کلیپ تصویری | خدا اینجور آدمها رو تحویل میگیره!
شناسنامه
تولید: بیان معنوی
زمان: 04:26
دریافت با کیفیت (پایین(11مگابایت) | متوسط(20مگابایت) | بالا(45مگابایت) | صوت)
- آپارات | یوتیوب
متن:
دوستان من، باور بفرمایید خیلیها دوست دارند به خدا احتیاج نداشته باشند. میگویند آقا ما را به خدا واگذار نکن. چیچیه ما را هی میفرستی درِ خانۀ خدا هر چی صدا هم میزنی جوابمان را نمیدهد نمیدانیم چهجوری است اوضاع؟! یک چیزی بگو توی دست خودمان باشد. خیلیها اینجوری هستند. نمیدانند آویزانبودن به خدا چقدر شیرین است!
اصلاً خدا به آویزانهای به خودش علاقه نشان میدهد، ارتباط با آنها برقرار میکند. نوازششان میکند. خدا خداست دیگر میدانی دیگر، خدا خداست. خدا ننشسته یک گوشه گاهی بهش مراجعه بکنی. میگوید همهاش به من وابسته باش! یک لحظه، یک لحظه از وابستگیات به من دست برندار. خب باید خیلی داغون باشی که به خدا وابسته باشی! یا شرایطت باید داغون باشد یا درونت باید داغون باشد. شرایطت الحمدلله خانه که داری، مستأجر هستی یک حقوقی دارد میآید میرود، نمیدانم اگر ظاهرت هم درب داغون است که دیگر چه بهتر. ولی اگر ظاهرت شغلت معلوم است چی اعتبار اجتماعیات، خب از درون داغون باش آویزان باش! ماها والّا به خدا این مناجات امام سجاد(ع) را نداریم. امام سجاد(ع) صدا میزند هیچی معلوم نیست آخر! پس چرا گریه نکنم؟! در این وضع بمیرم آخر چی میشود بعداً؟ من اصلاً نمیدانم چی میشود!
ماها خیلی چیزهایمان معلوم است، میگوییم خدایا ما دیگر در آن زمینههایی که معلوم است که به شما احتیاج نداریم. حالا یکی دو تا مسئله مانده آنهم که هرموقع میآییم جواب نمیدهد، اگر جواب نمیدهد نیاییم دیگر، بیخیالش بشویم اصلاً از فکرمان خارج بکنیم خیالمان راحت باشد یک مقدار. اصلاً کسی با خدا ارتباط عمیق برقرار میکند که پایش به جایی بند نیست. به هیچی تکیه ندارد. اما منِ شازده میگویم خب این تکۀ کارم که خوب است این هیچی؛ این را بهش اطمینان پیدا کنم خب، آن تکۀ کارم هم که خوب است، آن هم هیچی؛ آن یکی تکۀ کارم هم که حالا نصفش هم درست کردم نصف دیگرش هم درست میکنم به اندازۀ پنجاه درصد اعتماد به نفس؛ یک تکۀ کار دیگر هم خراب است که آن را انشاءالله میگذارم بعداً بهش برسم. هیچی، در هر چهار تا قسمت شصت درصدی هم برای خودش جور کرد دیگر نقطۀ اتّکاء. خدایی در کار نیست.
خب آقا این روحیۀ ما خُرد نمیشود؟ عزیز من، شما مگر از چی روحیه میگیری؟ از اینکه روی پای خودت بایستی؟ از اینکه همهچی معلوم باشد؟ میخواهی فرشتۀ الهی بیاید بگوید ببین تا حالا چند سال عمر کردی، حسابت را بگذار تا الآن تسویه کنم، بعد بگذاریم بقیهاش را ببینیم چهکار بکنی. خب همه ممکن است از خدایشان باشد که خدایا بیا روشن کن تا ما بقیهاش را بدانیم چهکار کنیم. نمیکند این کار را! نمیکند! عمداً این کار را نمیکند! قصدی دارد، فرار نکن، فراموش نکن تا از این معرکه بخواهی نجات پیدا بکنی. با فرار و فراموشکردن این اتفاق نمیافتد. معلوم نمیکند تا وابسته باشی آویزان باشی. پس سرِ نماز چی میخواهی بروی به خداوند متعال بگویی؟ بعد ببین چه چشمههایی باز میشود. بعد میفهمی که اصلاً غرض خوببودن یا بد نبودن نبوده! غرض این وابستگیِ بوده؛ غرض این مراجعۀ مداوم و آویزانبودن به درِ خانۀ خدا بوده؛ نه خوببودن یا بد نبودن!
اصلاً خدا به آویزانهای به خودش علاقه نشان میدهد، ارتباط با آنها برقرار میکند. خدا ننشسته یک گوشه گاهی بهش مراجعه بکنی. میگوید همهاش به من وابسته باش! یک لحظه، یک لحظه از وابستگیات به من دست برندار. اصلاً کسی با خدا ارتباط عمیق برقرار میکند که پایش به جایی بند نیست، به هیچی تکیه ندارد.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید