تاریخ بعثت و عصر ظهور( فصل دوم ) - جلسه چهاردهم
امامحسن(ع) و امامحسین(ع) متفاوت عمل نکردند؛ اتفاقاً مشابه عمل کردند! / هر دو امام، تا وقتی مردم پای کار بودند، پای کار ایستادند / وقتی مردم پای کار نیامدند، هر دو امام برای «حفظ عزت» اقدام کردند
شناسنامه:
- زمان: 1401/01/28
- مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
- موضوع: تاریخ بعثت و عصر ظهور(فصل دوم)
- صوت: اینجا
چرا اساساً انسانها مرعوب مغرورین و مستکبرین عالم میشوند؟
مجری: در جلسات قبل، فرمودید که امر به معروف و نهی از منکر، یک الگوی جهانی است و اگر ترسیم درستی از آن صورت بگیرد، اصلاً نمیشود کسی نپذیرد که در حکومت سهیم نباشد و منافعش تأمین نشود. در هر جای دنیا چنین چیزی ارزشمند و مطلوب است. برای ادامه بحث در خدمت شما هستیم.
مسئله اینجاست؛ با اینکه امر به معروف و نهی از منکر خیلی معقول به نظر میآید اما چرا جاافتادنش هزار و چهارصد سال طول کشیده است؟ و چرا اساساً انسانها مرعوب مغرورین و مستکبرین عالم میشوند؟ باید این موضوع را کالبدشکافی کرد و چراییاش را بیشتر مورد بررسی قرار داد. ما شاید از این جلسه به بعد در مورد این موضوع بیشتر صحبت کنیم و ممکن است ظاهراً کمی از امر به معروف و نهی از منکر فاصله بگیریم.
بخشی از سیاستمداران با تحلیل غلط از صلح امامحسن(ع) در انتخابات بحث جنگ و صلح راه میاندازند تا رأی بیاورند
فصل جدید بحث را در ذیل همان عنوان کلی و کلان، میخواهم با امام حسن مجتبی(ع) شروع بکنم. معمولاً وقتی دربارۀ امام حسن مجتبی(ع) صحبت میشود، به ویژه در مقایسه با اباعبدالله الحسین(ع)، اینطور تحلیل میکنند که چرا امام حسن مجتبی(ع) صلح فرمودند و امام حسین(ع) جنگ کردند. بعد بر این مبنا همۀ تحلیلها شکل میگیرد. برخی افراد، تحلیلهای غلطی دارند که نمونههایش در افراد جامعۀ ما هستند که بعضی از آنها روحانی هم هستند؛ قاطبۀ علماء تحلیلهای بسیار درستی دربارۀ تفاوت عملکرد امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) دارند. خلاصۀ آن تحلیل درست این است که زمان امام حسن مجتبی(ع) اقتضاء میکرد امام صلح بکنند و زمان امام حسین(ع) اقتضاء میکرد امام جنگ و مقاومت بکنند و این اقتضائات را توضیح میدهند.
بعضیها هم که تحلیلهای غلطی دارند مثلاً میگویند کار درست را امام حسن(ع) کرد و امام حسین(ع)-نعوذ بالله- غیرعقلانی کار کرد! اینها بخشی از سیاستمداران جامعۀ ما هستند و من نظریۀ متفکرین کتابخانهای را عرض نمیکنم. اینها خودشان را لیدرهایی میدانند که موقع انتخابات هم سر و کلهشان پیدا میشود و ماجراهای جنگ و صلح را راه میاندازند تا رأی بیاورند. ولی بههرحال تحلیلهای درست و غلطی در اینباره وجود دارد. موضوع این تحلیلهای درست و غلط، تفاوت صلح و جنگی است که در زمان این دو امام بزرگوار اتفاق افتاد.
مردم کوفه همان ضعفهایی را داشتند که مردم مدینه داشتند؛ بسیاری از اهالی مدینه به کوفه آمده بودند
میخواهم اینبار از زاویۀ دیگری بحث بکنیم که اگر از آن زاویه نگاه کنیم خواهیم دید نه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) متفاوت عمل کردند، نه مردم در زمان این دو امام متفاوت عمل کردند. بعضیها در مقام خطبهخوانی و تهییج افکار عمومی، دربارۀ مردم-به ویژه مردم کوفه- خیلی تعجب میکنند که چرا کارشان به اینجا کشید که امام حسین(ع) را به قتل برسانند؟ چرا کارشان به اینجا کشید که سجاده از زیر پای امام حسن مجتبی(ع) کشیدند؟ این تعابیر غلطی نیست و به جای خودش میتواند معنای درستی داشته باشد. ولی واقعاً نباید از مردم کوفه تعجب کرد. اکثر مردم کوفه همان مردم مدینه و مردم یمن هستند، آنجا یک شهر قدیمی نبود که که از دیرباز وجود داشته باشد و اهالی آنجا خصلت بیوفایی داشته باشند. بلکه در واقع، گلهای سرسبد جامعۀ اسلامی آن زمان جمع شدند و شهر کوفه را تشکیل دادند، شهر کوفه نسبتاً یک شهرک تازه تأسیس بود. من جزوهای را در حرم امیرالمؤمنین علی(ع) دیدم که اسامی قاتلین را نوشته بود و توضیح میداد کسانی که امام حسین(ع) را کشتند، همه اهالی مدینه و جاهای دیگر بودند. کوفه در واقع، یک شهرک پادگانی بود که در زمان خلفای قبلی شکل گرفته بود.
از مردم کوفه زیاد تعجب نکنیم، زیاد آنها را موجودات یأجوج و مأجوج ندانیم چون موجب میشود که ارتباطمان را با تاریخ قطع کنیم؛ همانطوری که در مورد مشرکین میگفتیم که اینها را زیاد آدمهای عجیب و غریبی ندانید و نگویید که «آنها بتپرست بودند و چون الآن هیچکسی بتپرست نیست پس مسئلهشان حل است و میتوانیم آنها را کنار بگذاریم!» نه؛ این تاریخ برای عبرتگرفتن ما است؛ مردم کوفه همان ضعفهایی را داشتند که مردم مدینه داشتند، بسیاری از اهالی مدینه به کوفه آمده بودند.
امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هر دو به مردم بها دادند و منتظر شدند که مردم وظیفۀ خودشان را در قیام به قسط انجام بدهند
هم رفتار مردم کوفه با امام حسن مجتبی(ع) مشابه رفتار آنها با امام حسین(ع) بود و هم رفتار امام حسین(ع) مشابه رفتار امام حسن مجتبی(ع) بود. تشابه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در چه بود؟ اولاً هر دو به مردم بها دادند و تا وقتی مردم پای کار بودند، ایشان هم پای کار ایستادند. هر دو «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید،25) را عمل کردند، خودشان جای مردم کار نکردند، منتظر نصرت از جانب مردم شدند، هر دو منتظر شدند که مردم وظیفۀ خودشان را در قیام به قسط که امر به معروف و نهی از منکر هم بخشی از آن بود انجام بدهند. هر دو امام، مشابه یکدیگر عمل کردند. مردم تا وقتی پای رکاب امام حسن مجتبی(ع) بودند، امام حسن مجتبی(ع) لشکرگاه تشکیل دادند و لشکریان را جلو بردند. وقتی که مردم عقب نشستند امام حسن مجتبی(ع) هم عقب نشستند. انشاءالله در مورد دلایل عقبنشینی مردم، امروز و روزهای بعد هر چقدر رسیدیم صحبت کنیم.
امام حسین(ع) هم مثل امام حسن(ع) رفتار کردند؛ وقتی مردم ایشان را دعوت کردند، ایشان هم آمدند. وقتی مردم دعوتشان را شکستند و ایشان را محاصره کردند، ایشان فرمودند «من میروم!» تا اینجا شبیه ماجرای امامحسن(ع) بود. پس چرا جنگ اتفاق افتاد؟ چون آنها امام حسین(ع) را محاصره کردند و اجازه ندادند امام برود. اگر به ایشان هم مثل امام حسن مجتبی(ع) اجازه داده بودند که برود، ایشان هم رفته بودند. امام حسین(ع) تصریح میفرمودند که «من را رها کنید من یا به مدینه برمیگردم یا به جای دیگری میروم» پس امام حسین(ع) هم عین امام حسن مجتبی(ع) عمل کردند.
چهل هزار نفر با امام حسن مجتبی(ع) بیعت کردند. حتی یک عدهای از آنها فریاد زدند «با تو بر سنت پیامبر(ص) و علی بن ابیطالب(ع) و اینکه جنگ کنی بیعت میکنیم» حضرت فرمود من فقط سنت را میپذیرم و شرط دیگری را نمیپذیرم. همان زمان عدهای آمدند با امام حسین(ع) هم بیعت کنند که ایشان فرمود تا وقتی امام حسن مجتبی(ع) هست من بیعت نمیکنم.
امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هر دو صادقانه با مردم برخورد کردند و به آنها کمک کردند راه حق را انتخاب بکنند
پس امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هر دو به مردم بها دادند و فرصت دادند تا «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» تحقق پیدا کند. اگر با آن صلح، خاکی به سر مردم ریخته شد، درواقع مردم به سرِ خودشان ریختند. اگر با قتل اباعبدالله الحسین(ع) خاکی به سر مردم ریخته شد مردم به سر خودشان ریختند. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هر دو یک گونه رفتار کردند. این تشابه اول است.
البته در ذیل این تشابه حرفهای دیگری هم هست که سال گذشته و امسال جسته و گریخته بیان کردیم. هر دو امام، خیلی صادقانه با مردم برخورد کردند، مردم را فریب ندادند، به مردم کمک کردند که مردم بتوانند راه حق را انتخاب بکنند. امام حسین(ع) از جان خوش و مظلومیت خودش و بچههایش مایه گذاشت تا حق را نشان بدهد؛ امام حسن مجتبی(ع) هم از راههای دیگر اقدام کردند که یک دانهاش این است که امام حسن مجتبی(ع) حقوق سربازانی را که باید به جبهه بیایند دو برابر کرد.
چرا مردمی که از ظلم معاویه و مهر امام حسن(ع) خبر داشتند، خواستند که تحت یوغ معاویه بروند؟
چرا با اینکه امام حسن مجتبی(ع) حقوق یارانشان را اضافه میکند یارانش علاقه دارند تحت یوغ معاویه بروند؟ این همان سؤال بزرگ و باعظمت تاریخی و قرآنی است که باید آن را جواب بدهیم. چرا مردمی که از ظلم معاویه و مهر امام حسن مجتبی(ع) خبر دارند، از این سو به آن سو(یعنی به لشکر معاویه) میروند؟ تمام تاریخ، سرشار است از این بدبختی که دامن بشریت را گرفته؛ یعنی ولایتگریزی و طاغوتپذیری، مرعوب شدن در مقابل ستمگران، یعنی همان چیزی که در جلسۀ اول، بحثش را مطرح کردیم.
رهبر انقلاب، اخیراً این دوگانه را مطرح فرمودند؛ البته بهجای تعبیر «مرعوب» از کلمۀ «منفعلشدن» استفاده کردند. فلسفۀ این انفعال چیست؟ کجای قرآن از این انفعال بحث شده است؟ ما باید این موضوع را روانشناسی کنیم، این پدیده، فقط جنبۀ اجتماعی ندارد، در بعضیها یک بیماری است و باید این را معرفی کرد. اگر خواستیم از این بیماری توبه کنیم، به فرمودۀ مقام معظم رهبری باید توبۀ اجتماعی کرد. باید از این دردهای جامعۀ بشری، از این انفعالها و مرعوبشدنها توبه کرد.
روش مدیریتی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) عیناً شبیه روش مدیریتی پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) است
امام حسین(ع) و امام حسن مجتبی(ع) هر دو با صداقت و بدون فریب عمل کردند. وقتی تاریخ را میخوانیم میبینیم که امام حسن مجتبی(ع) میتوانستند در پشت پرده، زد و بندهای سیاسی مختلفی انجام بدهند و این مشکلات را برطرف کنند؛ دقیقاً همان کاری که معاویه کرد. امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) این کار را نمیکنند. حتی به امام حسین(ع) گفتند که از بیراهه به سمت کوفه برو تا نفهمند کِی وارد کوفه میشوی. اگر امام حسین(ع) به همین یک پیشنهاد، عمل کرده بود، گرفتار حرّ نمیشد که راه ایشان را ببندند. امام حسین(ع) خیلی شفاف، آشکار و روشن از راه اصلی رفتند. این رفتارها یعنی چه؟ یک روز در این مباحث، حساب این باندهای سیاسی را خواهم رسید که پشت پرده، چه کارهایی میکنند، حتی وقتی که مسئولیت میگیرند یا وارد مجلس میشوند هم آن پرده را کنار نمیزنند. روش مدیریتی امام حسن(ع) با روش مدیریتی امام حسین(ع) عیناً شبیه روش مدیریتی امیرالمؤمنین علی(ع) و رسول خدا(ص) است.
یک مطلب را همینجا بگویم. اکثراً مردم به این روش مدیریتی اعتماد نکردهاند؛ کمااینکه خوارج میگفتند «یا علیّ(ع)! تو قاطع نیستی ما خلیفهای میخواهیم که قاطع باشد!» عموم مردم میگفتند یا علیّ(ع) تو مدیریت بلد نیستی! حتی طبق آیۀ قرآن به پیامبر اکرم(ص) هم گفتند شما آدم سادهلوحی هستی! «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» (توبه/61) اُذُن هستی، یعنی دهانبین و خوشباور هستی؛ نمیتوانی مدیریت کنی. خیلی حرفها در این معنا هست. خداوند متعال میفرماید: این رفتار پیغمبر برای شما بهتر است «قُل أُذُنُ خَیرٍ لَکُم» آیا میخواهید یک نفر بیاید که شما را با زور، مرتب بکند؟ امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمودند: من میدانم چطوری باید با شما برخورد کرد، ولی من نمیخواهم تقوا را زیر پا بگذارم. (وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیم أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ لَا أُصْلِحُکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی؛ الغارات/2 /428) مردم هم دیدند که امام حسن(ع) فرزند همان آقاست و نمیتواند آنطوری که آنها دلشان میخواهد اداره بکند، لذا گفتند که بگذارید همان معاویۀ ظالم بیاید!
مدیریت ولایی مدیریتی است که معرفت و عمل برایش کافی نیست؛ «عدم کراهت مردم» هم لازم است
اینها نکات مهمی است. ما باید این طاغوتگرایی را ریشهیابی کنیم و بفهمیم چیست. یک سیاستندار در جامعۀ ما بعد از اینکه ترامپ آمده بود و اشتلوم میکرد، رسماً میگفت «ترامپ گاو شاخدار است، از او پرهیز کنید!» منظورش این بود که در مقابلش کوتاه بیاییم! چرا کوتاه بیاییم و کنار برویم؟! ما شاخش را میشکنیم. او دروغ میگوید و دارد میترساند، تو چرا ترسیدی؟! این یک نوع طاغوتگرایی است. سیاستمدار کشور خودِ ما خیلی راحت این حرف را میزد و اصلاً هم خجالت نمیکشید، ترامپ رییس جمهور شده بود و او میگفت «این گاو زهرداری است، این خیلی دیوانه است، شما حتماً باید در مقابل آمریکا کوتاه بیایید!» اینها را میگفتند که چندتا امتیاز دیگر هم روی برجام تحویلشان بدهیم.
امام حسین(ع) مشابه امام حسن(ع) عمل کردند. تا وقتی که مردم پای کار بودند آنها هم پای کار بودند، وقتی مردم پای کار نبودند امام حسن مجتبی(ع) این آیۀ قرآن را خواندند: «أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُون» (هود،28) شما فکر میکنید ما شما را به چیزی که دوست ندارید وادار میکنیم؟ این آیۀ قرآن را حضرت نوح خطاب به مردمشان قرائت فرمودند و بعد سیل آمد و مردم را برد. مدیریت ولایی مدیریتی است که اگر مردم معرفت و عمل هم داشته باشند کافی نیست، بلکه باید دوست داشته باشند؛ نباید کراهت داشته باشند.
مدیریت ولایی با «قیام مردم به قسط، احساس مسئولیت اجتماعی و نصرت امام» ممکن میشود
اگر مردم کراهت داشته باشند خدا آزمایشهایی میکند که اوضاع خراب بشود. مثلاً به تاریخ نگاه کنید. خدایا، آن سالی که شما مقدّر کردی امیرالمؤمنین(ع) به شهادت برسد واقعاً به موقع نبود. تازه امیرالمؤمنین(ع) لشکر را متقاعد کرده بود که جمع بشوند برای اینکه کار معاویه را تمام کنند. اگر کار به امام حسن مجتبی(ع) برسد، معلوم است که اینها جمع نمیشوند. خدایا! حالا که امیرالمؤمنین(ع) به زور، اینها را جمع کرده است، یک سال دیگر عمر شریف امیرالمؤمنین(ع) را ادامه بده!
خدایا! این چه منطقی است که همین امسال میخواهی امیرالمؤمنین(ع) را ببری؟! شاید منطقش این باشد که اگر مردم نسبت به یک حق کراهت داشته باشند، خدا خودش بازی را بههم میزند. برای خدا کاری نداشت؛ میتوانست یکسال دیگر به امیرالمؤمنین علی(ع) عمر بدهد. اگر بخواهیم سطحی نگاه کنیم باید اینطور بگوییم.
قرآن میفرماید: «أ َنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ»، اگر ببینم کراهت داری نعمت ولایت را میگیرم؛ نعمت ولایت که اینقدر ناز دارد «مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِی» (کفایة الاثر/ص199) مَثل امام مَثل کعبه است؛ مردم باید بروند کعبه را طواف بکنند و دورش بگردند، کعبه که درِ خانۀ مردم نمیآید! گفتند یا زهرا، چرا حضرت علیّ(ع) نشست و از حق خودش دفاع نکرد؟ حضرت زهراء(س) فرمود: پیامبر(ص) میفرماید، مَثل امام مَثل کعبه است؟ «اذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِی» یعنی شما باید میرفتید. این نوع مدیریت ولایی که بسیار با شکوه است، همۀ دنیا آن را میپسندند، ولی همۀ دنیا به اضافۀ خیلی از اینهایی که جزو شیعیان هم محسوب میشوند، میگویند «نمیشود!» یعنی میگویند: مدیریت ولایی، خوب و زیبا است، ولی نمیشود جامعه را با آن اداره کرد. اما باید گفت که «میشود؛ با امر به معروف و نهی از منکر میشود، با قیام به قسط میشود، با احساس مسئولیت اجتماعی میشود، با مفهومی به نام نصرت میشود» که این نصرت، غیر از مفهوم اطاعت است و انشاءالله بعداً دربارۀ آن صحبت خواهیم کرد.
دومین تشابه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) : وقتی مردم پای کار نیایند، امام پای عزّت میایستد
اولین تشابه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) این است که تا وقتی مردم پای کار هستند، آنها هم هستند. دومین تشابه این است که وقتی مردم پای کار نیستند هر دو امام، یک کار را کردند و آن حفظ عزت بود. امام حسین(ع) فرمودند «هیهات مِنّا الذّلّه»؛ ذلّت را نمیپذیرم. ایشان برای حفظ عزّت، عمل کردند، نه فقط برای عزّت خودشان بلکه برای عزّت اسلام و عزّت مؤمنین! شیعیان امام حسین(ع) و مؤمنین از همۀ مسلمانها، از صدر اسلام تا الآن، همه به عزّت امام حسین(ع) عزّتمند شدند. سنیهای زیادی قیام به حق کردند و گفتند «الگوی ما امام حسین(ع) است» امام حسین(ع) برای همه عزّت آفرید.
امام حسن مجتبی(ع) هم با پذیرفتن صلح، همین کار را کرد. اگرچه مردم به آن حضرت گفتند «مُذِلّ المؤمنین» ولی ایشان برای حفظ عزت، عمل کرد. وقتی مردم پای کار نیایند امام پای عزّت میایستد. عزّت در یک زمان، صورتش صلح است و در یک زمان دیگر صورتش شهادت است. ضمن اینکه اصلاً نباید دربارۀ امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بگوییم صلح و جنگ؛ باید بگوییم صلح و شهادت. چون امام حسین(ع) نمیخواست با مردم کوفه بجنگد! میخواست مردم کوفه را ببرد که با یزید بجنگند. وقتی اینها گفتند «ما نیستیم» فرمود برای من فرقی نمیکند، حالا که نیستید خداحافظ شما...
وقتی مردم پای کار نیایند، امام آخرین سنگر را حفظ میکند که همان عزت است
تشابه اول در مدیریت ولایی است که تا وقتی مردم پای کار باشند امام هم هست. هر دو بزرگوار همینطور بودند. پیامبر اکرم(ص) هم همینطور بودند؛ تا مردم مدینه پای کار نیامدند پیامبر اکرم(ص) در شعب ابیطالب اسیر بودند. امیرالمؤمنین علی(ع) هم تا مردم پای کار نیامدند، خلافت را به دست نگرفتند. این خیلی مهم است.
تشابه دوم در این است که وقتی مردم پای کار نیامدند، امام آخرین سنگر را حفظ میکند. آخرین سنگر جان نیست، آخرین سنگر آبرو نیست، عزّت است. در مجموع خیلی به امام حسن مجتبی(ع) توهین شد. حضرت از آبروریزیهای خُرد صرفنظر کردند تا یک عزّت کلان برای جبهۀ حق پدید آوردند.
چگونه با صلح امامحسن(ع) عزّت پدید آمد؟/ امروز امام زمان(عج) یارانی دارد فوقالعاده بهتر از یاران امام حسن(ع)
کمی در مورد امام حسن مجتبی(ع) و این عزّت صحبت کنیم و اینکه چگونه با آن صلح، این عزّت پدید آمد؟ گروهی که امام حسن مجتبی(ع) میخواست با آنها به جنگ معاویه برود پراکنده بودند. بعضی جزو خوارج بودند، بعضی برای پول و مال آمده بودند، بعضی هم دل به معاویه سپرده بودند و مرعوب او بودند. فقط عدۀ اندکی شیعۀ خالص در میانشان بود. آیا با این امّت متشتّت میشود جنگید؟ امام حسن مجتبی(ع) به «قیس» فرمود که هر موقع مردم خوب جمع شدند مرا صدا بزن من بیایم. ظاهراً حضرت میخواست سخنرانی کند و بعد دستور حرکت بدهد. این یک اتفاق خیلی ساده است و البته برای ما بسیار متأثرکننده است. شاید امامزمان(عج) هم منتظر همین هستند و به شبهای قدر ما نگاه میکنند تا ببیند آیا مردم خوب جمع میشوند یا نه؟ شاید به آقا عرضه بشود که مردم میگویند «یابنالحسن(ع)! فعلاً نان و آب ما را درست کن!» البته حضرت هم درست میکند، مثل امام حسن(ع) که حقوق همان نامردها را دوبرابر کرد. البته امروز امام زمان ارواحنالهالفداء یارانی دارد فوقالعاده بهتر از یاران امام حسن مجتبی(ع). واقعاً مردم ما امروز منزّه هستند از اینکه با اصحاب امام حسن مجتبی(ع) مقایسه بشوند که اکثر آنها نامرد بودند.
بعضیها در تحلیل تاریخ امام حسن(ع) اصلاً از خیانت اصحاب به آن حضرت سخن نمیگویند!
جالب این است که بعضیها در تحلیل تاریخ امام حسن مجتبی(ع) اصلاً نمیگویند که اصحاب امام حسن مجتبی(ع) چقدر به آن حضرت خیانت کردند. بعضی از اصحاب امام حسن مجتبی(ع) مخفیانه به معاویه نامه نوشتند که «شما بیایید، ما در میانۀ جنگ خودِ امام حسن(ع) را دستبسته به شما تحویل میدهیم!» طبق برخی از اسناد برخی از آدمهای جمهوری اسلامی در اوج جنگ، مشابه همین حرف را به دشمن گفتند که «شما به امام خمینی(ره) سخت بگیرید تا قبول کند!» در همین سالها خیلی از این تحریمها به خاطر این بود که بعضیها از اینطرف به آمریکا گفتند «ایران را تحریم کن، تا اینها کوتاه بیایند!» یعنی مشابه آن عملکردها را ما هم داشتیم. ولی الحمد لله مردم بصیرت و فهم خوبی دارند و آدمهای خوب هم در جامعۀ ما زیاد هستند.
وقتی که معاویه میخواست خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) را به مردم بدهد و به یارانش بگوید برای جنگ آماده بشوید، عبارتش این بود که «علی بن ابیطالب یاران پراکنده و سستعنصر خودش را رها کرد و رفت» یعنی معاویه هم میدانست که اینها نامرد هستند. امیرالمؤمنین علی(ع) صریحاً میفرمود «چرا یاران معاویه با او محکم هستند ولی یاران من اینچنین هستند؟» (صَاحِبُکُمْ یُطِیعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ یَعْصِی اللَّهَ وَ هُمْ یُطِیعُونَهُ لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِیَةَ صَارَفَنِی بِکُمْ صَرْفَ الدِّینَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّی عَشَرَةَ مِنْکُمْ وَ أَعْطَانِی رَجُلًا مِنْهُمْ؛ نهجالبلاغه/خطبۀ 97)
چرا برخی بهجای اینکه بگویند پیامبر(ص) الگوی ماست، میگویند «مدینة النبی الگوی ماست»؟
جالب اینجا است که بعضیها از مدینۀ پیامبر اکرم(ص) خیلی خوشحال هستند، آنها نمیگویند پیغمبر اکرم(ص) الگوی ماست، میگویند «مدینة النبی الگوی ماست!» چرا مدینه الگوی شما است؟ چون در مدینه، منافقینی بودند که هر غلطی دلشان خواست کردند و پیامبر(ص) را بهشدت اذیت کردند. وقتی اینها میگویند «آزادی» منظورشان آزادکردن منافقین است. آنها دنبال جامعۀ مهدوی نیستند بلکه دنبال شکلدادن جامعهای مثل کوفه هستند.
پس رفتار امام حسن مجتبی(ع) شبیه رفتار جدّشان رسولخدا(ص) و پدرشان امیرالمؤمنین(ع) است. اتفاقاً معاویه در نامهای که به امام حسن(ع) نوشت گفت «الآن شرایط مثل شرایط بعد از رحلت رسولخدا(ص) است» آن زمان با علیّ(ع) چه کردند؟ ما واقعاً باید مسائل اجتماعی حیات امام حسن مجتبی(ع) را بگوییم. لطف و کرم حضرت و سفرهداری حضرت، مال قسمت دعای جلسه است؛ و الّا اصل بحث در مورد امام حسن مجتبی(ع) چیزی است که حیات ایشان درگیر آن ماجراها بود.
امامحسن(ع) پس از صلح، شروع به تربیت و سازماندهی افراد و شبکهسازی کرد/ شبکهسازی موجب عزت میشود
امام حسن مجتبی(ع) یک حرکتی را هم انجام دادند که ما در این روزها داریم پیگیری میکنیم. آن حضرت بعد از شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) و ماجرای صلح، به صورت پنهانی شروع به تربیت و سازماندهی افراد کردند. ایشان پنهانی افراد را به همدیگر مرتبط کردند، در واقع شبکهسازی از زمان امام حسن مجتبی(ع) شروع شد. این یک نکتۀ خیلی برجسته است. این شبکهسازی موجب عزت میشود. اعضای همین شبکه میآیند و همدیگر را در کربلا پیدا میکنند، منتها آنجا شرایط محاصره صورت میگیرد و اینها باید پای عزت بایستند.
امام حسن مجتبی(ع) عزت مردم و خودشان را تأمین کردند. چون اگر وارد جنگ میشدند، یارانشان به ایشان خیانت میکردند و ایشان را تحویل میدادند. یک روضه بخوانم. روضههای ما یک قسمتش اشک و غم است و قسمت دیگرش لبخند و عزت و زیبایی است. روضهخوان بزرگ کربلا زینب کبری(س) فرمود «ما رأیتُ إلّا جمیلاً». من از شما تقاضا میکنم قسمت جمیل و زیبای این ماجرا را ببینند. چون روز میلاد است لذا نمیخواهم ذکر مصیبت کنم. چرا امام حسن مجتبی(ع) صلح کردند؟ برای اینکه بعضی از یارانش میخواستند وسط جنگ از پشت خنجر بزنند. زینب کبری(س) در شب عاشورا از امام حسین(ع) پرسیدند آیا به یارانت اطمینان داری؟ منظورش این نبود که آنها فردا کمک کنند و شما شهید نشوی؛ زینب کبری(س) تجربۀ امام حسن(ع) را دارد! امام حسین(ع) فرمود خیالت راحت باشد، اینها بهترین اصحاب هستند...
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید