تاریخ بعثت و عصر ظهور( فصل دوم ) - جلسه سوم
فقط زورگویی ممنوع نیست، مرعوبشدن در مقابل زورگویان هم ممنوع است/ پیامبر(ص) در کنار مبارزه با مغرورین، به تقویت مرعوبین و مستضعفین پرداخت/ قدرتدادن به مردم و مستضعفین، اتفاقی است که منتظریم در ظهور هم بیفتد
شناسنامه:
- زمان: 1401/01/16
- مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
- موضوع: تاریخ بعثت و عصر ظهور(فصل دوم)
- صوت: اینجا
رسولخدا(ص) هم با مستکبرین و مؤمنین مغرور برخورد کرد و هم مستضعفین را از استضعاف بیرون آورد
همانطور که در جلسه قبل بیان شد، پیامبر(ص) بعد از بعثت، درواقع با دینداران و مؤمنین مغرور مواجه بود. اما غیر از غرور و تکبر مؤمنانه که پیامبر(ص) با آن مقابله میکرد، اقدام کلیدی دیگری هم در دستور کار رسولخدا(ص) بود که در این جلسه عرض میکنم. پیامبر اکرم(ص) نه تنها با آنان که به دین خودشان و به آنچه از معنویات داشتند مغرور شده بودند برخورد میکرد، بلکه میخواست با کسانی که مرعوب شدند هم برخورد کند و آنها را از مرعوب بودن بیرون بیاورد. رسولخدا(ص) میخواست یک گروه را از مغرور بودن و یک گروه را از مرعوب بودن خارج کند. به تعبیر دیگر رسولخدا(ص) با مستکبرین برخورد میکرد که البته جنس این استکبار با استکباری که امروز ما میشناسیم تفاوت دارد. در روایات هست که اگر حضرت موسی(ع) با یک فرعون برخورد کرد، رسولخدا(ص) با فراعنۀ گوناگونی برخورد کرد. این چند فرعون همان سران قریش بودند که اسامی آنها هم آورده شده است. «مُحَمَّدٌ أُرْسِلَ إِلَى فَرَاعِنَةٍ شَتَّى مِثْلِ أَبِی جَهْلِ بْنِ هِشَامٍ وَ عُتْبَةَ بْنِ رَبِیعَةَ وَ شَیْبَةَ و ...» (احتجاج، طبرسی/ج1/216)
رسولخدا(ص) از طرفی میخواهد با مستکبرین برخورد بکند و از طرفی دیگر میخواهد مستضعفین را از استضعاف بیرون بیاورد و به آنها قدرت بدهد. این نکته خیلی مهم است. در خیلی از مساجد و مدارس ما این اتفاق نمیافتد. ما وقتی میخواهیم به یک جوان یا نوجوان یاد بدهیم که تو باید آمریکا را نپذیری و «مرگ بر آمریکا» بگویی، باید خودش را به یک انسان قدرتمند، به یک انسان صاحب رأی و صاحب نظر تبدیل کنیم. قدرت دادن به مردم و به مستضعفین، اتفاقی است که ما منتظریم در ظهور هم بیفتد، یعنی خدا بر مستضعفین منّت بگذارد و آنها غلبه پیدا کنند و آنها در واقع ائمه و وارثین زمین بشوند. (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛ قصص/5)
شیوۀ ادارۀ دولتها حتی در دموکراتیکترین صورتهای موجود، اینطور نیست که مردم را تقویت کند/ بروکراسی تضعیفکنندۀ مردم است
اگر دقیق نگاه بکنید به صورت زیرپوستی میبینید که شیوۀ ادارۀ دولتها حتی در دموکراتیکترین صورتهایی که شما میبینید و ادّعا میکنند، واقعاً این نیست که مردم را تقویت کنند. امروزه دموکراسی در جهان به نفع کارتلها و تراستهاست. الآن در کشور ما دقیقاً چه کسی این دغدغه را دارد که مردم باید قوی بشوند؟ مقام معظم رهبری بارها در همین هفت هشت ماه اخیر فرمودند که مردم در ادارۀ امور خودشان دخالت کنند، در امور سیاسی و نظارت بر تصمیمگیریها مشارکت کنند. وقتی مردم میخواهند اقدامی انجام بدهند باید بتوانند.
بروکراسی تضعیفکنندۀ مردم است. این بروکراسی در آموزش و پرورش یکطوری دانش آموز را لِه میکند. این بروکراسی در دانشگاهها یکطوری صدمه میزند. ظاهراً بروکراسی چیز بدی نیست، بالاخره آمده است تا خیلی از بینظمیها را از بین ببرد و به کارها نظم بدهد اما واقعش این است که بروکراسی در مقام کنترل، ضعفهایی را به مردم تحمیل کرده است. ما باید در شیوۀ حکمرانی و ادارۀ کشور تغییر ایجاد کنیم. مردمسالاری حقیقی باید پدید بیاید.
در روایتی هست که خداوند متعال در هنگام ظهور امام زمان ارواحنالهالفداء ضعف را در میان مؤمنین از بین میبرد. امام زینالعابدین(ع) میفرماید: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شِیعَتِنَا الْعَاهَةَ وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ وَ جَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلا»(خصال، شیخ صدوق/ج2/ص541) خداوند قلبهای مؤمنین را مانند پارههای آهن خواهد کرد و به هر یک از آنها قدرت چهل مرد را میدهد. رسولخدا(ص) فقط با مستکبران مبارزه نکرد، بلکه مستضعفان را هم تقویت کرد.
کسانی که زور را پذیرفتند مانند کسانی که زور گفتند، دوبرابر عذاب میشوند
شاید در قرآن کریم سه چهار تا آیه داشته باشیم که بنده تصور میکنم عجیبترین آیههای قرآن است. یکی این است که خداوند متعال میفرماید اگر بعضیها را از جهنم بیرون بیاورم و به دنیا برگردانم باز کافر میشوند «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»(انعام،28). این یکی از عجیبترین آیههای قرآن است، به سادگی هم نمیشود این را شرح داد که چطور میشود اینها بعد از تجربه و چشیدن جهنم دوباره کافر شوند. یکی دیگر از آیات عجیب قرآن که البته مضمونش به صورتهای مختلف در قرآن تکرار شده این است که بعضیها در جهنم میگویند که خدایا، ما ضعیف بودیم و مستکبران و بزرگانمان، ما را گمراه کردند، پس اینها را دوبرابر عذاب کن. خدا میفرماید هردو گروه را دوبرابر عذاب میکنم. «قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ»(اعراف،38) چرا شما حرف آنها را پذیرفتید؟ چرا شما ضعیف ماندید؟ چرا شما زور را پذیرفتید؟ فقط زورگویی مطرح نیست، بلکه مرعوبشدن برای هر برتریای که کسی دارد هم ممنوع است.
ما در مدرسۀ علمیه خودمان، اوّل رفتیم بهترین اساتید را برای بچهها بیاوریم چون وقتی بچهها سواد زیاد آنها را میبینند از آنها استفاده میکنند. بعد از مدتی دیدیم بچهها به خاطر شدّت فاصلهای که با این اساتید دارند مرعوب استاد میشوند و میگویند ما دویست سال دیگر هم به او نمیرسیم. از آن اساتیدِ بسیار خوب عذرخواهی کردیم گفتیم ما اینقدر استاد خوب نمیخواهیم. ما یک استادی میخواهیم که گاهی بگوید «من اشتباه کردم!» یعنی با بچهها راه بیاید و بچهها را رشد بدهد.
این جمله را در آیه فوق ببینید: «رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا...»؛ خدایا! اینها ما را گمراه کردند، اینها را دوبرابر عذاب کن! بعد خداوند متعال میفرماید «لِکُلٍّ ضِعْفٌ»؛ هر دو را دوبرابر عذاب میکنم. عجیب این است که مثلاً آن مستکبران، در دنیا اینها را نابود کردند و از اینها سواری گرفتند، طبیعی است که آنها دوبرابر عذاب بشوند. نکتۀ خیلی مهم این است که اینهایی که در دنیا بدبختی کشیدند، آنجا هم باید دوبرابر عذاب بشوند. از نظر فرهنگی هم همینطور است. مثلاً آن کسانی که از نظر فرهنگی در میان مردم گمراهی ایجاد میکنند آنها دوبرابر عذاب میشوند، آنهایی هم که در کوچه و خیابان دنبال اینها راه بیفتند و گمراه بشوند هم دوبرابر عذاب میشوند.
پیامبر(ص) مناسبات را بههم ریخت و افراد ضعیف را تقویت کرد که البته عوارضی هم داشت...
پیامبر گرامی اسلام مناسبات را بههم ریخت و افراد ضعیف را تقویت کرد. یک نمونهاش بلال حبشی است. چه کسی فکر میکرد در آن جامعه یک غلام سیاهپوست برود بالای خانۀ کعبه و اذان بگوید و اینهمه حرمت پیدا کند؟ یک نکتهای را اینجا باید عرض بکنم. خیلی از اصحاب برجستۀ اولیاء خدا که ما اسامیشان را شنیدیم مثل مقداد و سلمان، از نظر اجتماعی آنچنان کاری نتوانستند بکنند. اینها جزو مستضعفان خوب بودند، اینها مثلاً غلام یا جزو طبقه ضعیف جامعه بودند، کسی برای اینها وقعی قائل نبود و به همین دلیل نتوانستند کاری بکنند. ولی پیامبر اکرم(ص) اینگونه افراد ضعیف را تقویت کرد و به اینها رو داد که البته عوارضی هم داشت. بنده نمیتوانم عوارضش را شفاف بگویم و با اشاره عرض میکنم. یکی از عوارضش این بود که بعد از پیامبر(ص) کسانی مدعی شدند که حتی مدعیان حکومت و سیاست در آن زمان هم کفرشان درآمده بود که «اصلاً اینها که هستند؟!» مثلاً بعد از پیامبر گرامی اسلام اگر کسی میخواست حکومت را به دست علی بن ابیطالب ندهد و خود به دست بگیرد، باید ابوسفیان میبود چون در این عرصه سابقهای داشت، اما کسانی آمدند که هیچ پایگاه اجتماعی نداشتند و کسی نبودند ولی رسولخدا(ص) شهر را بههم ریخته و کسی که چندان پایگاه اجتماعی هم ندارد میتواند بالا بیاید حالا چه به غلط چه به درست، به حدی که ابوسفیان گفت یا علی(ع)! تو قیام کن من با تو بیعت میکنم تا قصه را جمع کنیم!
این نکته خیلی برجسته است. پیامبر(ص) این دل شیر را داشت که مستضعفین را کمک کند تا رو بیایند. اما ایجاد مناسبات جدید، عارضه هم دارد و برخی از همینها ممکن است بلای جان شما و جامعه بشوند! چارهای نیست؛ آدم به خاطر چند تا بینماز که درِ مسجد را نمیبندد! یعنی این سیرۀ صحیح را باید عمل کرد.
رهبر انقلاب غیر از درست عملکردن مسئولین، میخواهد مردم هم قدرتمند بشوند/ پیامبر(ص) هم با مغرورین برخورد میکرد هم با مرعوبین
الآن غیر از مقام معظم رهبری، بنده کسی را نمیبینم که دنبال تحقق مردمسالاری دینی باشد. همین چند وقت پیش چندین بار با دولت صحبت کردند که برای دخالتدادن مردم در امور مختلف، چهکار میکنید؟ خود مردم هم خیلی انتظار ندارند! دخالت ما یعنی چه؟ بگو مسائل مالی را درست کنند، بگو مسائل اقتصادی را درست کنند، شغل ایجاد بکنند، ما دخالت بکنیم یا نکنیم، مسئولین درست کار بکنند. ولی رهبر انقلاب، غیر از درست عمل کردن مسئولین، دنبال این هم هستند که مسئولین زیاد هم قدرتمند نشوند؛ مردم باید قدرتمند بشوند. این دغدغه حتی دغدغۀ عمومی خیلی از مردم هم نیست! سیاسیونی هم که یک زمانی از مردم دم میزدند ولی منظورشان از مردم، باندهای سیاسی مخوفِ همرأی خودشان بود، آنها هم دیگر الآن «مردم مردم...» نمیگویند. چون خودِ مردم آنها را کنار زدند. غرض اینکه رسولخدا(ص) هم با مغرورین برخورد میکرد هم با مرعوبین. دین ما خیلی با این مسئله که افراد مرعوب قدرتها بشوند در تعارض است.
غربیها انسان را با سبک زندگی غلط، ضعیف میکنند بعد میگویند «شما آزاد هستید!»
غربیها یک رندیای میکنند، از آزادی حرف میزنند، اما از قدرت و قدرتمندی حرف نمیزنند. آدمها را ضعیف میکنند بعد میگویند «شما آزاد هستید!» شبیه اتفاقی که در فیلم گلادیاتور افتاد. در آن فیلم، یک گلادیاتور اسیر پادشاه یا فرماندار ظالم بود. مردم همه از شاه خواستند که با این گلادیاتور قوی رسماً در میدان مبارزه کند. آن پادشاه که زورش به این گلادیاتور نمیرسید رفت به زندان و یک خنجر به بدن این گلادیاتور فرو کرد، بعد آمد و گفت شما آزاد هستی بیا با هم مبارزه کنیم. اگرچه گلادیاتور با همان وضعیت هم تصادفاً در مبارزه پیروز شد. غربیها انسان را با سبک زندگی غلط، ضعیف میکنند بعد میگویند شما آزاد هستید.
شما ببینید دموکراسیخواهان مدّعی و دروغگو در عالم، همه دنبال فرهنگ ابتذال هستند. چون با فرهنگ ابتذال، آدمها را ضعیف میکنند بعد به همین آدمهای ضعیف میگویند «شما آزاد هستید، هرچه شما بگویید!» بعد خودشان این آدمهای ضعیفشده را راحت اداره میکنند، در بعضی کشورها با انقلابهای رنگین و در بعضی کشورهای دیگر با همان روند سیاه و سفید جاری خودشان.
رسولخدا(ص) ترفندهایی اجرا میکرد تا ضعفا احساس ضعف نکنند
حالا ببینیم که اسلام چهکار میکند؟ اگرچه مولوی میگوید اصلاً کار انبیاء این است که انسانها را آزاد بکنند، اما انبیاء فقط آزادی نمیدهند. آزادی دادن یعنی قدرتهای بزرگ را از بین بردن. انبیاء در کنار اینکه قدرتهای بزرگ را میزنند یعنی آزادی میدهند، به ضعفا هم میگویند «شما ضعیف نباشید» رسولخدا(ص) ترفندهایی اجرا میکرد تا ضعفا احساس ضعف نکنند مثلاً با آنها نشست و برخاست میکرد، رفتار خودش مثل همین مردم مستضعف بود، به آنها رو میداد به قدری که به پیامبر(ص) جسارت میکردند. سوره نازل میشد که پیامبر(ص) حیا میکند به شما حرفی بزند، ولی شما احترام او را نگه دارید! پیامبر را با بیادبی صدا نزنید! پیامبر به ضعفا رو داد و آنها را تقویت کرد.
به تعبیری میشود گفت که این رو دادن، دستور قرآن هم هست «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة» (آل عمران،164) کتاب، آموزشهایی است که از جانب خدا به مردم میرسد، «حکمت» یعنی رو دادن، یعنی تو نظر بده. آقا ما چه نظری بدهیم؟ شما بگو ما اطاعت بکنیم. نخیر! شما باید نظر بدهی. حکمت را تعلیم بده تا آنها بتوانند اظهارنظر بکنند. این از زیباییهای فوقالعادۀ دین ما است.
طبق روایت، اگر تعداد مظلومان از تعداد ظالمان بیشتر باشد خدا دعای مظلومان را مستجاب نمیکند
مقام معظم رهبری در جملات اول بیانیۀ گام دوم فرمودند هر ملّتی قیام نمیکند اما ملّت ایران قیام کرد، هر کسی هم قیام بکند نمیتواند قیام و انقلاب خودش را ادامه بدهد ولی ملّت ایران ادامه داد. همین یک جمله که «هر ملّتی قیام نمیکند» یک کتاب شرح میخواهد. چرا مردم قیام نمیکنند؟ در دنیا مردم خیلی اهل سیاست نیستند، اصلاً طمع قدرتمند شدن ندارند؛ میگوید یک لقمه بخور نمیر به من بده، من چهکار دارم تو چهکار میکنی؟ به همین دلیل سیاستمداران قدرت میگیرند و به چپاول ملّتها میپردازند. بله؛ ملّتها کتک هم میخورند و آنها را هم نفرین میکنند.
جالب است در روایتی از رسولخدا(ص) آمده است که میفرماید: «إِنَّ اللّهَ عز و جل یَستَجیبُ لِلمَظلومینَ، ما لَم یَکونوا أکثَرَ مِنَ الظّالِمینَ، فَإِذا کانوا أکثَرَ مِنَ الظّالِمینَ فَلا یَستَجیبُ لَهُم» (حکمتنامه پیامبر اعظم(ص)،ریشهری/ ج10/ص279) وقتی تعداد مظلومان از تعداد ظالمان بیشتر باشد خدا دعای مظلومان را مستجاب نمیکند. چون وقتی تعدادتان بیشتر است باید خودتان قدرتمند بشوید و بلند شوید آنها را از بین ببرید. لذا میبینید رسولخدا(ص) کاری میکند عماریاسر برای خودش یک کسی بشود.
امیرالمؤمنین(ع) نه از دست معاویه بلکه از دست مردمی غصه میخورد که حاضر نبودند قدرتمندانه عمل کنند
جریان بههمریختن مناسبات اجتماعی چیزی بود که آن زمان، مردم عرب تحمل نکردند. تا رسولخدا(ص) از دنیا رفت، اینها به سرعت مناسبات قبلی را سر جای خودش برگرداندند. به چه شیوهای این کار را کردند؟ مثلاً وقتی خواستند بیت المال را تقسیم بکنند، اکثر بیتالمال را به اقویا دادند و ضعفا را ضعیف و گرسنه نگه داشتند. وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) آمدند این معادله را دوباره بههم ریختند، شروع کردند بیتالمال را بین همه مساوی تقسیم کردن، بنابر برخی از اقوال یک عده از نزدیکان حضرت هم اعتراض میکردند که «آقا شما ما را با غلاممان یکی گرفتی؟»
این داستان در زمان امیرالمؤمنین(ع) به کجا رسید؟ آن مردمی که امیرالمؤمنین(ع) میخواستند تقویتشان کنند، به حضرت وفادار نبودند، و درواقع حرفشان این بود که «آقا ما را رها کن، بگذار همان معاویه اداره کند!» آنها به امیرالمؤمنین(ع) خیانت کردند. داستان یک تراژدی پیچیده میشود. امیرالمؤمنین علی(ع) از طرفی باید با امثال معاویه برخورد بکند که عموم مردم تقویت بشوند. این عموم مردم به جای اینکه وقتی تقویت بشوند امیرالمؤمنین(ع) را پشتیانی بکنند، پشت امیرالمؤمنین علی(ع) را خالی کردند. امیرالمؤمنین علی(ع) از پنج سال حکومت حدوداً دو سال و نیم درگیر ماجرای «غارات» بودند. امیرالمؤمنین(ع) نه از دست معاویه بلکه از دست مردمی غصه میخوردند که حاضر نبودند قدرتمندانه عمل کنند. این درد و داغ خیلی بزرگ است. این حرفها را بر اساس کتاب «الغارات» بیان کردم که شهید سلیمانی توصیه میفرمود «این کتاب را بخوانید» برای من خیلی جالب است که شهید سلیمانی سفارش به این کتاب میکرد و میفرمود این کتاب یک مقتل تمام عیار امیرالمؤمنین علی(ع) است. این کتاب که حوادث دو سال و نیم آخر حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) را به تصویر کشیده، از قدیمیترین کتابهای تاریخی ما است.
تا وقتی قریش ایمان نیاوردند و فتح مکه اتفاق نیفتاد عموم مردم جزیرة العرب ایمان نیاوردند
پس دین ما دو تا کار میکند. یکی مستکبران را نابود میکند، یکی مستضعفان را تقویت میکند. حالا شما به مستضعفان بگو «خواهش میکنم بیایید تقویت بشوید، جمع بشوید راههای تقویت را با همدیگر بررسی بکنیم...» رسولخدا(ص) چه طرحهایی را اجرا کرد که ضعفا به اقویا تبدیل بشوند و کسی زیر بار کسی نرود.
در روایات تاریخی از سیرۀ ابن هشام و دیگران همه گفتند، در روایات ما هم از معصومین(ع) هست که تا وقتی قریش ایمان نیاوردند و فتح مکه اتفاق نیفتاد بقیه مردم تسلیم نشدند و اکثریت جزیرة العرب ایمان نیاوردند. وقتی اینها ایمان آوردند، انگار رؤسای مردم ایمان آوردند و آنوقت عموم مردم، پیغمبر را قبول کردند. این نشان میدهد که هنوز مناسبات ریاست بههم نریخته بود. بعد از پیامبر(ص) هم به مرور همان ریاستهای قبلی برگشت و آخر سر، قدرت به دست پسر ابوسفیان (معاویه) افتاد. فضای کلی را نگاه بکنیم.
دین اول انسان را قدرتمند میکند، بعد در اثر قدرتمندی تو نیاز نداری نامهربانی و ظلم کنی
حالا ما الان باید چهکار کنیم؟ یکی از جلوههای تقویت مردم و تقویت جامعه در ادارۀ جامعه توسط مقام معظم رهبری این است که میفرماید «العلمُ سلطان» (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید/ج20/ص319)، بروید علم بیاموزید که علم شما را قدرتمند میکند؛ یا از اقتصاد مقاومتی صحبت میکند که جامعه قدرتمند بشود؛ یا در مسائل دفاعی و امنیتی ما به قدرتی واقعاً فراتر از قدرت منطقهای رسیدیم. دین این کار را میکند، انسانها و جامعه را قدرتمند میکند.
یکی از وجوه ضعف ما در جهاد تبیین این است، الآن شما اگر از مردم بپرسید که دین با آدم چهکار میکند؟ میگویند آدم را مهربان میکند، آدم سخاوتمند میشود، آدم سربهراه میشود، آدم ظلم نمیکند. همۀ صفاتی که میگویند، به تعبیر بنده، از جنس صفات یک ببعی خوب و سربهراه نازنین است. همه هم خوب است ولی دین قبل از این مهربانیها و خوبیها و ظلم نکردن و شاخ نزدن و لگد نزدن و گاز نگرفتن و...، اول انسان را قدرتمند میکند. بعد در اثر قدرتمندی تو نیاز نداری نامهربانی کنی، زور داری ولی نمیزنی. این طرز تربیت دینی است. مهمترین شاخصۀ یک مدرسه، یک دبستان، یک دبیرستان خوب برای تعلیم و تربیت این است که جوانهای قدرتمند تربیت کند. امام رضا(ع) میفرماید اگر دیدی کسی گناه نمیکند گولش را نخور شاید عرضه ندارد، شاید نفس او ضعیف است لذا این گناه نکردن برای او ارزش ندارد. «فَمَا أَکْثَرَ مَنْ یُعْجِزُهُ تَنَاوُلُ الدُّنْیَا وَ رُکُوبُ الْحَرَامِ مِنْهَا لِضَعْفِ نِیَّتِهِ وَ مَهَانَتِهِ وَ جُبْنِ قَلْبِهِ»(احتجاج، طبرسی/ج2/ص320)
پس پیامبر گرامی اسلام فقط نمیخواست گردن گردنکشان را بشکند یعنی آنها را از سرِ راه مردم بردارد؛ از اینطرف میخواست مردم را هم تقویت کند. الآن کدام یک از استانداران ما بهتر است؟ کسی که نه فقط به مردم خدمت بکند بلکه مردم را تقویت کند. استانداران، سیاستمداران، نمایندگان مجلس-که فرض میکنیم همه هم انقلابی هستند-اگر مردم را تقویت نکنند چه اتفاقی میافتد؟ چون قدرت متمرکز و جمع شده و به دست مردم سپرده نشده بالاخره یک دزدی میآید طمع میکند آن را برمیدارد میبرد.
برخی نمایندگان مجلس با طرح شفافیت مخالفاند چون شفافیت، مردم را تقویت میکند
بعضی از نمایندگان مجلس رسماً با طرح شفافیت مخالفاند به خاطر اینکه با این طرح، مردم تقویت میشوند! البته مخالفان شفافیت، این را به این عبارت نمیگویند، بلکه میگویند «بخشهایی از مردم بر ما فشار میآورند!» مثلاً شما کی هستید که بر شما فشاری نیاورند؟ بله ممکن است که دو نفر هم سوءاستفاده بکنند یا ممکن است خودتان را کنار بگذارند. اما شفافیت، مردم را تقویت میکند.
ما باید شیوۀ حکمرانیمان را از این شیوههایی که غربیها دارند خیلی فاصله بدهیم. آنوقت شما خواهید دید کشور ما نمونۀ آن چیزی میشود که آنها ادعا میکنند نامش «دموکراسی» است. اگر مسئولین خوب ما اجازه بدهند، کشور ما نمونۀ مردمسالاری خواهد بود. بعضی از مسئولین که بد هستند دنبال رانتخواری هستند و میخواهند مردم را تضعیف کنند و خودشان چپاول کنند، آنها که تکلیفشان معلوم است. ما میگوییم مسئولین ما جزو این دسته نیستند. خوبها هم باید کاری کنند تا قدرت، دست مردم قرار بگیرد. مردم باید قوی بشوند. مردم یک محله در اوضاع محلّۀ خودشان، در منطقۀ خودشان بتوانند تأثیرگذار باشند. بله، البته ممکن است سوءاستفادههایی هم بشود. مگر در زمان پیامبر(ص) سوءاستفاده نبود؟!
امامزمان(ع) حضور و تأثیر مردم را تقویت میکند، بعد دیگر در بین مردم گردنکشها و طاغوتها در نمیآیند
امام زمان ارواحنالهالفداء چگونه عمل میکنند که میتوانند یک حکومت مستمرّ جاودانه تا روز قیامت تشکیل بدهند و دیگر ظالم و گردنکشی باقی نماند؟ همیشه که جنگ نمیکنند! اوّلش جنگ میکنند، بعدش دیگر صلح است و همه راحت زندگیشان را میکنند. چهطوری این اتفاق میافتد؟ امام زمان ارواحنالهالفداء حضور و تأثیر مردم را تقویت میکنند. بعد دیگر در این مردم گردنکشها و طاغوتیها در نمیآیند. این وضعیتی است که در واقع رسولخدا(ص) در صدر اسلام ایجاد کردند.
رسولخدا(ص) دوتا سختی بزرگ داشتند: یکی اینکه با طواغیت و گردنکشان برخورد بکنند، دیگر اینکه با ضعفا برخورد بکنند و به آنها بگویند «بیایید قوی بشوید» ولی آنها حاضر نبودند.
وقتی رسولخدا(ص) خواستند قدرتمندها را به زمین بزنند دشمنیها شروع شد
این از مشکلاتی است که ما باید در زمان خودمان از بین ببریم و باید این بخش تاریخ را خوب بخوانیم. خیلی از انقلابیون ما این بخش را نمیخوانند و برجسته نمیکنند. خیلیها که اصلاً به تاریخ اسلام نگاه انقلابی نمیکنند بلکه اخلاقی نگاه میکنند. انگار یک آقای معلم اخلاقی آمدند و گفتند «من میخواهم اخلاقی باشم» بعد یک عده بداخلاق هم خواستند حضرت را بکُشند. اتفاقاً ایشان تا وقتی که اخلاقی بودند و هنوز به پیامبری مبعوث نشده بودند، کسی با ایشان کار نداشت و به ایشان احترام هم میگذاشتند، مگر وقتی میخواستند حجرالأسود را در دیوار کعبه بگذارند همه توافق نداشتند که ایشان آن سنگ را به جای همه بگذارد؟ همه به سرِ رسولخدا(ص) قسم میخوردند به حدی که وقتی رسولخدا(ص) با حضرت خدیجه(س) ازدواج کردند، زنها به حضرت خدیجه(س) حسادت کردند. معلوم است که ارزشهای رسولخدا(ص) را میفهمیدند.
اما بعد از اینکه ایشان مبعوث شدند، قصه تغییر کرد. پس اینطور نبود که ایشان بخواهد کار اخلاقی بکند و بداخلاقها بخواهند با ایشان مبارزه کنند. تا وقتی که ایشان صرفاً یک اسوۀ اخلاق بود همه با ایشان موافق بودند. ولی وقتی که آمدند مناسبات را به هم ریختند دشمنیها شروع شد. آن مناسبات این بود که آمدند قدرتمندها را به زمین بزنند؛ یعنی همان ابعاد سیاسی که سال گذشته صحبت کردیم. سال گذشته در این زمینه که وجه سیاسی بعثت و برخورد پیامبر با قدرتمندها باید تقویت بشود، بیشتر صحبت کردیم. چیزی که خودِ انقلابیون هم زیاد به آن نمیپردازند این است که وقتی شما گردنکشان را زدید، این قدرت به دست مردم میافتد و مردم باید خودشان قوی بشوند.
امر به معروف و نهی از منکر یعنی قدرت دست مردم باشد و مردم خودشان را اداره کنند
اینجاست که مفهومی به نام امر به معروف و نهی از منکر زنده میشود. امر به معروف و نهی از منکر یعنی قدرت دست مردم است، خودشان را باید اداره بکنند.
امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید تمام خوبیها در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر مانند یک قطره است در مقابل دریای موّاج و بعد میفرماید برتر از همۀ اینها این است که جلوی مسئول ظالم بایستی و سخن از عدالت بگویی و اعتراض کنی. «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ ... وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر» (نهج البلاغه، صبحی صالح/ص542) وقتی ضعیف هستی جلوی مسئولی که ظلم میکند نمیایستی، اما وقتی که احساس قدرت کردی میایستی.
به امیرالمؤمنین(ع) میگفتند «تو مدیریت بلد نیستی!» چون ایشان میخواست به مردم میدان بدهد
ما باید در مدرسه بچههایمان را اینطور تربیت کنیم. واقعاً بنای آموزش و پرورش باید تغییر کند. پدر و مادرها باید همین کار را بکنند. گاهی به بهانۀ ادب، بچهها را خفه میکنند، ضعیفشان میکنند، به بچهها برای اظهارنظر جرأت نمیدهند. این رسولخدا(ص) بود که جرأت میداد. این امیرالمؤمنین علی(ع) که جرأت میداد. رسولخدا(ص) اینقدر جرأت میداد که میگفتند رسولخدا(ص) دهانبین و سادهلوح است، هرچه بگوییم قبول میکند. درحالیکه او میخواهد تو را تقویت بکند لذا به تو میدان میدهد!
به امیرالمؤمنین میگفتند تو سیاست بلد نیستی، تو مدیریت بلد نیستی. چرا میگفتند؟ برای اینکه میخواست به آدمها میدان بدهد، آدمها را آدم حساب میکرد و مسئولیتهایشان را میشناخت حتی جای آنها هم کار نمیکرد.
کسانی که صرفاً برداشت اعتقادی یا اخلاقی از دین دارند به بُعد سیاسی دین نمیپردازند
این جریانی است که باید به موازات همدیگر پیش برد. اعتقادیون و اخلاقیون از هر دو بُعد دربارۀ آن صحبت نمیکنند، یعنی آنهایی که به دین صرفاً به عنوان یک مسئلۀ اعتقادی نگاه میکنند و آنهایی که به دین صرفاً به عنوان یک مسئلۀ اخلاقی نگاه میکنند، از بُعد سیاسی حرکت پیغمبر که اجتناب از طاغوت است بحث نمیکنند «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل،36). برخی از مساجد ما بعد از نماز نمیگویند «مرگ بر آمریکا»، میگویند ما آمدهایم عبادت کنیم!
کسانی که صرفاً برداشت اعتقادی یا اخلاقی از دین دارند به بُعد سیاسی دین نمیپردازند. همچنین بعضی از کسانی که از دین برداشت سیاسی دارند و به مبارزه با ظلم میپردازند، به بُعد دیگر نمیپردازند که تو برای مبارزه با ظلم، کافی نیست که یک خروشی علیه ظالم داشته باشی و بعد ساکت بشوی، باید جریان قدرت دائمی مردم شکل بگیرد که در تاریخ داستانهایی دارد که جلسات بعد به آن میرسیم.
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید