با نظر اقای احسان تا حد زیادی اشتراک دارم
خدا وجه های مختلفی داره
این مدل رنج هم یک وجه ارتباط خداست که شاید خیلیا تجربه نکنن.
قسمت حضرت یعقوب ، یوسف، زلیخا همگی یک عمر رنج بود!
پس رنج تا پیری هم به معنی نآمیدی نیست. حکمت خودش رو داره. ولی چه حکمتی!
شاید اینکه خدا این امتحان رو در حق بنده هایی میکنه که اختیار دنیا داشتن ولو خوبشو نداده که کلا راه گناهم و مسیر اشتغال به دنیا تنگ باشه. خودم گرفتار همین امتحانم که میگم
تنها راه خلاص شدن از این احساس بد،و رهایی از حس تنهایی ،باور به جهان آخرته،همه میدونیم که آخرتی هم وجود داره و خیلی از اونایی که مردن و دوباره زنده شدن این مسئله رو تاییدکردن و خیلی از اموات هم از آخرت و حتمی بودنش خبرآوردن،پس ماهرچقدرهم تواین دنیا بدبختی بکشیم ولی وقتی خودمون رو گم نکنیم و از راه راست دور نشیم اون دنیا نتیجه اش رو میبینیم،سختیهای این دنیاهم کلی از گناهانمون رو پاک میکنه،اینکه میگم شعار نیست منم همین حس رو دارم و تنها چیزی که نجاتم میده باور به آخرته،یه روزی به بهترین شکل محرومیتهای ما جبران میشه،اون رز شاید خیلی زود بیاد،ولی اگه هرچقدر هم دیر بیاد طولانی تر از آخرت که ابدیه نیست.کمی از داستانهای واقعی درباره ی عالم برزخ رو بخونین خیلی بر احساس آدم تاثیر داره بر واقع بینی و زیاد شدن تحمل.منی که اینارو میگم اوضاع دنیایی و جسمی بسیار بدتری نسبت به شما دارم پس فکر نکنید درد نکشیده ام و حرف مفت میزنم.
مطمئنا انسان احساس نیاز به یک قدرت برتر داره مشروط به اینکه این قدرت برتر پشتیبان او باشه نه مقابل او - من دقت کردم تنها مسئله ای که من دارم اینه که امیدی به اینکه خدا گشایشی تو زندگی من بده ندارم جوون که بودم خیلی امیدوار بودم و دعا می کردم ولی حالا که سنی ازم گذشته دیگه دعا نمی کنم و چیزی نمی خوام و امیدی هم نه به دنیا دارم و نه به آخرت ، وقتی دنیا اینقدر نکبته آخرت مطمئنا بدتره
این باعث میشه که در نماز هم نتونم ارتباط برقرار کنم چطور میشه با خدایی حرف زد که امیدی به حمایتش نداری - از بازی با کلمات خسته شدم اینکه با اشاره به آسمان و زمین و مسایل مختلف بخوان ثابت کنن که خدا مهربونه کلیشه شده . اینکه بگن به زیر دست های خودت نگاه کن تا محبت خدا رو ببینی دقیقا همون مثل استاده که گفتند طرف بعد از دستشویی رفتن احساس خوشی میکنه اینکه با نگاه کردن به بدبخت تر از خودم احساس خوشبختی کنم واقعا احمقانه است . من دارم دور رو بری هام رو می بینم هر کدومشون تو یه زمینه ای پیشرفت داشتند تنها کسی که از هر دری وارد شده شکست خورده منم در حالی که دیگران در مورد خرید خونه و ماشین با هم بحث می کنند من از پس خرج و مخارج روزمره ام هم بر نمی آم چه برسه به فعالیت برای پیشرفت کردن چون هر کاری بخوای انجام بدی خرج داره . این واقعیتیه که من میبینم و اون رو از خدا می دونم و تحملم تموم شده . یه زمانی جوون بودم و به خودم امید میدادم که چند سال دیگه اوضاع درست میشه الان که پیر شدم با چی خودم رو فریب بدم