۹۶/۰۷/۱۴ چاپ ایمیل و پی دی اف

کلیپ تصویری |  این پیغام برای شماست!

 

متن:

رفقا خیلی ساده‌اش را بپرسم، ما چند سال عمر داریم؟ متوسط هفتاد. صد سال خیرش را ببینی. دیگر به خاطر سی سال معامله را به هم نزن. حسّت چیه نسبت به صد سال؟ همه کوتاهی عمر را می‌بینند، ولی این کوتاهی عمر را از چه زاویه‌ای نگاه بکنیم؟ تمام شرف آدمی به این است که به این نگاه برسد بگوید صد سال خیلی کوتاه است. یک دفعه‌ای چشمت را باز می‌کنی، «الناسُ نیام إذا ماتوا انتَبِهوا»؛ مردم خواب هستند وقتی می‌میرند بیدار می‌شوند. صد سال خیلی کم بود. مخصوصاً که می‌دانید موقع مرگ چه اتفاقی می‌افتد. عرفا گفتند موقع مرگ کلّ زندگی در یک لحظه با تمام جزئیات فیلمش از جلوی ذهن آدم عبور می‌کند. یک دفعه‌ای آن‌موقع می‌فهمی چی‌ها را از دست دادی، چه لحظه‌هایی را نابود کردی، چی به‌دست آوردی. حسرت از دست داده‌ها می‌شود درد جان کندن. و الّا جا...، می‌دانید دیگر، جان کندن درد فیزیولوژیک ندارد. درد از یک ذره بزند بالا روح مفارقت می‌کند بیهوش انقطاع کامل.

در روایت هست آقای عزرائیل آمدند جان حضرت نوح را بگیرند. حضرت نوح در حال درازکش بودند توی خانۀ خودشان. آلونکی که داشتند. پاهایشان از آلونکشان زده بود بیرون. آقای عزرائیل سلام دادند، آقای نوح شناختند جوابشان را دادند، گفتند آقای نوح من آمدم جان شما را بگیرم. آقای نوح فرمودند من بلند شوم؟ گفت نه شما راحت باشید همین خوابیده.

بعد گفتند آقای نوح یک خانه‌ای درست می‌کردی برای خودت که دراز می‌کشی پایت نزند از تویش بیرون. گفت آقا این هزار سال عمر دیگر چیه که آدم بخواهد دنبال این حرف‌ها باشد؟ آقای عزرائیل گفتند بعدها کسانی خواهند آمد برج و باروهایی برای خودشان می‌سازند خانه‌های بتون‌آرمه با تیرآهن بیست و چهار، هیجده، سیمان، چند برابر قدّ خودشان. اتاق‌های متعدد، طبقات متعدد. حالا نه به این صورت ولی او استحکامش را می‌گفت و بزرگی‌اش را. بعد آقای نوح گفت: مگر چند سال آنها عمر می‌کنند؟ گفت متوسط هفتاد سال. گفت برای هفتاد سال این چیزها را می‌سازند؟!

خدا هر کسی را از دنیا می‌برد آن فرد یک گله می‌کند، می‌گوید به من خبر ندادی بودی. می‌فرماید چرا من سه بار به تو خبر دادم. کی خبر دادی؟ خب تو اصلاً حواست نیست! به در و دیوار داری نگاه می‌کنی. یک‌بار آن آشنایتان فوت کرد، یک‌بار آن اتفاق. برای هر کسی قبل از مرگش خدا سه بار خبر می‌دهد. چه‌جوری آقا خبر می‌دهد؟ من نمی‌دانم دیگر، حالا آن را خودت می‌دانی. درست نگاه کن. از چه زاویه‌ای ببینی متوجه می‌شوی این پیغام برای تو است.

تو روایت دیگری گفتند از حضرت نوح سؤال کردند تو نگاهت نسبت به زمان عمری که داشتی چیه؟ می‌گوید یک اتاقی که دو تا در داشت از این در وارد شدم از آن در خارج شدم. اصلاً ننشستم. رد شدم از یک اتاقی.

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...