۹۲/۰۲/۰۹ چاپ ایمیل و پی دی اف

صوت | روضۀ امام حسین(ع)

شناسنامه:

  • زمان: ماه رمضان 79 - شب ششم
  • مکان: هیئت محبین اهل بیت(ع)
  • موضوع سخنرانی: عبودیت

روضۀ شب ششم، با نوای استاد پناهیان

متن:

همۀ عاشقان حضرت حق و همۀ بندگان حضرت حق، همۀ نوکرهای این خانه همه همیشه خجالت‌زده هستند، همه همیشه شرمنده هستند، از این شرمندگی می‌خواهی فرار کنی؟ آخر آدم خجالت... من می‌خواستم مال خدا بشوم بعد تو آمدی همۀ سودش را عاید خودم کردی. خب خدا همین است «إن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لِأنفُسِکُم» همۀ غلوم‌ها، همۀ نوکرها شرمنده هستند، هی می‌خواهند برای ارباب قشنگ‌تر کار کنند هی ارباب اتاق‌شان را تنظیم می‌کند، اصلاً نفعی هم برای خودش برنمی‌دارد، هی همیشه خجالت می‌کشند.

چیکار کنم؟ می‌خواهی شرمنده نباشی؟ چی هوس کرده بودی؟ هوس کرده بودی بندۀ خوبی باشی بعد شرمنده هم نباشی، با افتخار بروی، نه ما نداریم یک همچین چیزی، غلام همیشه تا آخر همش غلام است، در بهشت هم بروی همین‌جوری یک بنده‌ای... البته خب بهشت یک‌کمی تفاوت می‌کند، ولی یادت هست همیشه عبد هستی، عبد بالاخره خب این هست دیگر، چیکارش کنم؟ تقصیر من نیست. می‌خواستی یادت نباشد که همۀ این کارها به نفع دنیای تو هم هست، به نفع زندگی‌ات هم هست. اینکه بیاید به یادت له نمی‌شوی؟ شرمنده نمی‌شوی؟ از کت و کول نمی‌افتی؟ دیگر آدم... هیچی دیگر، می‌خواستیم عاشقی کنیم نشد، خب می‌خواهی عاشقی نکنی که نمی‌شود، همین این، در این رفت و آمد همیشه می‌مانی. همین‌جوری صفا کن!

دیدی همش نفعش به خودت رسید، دیگر زیادی قیافۀ عاشقانه نگیری ها! پس عاشقان حضرت حق چی می‌شوند؟ عاشقان حضرت حق هم همیشه همین شرمندگی را دارند. من یک تحلیلی را می‌خواهم به شما بگویم شما ببینید چجوری است، شب عاشورا أباعبدالله‌الحسین جای شهدای کربلا را همه به ایشان نشان داد، گفت شما بروید، نرفتند، بروید اینها با من کار دارند، نرفتند. خیلی محکم ایستادند، خب امام حسین جای‌شان را به ایشان نشان داد، یکی از فواید...، همه این‌جوری تحلیل می‌کنند که امام حسین می‌خواست اینها را تشویق بکند، ها؟ یا تقویت بکند، درست است؟ من تقویتش را می‌توانم قبول بکنم و تشویقش را، منتهی فقط این نمی‌تواند باشد، امام حسین شاید فکر دل اینها را هم می‌کرد، اینها آدم قرصی هستند، آدم‌های اوج؟؟؟ کشیده‌ای هستند، اینها باید غرور پیدا نکنند، بگذار من روی‌شان را کم کنم.

چیکار می‌کنی حسین؟ بهشت‌شان را به ایشان نشان می‌دهم به ایشان می‌گویم فکر نکنید خیلی هنر می‌کنید ها! یک وقت منت به پسر فاطمه نگذارید، خدا فردا تحویل‌تان می‌گیرد این‌قدر قشنگ. هرکسی در کربلا روی زمین می‌افتاد این‌قدر خجالت می‌کشید از حسین! یک دانه جان داری می‌دهی یک لحظه است، می‌دانی خدا چی بهت می‌دهد؟ آقا همه افتادند! افتاده بودند افتاده‌تر شدند، عبدتر شدند. می‌خواهی شرمنده نشوی؟ همه‌اش به نفع خودت است، در دنیایت به نفع تو است، آخرت به نفع تو است.

قبل از ذکر مصیبت می‌گذارید من یک حرفی بزنم یک مناجاتی؛ ای خدا می‌شود ما زمان مهدی فاطمه را درک کنیم آقا هی شرمنده می‌کند اطرافیان خودش را، هی نوازش می‌کند، دنیای‌شان را آباد می‌کند، اینها هی عبدتر می‌شوند، هی می‌آیند پیش آقا آقاجان نوکرت هستم، آقاجان بس‌ام است دیگر، آقاجان، می‌گوید بیا بیا راحت باش. بعد خود آقا با نان خشک زندگی می‌کند، خود آقا با یک لباس فقیرانه زندگی می‌کند، خود مهدی فاطمه، هی به یاران، به اطرافیان به مردم، همه دوستش دارند به دوستانش هی نعمت می‌دهد، همه هی عبدتر می‌شوند، هی فروتر می‌افتند.

این معنای آن حرف نیست که «الهی لاتؤدِّبنی بعقوبَتِک» بلکه من را ادبم بکن با رحمتت. شب عاشورا کشته خودش را رسانده، از شب عاشورا به بعد امام حسین دستش را می‌گیرد می‌فرماید من می‌برمت بقیه‌اش را. بقیه‌اش را می‌برم یعنی از حالت عبودیت خارجت می‌کنم؟ نه این عبودیت را در تو تقویت می‌کنم. صفات عبودیت چی بود؟ یکی‌اش آن ذلت ذاتی عبد بود، آن ذلت ذاتی‌ات را بیشتر می‌کنم. آی پسر ببین تو فردا کجا می‌روی، بهشت را بهش نشان داد، اینها یک لب‌شان لبخند، یک گوشۀ دل‌شان تواضع و فروتنی. هیچ‌کسی به پسر فاطمه نباید منت بگذارد، هیچ‌کسی! کار کردی برای خودت کردی، بهت هم دادم رساندم حسابی، یک جان داری...

لذا ناراحت بودند می‌گفتند چرا ما هفتاد بار تکه پاره نمی‌شویم؟ هفتادبار حداقل، هفتاد بار نه به معنای رقم هفتاد بار، یعنی خیلی. یک‌کمی...، نه نمی‌شود همان یک‌بار! باور کنید هر شهیدی در کربلا افتاد هنگام جان دادن حرف دلش این بوده حتماً، خدا اجازه بده یک بار دیگر حسین فاطمه را کمک کنم، من حاضر هستم یک بار دیگر جان بدهم فقط تو اجازه بده. نه ازت نمی‌پذیریم، همین بس است.

بله خب به نفعت است، چیکار کنم به نفعت است. اما هر شهید...، این عملیات شرمنده‌سازی شب عاشورا که تمام شد، این عملیات شرمنده‌سازی روز عاشورا هم ادامه پیدا کرد، هر شهیدی روی زمین می‌افتاد شرمندۀ لب تشنۀ حسین که حسین الان من را با حوض کوثر سیراب می‌کنند اما تو می‌مانی، شرمنده...! مسلم‌بن‌عوسجه روی زمین افتاد در حال جان دادن بود حبیب آمد بالای سر مسلم، حسین آمد، سه پیرمرد رفقای قدیمی بودند، گریه می‌کرد حبیب سر مسلم را روی زانو قرار داد، صدا زد هر مؤمنی هنگام جان دادن وصیتی دارد به برادر دینی‌اش می‌گوید، با اینکه من هم همین نزدیکی‌ها می‌آیم، اما بگذار سنت‌مان اجرا بشود مسلم من، وصیتی داری برایم بگو.

مسلم‌بن‌عوسجه آرام به انگشت به حسین اشاره کرد، جان تو جان حسینم! این مرد را تنها نگذار...حسین نگاه می‌کرد گریه می‌کرد از این همه وفاداری لذت می‌برد، اما امان از آن وقتی که حسین تنها شد، وداع با حرم کرد، این‌قدر رفقایش دلش را برده بودند، برگشت گفت اصحاب من ببینید حسین تنها شده، بیایید کمکم کنید، بلند شوید ارباب‌تان غریب شده. در بعضی از نقل‌ها هست بدن‌ها به لرزه در آمد یعنی حسین فقط بگو بلند می‌شویم می‌آییم!

ألا لعنة الله علی القوم الظالمین، اللهم إنا نسئلک و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعزّ الاجل الاکرم، الهی به دم الحسین یا الله، یاالله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک، و اکفنا یا قاضی الحاجات و یا کافی‌المهمّات، إنّک علی کلّ شیءٍ قدیر. اللهم اغفر ذنوبنا، و استر عیوبنا و اشف مرضانا، و اقض دیوننا، و ارزقنا رزقاً حلالاً طیّباً واسعا و ارزقنا الشهادة فی سبیلک، وفّقنا لما تحبُّ و ترضا و اجعلنا کما تحبُّ و ترضا، لاتکلنا إلی انفسنا طرفةِ عینٍ ابدا، لاتنزع منّا صالح ما اعطیتنا، الله طهّر قلوبنا و زکِّ اعمالنا و تقبّل منّا الیسیر بالکثیر، اللهم احفظ قائدنا الخامنئی، و انصر من نصر الخامنئی، و اخذل من خذل الخامنئی، اللهمَّ عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...