تاریخ بعثت و عصر ظهور( فصل دوم ) - جلسه پنجم
غرور و استکباری که پیامبر(ص) با آن مبارزه میکرد از نوع غرور معنوی و دینی بود / اسم مشترک مغرورین و مرعوبین در قرآن «منافق» است / اگر میخواهیم نه مرعوب باشیم و نه مغرور، باید «مسئولیتپذیر» باشیم
شناسنامه:
- زمان: 1401/01/19
- مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
- موضوع: تاریخ بعثت و عصر ظهور(فصل دوم)
- صوت: اینجا
مرعوبین میتوانند خیلی جنایتکار بشوند؛ قاتلان امامحسین(ع) از همین مرعوبها بودند
همانطور که در جلسات قبل بیان شد، پیامبر گرامی اسلام در دو جبهه میجنگیدند، یکی با مستکبران و دیگر با مرعوب بودن. وقتی انسان وارد متن این ماجرا میشود میبیند که اینجا یک مبارزۀ جدی وجود دارد. مسئله به این سادگی نیست که بگوییم پیامبر گرامی اسلام با مرعوب بودن مخالف بودند. قاتلان اباعبدالله الحسین(ع) درواقع همین مرعوبها بودند؛ یعنی جریان مرعوبها و جریان استضعافپذیرها، جریان سنگین و لَختی در تاریخ است، یعنی همین آدمهایی که به ظاهر آرام و کتکخورده هستند میتوانند خیلی خطرناک و جنایتکار باشند.
من همینجا میخواهم روضه بخوانم، بنابر بعضی نقلها اولین ضربۀ کاری که بر اباعبدالله الحسین(ع) در روز عاشورا وارد شد سنگی بود که به پیشانی حضرت اصابت کرد. میدانید این یعنی چه؟ برخی از مردم کوفه، پول نداشتند که بتوانند برای خودشان شمشیر و نیزه و تیر تهیه کنند و برای جنگیدن با امامحسین(ع) بیاورند، گفتند پس ما چهکار کنیم؟ به آنها گفته شد: برای اینکه شما هم ثواب ببرید، دامنهایتان را پر از سنگ کنید و سنگ بزنید. این میخواهد به تاریخ نشان بدهد یزید که مستکبر زمان بود خودش جلو نیامد، بلکه این مرعوبین را تحریک کرد و آنها آمدند. اباعبدالله الحسین(ع) مدام به آنها میفرمود مگر من با شما چهکار کردم؟! ما با هم دشمنیای نداریم! کسانی که امام حسین(ع) را به شهادت رساندند مرعوبین بودند؛ ترسیدند از اینکه «لشکر یزید دارد میآید» پس برویم امام حسین(ع) را وادار به تسلیم کنیم، اگر ایشان تسلیم نشد او را به شهادت میرسانیم در عوض لشکر یزید سراغ ما نمیآید. مرعوبین میتوانند جنایتهای بزرگی بکنند.
کندن جامعه از پذیرش استضعاف، یک نبرد بسیار سخت نیاز دارد
مرعوبین و مغرورین هر کدامشان یکطوری ضربه میزنند. آیات زیادی در قرآن در مورد مغرورین و مرعوبین هست البته با تعبیر مستکبرین و مستضعفین. جریان کندنِ جامعه از پذیرش استضعاف، نبرد خیلی سختی است و الّا نباید کار رسولخدا(ص) سیزده سال طول میکشید تا هجرت کنند.
این دو جبهۀ مرعوبین و مغرورین را باید کاملاً شفاف نگاه کرد. آیات قرآن را دربارۀ اینها با هم مرور کردیم که خدا میفرماید «من هر دو گروه را دوبرابر عذاب میکنم» یعنی هم مغرورین و مستکبرین را و هم مستضعفینِ مرعوب و استضعافپذیر را. ما با این دوتا کار داریم.
استکباری که رسولخدا(ص) با آن مبارزه میکرد از نوع استکبار معنوی و دینی بود
ما باید مستکبرین را هم فراموش نکنیم. یکوقت استکبار در اثر پول و ثروت و قدرتطلبیِ صرف و بدون مایههای دینی و معنوی است، اما استکباری که رسولخدا(ص) با آن مبارزه میکرد از نوع استکبار معنوی و دینی بود مثل استکبار یهود که میگفتند «ما قوم برگزیدۀ خدا هستیم» و استکبار میورزیدند. اگر قریش هم مقابل پیامبر گرامی اسلام استکبار میورزیدند استکبارشان از نوع معنوی بود. آنها خودشان را ساقیان حجاج و کلیدداران خانۀ کعبه و... میدانستند.
دونفر از مشاهیر قریش یعنی عباس عموی پیامبر(ص) و شیبة بن عثمان داشتند به همدیگر فخر میفروختند، عباس میگفت: من صاحب مقام سقایت و آب دادن به حاجیان هستم لذا من برتر و افضل هستم. شیبه میگفت: من سازنده و پردهدار خانۀ کعبه هستم پس من برتر هستم، امیرالمؤمنین علی(ع) سخن آن دو نفر را شنید و فرمود من از شما برتر هستم چون که در راه خدا جهاد کردم. در همین باره آیه نازل شد: «أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ» (توبه،19) این آیه، برتری علی بن ابیطالب(ع) را بر آن دو نفر تأیید کرد و بیان فرمود که شما فکر نکنید این چیزها برای شما مقام میآورد. (شواهد التنزیل/ج1/ص327) البته علیبنابیطالب(ع) که بر آنها برتری داشت، خودش ابوتراب بود، بسیار خاکی و افتادهحال بود، غرور یک ذره هم او را نگرفت و در مناجاتهایش گریههای فراوان داشت.
پس ما با دو تا پدیده مواجهیم، یکی مرعوبین، یکی مغرورین. از کلمۀ مستکبر و مستضعف هم میتوانیم استفاده کنیم که اصطلاح دقیق قرآنی این دو گروه است. منتها چون اینجا استکبار از جنس استکبار دینی است، من اسمش را مغرور شدن به دین گذاشتم.
گاهی مرعوبین با توجیه دینی، مرعوببودن خودشان را در مقابل مستکبرین توجیه میکنند
طبع دین این است که اگر آدم درست به سمت دین نرود خودش یک دکان و عامل غرور میشود. سؤال بحث ما این است: یا رسولالله(ص)، شما از این به بعد، با کسانی که به دین مغرور میشوند چه میکنی؟ از این به بعد اگر کسی در جامعه، مرعوب این مغرورین و مستکبرین بشود با آنها چه میکنی؟ این در واقع فصل دوم مبارزههای پیامبر و اولیاء خدا است. بنابراین مبارزه با مرعوبین و مغرورین ادامه دارد.
فکر نمیکنم ما تا آخر ماه رمضان در این گفتگو از مبارزه با این دو گروه خلاصی پیدا کنیم. مثلاً مرعوبین در فضای دین اسلام، کسانی بودند که به امیرالمؤمنین(ع) در دورۀ خلافت ایشان، کمک نمیکردند و به ایشان میگفتند ما حاضر نیستیم بر روی مؤمنین شمشیر بکشیم، جنگهای داخلی فتنه است و باید از فتنه کنار گرفت. آنها با توجیه دینی مرعوببودن خودشان را در مقابل مستکبرین و مسئولیتناپذیر بودن خودشان را در مقابل مغرورین توجیه میکردند. اینها خیلی ضربه زدند.
کسانی که درست دینداری نمیکنند، دین باعث غرورشان میشود
یک نمونه از مغرورین بعد از اسلام، کلّیت جامعۀ پای رکاب رسولخدا(ص) در غزوۀ حنین است که اولین بار بود که تعداد مسلمانها بیشتر از دشمنان بود، به همین علت مغرور شدند و خیالشان راحت شد. قرآن میفرماید اینها (در ابتدا) عُجب پیدا کردند و شکست خوردند و فرار کردند به طوری فقط رسولخدا(ص) با تعداد اندکی از یارانش باقی ماندند، اما در مرحلۀ بعد به خود آمدند و با نصرت الهی به پیروزی رسیدند. «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرین»(توبه،25) خدایا! اگر مسلمانها شکست بخورند خیلی وضعیت خراب میشود. نه؛ اینها مغرور شدند و باید رویشان کم بشود. معضل مغرور شدن به دین، یک معضل جدی است و اصلاً خدا شوخی ندارد.
اینها را مقدمه قرار میدهیم که عرض بکنم به ظهور چه ربطی دارد؟ این(غزوۀ حنین) یک نمونه بود. نمونههای دیگری در زمان خودِ رسولخدا(ص) هست که نشان میدهد رسولخدا(ص) دارند با یک پدیدۀ جدید مواجه میشوند، البته دین آن را درست نکرده بلکه خودِ ما آن را درست کردهایم. کسانی که خیلی بد و ضعیف و ناجور و غیردقیق دینداری میکنند، دین باعث غرورشان میشود. برخی میآمدند و به خاطر مسلمان شدن بر سر رسولخدا(ص) منّت میگذاشتند که آیۀ قرآن میفرماید برای مسلمانشدنتان منّت نگذارید! بلکه خداوند بر سر شما منت میگذارد که شما را هدایت کرد. «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمان» (حجرات،17).
مغروری که به عدالت پیامبر اعتراض کرد، بعداً رئیس خوارج شد و در مقابل امیرالمؤمنین(ع) ایستاد
یک نمونه از مغرورین زمان پیامبر(ص)، حرقوص بن زهیر بود. انس بن مالک دربارۀ او میگوید: مردی در عصر پیامبر اکرم(ص) بود که در عبادت ما را به شگفتی واداشته بود، ما نام او را نزد پیامبر اکرم(ص) بردیم، حضرت او را نشناخت، اوصافش را نقل کردیم باز هم او را نشناخت، در همان موقع که درباره او سخن میگفتیم او سر رسید، گفتیم یا رسولاللّه(ص) همین مرد است! پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: تو را به خدا قسم آیا هم اکنون که مقابل ما ایستادی در دل نگفتی کسی در میان این عده از من بهتر نیست؟ حرقوص گفت: به خدا قسم همینطور است.(دانشنامه امام علیّ(ع)/ج1/ص1335) ببیند این فرد، چقدر دچار غرور و تکبّر بود!
کار این شخص به کجا کشید؟ پس از پایان غزوۀ حنین وقتی رسولخدا(ص) غنائم را تقسیم میکرد، حرقوص گفت یا رسولالله(ص)! عدالت را رعایت کن! (مجمع البیان، طبرسی/ج5/ص72) از سرِ غرورش حتی در برابر پیامبر هم عدالتخواه شد. بعداً همین فرد رئیس خوارج شد و در مقابل امیرالمؤمنین علی(ع) ایستاد. به جای اینکه از علیبنابیطالب درس مدیریت بگیرند، گفتند ما مدیریت شما را قبول نداریم. خوارج انسانهای نفهمی بودند که به خاطر ضربۀ آنها به امیرالمؤمنین(ع) حضرت نتوانست مشکل معاویه را حل کند. اینها از جنس مغرورین بودند. ما نباید تصور کنیم که مستکبر کسی است که مثلاً شاخ و دم دارد و گاز میگیرد! یک آدمی مثل همین حرقوص بن زهیر از عبادت و معنویتاش به این استکبار میرسد. ابلیس هم که نمونۀ برتر این استکبار بود.
توصیه رسولخدا(ص) به بنی هاشم بعد از فتح مکه؛ به خاطر انتساب به من و پیروزی مغرور نباشید
بعد از فتح مکه، دورانی بود که شدّت غرور مؤمنان اندوه رسولخدا(ص) را خیلی بالا برده بود. یک نمونۀ جالب از کلمات رسولخدا(ص) در برخورد و مواجهۀ با این مغرورشدن را عرض کنم. در فتح مکه، که هنگام پیروزی است و همه شاد هستند، رسولخدا(ص) بنیهاشم را جمع کردند، انگار از آنها انتظار بیشتری داشتند، انگار آنها حرفشنوی بیشتری داشتند، انگار دیگران به اندازۀ آنها ظرفیت نداشتند و نمیشد بعضی حرفها را با آنها گفت.
پیامبر(ص) فرمودند: ای بنیهاشم! در روز قیامت بدون تقوا انتظار نداشته باشید منِ پیغمبر نجاتتان بدهم، به این پیروزی مغرور نشوید... یک روایت عجیبی هست که رسولخدا(ص) به آنها میفرمایند شما هیچ فرقی با دیگران نمیکنید. هر کسی با بندگی خدا و تقوا به جایی رسید. پیامبر(ص) دارند مراقبت میکنند که اینها دچار غرور و عُجب نشوند. (قَالَ: یَا بَنِی هَاشِمٍ یَا بَنِی عَبْدِالْمُطَّلِبِ، إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ، وَ إِنِّی شَفِیقٌ عَلَیْکُمْ، وَ إِنَّ لِی عَمَلِی، وَ لِکُلِّ رَجُلٍ مِنْکُمْ عَمَلَهُ، لَاتَقُولُوا: إِنَّ مُحَمَّداً مِنَّا وَ سَنَدْخُلُ مَدْخَلَهُ، فَلَا وَ اللَّهِ، مَا أَوْلِیَائِی مِنْکُمْ وَ لَا مِنْ غَیْرِکُمْ یَا بَنِی عَبْدِالْمُطَّلِبِ إِلَّا الْمُتَّقُونَ ؛ کافی/ج8/ص182)
امروز جریان تکفیریها نمونهای از مغرورین و مستکبرین دینی هستند
در همان زمانی که رسولخدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در اوج تواضع و فروتنی حضور داشتند، مغرورین و مستکبرین دینی هم وجود داشتند، پس الآن چرا نباید داشته باشیم؟ یک نمونهاش همین جریان تکفیریها در منطقه است. در اینها و خصوصاً رؤسایشان نخوت و غرور زیادی هست. همینها موجب شدند یک مزدوری را بفرستند تا در حرم مطهر رضوی آن طلبههای نازنین و عالمان عامل به دین را به شهادت برسانند؛ این جریان در منطقه همان است. از طرف دیگر، همین الآن شما مرعوبینی را در کلّ جهان اسلام و در کشور میبینید که در مقابل قدرتهای استکباری جهان خاضع هستند.
قرآن کریم زبان حال مرعوبین در مقابل کفّار را اینطور بیان میکند که میگویند: «فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَة» (مائده،52). وقتی که به مرعوبین میگویند چرا با کفّار ارتباط میگیرید؟ چرا سعی میکنید با کفار رفیق بشوید؟ میگویند که آنها را قبول نداریم ولی برای اینکه از جانب آنها بلایی به ما نرسد ما میخواهیم یک کمی با آنها ارتباط را حفظ کنیم تا با ما کاری نداشته باشند. یعنی برای کوتاه آمدن در مقابل مستکبران توجیهات دیپلماتیک میآورند. ما امروز از این افراد داریم که کوتاه آمدن در مقابل مستکبران را تئوریزه میکنند. پس ما همین الآن هم مرعوب داریم و هم مغرور، هم مستضعف استضعافپذیر داریم و هم مستکبر؛ حتی مستکبر دینی. البته مستکبران غیردینی هم که در جهان کم نیستند.
اسم مشترک مرعوبین و مغرورین در قرآن «منافق» است
اسم مشترک مرعوبین و مغرورین در قرآن «منافق» است. گاهی نفاق به شکل مرعوب بودن در برابر کفار بروز میکند و میخواهند زیردست آنها بشوند تا امنیت پیدا کنند، قرآن دربارۀ آنها میفرماید: «یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوت» (نساء،60) منافقین دوست دارند طاغوت، آنها را سرپرستی کند. وقتی پیامبر حرفی میزند آنها نمیپذیرند اما وقتی طغیانگران و صاحبان قدرت حرف بزنند میپذیرند. سورۀ نساء توضیح میدهد علامت منافق این است که حرف پیامبر را گوش نمیکنند، ولی اگر یک زورگویی حرف بزند گوش میکنند. «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودا» (نساء،61)
نوع دیگر نفاق از جنس استکبار است. قرآن کریم میفرماید وقتی به منافقان گفته میشود مثل دیگر مردم ایمان بیاورید، میگویند آیا ما هم مانند سفهاء ایمان بیاوریم؟ یعنی از بس مغرور هستند آدمهای مخلص را سفیه و مؤمنان حقیقی را نادان میدانند. خدا میفرماید اینها خودشان سفیه هستند! «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون» (بقره،13)
سه گروه منافق داریم: مرعوبین، مغرورین و کسانی که هر دو وجه را دارند/ خطر مرعوبین در این است که سیاهیلشکر مستکبرین میشوند
پس در قرآن هر دو صورت را تحت عنوان منافق میبینیم. چهبسا هر دو صورت در یک نفر باشد، یعنی نسبت به مؤمنین استکبار میورزد ولی نسبت به زورگویان فروتنی دارد. پس سه گروه منافق داریم: مرعوبین، مغرورین و کسانی که هر دو وجه را دارند.
خطر مرعوبین در این است که برای استکبار و طاغوت، سیاهیلشکر میشوند. اینها هم خودشان را نابود میکنند و هم بقیه به دست اینها کشته میشوند و امنیتشان از بین میرود. مرعوبین با صلحجوییِ بیجا جامعه را ضعیف و استکبار را قوی میکنند. چون در قرآن، مستضعفین به دو گروه خوب و بد تقسیم شدهاند، بنده در اینجا از اصطلاح مغرورین و مرعوبین استفاده کردم تا درک این مطلب در فضای جامعه دینی آسانتر باشد و راحتتر بتوانیم خطشان را دنبال کنیم چون اسلام ناب با این دوتا در مقابله است و مبارزه میکند.
امتحانهای آخرالزمان برای تصفیۀ کسانی است که ادّعای تشیّع دارند ولی منافقند
اما ربط این موضوع به آخرالزمان چیست؟ یک روایت از کتاب بسیار وزین «رجال کشّی» که خیلی معتبر است میخوانم. امام صادق(ع) میفرماید: «مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ آیَةً فِی اَلْمُنَافِقِینَ إِلاَّ وَ هِیَ فِیمَنْ یَنْتَحِلُ اَلتَّشَیُّعَ» (رجال کشی/ص۲۹۹) خدا هیچ آیهای را دربارۀ منافقین – که در صدر اسلام بودند - نازل نکرده مگر اینکه این آیات با کسانی که ادّعای تشیّع دارند تطبیق دارد. یعنی ممکن است در میان کسانی که ادّعای تشیّع دارند هم منافق باشد. فکر نکنید حالا که اعتقادات شیعی پیدا کردید دیگر آیات منافقین برای شما نیست. در جلسات پیش عرض کردم، ممکن است کسی بگوید که آیات مشرکین مربوط به ما نیست، آنها بتپرست بودند ولی ما نیستیم، آیات بنی اسرائیل و اقوام گذشته هم که مربوط به ما نیست و... پس کدام آیه مربوط به ماست؟
در برخی از روایات هست که امتحانهای آخرالزمان برای تصفیۀ همینهایی است که ادّعای شیعه دارند. امام صادق(ع) میفرماید: «... فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَیَّامُ غَیْبَتِهِ لِیُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ یَصْفُوَ الْإِیمَانُ مِنَ الْکَدَرِ بِارْتِدَادِ کُلِّ مَنْ کَانَتْ طِینَتُهُ خَبِیثَةً مِنَ الشِّیعَةِ الَّذِینَ یُخْشَى عَلَیْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْکِینِ» (کمالالدین، شیخ صدوق/ج۲/ص۳۵۶). پیامبر اکرم(ص) نیز میفرماید: از فتنههای آخرالزمان بدتان نیاید، این فتنهها منافقین را لو میدهد «لا تَکرِهُوا الفِتنَهَ فِی آخِرالزَّمانِ فَاِنَّها تُبیرُ المُنافِقِین» (کنز العمّال/٣١١٧٠) در روایتی از امام رضا(ع) نقل شده است که بعضی از کسانی که ادّعای مودّت ما را دارند فتنههایی شدیدتر از فتنۀ دجّال به پا میکنند. «إِنَّ مِمَّنْ یَتَّخِذ [یَنْتَحِل] مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ فِتْنَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ» (صفات الشیعه، شیخ صدوق، ص8)
پس وقتی ما نفاق را-که دو وجه برجسته و دو علامت خاص دارد- تیپشناسی بکنیم یکوقت میبینید یک منافق کسی است که آدم خیلی پیش پا افتادهای است و هیچ مقامی ندارد و یک منافق هم هست که مقام دارد یا مقامپرست است، یکی هست زیاد ادّعای دینداری دارد و مغرورانه برخورد میکند مثل حرقوص بن زهیر، یک کسی هم هست که ظاهراً خیلی افتادهحال است، شما غروری در او نمیبینید ادّعایی هم ندارد ولی مرعوب است و جامعه را زمین میزند. شما همین الآن هم میبینید که این دوتا خط ادامه دارد.
اگر میخواهیم نه مرعوب باشیم و نه مغرور، باید «مسئولیتپذیر» باشیم
از جلسۀ قبل این سؤال باقی مانده بود که رسولخدا(ص) برای اینکه قصۀ مرعوب و مغرور بودن را جمع بکنند چه طرحی داشتند؟ ایشان یک طرح ویژهای داشتند. بنا بود این طرح را توضیح بدهم، ولی مقدمتاً یک اسمی برای این طرح میگذارم و اسم اصلی قرآنیاش را نمیآورم. شاید بد نباشد که مخاطبان اسم اصلی قرآنی این طرح را حدس بزنند. اگر این ویژگی یا این رفتار در جامعه باشد، نه مغرور و مستکبر درست میشود و نه مرعوب استضعافپذیر. در میان همۀ عبادات ما و دستورات خدا یک کار هست که با این طرح این دو تا مشکل حل میشوند. این طرح در این هزار و چهارصد سال درست و حسابی پیاده نشده است. من اسم قرآنی این طرح را نمیگویم، ولی از یک اسم فارسی رایج که اتفاقاً خیلی هم خوب است استفاده میکنم.
اگر میخواهیم نه مرعوب باشیم و نه مغرور باشیم باید مسئولیتپذیر باشیم. این اسم درواقع نتیجۀ برخی مفاهیم قرآنی است. اگر مسئولیتپذیر نباشیم، اگر در ادارۀ سرنوشت خودمان حساس نباشیم، قیام به قسط نکنیم، اگر کار خودمان را به دست خودمان نگیریم، قدرتمند نباشیم، مثلاً در حکومت و سیاست و لایههای بعدی مشارکت نکنیم، مستکبرین بر ما غلبه پیدا میکنند و ما مجبور میشویم همیشه زیردست آنها باشیم، آنوقت بیجهت مرعوب و مستضعف میشویم و با مستکبران یکجا در جهنم عذاب میشویم.
مسئولیتپذیری مبنای حکومت اسلامی است
اینجا میخواهم یاد کنم از یک شهید علامه، یکی از معدود نوابغ تاریخ اسلام و تنها کسی که وقتی به شهادت رسید امام خمینی سه روز عزای عمومی برای شهادت او اعلام کردند. ممکن بود امام برای دیگر شهدا از علما، خوبان، امام جمعههای عزیز، همه شهدای نازنین عزای عمومی اعلام بکنند ولی یک روز بود. فقط برای این شهید بود که حضرت امام(ره) سه روز عزای عمومی اعلام کردند. او شهید سیدمحمدباقر صدر است. ایشان یک نوشتهای به درخواست امام دارند که پیشنویس فقهی قانون اساسی ما شد تا این قانون اساسی اسلامی باشد. شما بگویید از نظر دینی و فقهی چهطور میشود یک حکومت اسلامی را با رأی مردم توجیه کرد؟
من بخشی از نوشتۀ ایشان را برای شما قرائت میکنم تا ببینید ایشان چقدر هوشمندانه اینها را توضیح میدهند. این همان مسئولیتپذیری است که بعد از هزار و چهارصد سال در ارادۀ امّت اسلامی توسط مردم ایران تجلّی پیدا کرد. ایشان میفرماید: «تصمیمات و اقدامات قوۀ مقننه و قوۀ مجریه با تکیه بر امّت است، با تکیه بر مردم. بنابراین مردم با شیوهای که قانون اساسی آن را معیّن میکند صاحبان حق در اقدامات این دو قوه هستند؛ و این حق، حقّ سرپرستی و خلافتی است که از منبع قدرت حقیقی که خداوند متعال باشد برگرفته شده است. بدین سان است که اینچنین اعمال قدرت میکند به اوج احساس مسئولیت میرسد، زیرا درمییابد که به عنوان خلیفه و جانشین خداوند بر روی زمین اعمال قدرت میکند.» شهید صدر خیلی بر کلمۀ احساس مسئولیت تأکید داشتند. مسئولیتپذیری مبنای حکومت اسلامی است.
ماحصل مبارزه با دو جریان استکبار و استضعافِ بیخود، این میشود که شما مسئولیتپذیر باشید. این اتفاقی بود که بعد از پیامبر(ص) رخ نداد. چرا ما روضه میخوانیم که حضرت زهرا(س) به مردم مدینه میفرمود آیا مرعوب شدید؟ الآن در این ادبیات خیلی راحت توضیح داده میشود. مرعوب شدید یعنی نشستید و نگاه کردید. ما الآن به نظام مقدس جمهوری اسلامی خیلی افتخار میکنیم که مبانی دینیاش به شما میگوید که شما باید مسئول باشید، نه مرعوب باشید و نه مغرور، نه مستکبر و نه مستضعف. باید مسئولیت بپذیری. حالا راههای این مسئولیتپذیری و شیوۀ این مسئولیتپذیری و اسم قرآنیِ آن که روش این مسئولیتپذیری را معرفی کرده، توضیح خواهیم داد.
غربیها میگویند حکومت، حقّ انسان است ولی اسلام میگوید وظیفۀ انسان است
شهید صدر در یک رسالۀ دیگری که آخرین متنی است که ایشان قبل از شهادت نوشتند میفرمایند دستاورد مفهوم انسانی خلافت در اسلام این است که خداوند متعال حکومت کردن بر افراد و ادارۀ جامعه و رهبری هستی و آبادانی طبیعی و اجتماعی آن را به جماعت بشری واگذار کرده است و حکومت مردم بر مردم و مشروعیت عهدهداری حکومت از سوی مردم به عنوان جانشین خدا بر روی زمین بر همین شالوده استوار است...
ببینید چقدر تعابیرش زیباتر از تعابیر غربیهاست! غربیها میگویند این حقّ انسان است که مثلاً آزادی داشته باشد و حکومت بکند ولی ایشان میفرماید این وظیفۀ انسان است. شما یک وقت از حقّ خودت میگذری. این لیوان آب، مال شماست، میگویی من نمیخواهم هر کسی خواست بردارد. اما قرآن میگوید که اگر حقّ خودت را رها کنی دزدها برمیدارند و بعد با دزدها محشور میشوی! این آن وجهی است که باید گفت.
اوج مصائب و گرفتاریهای امیرالمؤمنین(ع) مسئولیتناپذیر بودن جامعه است
دوباره عرض میکنم رسولخدا(ص) با دو جریان مبارزه میکردند. البته مبارزه فقط با جنگیدن نیست. ممکن است مبارزه به صورتهای مختلفی باشد؛ مانند مبارزۀ فرهنگی یا اقتصادی یا... . پیامبر(ص) با دو جریان مبارزه میکردند، یکی آن جریانی است که ظلم میکند و این جریان را انقلابیها و همۀ عدالتخواهها درک میکنند. جریان دیگری که رسولخدا(ص) با آن مبارزه میکردند، جریانی است که ظلم میپذیرد. امیرالمؤمنین علی(ع) به فرزندانشان توصیه میکردند، هم با ظالم مقابله بکنید و هم مظلوم را کمک بکنید. مظلوم را کمک بکنید یعنی ظلم را نپذیرید. «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا» (نهج البلاغه، صبحی صالح/ص421)
امشب یک نکتهای را عرض بکنم که سال گذشته هم عرض کردم، اگر عمر داشته باشم هر سال این نکته را به عنوان یکی از بزرگترین روضههای امیرالمؤمنین علی(ع) خواهم گفت. یکی از خطبههای امیرالمؤمنین علی(ع) خطبهای است که خودشان نخواندند بلکه نوشتند و به شخص دیگری دادند تا آن را بخواند چون حالشان بد بود. خودِ ایشان نشستند و کنار مردم گوش کردند. این خطبه در نهج البلاغه هست. امیرالمؤمنین(ع) سخنی دارد که این سخن در جامعۀ ما بد جا افتاده است و برداشت دقیقی از آن نیست. آن سخن این است که «شنیدم خلخال از پای دختر یهودی یا زن غیرمسلمانی کندند...» معمولاً این مطلب را ناقص نقل میکنند، میگویند که هر کسی خبر این ظلم را بشنود رواست که بمیرد. ولی اگر به خطبه، دقیق نگاه کنی میبینی که حضرت اینطور نگفتند بلکه فرمودند: «شنیدم خلخالی را از پای زنی کندند و کسی با شمشیر قیام نکرده تا دفاع کند! اگر کسی این خبر را بشنود حق دارد بمیرد!»
بالاخره ظلم هست و ظلم پیش میآید. آیا تا ظلم آمد ما برویم بمیریم؟! نه؛ مرگآور این است که جامعهای از خودش دفاع نکند. من فکر میکنم انگار خودِ حضرت از ماجرای غارات بیمار شده بودند. انشاءالله در شبهای منسوب به امیرالمؤمنین علی(ع) میبینیم که اوج مصائب امیرالمؤمنین علی(ع) و گرفتاریهای حضرت، قاسطین و مارقین و ناکثین نیستند؛ ماجرای اینها دو سال و نیم تمام شد. حضرت دو سال و نیم درگیر ماجرای غارات بودند! انشاءالله از کتاب غارات که سفارش شدۀ سردار سلیمانی عزیز است، مطالبی را خواهم آورد و نقل خواهم کرد که بیان میکند درد حضرت، مسئولیتناپذیر بودن جامعه است. همان مسئولیتپذیری که وقتی میآید این دوتا خطّ مستکبر بودن و مستضعف بودن را از بین میبرد.
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید