حرم حضرت معصومه(س) -1400/10/12
چرا دشمن جرأت کرد سردار سلیمانی را به شهادت برساند؟/ در این چهل سال هروقت دشمن از سیاسیون ما نترسید، کشور ضربه خورد/ سیاسیونی که سازش را عامل رفاه میدانستند، امروز خجالتزدهاند
شناسنامه:
- زمان: 1400/10/12
- مکان: حرم حضرت معصومه(س)
- مناسبت: دومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی
- موضوع: تأثیر ضعف مسئولین در مقابل دشمن بر شهادت شهید سلیمانی
- صوت: اینجا
چه رازی در شخصیت سردار سلیمانی هست که اینچنین دلها را تحت تأثیر قرار داده؟
این مجلس شریف به یاد سردار رشید اسلام، فخرالشهدا و سید شهیدان مدافع اهلبیت و حریم اهلبیت، سردار سلیمانی است که واقعاً معلوم نیست چه رازی در این شخصیت بلند مرتبه هست که اینچنین دلها را تحت تأثیر قرار داده است. این شهید بزرگوار مایۀ افتخار مضاعف شهیدان شد، یاد شهیدان را دوباره و چندباره احیا کرد و عظمت بخشید. جدا از اینکه ملت ایران را سرافراز کرد، جدا از اینکه انقلاب اسلامی ایران را بعد از چهل سال سربلند نگه داشت، جدا از اینکه دشمن را مأیوس کرد.
در این مجلس، در محضر سه شهید بزرگوار هم هستیم که هر کدام برای خودشان داستانی دارند. یکی از این شهیدانی که در محضرشان هستیم «شهید خجستهراد» است که مادر بزرگوارشان و خواهرانشان هم در مجلس حضور دارند، این شهید بعد از 36سال به خانواده برگشته است. مادری در مجلس ما هست که 36سال منتظر فرزندش بوده است.
همچنین در محضر شهید دیگری هستیم که شش فرزند از خودش به یادگار گذاشته است، ایشان در خانطومان به شهادت رسیده و بعد از شش سال به کشورمان برگشته است. همۀ فرزندان ایشان هم در جلسۀ ما حضور دارند.
شهید دیگری که هیچ داستانی از او نمیدانیم که گمنام بودن ایشان هم به گونهای دیگر عظمتآفرین است. نمیدانیم مادر و پدر این شهید عزیز الآن کجا هستند؟ آیا در دار دنیا از نور وجودشان بهرهمند میشویم یا اینکه از این دنیا رفتهاند؟ ایشان هم غربت را به جان خودش خریده و بینام و نشان بازگشته است.
در کنار همۀ این عوامل عظمتآفرین برای این مجلس، خدمت خانواده و عزیزان «شهید مظفرینیا» هم هستیم که همراه با سردار سلیمانی به شهادت رسیدند و الآن بدن مطهرشان در همین حرم مطهر بهخاک سپرده شده است. پس این مجلس، مجلسِ سادهای نیست. هر کدامتان نیّت کنید و از خدا بخواهید که از این مجلس پر فیض بهره ببرید. از خودِ شهید سلیمانی بخواهید. ایشان مرد بسیار با عظمتی بود؛ یک انسان عادی و معمولی نبود.
ما دویست و پنجاه هزار شهید دادیم. یک عمر است در یادوارههای شهدا شرکت میکنیم. نمیخواهم بگویم که سردار سلیمانی از همۀ شهدا مقامش بالاتر است، مقام معنوی شهدا را خدا میداند و بس. اما خدا خواست که او جلوه کند؛ جلوهای که اینچنین در دلها انقلاب ایجاد کند، آنهم نه فقط در ایران بلکه در تمام منطقه و جهان. نمیدانم ایشان چه امتیازی داشت که تجلّیگاه عظمت الهی شد! هرچه دربارۀ او بگویند عمق معنای آن پیدا نیست.
چرا دشمن جرأت کرد سردار سلیمانی را به شهادت برساند؟
اجازه بدهید آیهای از قرآن را که بر روی سینۀ شهید سلیمانی عزیز و شهدای فراوان دیگر، نقش بسته بود، بخوانم و به کمک همین آیه، چند کلمهای در محضر شریف شما درس پس بدهم. خداوند متعال میفرماید: «وَ اَعِدّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِه عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم» (انفال/60) یعنی هر قوّتی را علیه دشمن جمع کنید که دشمن بترسد.
گاهی این مسئله به ذهن آدم خطور میکند که چرا دشمن جرأت کرد سردار سلیمانی را به شهادت برساند؟ محاسبات غلط او کجا بود؟ صریحاً خودشان گفتند محاسباتمان غلط بود. گفتند نمیدانستیم ایشان اینقدر بین مردم محبوبیت دارد و اینقدر در دلها تحول ایجاد میکند.
خودِ آنها سالها بود در ایران نظرسنجی میکردند و قبل از شهادتش میدانستند که محبوبترین شخصیت در ایران سردار سلیمانی بود. اینکه رئیسجمهور منحوس آمریکا دربارۀ ترور سردار سلیمانی بگوید «مشاورینم، من را فریب دادند... من نمیدانستم که این غوغا برپا میشود» پنجاه درصدش دروغ است، چون آنها میدانستند که ایشان محبوبتترین شخصیت است. اما دربارۀ چه چیزی اشتباه میکردند؟ فکر میکردند این محبوبیت مثل بقیۀ محبوبیتهای زمینی است؛ مثلاً اینکه یک سلبریتی محبوبیتی دارد و مردم از او امضا میگیرند، ولی اگر از دنیا برود کسی شاید یک قطره اشک هم برایش نریزد.
دشمن میدانست حاجقاسم محبوبیت دارد اما نمیدانست این محبت چه انقلابی در دلها ایجاد میکند
دشمنان ما جنس این محبوبیت را نمیفهمیدند. آنها میدانستند که سردار سلیمانی محبوب هست، اما این اطلاع برایشان کافی نبود، چون نمیدانستند او در دلها چه انقلابی ایجاد میکند و در میان انسانهای مؤمن چه قوّتی، چه قدرتی و چه وحدتی ایجاد میکند! دشمن اینجا را محسابه نکرده بود و دچار اشتباه شد.
اما برای به شهادت رساندن سردار سلیمانی این اشتباه کافی نبود. علیالقاعده باید آنها یک اشتباه دیگر هم کرده باشند. بنده نمیخواهم در یادمان شهید سلیمانی که مظهر وحدت یک ملت بلکه ملتها است، سخنی که حتی ذرهای بوی تفرقه از آن بیاید عرض بکنم. طبق آیه قرآن «تُرهِبونَ بِه عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُم»؛ آنها باید از به شهادت رساندن سردار سلیمانی میترسیدند اما چرا نترسیدند؟ یک دلیلش این بود که محاسبۀشان دربارۀ محبت مردم به سردار سلیمانی غلط بود. آنها درس بزرگی گرفتند. این درس بزرگ را مردم به آنها دادند؛ تمام آن مردمی که مشتاقانه در تشییع او شرکت کردند و هماکنون در مراسمهای مختلف در سراسر منطقه و جهان و ایران اسلامی شرکت میکنند. این درس مانند پتک بزرگی بر سر دشمنان کوفته شد و ضربۀ بزرگی خوردند. مردم، دست از شهید سلیمانی برندارید؛ این دستاویز محکمی برای قدرتمندی ما است تا بتوانیم خودمان را به ظهور حضرت برسانیم.
دشمن دربارۀ «قدرتِ محبت مردم به سردار سلیمانی» محاسبۀ اشتباه کرد
دشمنان ما اشتباه کردند؛ به دلیل اینکه معنای این محبوبیت را نفهمیدند. این عامل اولی بود که موجب اشتباه آنها شد. یعنی قوّت ما را نمیدانستند. قوّت ما به همین محبت و به همین دوست داشتن است. در زمانِ امامزمان ارواحنالهالفدا امنیت، بهخاطر شدّت قدرت قانون و شدّت رفتار مراقبان جامعه نیست؛ بلکه بهخاطر شدّت محبت مولاست که با اشارهای کوهها از جا کنده میشود. شدّت محبت مولا در جهان، امنیت ایجاد خواهد کرد و دیگر، اینقدر پلیس و اینقدر قانون و ناظر نمیخواهد. بلکه با عامل محبت، امنیت پدید میآید و این اصل اسلام است.
همان محبتی که رسول خدا(ص) داشت، همان محبتی که امیرالمؤمنین(ع) داشت، و بعضیها با سوءاستفاده از این محبت، پررو شدند و جسارت کردند و درِ خانۀ علی را آتش زدند، همان محبت را امامزمان(ع) هم خواهد داشت اما کسی جرأت جسارت پیدا نخواهد کرد. چرا؟ چون همه او را دوست دارند و همین دوست داشتن، موجب قوّت است. «وَاَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّةٍ»؛ این قوّت موجب میشود که دشمن بترسد. دشمن دربارۀ قدرت محبت مردم و عمق محبت مردم و قدرتآفرینبودن محبت مردم به سردار سلیمانی، محاسبۀ اشتباه کرد.
دشمن باید از ما بترسد تا ما امنیت داشته باشیم
این یک عامل بود. دشمن باید از ما بترسد تا ما امنیت داشته باشیم. ما بنا نداریم دانه دانه همۀ دشمنها را بکشیم و نابود کنیم، طرح خدا این است که دشمن باید از ما بترسد. شما بنا نیست همۀ دشمنها را بکشید؛ آنها میتوانند مثل ویروسهای نیمه جانی باشند که برای جامعه، حکم واکسن را دارند. در جامعهای که خوبیها هست، بالاخره یک مشت اراذل و اوباش هم هستند. خدا بنا ندارد همۀ دشمنان را محو و نابود کند، بلکه میفرماید: «تُرهِبونَ» دشمنهایتان را بترسانید تا آرام و راحت زندگی کنید. دشمنان باید از ما بترسند. از چه چیزی بترسند؟ از قوّت ما!
دشمن دربارۀ این قوّت محبت مردم نسبت به سردار سلیمانی اشتباه کرد و جلو آمد، اما این کافی نبود برای اینکه جرأت پیدا کند تا سردار سلیمانی را به شهادت برساند و احتمالاً یک عامل دیگری هم وجود داشت. یکی از دلایلی که دشمن جرأت کرد سردار سلیمانی را به شهادت برساند این بود که از مسئولین سیاسی کشور ما مدتی بود که دیگر نمیترسید.
در این چهل سال هروقت دشمن از سیاسیون ما نترسید، کشورمان ضربه خورد
در این چهل سال، هر وقت سیاسیونی در این کشور قد علم کردند که توانستند ترس دشمن را بریزند، ما از دشمن ضربه خوردیم. دشمن از بنیصدر نمیترسید، لذا بعثیها را وادار کرد که به ما حمله کنند و دویست هزار شهید روی دست این کشور گذاشتند. تروریستها از دولت بازرگان نمیترسیدند و میخواستند کشور را تجزیه کنند. آنوقت هفده هزار نفر از مردم به شهادت رسیدند؛ توسط تروریستهایی که حضرت امام، پدر معنوی آنها را بازرگان میدانست.
دشمن وقتی در جنگ با ما، از قدرت بسیج و سپاه و ارتش ترسید، شروع کرد به التماسکردن. اواخر جنگ یک زمزمههایی پیدا شد و ترس دشمن کم شد، آنوقت هواپیمای مسافری ما را زدند و به شهرهای ما بمب شیمیایی زدند. هروقت ترس دشمن از ما کم شد، ناامنی فراوان شد. در فتنۀ 88 ترس دشمن کم شد و تحریمها به شدّت افزایش پیدا کرد. در دولت اخیر هم با روش اشتباهی که در موضوع برجام داشتند، ترس دشمن کم شد و تحریمها و تعدیها را به شدّت افزایش دادند.
سیاسیون کاری کنند که دشمن از ما بترسد و الّا سلیمانیها خواهیم داد
«تُرهِبونَ بِه عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم» باید دشمن شما و دشمن خدا از شما بترسد. سیاسیون عزیز و گرامی، کاری کنید که دشمن از شما بترسد. این عامل امنیت ما است و الّا ما سلیمانیها خواهیم داد. چرا باید اینقدر هزینه کنیم؟ درست است که سردار سلیمانی عاشق شهادت بود، اما اگر دشمن به این کار، جرأت پیدا کرد، بهخاطر این بود که ترس دشمن کم شده بود.
میدانید ترس دشمن، چگونه کم میشود و بعد ضربه میزند؟ یک داستانی دربارۀ صفین هست که مشهور شده است اما یک مقدار بیدقتی در آن هست. میگویند وقتی قرآن بر سر نیزه شد، یاران امیرالمؤمنین(ع) گول خوردند و بهخاطر قداست قرآن به روی امیرالمؤمنین(ع) شمشیر کشیدند و جنگ را متوقف کردند. درحالیکه داستان اینطور نبود و اصلاً این صحنه از شدّت فاصلهاش با واقعیت تاریخی، خندهدار است!
وقتی اشعث با سخنانش در لشکر علی(ع) ضعف ایجاد کرد، معاویه قرآنها را بر نیزه کرد
اصل ماجرا چه بود؟ چه شد که شمشیر به صورت امیرالمؤمنین(ع) کشیدند و ایشان را متوقف کردند؟ چند شب بود که در میان لشکریان علی(ع) بحث راه انداخته بودند که «چقدر بجنگیم؟ چقدر کشته بدهیم؟» درحالیکه اینها سی هزار تا کشته داده بودند اما لشکر معاویه، هفتاد هزار تا کشته داده بودند و مالک اشتر در آستانۀ پیروزی بود. یک نفر به نام اشعث که از مسئولین دولت امیرالمؤمنین(ع) بود (علی(ع) در اواخر عمر شریفش، او اشعث را در قنوت نمازش لعنت میکرد) درست شب قبل از قرآن به نیزه کردن، یک کلمهای گفت که خیلی مؤثر بود.
اشعث تا آنموقع، حرفی نزده بود. برخی میگویند که تا آنموقع، فقط جاسوسی میکرد. البته حرفهای مختلفی دربارۀ او هست اما علناً در میان لشکر علی(ع) حرفی نزده بود. او از فرماندهان و از مسئولان بود. او یمنی بود و یمنیها در لشکری علی(ع) نقش مؤثری داشتند و بیشتر میجنگیدند، به تعبیری میشود گفت که قدرت لشکر علی(ع) بیشتر وابسته به یمنیها بود. یک دفعهای اشعث در میان لشکر، بلند شد و گفت: «یا علی! چقدر دیگر کشته بدهیم؟ زنهایمان دیگر شوهر ندارند، دیگر بس است...»
جاسوسهای معاویه، داشتند گوش میکردند. وقتی اشعث این حرفها را زد و در بین لشکر، ضعف و تردید ایجاد کرد، آنها رفتند و به معاویه و عمروعاص خبر دادند، گفتند که اشعث یک کلمۀ تضعیفکننده گفت! عمروعاص گفت کار لشکر علی به پایان رسید! فردا قرآنها را سر نیزه کنیم اینها از هم پاشیدند! با یک کلمۀ خبیثانه، قوّت لشکر از بین رفت. با یک کلمهای که بوی سازش میداد.
سیاسیونی که سازش را عامل رفاه کشور میدانستند، امروز خجالتزدهاند
سیاسیونی که امروز خجالت زدهاید از اینکه خطّ سازش را عامل رفاه و آبادانی میدانستید؛ از شدّت شرمندگی رویتان نمیشود یک کلمه حرف بزنید و از رفتار غلطتان دفاع کنید، رویتان نمیشود سرتان را بلند کنید که ملت را به این خاک سیاه نشاندید، شما میخواستید سانتریفیوژها را تعطیل کنید تا کارخانهها راه بیفتد! هنوز هم اگر شما حرفی بزنید که ترس دشمن از ما کم بشود، آنوقت دشمن هر ضربهای به ما بزند شما مسئول هستید؛ برکنار و یا در رأس کار بودن هم ندارد.
اگر از اردوگاه ایران اسلامیِ قوی و قدرتمند، حرف تضعیفکننده و پالس ضعف منتقل بشود، قوّت کشورمان پایین میآید، ترس دشمن کم میشود و ضربه میزند. بنده امیدوارم که اینها در شهادت سردار دلها مقصر نبوده باشند.
ما هر موقع ضعیف شدیم ضربه خوردیم و هر موقع قوی شدیم، دشمن هیچ غلطی نتوانست بکند؛ بخشی از این قوّت، مواضع سیاسی قدرتمندانه و متحدانۀ ما است. بخشی از این قدرت، دلهای شما مردم است. بخشی از این قدرت، همۀ کارهایی است که دولتمردها باید انجام بدهند و انشاءالله خدا توفیق بدهد که انجام بدهند. بخشی از این قدرت هم قدرت اقتصادی مردم و سفرۀ مردم است. اینها همه اجزاء این قدرت هستند. موشکها هم بخشی از قدرت ما هستند، کمااینکه قرآن میفرماید «وَ مِن رِباطِ الخَیلِ...» هرچند یک زمانی میگفتند که دوران موشک گذشته است! ولی الان ما بسیار قدرتمندانهتر از قبل، به سوی آیندهای روشن حرکت میکنیم.
(الف2/ن2)
سپاسگزارم
بسیار عالی