تربیت عشقی!
مدت: 00:01.41 | دریافت با کیفیت: [پایین(0.5MB) | متوسط(1MB) ]
- بچهاش رو آورد و گفت:
+ به هم ریخته است، داغون است، چند نمونه از مشکلات فرزندش رو گفت. پرسید شما چه راهی پیشنهاد میکنید؟
- گفتم: خب گاهی تشویقش کن.
+ گفت: گاهی میکنم.
- گفتم: خب گاهی تنبیهاش کن. نمکی و آروم.
+ گفت: به خدا تنبیه هم گاهی میکنم.
- گفتم: گاهی منطقی باهاش حرف بزن.
+ گفت: به خدا باهاش منطقی حرف میزنم.
-گفتم: بابا تو که همه کارها رو کردی، من چی بگم آخه؟ گفتم: الگوی رفتاری از خودت نشون بده.
+ گفت: بابا جلوش نماز میخونم، همۀ کارهای خوب را انجام میدم.
- گفتم: میدونی چیه؟ احتمالا موقعی تنبیهاش میکنی که عصبانی هستی آره؟
+ گفت: خب آره دیگه.
- گفتم: موقعی تشویقش میکنی که خودت سر حال هستی. یک کمی فکر کرد،
+ گفت: خب معمولاً اینجوری میشه دیگه.
- گفتم: ببین، اینجا بچهات تربیت نمیشود، بیتربیت میشود! میدونی چرا؟ با خودش میگوید: ملاک رفتار غلط و درست من نیست، ملاک حال بابای من است. این سر حال باشه همه رو میبخشه، سر حال نباشه هیچی رو نمیبخشه، مجازات میکنه. پس موضوع حال است. این رو از خود تو یاد گرفته.
اگر نماز جلوش خوندی، حال داشتی نماز خوندی. مهم حال تو است! نماز تو که نیست! عشقت بوده یک دفعهای کار خوب بکنی، کار خوب کردی. عشقت کشیده نماز بخونی، نماز خوندی. آن چیزی که میبیند و به او منتقل میشود ناخودآگاه این است که میگوید: بابای ما عشقیه! پس ما هم عشقی باشیم.
بچه باید ببیند که شما چند بار عصبانی شدی ولی هیچی نگفتی و لبخند زدی. بچه باید ببیند نماز خوندن گاهی اوقاتی که برایت سخت است هم کار دیگرت را ول کردی و بلند شدی و نماز خواندی. فرق عشقی بودن با منظم بودن این است.
منبع: خانواده خوب
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید