کلیپ تصویری | دستان خدا کجای زندگی ماست؟
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 04:30 دقیقه
- منبع: تعیینکنندهترین عامل در مقدّرات بشر / ج3
- 04:46 دقیقه | کیفیت (پایین(8 مگابایت) | متوسط(12 مگابایت) | بالا(29 مگابایت))
- آپارات: (ببینید)
متن:
دوستان من خواهش میکنم یک کمی از خدا حساب ببریم خدا خیلی قوی هستند. دیگر غفلت از خدا دیگر یک حدی دارد. میدانید؟ یعنی آدمها بعضی وقتها رویشان خیلی زیاد میشود. اینکه من میگویم رویشان زیاد میشود این تعبیر خودمانی است. تعبیر دینیاش قسیالقلب میشوند. کور باطن میشوند. دوستان من خواهش میکنم یک کمی از خدا حساب ببریم.
میچیند کنار همدیگر میگوید میخواهم به نتیجه برسم. کدام نتیجه؟ کجا؟ چی؟ نمازت را تند خواندی زدی به هم رفتی کجا میخواهی بروی؟ الآن کجا میخواهی بروی؟ نه میخواهم بروم درآمد کسب کنم. علم بیاموزم. میخواهم بروم یک غلطی کنم. چه غلطی میخواهی بکنی؟ آنها همهاش در اختیار من نیست؟ تو الآن داشتی با من صحبت میکردی. بپیچانمش؟ یعنی شما میپیچانی خدا؟ میخواهی یعنی بپیچانم؟ ولی خدایا تا حالا نپیچاندی ها! من خیلی نمازهایم را خراب کردم رفتم به کارهایم رساندم، رسیدم ها!
پول درآوردی؟ آره آن دفعهای رفتم نمازم را پیچاندم رفتم پول درآوردم، یک میلیون سود کردم. بعد خرج چی کردی؟ آها! آن را، یک میلیون دیگر رویش گذاشتم خرج ام آر آی کردم و اینها دکتر الکی گفته بود تو سرطان داری بعد فهمیدیم نیست و. حمّال هستی تو کار بیخود بکنی؟ میخواهی بروی حمّالی؟ یا میخواهی نتیجه بگیری؟
آنوقت شما در تعقیبات نماز عشا میگویی که خدایا من حمّال نیستم ها! من را سر کار نفرست. «و لا تُعَنِّنی بطلبِ ما لم تُقَدِّر فیهِ رزقاً»؛ خدایا من را نفرست سر کاری که توش هیچی نیست. نماز را پیچاندی کجا رفتی؟ «ألیس کُلُّها بِیَدی»؛ آیا همۀ آنها به دست من نیست؟! کجا رفت الآن بندۀ من؟! خب آنها که دست من است. ذهن خودش میخواست درس بخواند، خب آن که دست من است. چی؟ میخواست پول دربیاورد؟ خب آن که دست من است. دنبال چی بود؟! سرگرمی، لذّت. آن هم که دست من است. این را ببینیم، این خدای مقتدر را بالای سر خودمان ببینیم یک کمی.
امیرالمؤمنین علی(ع) دارند جان به جان آفرین تسلیم میکنند، بچههایشان را صدا زدند، کوچولوها را صدا زدند، دارند وصیت میکنند لحظههای آخر. آنجا یک دفعهای بحث را در همان یک صفحه میبرند سراغ قدرت پروردگار عالم. بعد بچههایش را دعوت میکند میفرماید حسنم، حسینم دستهای بابا را نگاه کنید جمع نمیتوانم بکنم دیگر مچم را. یادتان است شما علی بابایتان چه قدرتی داشت. چهجوری توضیح بدهند؟
ما فکر میکنیم آن روزی که بلند شدیم خودمان بلند شدیم، خودمان بلند شدیم. «بِحَولِ الله و قوّة أقومُ و أقعُد و أرکَعُ و أسجُد». نماز چه آموزشی میدهد! این هر موقع بلند شدی «بِحَولِ الله و قوّة» بلند شدی. میخواهی حالا خدا قدرتش را اعمال کند ببینی؟
نماز را پیچاندی کجا رفتی؟ ذهن خودش میخواست درس بخواند، خب آن که دست من است. چی؟ میخواست پول دربیاورد؟ خب آن که دست من است. سرگرمی، لذّت، آن هم که دست من است. دنبال چی بود؟! «ألیس کُلُّها بِیَدی»؛ آیا همۀ آنها به دست من نیست؟ کجا رفت الآن بندۀ من؟! خب آنها که دست من است. دنبال چی بود؟! «ألیس کُلُّها بِیَدی»؛ آیا همۀ آنها به دست من نیست؟ این را ببینیم، این خدای مقتدر را بالای سر خودمان ببینیم یک کمی.