کلیپ تصویری | عالم کودکی
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 04:00 دقیقه
- منبع: تعیینکنندهترین عامل در مقدّرات بشر / ج9
- 04:00 دقیقه | کیفیت (پایین(7 مگابایت) | متوسط(11 مگابایت) | بالا(27 مگابایت))
- آپارات: (ببینید)
متن:
یادت است کوچولو بودی این ماشینت میشکست عروسکت را خراب میکردند چقدر گریه میکردی اعصابت خورد، سر چیزهای بیخودی اعصابت خورد میشد. ترسهایت را یادت است؟ فهرست بکن. مامانت بلند میشد چادر سر بکند گریه میکردی. بابا خب بابا صبر کن الآن من بغلت میکنم، دو دقیقه است! اگر دو دقیقه صبر کرد این بچۀ من. بعداً بزرگ میشدی میگفتی آخر چه گریههای بیخودی میکردیم ما. نکند خدای نکرده هنوز در آن عالم کودکی باشیم. الآن برای چی گریه میکنیم و ناراحتیم و خوشحال هستیم؟
کسی که موحّد بشود، یک مقدار هیجانات دنیایی ازش گرفته میشود. وقتی که دارند در هواپیما حضرت امام(ره) میآیند ایران دوازده بهمن پنجاه و هفت، خبرنگار سؤال میکند میفرماید من هیچ احساسی ندارم. خبرنگار فکر میکند متوجه سؤال ایشان نشد. دوباره به مترجم می گوید، مترجم دوباره سؤال را تکرار میکند. آقا میفرماید خب من هیچ احساسی ندارم. میپرسد آقا شما دارید برمیگردید کشورتان انقلاب کردید بالاخره یک چی. چه احساسی دارید؟ احساسش را میخواهد ثبت بکند، من الآن احساس میکنم همۀ ابرها لشکریان آسمانی هستند به دنبال ما! نه من اصلاً هیچ احساسی ندارم.
خداوند متعال در حدیث قدسی میفرماید پیامبر من! مثل کودکان نباش که با رنگ زرد و قرمز و سیاه و سفید چشمت اینطرف و آنطرف بشود و با شیرین و ترش یک دفعهای خیلی چهرهات تغییر پیدا بکند. بله زندگی مؤمنانه هیجانات زمینی زیاد ندارد. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید حالت او در بلا مانند حالتی است که در آسایش است. «نَزَلَتْ أَنْفُسُهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نَزَلَتْ فِی الرَّخَاءِ»؛ مثلاً یک کسی که بهش حمله بکنند آرام باشد بگوید یک دیوانهای یک سنگی انداخته. به پیروزی بزرگ نائل بشود بفرماید خب خدا لطف کرد. به یک آرامشی میرسد ولی هیجان زندگی را گرفتی. ما باهاش چهجوری قصه بسازیم؟ بله واقعش این است که مؤمن زندگی دنیاییاش دیگر هیجان ندارد. آن هیجانش را یکجای دیگر مصرف میکند، بچه نیست.
این آدم هیجان ندارد در زندگیاش؟! کجا لبخند میزند؟ کجا اشک میریزد؟ کجا بالا و پایین میشود؟ سر سجّادۀ نماز. دیگر اینقدر هیجانزده میشود، هیجانات حالا خیلی عمیق ریشهدار، نه هیجان سطحی که به جای دستمال برایشان حوله میبرند ایشان اشکهایشان را پاک کنند. هیچوقت گریه کردی که حوله لازم داشته باشی اینقدر اشک ریخته باشی؟
آن هیجانات یک انسان مؤمن که دیگر همه چی را امتحان دید یکجوری برایش یک موج یکسان پیدا کرد کجا ارضاء میشود؟ با ذکر بهشت و جهنّم. با ذکر فراق و وصال. «مولایَ بذکرکَ عائِشَ قلبی»؛ عیش دل من، زندگی من به ذکر تو است. من با تو هستم. خیلی تلاطم دارد! شما خودتان را متوقف کردید اینجا. شما فکر کردید عروسی و مرگ و عزا و ماتم و تصادف و بردن در، بردن جایزه و این حرفها خیلی هیجانانگیز است. شما خودتان را اینجا نگه داشتید. بیا برو ببین در عالم چه خبر است!
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید