جهاد تبیین - جلسه هشتم
مظلومیت اولیاء خدا تصادفی نیست؛ هرکسی درست دینداری کند مظلوم واقع میشود/ وقتی بهخاطر اجرای دین و عقلانیت در ادارۀ جامعه، مظلومیت قطعی است؛ پس تبیین هم لازم است
شناسنامه:
- زمان: 1401/4/7
- مکان: حرم حضرت معصومه(س)
- موضوع: جهاد تبیین
- صوت: اینجا
برنامۀ دین طوری است که اگر کسی بخواهد درست دینداری کند مظلوم واقع میشود
در جلسات قبل دربارۀ ضرورتهای تبیین و ضرورتهای برخورد جهادی با تبیین، مطالبی را عرض کردیم. در این جلسه یکی دیگر از دلایل ضرورت جهاد تبیین را بیان میکنیم.
برنامۀ دین طوری است که اگر کسی بخواهد دینداری کند مظلوم واقع میشود. نمیشود دینداری کرد و به همۀ حق خود هم رسید؛ بالاخره بخشی از حقّ انسان خورده میشود. اگر کسی طاقت مظلومیت ندارد، باید از اول فکری برای دینداری خودش داشته باشد. در برنامۀ دین به اضافۀ امتحانات الهی، کار بهجایی میرسد که شما مجبور میشوید داوطلبانه یا عاقلانه و بعضی از اوقات عاشقانه، از بخشی از حقّ خودتان بگذرید برای اینکه به منفعت بالاتری برسید. اینطور نیست که در مسیر دینداری، یا در جامعۀ دینی، اگر آدم طبق دین عمل بکند، به همۀ حقّ خودش برسد.
هیچیک از اولیاء خدا به همۀ حقشان نرسیدند و در این میان امیرالمؤمنین(ع) مظلومترین است
هیچیک از اولیاء خدا به همۀ حقشان نرسیدند. حقخوری دربارۀ اولیاء خدا بیش از همه بوده است و در این میان امیرالمؤمنین علی(ع) مظلومترین آنهاست. امام هادی(ع) در یکی از زیارات امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ آن حضرت میفرماید: «أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّه» (کافی/ج4/ص569) تو اول مظلوم عالم و اول کسی هستی که حقش غصب شد. روزی امیرالمؤمنین(ع) در حال خواندن خطبه بودند. در این هنگام عرب بادیهنشینی وارد مسجد شد و با صدای بلند فریاد زد که در حق من ظلم شده است... امیرالمؤمنین(ع) آن عرب بادیهنشین را نزد خود فراخواندند و به او فرمودند: در حق تو تنها یک ظلم واقع شده است، اما به تعداد قطرات باران و شنهای بیابان در حق من ظلم شده است: «إِنَّمَا لَکَ مَظْلِمَةٌ وَاحِدَةٌ، وَ أَنَا قَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ الْمَدَرِ وَ الْوَبَر» (شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید/ج4/ص106).
امام صادق(ع) میفرماید: یک روز امیرالمؤمنین(ع) در پایان خطبهاش در کوفه فرمود «أَلَا وَ إِنِّی لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص» (احتجاج، طبرسی/ج1/ص190) بدانید که من شایستهترین مردم بر مردم هستم و همیشه بعد از رحلت رسولخدا(ص) مظلوم بودم. اشعث ملعون به عنوان اعتراض گفت یا امیرالمؤمنین(ع) از روزی که به عراق آمدهاید خطبهای نخواندید مگر اینکه در خطبۀ خود، این جمله را بیان کردید، چرا با شمشیر حق خود را از کسانی که آن را غضب کردند نگرفتید؟! خود اشعث جزء منافقین و ظالمان به امیرالمؤمنین(ع) بود. ببینید حضرت چقدر در سخنان خود فرموده بود که «من مظلومَم»؛ آنهم در دوران خلافتشان! این مظلومیت برای اولیاء خدا تصادفی نیست بلکه به دینداری آنها مربوط میشود.
چرا انسان دیندار، مظلوم واقع میشود؟ / دلیل اول: بهخاطر مسئلۀ اخلاص و دوری از ریا و تظاهر
چهار دلیل را میتوان برای مظلوم واقعشدن انسان مؤمن و دیندار، برشمرد که بعضی از آنها جنبۀ اجتماعی دارد و بعضی هم جنبۀ فردی دارد. دلیل اول کاملاً شخصی و کاملاً معنوی و در ارتباط با پروردگار عالم است. مسئلۀ اخلاص و ریا و تظاهر نکردن، یک مسئلۀ خیلی مهم است. پنهانکردن برخی از حسنات و کارهای خوب، یک امر بسیار لازم است. وقتی شما یک کاری را مخلصانه انجام دادی و خواستی آن را پنهان بکنی، چهبسا پیش شما بیایند و بگویند که مثلاً اینهایی که به فقرای آن محل کمک کردند آدمهای خیلی خوبی بودند. حالا شما کمک رساندی، شما رفتی کمکها را جمع کردی و فرستادی. بعد یک دوتا هم حرف به شما میزنند و مثلاً میگویند: پس تو چه خاصیتی داری؟ ببین مردم چه کمکهایی جمع کردند و چه پولهایی دادند، ولی ما که تا حالا ندیدیم تو یک کمکی بکنی... آیا اینجا از خودم دفاع کنم؟ نه؛ بگذار او مذمّت کند و تو مخلص باقی بمان. البته ممکن است یکوقتی ضرورت پیدا بکند که بگویی، ولی علیالقاعده نباید بگویی. اگر نگویم برخی از امتیازات اجتماعی را به من نمیدهند؛ خب ندهند، تو با خدا معامله کردی. پنهان کن! بگذار به تو حرف بزنند.
خانم خانهدار یک خدماتی را انجام داده، پدر خانواده یک زحماتی را کشیده، ولی از جانب دیگری قدردانی نمیشود و ممکن است بدگویی هم اتفاق بیافتد. آیا در مقابل بدگوییها، از خوبیهای خودم تعریف بکنم؟ نه؛ نگو، او آدم بددهانی است. شوهر یا زن قدرناشناسی است، شما اخم نکن، شما که میدانی پیش خدا چهکار کردی؛ بگو ما دیگر بیشتر از این کاری نتوانستیم انجام بدهیم. او بدزبان است ولی شما بُردی. میگویی خدایا! تو که دیدی من امروز چه کشیدم. درحالیکه شما امروز اتفاقاً ده برابر زجر کشیدی و تحملهای فراوان انجام دادی.
دین به ما دستورهایی میدهد- که یک نمونهاش، اخلاص است- و اگر ما بخواهیم این دستورها را اجرا کنیم، گاهی مظلوم واقع میشویم. اگر کسی بنا دارد دینداری بکند و تحمل مظلومیت نداشته باشد، گاهی باید پا روی اخلاص خودش بگذارد. این یک دلیل است برای اینکه مسیر نرمافزار دین، طوری است که اگر وارد این مسیر بشوی دچار مظلومیت میشوی.
دلیل دوم: شما باید آدمهای بد را تحمل کنی، با آنها مدارا کنی و آنها را ببخشی
دلیل دوم این است که آدمهای بدی در جامعه هستند که دارند حقت را میخورند. شما نسبت به آدمهای بد کینه داری، یکجایی میخواهی بدش را بگویی، ضایعش کنی، غیبتاش را بکنی که از تو جلو نیفتد. خب من غیبتش را نکنم؟ نه؛ غیبت حرام است. خُب آن آدم بد، از من جلو میافتد؛ بگذار من آبرویش را ببرم... نه؛ نباید آبرویش را ببری. اگر من آبرویش را نبرم، مظلوم واقع میشوم! اشکالی ندارد؛ بگذار مظلوم بمانی.
البته بعضی جاها ممکن است لازم باشد که آدم یک کسی را رسوا کند و آبرویش را ببرد؛ چرا؟ چون مثلاً آبروی اصل نظام و جامعۀ اسلامی را برده و ثبات جامعۀ اسلامی در خطر است. ولی غالباً اینطور نیست. خیلی از اوقات ممکن است ما در معرض این امتحان الهی قرار بگیریم. یک نفر به ما ظلم کرده است؛ من چطور باید جلوی ظلم به خود را بگیرم؟ چطور باید عدالت را پیگیری کنم؟ اینها بهجای خودش محفوظ. ولی یک جای دیگر به یک مناسبتی من میتوانم زیرآبش را بزنم. اگر زیرآبش را بزنم، شاید به حقّ خودم بهتر برسم، یا از نظر روانی آسوده بشوم. بسیاری از اوقات، ما نهی داریم و شما به واسطۀ دستورهای اخلاقی اسلام مظلوم واقع میشوید. شما باید گنهکار را ببخشی، گناهش را ندیده بگیری و پشت سرش هم غیبت نکنی، حتی اگر یک جایی از او غیبت کردند از او دفاع هم بکنی. یعنی ساخت دین رسولخدا(ص) اینطور است که آدم را به همۀ حقهایش نمیرساند. آدم در مسیر دینداری باید از بعضی از حقوق خودش صرفنظر کند.
چرا برخی افراد حقطلب، منحرف میشوند؟ چون حاضر نیستند از حق و عدالت بهنفع خودشان چشمپوشی کنند
بعضی از آدمها خیلی حقطلب و عدالتطلب هستند، ولی بعداً منحرف میشوند. اینها کسانی هستند که حاضر نیستند از حق و عدالت به نفع خودشان چشمپوشی کنند. درحالیکه نرمافزار دین میگوید بعضی وقتها باید چشمپوشی کنی. زبیر تنها کسی بود که وقتی آمدند درِ خانۀ علیّ(ع) را آتش بزنند برای حقطلبی شمشیر کشید و از امیرالمؤمنین(ع) دفاع کرد. زبیر و طلحه هر دو بیست و پنج سال بهخاطر طرفداری از امیرالمؤمنین(ع) غربت را تحمل کردند، چون اینها دوست امیرالمؤمنین(ع) بودند به اینها حکومت نمیدادند. البته دلایل دیگری هم داشت ولی بههرحال این دو نفر، جزو حزب امیرالمؤمنین(ع) و طرفداران ایشان بهحساب میآمدند. اینها حقطلب بودند، ولی حاضر نبودند از حقّ خیالیای که برای خودشان تصور میکردند بگذرند، به همین خاطر وقتی دیدند امیرالمؤمنین(ع) آن حق را نداد، بههم ریختند. زبیر از قبل هم نشان داده بود که حاضر نیست از حقّ خودش بگذرد و نمیتواند مظلومیت را تحمل کند.
زبیر در سابقهاش هست که نتوانست مظلومیت را تحمل بکند و حاضر نبود از حقّ خودش بگذرد. مثلاً کجا؟ آنجایی که رسولخدا(ص) امیرالمؤمنین علی(ع) را بیشتر تحویل میگرفت، آن حضرت را کنار میکشید و با او درِ گوشی صحبت میکرد. زبیر گفت: یا رسولالله(ص)! شما همیشه علیّ(ع) را تحویل میگیرید، پس ما چه؟ ما را هم تحویل بگیرید.
ظاهراً این حرف خوب است، او چیز بدی نمیخواهد؛ ولی نتوانست از حقّ خودش بگذرد. رسولخدا(ص) فرمود خدا به من دستور داده که علیّ(ع) را بیشتر تحویل بگیرم. او باید میگفت جانم فدای علیّ(ع). زبیر نمیتوانست در رابطۀ رسولخدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) خودش را فراموش کند بلکه برای خودش یک حقی قائل میشد و پای حقّش میایستاد و اعتراض میکرد. آیا آدم نباید پای حقّ خودش بایستد و اعتراض کند؟ چرا، ولی بعضی جاها نباید بایستد؛ البته تشخیص آن سخت است ولی باید ظرفیتش باشد. پس دلیل دوم مظلومیت این است که شما باید آدمهای بد را در جامعه تحمل کنی، باید مدارا کنی، باید ببخشی، باید غیبت نکنی. بسیاری از دستورهای اخلاقی به نفع گنهکارهاست، به نفع مؤمنها نیست.
شهید بهشتی مظلومیت زیادی را تحمل کرد
بحث ما در این جلس با مظلومیت کسی مثل شهید بهشتی هم مناسب است. حضرت امام بعد از شهادت ایشان فرمودند: « آنچه که من راجع به ایشان متاثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود» (صحیفه امام/ج14/ص518) بنده در مقام شرح کلام حضرت امام میخواهم یک جمله بگویم. چیزی که در شهید بهشتی از مظلومیت ایشان مهمتر و بارز بود، تحمل مظلومیت بود. ایشان میتوانست مظلومیت زیادی را تحمل کند. از بس امام از او دفاع نکرد، یکبار به امام نامه نوشت و استعفا داد ولی امام استعفایش را قبول نکرد. در اینباره در ادامۀ سخن مطالبی را عرض خواهم کرد. چرا ایشان استعفا داد؟ از طرف بنیصدر خیلی فضا و جوّ جامعه علیه او سنگین شده بود و امام هم از شهید بهشتی چندان دفاع نمیکرد، به همین خاطر ایشان گفت شاید ما باید استعفا بدهیم و برویم. امام فرمود نه، بایستید؛ ایشان هم تا آخر ایستاد و آداب تحمل مظلومیت را بهجا آورد.
دلیل سوم: گاهی باید اشتباه برادر دینیات را به عهده بگیری و حسن خودت را به او نسبت بدهی
دلیل سوم مظلوم شدن، ارتباط تو با برادران دینیِ خوب تو است که از تو ضعیفترند؛ برادران دینیات که به خاطر موقعیتشان تو باید پله بشوی تا آنها بالا بروند. در روایات به ما توصیه فرمودهاند که عیب یا تقصیر برادر دینیات را به عهده بگیر و خوبیِ خودت را به او نسبت بده (خَیْرُ إِخْوَانِکَ مَنْ نَسَبَ ذَنْبَکَ إِلَیْهِ/بحارالانوار/ج71/ص188) (مَا بَالُ الْمَظْلُومِ لَا یَصِیرُ إِلَى الظَّالِمِ فَیَقُولُ أَنَا الظَّالِمُ، حَتَّى یَصْطَلِحَا؛ خصال/ج1/ص183)
فرض کنید ما با هم داریم یک کار بزرگ انجام میدهیم و انشاءالله بزرگترین حرکت اجتماعی ما برگزاری جشن غدیر باشد، به حدی که بگویند همانطور که در عاشورا همه درگیرند برای اینکه یا در مجالس شرکت کنند یا به برگزاری مجالس بپردازند، بگویند در عید غدیر همه درگیر برگزاری آن جشن باشکوه هستند که بزرگترین اعیاد ما است. ولی متأسفانه ما برای عید غدیر کم میگذاریم. حالا فرض بفرمایید در حین انجام یک کار بزرگی برای عید غدیر اشکالی پیش میآید و بعضی از اتفاقهای ناخوش میافتد؛ مثلاً شما به رفیقت میگویی که سیم بلندگوهای آنطرف را بررسی کن ولی او بررسی نمیکند، اتفاقاً وسط مراسم بلندگوهای آنطرف قطع میشود و بعد از جلسه سرزنشها شروع میشود. ممکن است بگویی چرا آن بلندگوها را بررسی نکردی؟! من چندبار گفتم این کار را انجام بده! چرا گوش نکردی؟!» این یعنی عیب او را به خودت نگرفتی و خوبیِ خودت را فریاد زدی. درحالیکه باید بگویی خرابی بلندگوها تقصیر من بود؛ چون به ما توصیه فرمودهاند که اشتباه برادر دینیات را خودت به عهده بگیر و حُسن خودت را به برادر دینیات نسبت بده. آدم اینطوری مظلوم واقع میشود.
به عهده گرفتن تقصیر دیگران، موجب مظلومیت انسان میشود اما خیلی زیباست
بهترین تربیت از جانب مادران و مربیان برای کودکان و نوجوانان این است که مثلاً این رفتار را از مادر ببینند که مادر ده مرتبه به بچهها گفته است که فلان کار را نکنید -بچهها خودشان شاهد هستند- ولی بچه گوش نمیکند و اتفاق بدی میافتد مثلاً یک ظرف میشکند. وقتی پدر به خانه میآید، مادر میگوید: شکستن آن ظرف، تقصیر من بود، من باید به بچهها میگفتم... بچه یک نگاهی به مادر میکند به این معنا که «مامان، تو که گفتی مراقب باش، ولی من گوش نکردم، چقدر مادر فداکار است! عجب مادری داریم!» این چه تربیتی است؟ اصلاً بالاتر از این نداریم. معلم در مدرسه، به بچهها گوشزد کند که بچهها فلان کار را نکنید، ولی بچهها دقت نمیکنند و مثلاً کار خراب میشود؛ بعد معلم و مربی میگوید «تقصیر من بود، من باید به بچهها تذکر میدادم...» بچهها میگویند آقا تو که تذکر دادی! درست است، آدم مظلوم واقع میشود اما خیلی زیباست. دینداری آدم را مظلوم قرار میدهد.
یک زمانی این بحثها را مطرح میکردیم ولی بعضیها خوششان نمیآمد و میگفتند «با این حرفها آدمها از دین فراری میشوند» اما اگر کسی بخواهد از این همه زیبایی، فراری بشود معلوم است که روحش با زشتیها خو کرده است. پس تا حالا سه تا دلیل بیان شد. گاهی بهخاطر ارتباطت با خدا مظلوم میشوی مثل اخلاص، گاهی بهخاطر ارتباطت با آدمهای بد مظلوم میشوی مثل غیبت نکردن و بخشیدن، گاهی هم بهخاطر ارتباطت با برادران دینیات مظلوم واقع میشوی، چون باید از خودت بگذری و اشتباه او را خودت قبول کنی.
دلیل چهارم: گذشتن از حق فردیِ خود بهخاطر مصلحت جامعه
به عنوان چهارمین دلیل باید گفت، گاهی به دلیل رعایت مصالح اجتماع، آدم مظلوم واقع میشود. مخصوصاً الآن که نظام جمهوری اسلامی برقرار است، مصالح نظام، مقولهای است که باید به آن توجه کنیم درحالیکه متأسفانه در تعلیمات دینی ما نیست. من کاری ندارم اصول دین چندتاست، ولی یکی از اصول دین، این است که انسان هیچوقت مصالح کلی جامعه و امّت اسلامی را فدای مصالح صحیح شخصی خودش نکند.
انسان باید بهراحتی از حقّ خودش بهخاطر نظام و مصلحت کلی امّت اسلام بگذرد. این یکی از اصول است که ما باید رعایت کنیم و الّا آدم از دین خارج میشود. اگر کسی بهخاطر حقّ شخصی خودش، مصلحت امّت اسلامی و مصلحت جامعۀ اسلامی را در نظر نگیرد، اصلاً امکان ندارد خدا به این سادگی چنین گناهی را ببخشد! این هم یکی از جاهایی است که محلّ مظلومیت انسان است.
گاهی نمیشود همۀ مسائل را توضیح داد، همین باعث مظلومیت میشود
اولیاء خدا خیلی وقتها به همین دلیل، مظلوم واقع میشوند. یک والی به همین دلیل مظلوم واقع میشود. خیلی وقتها والی جامعۀ اسلامی و رئیس جامعه هم نمیتواند از خودش دفاع بکند. امیرالمؤمنین علی(ع) در یکی از نامههایش مینویسد: « وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدِی أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً إِلَّا فِی حَرْب» (نهج البلاغه، صبحی صالح/ص424) یکی از حقوق شما بر من این است که همهچیز را به شما بگویم و هیچ سرّی را از شما پنهان نکنم مگر در جنگ. اگر در جنگ همۀ مسائل را به شما بگویم دشمن میشنود و اگر نگویم شما سوءتفاهم پیدا میکنید و به من بد و بیراه میگویید. اینطور است که امام مظلوم واقع میشود. حتی در میانۀ جنگ ممکن است صلح پیش بیاید. بعد از صلح با معاویه، مؤمنین به امام حسن مجتبی(ع) بد و بیراه میگفتند. حضرت نمیتوانست برای آنها توضیح بدهد که اگر من این صلح را قبول نمیکردم یک شیعه هم باقی نمیماند مگر اینکه به قتل میرسید، آن وقت چیزی از اساس اسلام نمیماند. او از خیلی چیزها خبر دارد اما همهچیز را نمیتواند بیان کند.(إِذَا کُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ لَمْ یَجِبْ أَنْ یُسَفَّهَ رَأْیِی فِیمَا أَتَیْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ کَانَ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِیمَا أَتَیْتُهُ مُلْتَبِساً أَ لَا تَرَى الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِینَةَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى ع فِعْلَهُ لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِکْمَةِ عَلَیْهِ حَتَّى أَخْبَرَهُ فَرَضِیَ هَکَذَا أَنَا سَخِطْتُمْ عَلَیَّ بِجَهْلِکُمْ بِوَجْهِ الْحِکْمَةِ فِیهِ وَ لَوْ لَا مَا أَتَیْتُ لَمَا تُرِکَ مِنْ شِیعَتِنَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِل؛ عللالشرائع/ج1/ص211)
برای بعضی از اعتراضها در قرآن، مثال برجسته داریم. اتفاقاً امام حسن مجتبی(ع) در پاسخ به این اعتراض که چرا شما صلح کردید؟ مثال برجستۀ قرآنی موسی(ع) و خضر(ع) را بیان فرمودند. حضرت موسی(ع) نتوانست خضر(ع) را تحمّل بکند! حضرت موسی(ع) خودش پیامبر است، حضرت خضر(ع) یک دورۀ آموزشی برای ایشان گذاشت، ما نمیدانیم مقام کدامشان بالاتر است. آنوقت شما نگاه بکن، فاصلۀ امام معصوم با ما چقدر است؟ ما که موسی(ع) نیستیم و امام معصوم هم بالاتر از خضر(ع) است. ببین اگر پیش امام باشیم چه اتفاقهایی میافتد که اعتراض ما را برانگیزد. ممکن است بعضیها نتوانند این حرفها را تحمل بکنند. من هم نمیتوانم زیاد توضیح بدهم و به هوشمندی شما واگذار میکنم. نمیشود بعضی چیزها را توضیح داد.
