کلیپ تصویری | هنر امام حسین(ع)
شناسنامه
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 5:08
- منبع: وقتی آدمها خود را پنهان میکنند- ج6
- دریافت با کیفیت (پایین(10مگابایت) | متوسط(20مگابایت) | بالا (35مگابایت) | صوت )
- آپارات | یوتیوب
متن:
امام حسین یکی از هنرهایش این است ته دل آدم یک خوبی میگیرد میآورد بیرون، بعد آدم را به خدا نشان میدهد میگوید ببین این، این خوبی هم دارد وا!
ابلیس یکی از کارهایی که انجام میدهد این است: هی میآید درِ گوشت وز وز میکند، میگوید بابا تو که آدم نیستی که! حالا مثلاً چی؟ آدم نمیشوی که تو! برای من نشسته تعقیبات میخواند، میخواهی آیتالله بهجت بشوی؟ حالا بلند شو برویم کار داریم! یکی از وز وزهای شیطان این است، بزن توی دهانش.
یکی از کارهایی که اباعبداللهالحسین میکند چیست؟ خوبیهای آدمها را رو میکند. یکدفعهای میبینی طرف خیلی درب داغون است میرود جلسۀ روضه، یک روضه برایش میخوانند یکدفعهای اشک میریزد؛ چه گلی بود این خودش خبر نداشت! یکدفعهای بعضی از لاتهای چاقوکش عوضی، عرقخور، چی، دیدی یک تلنگر میزنی این خوبیهایش میآید رو؟! خوبیها باید بیاید رو!
یک آقا رسولی در بازار بوده اهل همهچیز. مشهور هم بودند همه هم میشناختندشان؛ فقط مجلس عزاداری امام حسین را حاضر بود برود و دوست داشت برود. منتها برای مجلس امام حسین یک کار خوب دیگر هم میکرد، دهانش را دم شیر آب آب میکشید میگفت آدم دهانش نجس باشد خوب نیست برود. رفت توی یکی از هیئتها یک شب، صاحب هیئت بیرونش کرد، آقا برو این را بیرونش کنید، این کیه دیگر آمده اینجا ضایع میکند، جلسۀ ما جلسۀ محترمی است، این آمده! بیرونش کردند. این هم میخواست بزند! لوطی بود دیگر، خب چیچی را بیرون میکنید؟! گفت آقا مجلس امام حسین است دیگر، تو هم نوکر امام حسین، نمیزنم، رفت خانه؛ ولی دلش گرفت. اهل گریه و اینها نبود، دلش گرفت، شکست انگار.
همان صاحب هیئت که گفته بود این را بفرستید بیرون شب خواب میبیند، فردا صبح درِ خانهاش صبح زود تق تق تق! آقا رسول آمده بیرون، چه خبر است صبح زودی؟ اِ! فلانی است. آقا رسول اگر از امشب خواستی بیایی هیئت بیا هیئت، کسی با تو کاری ندارد. آن دیشب من ضایع کردی، الان بیا هیئت؟! برای چی اینجوری میگویی؟! من دیشب یک خوابی دیدم بیا شما. خوابت چی بوده؟ نمیگویم خواب ناجوری بوده دیده بوده نمیخواسته بگوید، نه باید بگویی! خواب در مورد من مگر ندیدی؟! آقا رسول بیخیال بیا دیگر، میخواستیم بگوییم اشتباه کردیم شما را راه ندادی، شما بیا! نه من تا نگویی نمیآیم، اصلاً نمیآیم. مجبور میشود بگوید.
میگوید من دیشب خواب دیدم خیمۀ اباعبداللهالحسین در کربلا محاصره است، تنها است، میخواهند حمله کنند به خیمۀ امام حسین؛ رفتم جلو که چه خبر است؟ صحنه چیست؟ چرا اینها از هر طرف میخواهند حمله کنند نمیشود؟ دیدم یک سگی اطراف خیمه دارد پاس میدهد، هرکسی میآید حمله کند میپرد بهش، اینها میروند عقب. گفت خب؟! گفت آقا رسول ببخشید ها! آن سگه توی خواب تو بودی، قیافهات قیافۀ تو بود بدنش بدن سگ. میگوید آقا رسول نشست زد زیر گریه، گفت پس بالاخره ما را به عنوان سگ خودشان پذیرفتند؟! آن خوبیه زد بیرون. دیگر همهچیز را گذاشت، من را امام حسین به عنوان سگ خیمۀ خودش پذیرفته، دهان به این نجسیها نمیزنم! قمه را گذاشت کنار، اوه!
بعضیها خوب هستند ها! خدا میگردد اینها این یک تکۀ خودمان است ها! یا اباعبدالله توی ما خوبی میبینی بالاخره یا نه؟ ما چیکاره هستیم؟ یا اباعبدالله ما آمدیم در این جلسات قلبمان را اینجوری بگذاریم یک خوبی در آن ببین ما را هم بردار!
امام حسین یکی از هنرهایش این است، ته دل آدم یک خوبی میگیرد میآورد بیرون، بعد آدم را به خدا نشان میدهد میگوید ببین این، این خوبی هم دارد وا! تویش یک خوبی ببینم، بر میدارم میروم.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید