلاً تو جلساتتان بگو بخند دارید. خب اینها به خاطر چیه؟ به خاطر اینکه بچه مذهبیها نمیدانم سرشان شلوغ است، همهاش با هم رفیقبازی میکنند. بچه حزباللهیها به هم میرسند، به! سلام! اینها، بخند بگو اینها، بعد یک غریبه میآید ازشان آدرس بپرسد میگویند بله. آن اصلاً میگوید اصلاً من آدرس نخواستم، من خودم همینجوری میروم گم میشوم. راحت.
این جشنهایی که میگیرید طاق نصرتها و ایستگاه صلواتیها را میتوانید بزنید یا نه؟ چهار تا صندلی میتوانید بگذارید چهار تا سرود انقلابی بگذارید یا نه؟ بعد تو آنجا با یک کسانی ارتباط میگیری که اجداد طاهرین شما هم اینها را از نزدیک باهاشون سلام علیک نکرده. به مردم اینها را باید توضیح بدهی. هر شب، هر شب، هر جا، گروههای مردمی. همه که نمیآیند مثل شما بچه هیئتی نیستند بیایند تو هیئت پای سخنرانی بنشینند. همۀ سخنرانیها هم که از این حرفها نمیزنند. این است آقا! فضای ما الآن اینجوری است. شما باید با ادبیات دیگری صحبت کنید. خصوصاً اینبار باید چهره به چهره انجام بشود. با همۀ مردم!