رهبر یک جامعه، نمیتواند همۀ مسائل را شفاف برای مردم توضیح بدهد
حضرت امام بعدها دربارۀ بنیصدر فرمود: «والله قسم، من رأی به ریاستجمهوری بنیصدر ندادم» (صحیفه امام/ ج۲۱/ص۳۳۱) آقا چرا از اول نگفتی؟ نمیشد! مصالحش پیچیده است حتی الآن هم نمیشود بعضی از مواردش را توضیح داد. فقط بحث ولایتفقیه نیست؛ فرماندار یک شهر، امام جماعت یک مسجد، مدیر یک مدرسه، یا حتی پدر و مادر، گاهی نمیتوانند مسائل را توضیح بدهند. مثلاً بچه از پدر و مادرش میپرسد: چرا وقتی خواهر یا برادرم این کار را کرد تنبیهاش نکردی؟ پدر و مادر محاسباتی دارند که نمیتوانند بگویند. همه ما باید طوری تربیت بشویم که برای مظلومیت و اجرا نشدن عدالت در مورد خودمان آماده بشویم. باید بدانیم که مصلحتی هست؛ الأهمّ فالأهمّی هست.
ما یک مدرسۀ علمیهای در تهران داریم که هر کسی میخواهد به این مدرسه بیاید، در ابتدا یک حرفهایی با او میزنیم. یکی از آن حرفها این است که ما در مدرسۀمان تبعیضِ بجا داریم. تشخیص آن هم به عهدۀ خودمان است. مثلاً ممکن است سه تا غیبت یک نفر را ببخشیم، ولی ممکن است سه تا غیبت یک نفر دیگر را نبخشیم. کسی بعداً نگوید که «چرا او را بخشیدی ولی من را نبخشیدی؟» چون ما از شرایط افراد آگاه هستیم، نمیتوانیم آن شرایط را به بقیه بگوییم. مثلاً من میدانم که این طلبه، دعوای خانوادگی دارد، این طلبه در اثر فقر، یک مشکلی دارد، این طلبه درگیر یک بیماری خاصی است. من باید با آنها مهربانتر برخورد کنم. چرا باید این موضوع را به شما توضیح بدهم تا شما اعتراض نکنی؟ آدم نمیتواند همهچیز را توضیح بدهد.
آیا رهبر یک جامعه، کوچک یا بزرگ، رهبر دینی یا غیردینی، میتواند همۀ مصالح را شفاف بگوید؟ قطعاً نه. نمیتواند توضیح بدهد. مثلاً ما با یک دشمنی درگیر هستیم و داریم یک اسلحهای درست میکنیم که بتوانیم دشمن را بزنیم تا دیگر دشمن جلو نیاید. ساختن این اسلحه ده ماه طول میکشد. آن کسی که مسئول جامعه است میگوید: عیبی ندارد شما شروع کنید... بعد میرود به دشمن میگوید: ما میخواهیم با تو مذاکره کنیم. آن وقت یک عدهای اعتراض کنند که چرا با دشمن مذاکره میکنید؟! نمیشود گفت که من دارم اسلحه درست میکنم، باید ده ماه دشمن را سرِکار بگذارم. آیا میتوان پشت تریبون گفت: من دارم دشمن را سرِکار میگذارم؟ نمیتوان گفت! باید دشمن را بازی بدهد، بعد یک دفعهای بلند شود و بگوید اصلاً چرا ما مذاکره کنیم؟ دشمن را بزنید ما که چنین اسلحهای داریم... برخی میگویند: چرا این را همان ده ماه پیش نگفتی؟ خُب ما ده ماه پیش این اسلحه را نداشتیم! نمیشود من همهچیز را بگویم! این موضوع اصلاً ربطی ندارد به اینکه این رهبر، انقلابی یا اسلامی باشد یا نباشد.
وقتی یک جامعهای با دشمن درگیر است، نمیتواند همۀ اسرارش را بگوید. البته ما در این کشور، رئیسجمهوری داشتیم که در اوج درگیری با دشمن، پشت تریبون میگفت «خزانههای مملکت خالی است!» درحالیکه باید بگوید پُر است! وقتی که میگوید خزانهها خالی است، طبیعتاً دشمن بیشتر فشار میآورد! اینجا رهبر جامعه، مدیر مدرسه، مدیر خانواده و... مظلوم واقع میشود. چون نمیتواند همهچیز را توضیح بدهد.
امیرالمؤمنین(ع) بعضی چیزها را حتی برای مالک اشتر هم نمیتوانست توضیح بدهد
گاهی از اوقات، امیرالمؤمنین علی(ع) نمیتوانست بعضی چیزها را برای مالک اشتر توضیح بدهد! و مالک اشتر با همۀ ارادتی که داشت، میگفت: آقا چرا این کار را کردی؟! «تو مو میبینی و من پیچش مو!» هر بزرگتری نسبت به کوچکتر، اینطور است. «اینجا حقّ من ضایع میشود.» بله، اینجا نمیتوانی توضیح بدهی و حقّ تو ضایع میشود. حتی شما میبینید که امیرالمؤمنین(ع) اشعث را تحمل میکند ولی نمیتواند اعلام بکند که من دارم اشعث را تحمل میکنم و تحمل من موقت است، بعدش لعنش هم خواهم کرد. خوارج به امیرالمؤمنین(ع) میگفتند: شما چرا اشعث را تحمل میکنی؟ خوارج هم میدانستند که اشعث آدم نابکاری است اما حضرت چیزی نمیگفت چون مصلحت نمیدید در آن زمان، علیه اشعث کاری بکند. خوارج دربارۀ اشعث، درست میگفتند که اشعث آدم نامردی است! آخرش هم ابنملجم از خانۀ اشعث، با شمشیر زهردار بیرون آمد و امیرالمؤمنین(ع) را شهید کرد. پسر اشعث امام حسین(ع) را شهید کرد و دختر اشعث، امام حسن(ع) را شهید کرد. عجب آدم جنایتکاری بود! ولی امیرالمؤمنین(ع) نمیتوانست همین یک جمله را بگوید که من دارم تحملش میکنم! به همین خاطر، مظلوم واقع میشود.
کسی که با جوانمردی رفتار میکند، ممکن است مظلوم بشود
شهید بهشتی مظلوم واقع شد، چون حضرت امام(ره) نمیتوانست از او طرفداری بکند، تا همهچیز روشن بشود. متأسفانه آن زمانی که ماهیت بنیصدر روشن شد، همان زمانی بود که شهید بهشتی به شهادت رسید. اکثر کسانی که در تشییع شهید بهشتی شرکت کردند، عذرخواهی و توبه میکردند، گریه میکردند، استغفار میکردند. بنده در تشییع ایشان بودم. بهشتی پیش اکثر مردم، متهم و مظلوم واقع شده بود. حضرت امام خیلی بجا و دقیق فرمودند: «آن چیزی که من راجع به ایشان متاثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود.» شما حتماً فیلم این سخنرانی امام را دیدهاید که تا امام به مظلومیت ایشان اشاره کرد، مردم چه گریهای کردند! چون همه میدانستند. بنیصدر یک قدرت تبلیغاتی سنگین داشت.
یکی دیگر از موارد مظلومیت شهید بهشتی
بگذارید یکی دیگر از موارد مظلومیت شهید بهشتی را عرض بکنم. مدت کمی قبل از شهادت شهید بهشتی، منافقین شروع به تظاهرات تروریستی کردند، یعنی هم تظاهرات، هم شیشهشکستن، گاهی با تیغ آدمها را میزدند، گاهی هم با گلوله؛ فکر میکردند اگر در خیابانها شورش کنند مردم به آنها میپیوندند. واقعاً توهّم زده بودند. نیروهای امنیتی و انتظامی، عدهای از آنها را دستگیر کردند. خانم و دختر بنیصدر هم در تظاهرات دستگیر شدند. دستگیری آنها را به شهید بهشتی خبر دادند تا ایشان خوشحال باشد از اینکه خانم و دختر بنیصدری که اینقدر علیه او کار کرده، در تظاهرات دستگیر شدند. شهید بهشتی گفت: بلافاصله آزادشان کنید! گفتند آقا اینها جرم انجام دادهاند، برای چه آزادشان کنیم؟ ما الآن میتوانیم با اینها آبروی بنیصدر را ببریم. شهید بهشتی فرمود: آدم رقیب سیاسی خودش را با عیب زن و بچهاش زمین نمیزند... خُب این جوانمردی ایشان، موجب مظلومیت هم میشود.
وقتی شهید ابراهیم هادی در مسابقه کشتی متوجه میشد که مثلاً مچ پای چپ رقیبش آسیب دیده است، دیگر در هنگام مسابقه، مچ پای چپ او را نمیگرفت. حالا اگر او ابراهیم هادی را زمین میزد، میتوانست قیافه بگیرد و بگوید: من با اینکه مچ پایم مصدوم بود، تو را شکست دادم، اگر سالم بود چه میکردم! حالا ابراهیم هادی چه میتواند بگوید؟ هیچ. ببین مظلومیت چطور شکل میگیرد؟ اصلاً نمیشود از مظلومیت فرار کرد.
آیا کسی میتواند دینداری بکند و مظلوم واقع نشود؟ آیا رهبر جامعهای هست که درست عمل بکند و مظلوم واقع نشود؟ موقع رحلت حضرت امام، مردم سه روز دور بدن مطهر حضرت امام سینه میزدند، گریه میکردند و میگفتند: «مظلوم وا اماما، غریب وا اماما!» اینها میفهمیدند دارند چه میگویند. امام و رهبر انقلاب در اوج عزت و اقتدار، مظلوم هم بود. خودِ مقام معظم رهبری در مورد امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود «مظلوم مقتدر». اقتدارش را دیدی، مظلومیتش یادت نرود. مقام معظم رهبری یکبار فرمودند، حضرت امام خیلی از حرفها را نزدند و با خودشان بردند، ما هم نمیزنیم. حتماً حرفهای زیادی دارند برای زدن، ولی نمیزنند.
در جاییکه مظلومیت قطعی است، شما باید مرتباً تبیین کنید و چالشها و ابهامها را توضیح دهید
ربط این موضوع به جهاد تبیین چیست؟ فکر میکنم ربطش کاملاً معلوم است. در جاییکه بهخاطر احکام دینی، بهخاطر عقلانیت دین، در ادارۀ جامعه، در ادارۀ خانواده، در برخورد اجتماعی با آدمهای خوب و بد، مظلومیت قطعی است شما باید مرتباً تبیین کنید؛ مثلاً بگویید: آدم مخلص نمیتواند بگوید من این کار را کردم یا آن کار را کردم، تو سوءظن نداشته باش، حسنظن داشته باش، مصالح اجتماعی چنین و چنان است... مدام باید تبیین کنید! چون چالشها و ابهامهایی پیش میآید که محلّ امتحان مردم است و چارهای جز تبیینکردن نیست.
ای کاش هیچ مشکلی پیش نمیآمد، نه تبیین و نه جهاد تبیین لازم نبود. ولی اینطور نیست. قطعاً پیچیدگیهایی پیش میآید، قطعاً اگر مدیر یک مدرسه بخواهد درست عمل کند، اگر بخواهد آبروی دانشآموزی را نبرد، اگر بخواهد ضعفا را رعایت کند، اگر بخواهد روی پرروها را کم کند، همین سهتا؛ مدیر یک مدرسه قطعاً مظلوم واقع میشود و توضیح هم نمیتواند بدهد! پدر و مادر آن یکی دانشآموز میگوید شما چرا این رفتار را کردی؟ خب چه بگوید؟ آبروی آن دانشآموز و خانوادهاش را پیش ایشان ببرد؟ اینجا باید مدام تبیین کرد. شما باید قواعد برخورد با مؤمنین، قواعد برخورد با آدمهای بد، قواعد تشخیص مصلحت در ارتباط با افراد را بدانید. به همین خاطر است که جهاد تبیین اینقدر ضروری میشود.
دشمن با سیاهنمایی، کاری میکند که حال مردم بد شود و پیشرفتهای کشور را نگاه نکنند
آنهایی که میخواهند تخریب کنند کارشان راحت است؛ چون هم میتوانند دروغ بگویند و هم در راستگوییشان، میتوانند بزرگنمایی یا کوچکنمایی کنند، خوبیها را نمیگویند و فقط سیاهنمایی میکنند، طوری که واقعاً فضای بدی برای مردم ایجاد میشود. من واقعاً دلم برای مظلومیت انقلاب و نظام میسوزد در تنها کشور جهان که دارد مسیر قدرت را تصاعدی طی میکند و بر اساس رشد این چهل ساله در همۀ زمینهها، ایران در آیندۀ نزدیک در همۀ زمینهها پیشرفتهترین کشور جهان خواهد بود حتی اگر همین مسیر را با همین مشکلات-که بعضاً بهخاطر ضعف و ناکارآمدی برخی مسئولان بوده- ادامه بدهد. آنوقت در این کشور که همه باید بهخاطر وضعیتی که دارند حالشان خوب باشد، دشمن کاری میکند که حال مردم بد میشود.
با همۀ این شرایطی که بعضی از مسئولینمان خوب و بعضی از مسئولینمان خراب بودند، رشدی که ما داشتیم- باید در مورد این موضوع جداگانه و مفصّل صحبت بشود- رشدی است که نشان میدهد تنها کشور آیندهدار در جهان، کشور ما است، آنهم با تفاوت بسیار زیاد نسبت به کشورهای دیگر.
تمام گلوگاههای جهان بدون اینکه قابل بازگشت باشد، دارد به دست یاران انقلاب اسلامی میافتد. قدرت منطقهای ما در واقع قدرت جهانی است. مثلاً ژاپن اگر در یکی از سواحل کشورش قدرتی داشته باشد، از آنجا چه کسی عبور میکند؟ آنجا چقدر اهمیت دارد؟ ده تا ناو هم اگر آنجا بگذارد، چه فایدهای دارد؟ ولی گلوگاههایی در جهان وجود دارد که همهاش در غرب آسیاست و همه آنها به دست یاران انقلاب افتاده است و بسیار حیاتی و مهم است. در قدرت منطقهای و در نفوذی که داریم آینده از آنِ ما است. اینها قابل بازگشت هم نیست. یمنیها دیگر از این راه برنمیگردند، همانطور که لبنانیها، سوریها و عراقیها دیگر برنمیگردند. اصلاً قابل بازگشت نیست! یک مقدار شُل آمدند و دیدند داعشیها آمدند چهکار کردند. لشکر لشکر برای ما متحدهای سازماندهیشده درست شده است! ببینید اینها چه قدرتی است و بعد، چقدر میشود از اینها برای راه کلّ منطقه در زمینههای مختلف مِنجمله کشور خودمان استفاده کرد.
گاهی خدا طراحی میکند که یک حرفی به تو بزنند که نتوانی از خودت دفاع کنی / باید تحمل مظلومیت داشته باشیم
بله؛ الآن سختیهایی داریم که البته برخی از آنها مشکلات جهانی است؛ مثلاً اگر چند ماه گذشته قیمتهای جهانی یکدفعهای افزایش پیدا نکرده بود، طبیعتاً برخی مشکلات را نداشتیم. حالا که این دولت توانسته است فروش نفت را باوجود محاصره و تحریم، به شدت نسبت به گذشته افزایش بدهد و میبایست با این کار، تورم را پایین بیاورد، یک دفعهای برخی کالاهای اساسی در جهان گران شد! برای اولین بار، تورم ژاپن از صفر خارج شد. بهخاطر جنگ روسیه و اوکراین یک دفعهای در جهان دارد قحطی نان میشود. حالا چطور توضیح بدهیم؟! این دیگر ربطی به مدیریت ندارد، قیمت جهانی نان افزایش پیدا کرده است. اما برخی میگویند: «نه دیگر؛ شما گفتی گرانی کار آن دولت است ولی این دولت درستش میکند، پس چرا نشد؟» اگر چشمت را ببندی همینطوری میشود و تفاوتها را نمیتوان درک کرد.
گاهی فضای اتهام، سنگین است، امام موسیبنجعفر(ع) در یک جلسهای به هارون ملعون فرمودند: «فَقَدْ عَلِمْتَ بِأَنَّهُ قَدْ کُذِبَ عَلَیْنَا مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص» (احتجاج، طبرسی/ج2/ص389) از زمانی که رسولخدا(ص) از دنیا رفته است، به ما اهلبیت(ع) دائماً اتهام زده شده است. به ناحق متهم بودن، با مظلوم بودن یکی است. نه فقط دربارۀ یک امام، بلکه دربارۀ همۀ مؤمنین و دینداران هم همینطور است. اصلاً آدم میبیند خدا طراحی کرده است که یک جایی یک حرفی به تو بزنند که تو نتوانی توضیح بدهی. همه باید تحمل مظلومیت داشته باشند.
امامعلی(ع): چه اشکالی دارد آدم مظلوم واقع بشود مادامیکه به راه خودش شک نکند و از دینش دست برندارد؟
یک کلامی از امیرالمؤمنین(ع) که روضۀ مظلومیت خودش را خوانده است، برای شما بخوانم. این کلام امیرالمؤمنین علی(ع) خیلی دردناک است. حضرت علی(ع) در نامۀ 28 نهجالبلاغه خطاب به معاویۀ ملعون میفرماید: «وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِعَ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِه» (نهج البلاغة،صبحی صالح/ص388) ای معاویه! در نامهات گفتی-در ماجرای گرفتن بیعت و حادثه کوچه- افسار به گردنت انداختند و مانند شتری تو را میکشیدند و میبردند تا بیعت کنم، به خدا قسم تو خواستی من را مذمت کنی ولی مدح من را گفتی! چون میخواستی من را مفتضح کنی ولی خودت مفتضح شدی. تو از مظلومیت من حرف زدی. من مظلوم بودم که من را کشاندند و بردند. سخن از مظلومیت من، مدح من است. چه اشکالی دارد آدم مظلوم واقع بشود مادامیکه به راه خودش شک نکند و از دینش دست برندارد؟... این آداب مظلومیت است.
اگر رهبر انقلاب تحمل مظلومیت را نداشت، نمیتوانست امامت و رهبری جامعه را بهخوبی انجام بدهد
شهید بهشتی، بلد بود آداب مظلومیت را رعایت بکند و در مسیر خودش شک نکرد، در اوج مظلومیت پای انقلاب و امام ایستاد. یک جملۀ دلسردکننده از او نشنیدیم. آفرین به شهید بهشتی. آفرین به شهدایی که اینهمه بلد بودند مظلومیت را تحمل بکنند.
یکی از برترین شخصیتهایی که در این انقلاب بلد است مظلومیت را تحمل بکند شخص مقام معظم رهبری است. در زمان ریاست جمهوری ایشان کار دست نخستوزیر بود و رئیس جمهور تقریباً تشریفاتی بود. حضرت آقا چند تا سفر خارجی تاریخی رفتند که آن سفرها افتخار ملت ایران است. نخستوزیرش پول بلیط هواپیمایش را نمیداد و تسویه نمیکردند. اینقدر مظلومیتهای عجیب غریب تحمل کرد که این فقط یک نمونهاش بود. اما وقتی ایشان به رهبری رسیدند، همان نخستوزیر را در مهمترین پستها گماردند و یک ذره به رُخش نکشیدند که «تو با من اینطور میکردی...» در مشورتهای حساس، میگفتند حتماً با فلانی مشورت کنید. انگار نه انگار که این نخستوزیر یک زمانی آنقدر به ایشان ظلم کرده است! از همه آنها گذشتند بلکه بالاتر از گذشت. اصلاً انگار آن نخستوزیر یک عمری در پُستی که داشت، به ایشان خدمت کرده است! اینطور تحویل گرفت. آنجایی که پای نظام به میان آمد، با بزرگواری رفتار کرد. اصلاً یکی از رازهای اینکه ایشان در امتحانهای دوران حضرت امام(ره) سربلند بیرون آمد و بعد از ایشان هم مسئولیت رهبری جامعه را بهخوبی ادامه داد، همین بود که ایشان مظلومیتها را خوب تحمل کرد؛ آنهم مظلومیتهایی که آمارش خیلی سنگین است و همهاش را نمیشود توضیح داد.
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید