جهاد تبیین - جلسه نهم
یک وجه جهاد تبیین، برای خودِ دینداران و مذهبیها است/ خیلی از بچه حزباللهیها فکر میکنند دیگر ملّا شدهاند! حتی ما طلبهها اگر فکر کنیم نیاز به آموزش نداریم، اولِ فاجعه است
شناسنامه:
- زمان: 1401/4/14
- مکان: حرم حضرت معصومه(س)
- موضوع: جهاد تبیین
- صوت: اینجا
نیروهای مذهبی و انقلابی نیاز فراوان به استمرار آموختن دارند اما بین آنها نوعی استغنا دیده میشود
در جلسات قبل، برخی از دلایل ضرورت جهاد تبیین را بیان کردیم؛ یکی دیگر از ضرورتهای جهاد تبیین این است که نیروهای مذهبی و انقلابی نیاز فراوان به استمرار آموختن دارند درحالیکه بین آدمهای مذهبی نوعی استغنا نسبت به آموختن معارف دینی دیده میشود. خیلی از حزباللهیها فکر میکنند ملّا هستند و دیگر نیازی به یادگیری ندارند. اگر ما طلبهها فکر کنیم نیاز به آموزش نداریم، اولِ فاجعه است. شما میدانید برای پزشکهای متخصص، مدام آموزشِ ضمن خدمت میگذارند؛ کارِ درست هم همین است، نتایج جدیدی در دانش بهدست میآید، داروهای جدیدی بهدست میآید و بعضاً داروهای قدیمی را باید کنار گذاشت، روشهای جدیدی برای مطالعۀ بیماری بهدست میآید، دستگاههای جدیدی ساخته میشود که پزشک باید همۀ اینها را بداند و بهروز باشد. هیچ پزشکی نباید خودش را مستغنی از آموزش ببیند. مهندسها هم همینطور هستند، علمای دین هم همینطور هستند.
انسان نمیتواند به سادگی به عمق دین دسترسی پیدا کند
هیچ مبلّغی نیست که نیازمند به دریافت مطالب جدید از قرآن، از روایات، از تاریخ اسلام و... نباشد. ما که یک طلبۀ کوچک در این فضا هستیم متوجه میشویم که اگر یکسال مطالعه نکنیم از کلّ معارف دینی عقب افتادهایم. حتی گاهی از اوقات، انسان احساس میکند کلّ آن چیزی که تاکنون آموخته است، ممکن است دیگر بهکارش نیاید. انسان نمیتواند به سادگی به عمق دین دسترسی پیدا کند. درست است که دانش دینی با دانش تجربی فرق میکند، ولی تجربیات جدید به یک عالم دین، درس میدهد که کدام قسمتهای دین را بیشتر بفهمد، بهتر آنها را درک کند و بیشتر آنها را بیان کند.
بعضیها فکر میکنند که اگر عالم و متخصص یک رشته شدند، دیگر نیاز به تحصیل علم و فراوانتر کردن دانش خود ندارند. این تصور کاملاً غلط است؛ اصلاً خداوند متعال چنین وضعیتی را در هیچ جای زندگی انسان قرار نداده است. بنده حدود بیست سال پیش روانشناسی مطالعه میکردم. از آن سال تا الآن واقعاً مطالب زیادی به دانش روانشناسی اضافه شده است و اگر من هممباحثه داشته باشم حتماً باید هفتهای یکبار یا ماهی یکبار دانش خودم را افزایش بدهم. بعضی از حرفها هست که اگر یک مشاور روانشناسی جدیداً مطالعات خودش را افزایش نداده باشد و بر اساس آموختههای قدیمیاش نظر بدهد، ممکن است به مردم صدمه بزند چون گاهی حرفهای جدید حرفهای قدیمی را نقض میکند.
رسولخدا(ص): اُف بر هر مسلمانی که هر هفته یک روز را به یادگیری دین اختصاص ندهد
دربارۀ معارف دینی هم همینطور است. مثلاً بندۀ طلبه وقتی میخواهم برای مردم روضه بخوانم، اگر یکسال همان روضههایی را که هر سال میخوانم، دوباره از روی متن اصلی مطالعه نکنم، مطلب جدیدتر و عمیقتری به دستم نمیآید. اصلاً بعضی از معارف را در اثر تجربهای که انسان پیدا میکند، وقتی دوباره از روی همان متن ثابت مقتل میخواند، جدیداً به او هدیه میدهند. اما شما بعضاً میبینید که یک نیروی حزباللهی، بسیجی یا حتی یک طلبهای مثل ما، احساس میکند که دیگر به مطالعه نیازی ندارد و همهچیز را میداند! این بلا خیلی بزرگ است.
اگر دیدیم یک انسان متدین، خودش را نیازمند تبیین و آموختن دین ندید، به او چه باید بگوییم؟ بگذارید یک روایت در اینباره برای شما بخوانم. رسولخدا(ص) میفرماید: اُف بر هر مسلمانی که در هر هفته یک روز را به تفقّه و سؤالکردن از دین اختصاص ندهد. «أُفٍ لِکُلِ مُسْلِمٍ لَا یَجْعَلُ فِی کُلِ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فِیهِ أَمْرَ دِینِهِ وَ یَسْأَلُ عَنْ دِینِهِ وَ رَوَى» (محاسن/ج1/ص225) تفقّه یعنی عمیقشدن در دین. اُف بر منِ طلبه، بسیجی، حزباللهی، مؤمن، مسجدی و... اگر این کار را نکند. کسی نگوید که من یک مدتی مطالعه کردم و یاد گرفتم و دیگر تمام ش! دین که اینطوری نیست. اصلاً امکان ندارد انسان روز اول تمام معارف دین را درک کند، گیرندگیِ فکری و روحی انسان بالا نیست. بعضی از حرفها باید چند سال بگذرد تا انسان آن را درک کند. لذا خیلی از اوقات، انسان میگوید: «من آن زمان نگرفتم مطلب چه بود...»
احساس استغناء از آموختن خیلی زشت است، علامه هم باشیم نیاز به مطالعۀ جدید داریم
بعضیها احساس استغناء میکنند. به بعضی از خانمها و آقایان مذهبی بگو «در مورد تقوا یک مطلبی هست میخواهی بگویم؟» میگوید نه، میدانم، تقوا که معلوم است! «در مورد زهد چطور؟» آن را هم بلد هستم، زهد یعنی پرهیز از دنیا. «در مورد صبر یک چیزی بگویم؟» نه، آن هم معلوم است! شاید خودش یکی دوتا روایت هم برایت بخواند. انگار همهچیز را میداند. این احساس استغناء، خیلی زشت است. ما تا پیش هم نشستیم باید از هم حرف جدید یاد بگیریم. خاصیت دین اینطور است، چون عمیق است. اگر شما یک آدم مذهبی و مؤمن را دیدید که یک ماه است چیزی از دین یاد نگرفته، او کسی است که رسولخدا(ص) به او میفرماید: اُف بر تو! چرا؟ چون هر هفته باید وقت بگذارد و چیزی از دین یاد بگیرد.
بنده با تجربۀ ناقص خودم عرض میکنم؛ فرق بین مذهبیهایی که اهل مطالعه یا دریافت مطلب هستند -شفاهی یا کتبی- با مذهبیهایی که چیز جدیدی یاد نمیگیرند و کتاب نمیخوانند، از زمین تا آسمان است. میبینم این فرق چه تأثیری در سرنوشتشان دارد. شما دو رکعت نماز خواندن را یاد گرفتی، و بعد گاز دادی و رفتی! آقا یک دقیقه کنار بزن و پارک کن؛ شاید لازم باشد برای این مسافرت یک چیز دیگری هم در ماشینت بگذاری! این رفتار خیلی بد و زشت است. خودِ ما طلبهها اگر علامه هم باشیم نیاز به مطالعۀ جدید داریم. علامۀ طباطبایی میفرماید در یک روز یک قسمتی از آیات قرآن را دهبار بخوانم، هر بار مطلب جدیدتری نسبت به دفعۀ قبل، بهدست میآورم. آیا این مطالب جدید، بهدرد نمیخورد؟ این مطالب جدید چقدر معنای تفقّه در دین را تحقق میدهند؟
هرچه بیشتر بفهمید، جهالت خود را بیشتر درک میکنید؛ بزرگان خیلی به جهلشان اعتراف دارند
مثلاً الآن خیلی از حزباللهیها فکر میکنند معنای امر به معروف و نهی از منکر را میدانند و این باعث میشود که در اینباره دچار اشتباه بشوند و این زشت است. همۀ ما نیاز به تواضع آموختن و تواضع اعتراف به جهل داریم. این یک واقعیت است نه تعارف، چون دین خیلی ژرف و عمیق است. شما هرقدر دانستید، تازه به مرز جهالت میرسید. میدانید هرچه دایرۀ دانایی انسان گستردهتر بشود، شعاع، قطر و محیط دایره افزایش پیدا میکند اما بیرون این دایره، جهل شما است لذا شما هرچه بیشتر بفهمید، محیط این دایره بیشتر میشود و شما جهالت خودتان را بیشتر درک میکنید. یعنی بیشتر متوجه میشوید که ما چه چیزهایی را نمیدانیم.
در طول بیست یا سیسال گذشته هربار با علامۀ فقید حضرت آیت الله مصباح یزدی (اعلی الله مقامه الشریف) صحبت میکردم تا سؤالاتم را بپرسم، میدیدم هرچه عمر ایشان زیادتر میشد تواضع علمی ایشان علناً در گفتگوها بیشتر میشد، این اواخر در هر دو سه کلمه میگفتند: «البته ما نمیدانیم، ما که زیاد آگاهی نداریم، بر اساس اطلاعات اندکی که هست میگویم که...» یعنی مدام میفرمود که ما نمیدانیم... بزرگان خیلی به جهلشان اعتراف دارند و برای دانستن خیلی جستجوگر هستند. آنها برای یک مطلب جدید هیچ گاردی نمیگیرند. «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» (نهج البلاغه، صبحی صالح/ص553) مردم عوام، دشمن چیزهایی هستند که نمیدانند. به بعضیها وقتی مطلب جدیدی میگویی، انگار به آنها فحش دادهای! انسان باید آمادگی داشته باشد، یک حرف جدیدی از قرآن، روایات، تاریخ اسلام بشنود، یعنی یک برداشت جدیدی پیدا کند که برداشتهای قبلیِ او را اصلاح بکند.
گفتگوی دینی یکی از برنامههای زندگی روزانه مؤمنین است
به امام صادق(ع) گفتند که فلانی، جمع ما را رها کرده و در خانه نشسته و به عبادت میپردازد. آقا فرمود: او اشتباه میکند؛ پس دینش را از کجا یاد میگیرد؟! (قَالَ لَهُ رَجُلٌ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، رَجُلٌ عَرَفَ هذَا الْأَمْرَ لَزِمَ بَیْتَه وَ لَمْ یَتَعَرَّفْ إِلى أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ؟ قَالَ: فَقَالَ: کَیْفَ یَتَفَقَّهُ هذَا فِی دِینِهِ؟! ؛ کافی/ج1/ص31) معلوم میشود که جمع رفاقتی و گعدۀ مؤمنانه، محلّ آموختن است؛ هر کسی یک تجربۀ جدید و یک حرف تازهای میگوید و دیگران یاد میگیرند.
وقتی مؤمنین با هم حرف میزنند و گفتگوی دینی میکنند بر آگاهیهای همدیگر میافزایند. این کار بهحدی مهم است که طبق برخی روایات، گفتگو با برادران دینی یکی از برنامههای زندگی روزانه مؤمنین است؛ امام کاظم(ع) میفرماید: «اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ فِی غَیْرِ مُحَرَّم» (تحفالعقول/ص409) روز خود را چهار قسمت بکن، یکی برای مناجات با خدا، یکی برای کار و تأمین معاش، یکی برای لذتهای حلال و یکی هم برای گفتگو و معاشرت با برادران دینی که عیبها و اشکالات شما را به شما بگویند تا آنها را رفع کنید. افراد آن چیزهایی را که بلد هستند روی هم میریزند و آگاهیشان افزایش پیدا میکند.
یک وجه جهاد تبیین، برای خودِ دیندارن و مذهبیهاست/ خاصیت قرآن و کلام معصوم این است که هربار میخوانی یک فهم تازهای از آن پیدا میکنی
بنده از کسانی که اهل معارف دینی و اهل دینداری نیستند گِله ندارم؛ الآن بحث خودمان است. یک وجه جهاد تبیین، برای خودِ ما دیندارن و مذهبیهاست. خصوصاً در تجربۀ انقلاب اسلامی و در این جامعهای که بهسوی جامعۀ مهدوی میرود، چقدر میتوانیم از صحنهها و حادثههای امروز درس بگیریم. بنده یک زمانی نهجالبلاغه درس میدادم ولی الآن که همان خطبههای نهجالبلاغه را میخوانم انگار این جمله را اصلاً ندیده بودم! دین اینطور است، خاصیت کلام معصوم و از آن بالاتر کلام خدا، این است. «اطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ؛ ز گهواره تا گور دانش بجوی»، این یک حقیقت است. بخشی از ریاضت و تهذیب نفس انسان با آموختن است و الّا نوعی غرور و تکبر به ذهن انسان میزند، بعد همان آموختههای قبلی هم به درد نمیخورد بلکه خطرناک میشود.
خداوند متعال برای حضرت موسی کلیم الله(ع) پیش حضرت خضر(ع) دورۀ آموزشی گذاشت. حضرت خضر(ع) فرمود من اتفاقهایی را در تجربۀ عملی به تو نشان خواهم داد که تو نمیتوانی تحمل کنی. حضرت موسی(ع) گفت من میتوانم تحمل کنم. خضر(ع) فرمود پس سؤال نکن، من خودم برایت توضیح میدهم. سه تا اتفاق افتاد که حضرت موسی(ع) هیچ کدام را نتوانست تحمل کند و در هر مورد به حضرت خضر(ع) اعتراض کرد. ما که موسی(ع) نیستیم، امامزمان(عج) هم بالاتر از خضر(ع) است. پس ببینید اگر حضرت تشریففرما بشوند با ایشان چه خواهیم کرد؟! اگر بخواهیم مدام جلوی حضرت «إنقلت و قلت» بگذاریم و اعتراض کنیم، اصلاً نمیشود جامعه را پیش ببرند. الآن هم تحمل سختیهای وضعیت این جامعه جز با گفتگوی بین مؤمنان امکان ندارد.
از همه و مخصوصاً از طلبهها عجیب است که سرِ فرمایشهای رهبری با همدیگر مباحثه نکنند
بعضیها وقتی به مسجد میروند انگار سوار اتوبوس شرکت واحد شدهاند! میروند سوار میشوند و پایین میآیند و کاری به کار همدیگر ندارند؛ در مسجد هم میروند نماز میخوانند و بیرون میآیند. خُب بعد از نماز بنشینید با هم گفتگو کنید! اصلاً اهلبیت(ع) برای گفتگوی شیعیان با همدیگر دعا کردهاند. مباحثات طلبگی را دیدید؟ هیچ نیروی حزباللهی، مذهبی و متدیّنی مستغنی از مباحثه نیست؛ بدانید کسی که خودش را مستغنی دانست حتماً آدم نفهمی است. متن مباحثه چه باشد؟ مثلاً همین صحبتهای رهبر انقلاب. ایشان با اینهمه علم و تجربه کلی برای اینکه تصمیم بگیرد چه مطلبی را بگوید، مطالعه میکند. بعد ما طوری برخورد میکنیم که انگار یک نفر آمده است از آب و هوا میگوید! از همه و مخصوصاً از طلبهها عجیب است که سرِ فرمایشهای رهبری با همدیگر مباحثه نکنند. این فقهِ ادارۀ جامعه است که شما دارید میبینید. الآن زمان گفتن این سخن بود. اشارات مصلحتها را در کلام ایشان میبینیم. چرا؟ چون ایشان در مقام بیان هستند.
طلبهها یک بحثی دارند به نام «مقام بیان» به این معنا که «آیا در هنگام گفتن یک مطلب، آن امام معصوم در مقام بیان بوده یا نبود؟» خیلی معرفتها پشتسر این کلمه وجود دارد. اگر معصوم در مقام بیان باشد و یک چیزی را نگوید، خودش دلالت بر معانی زیادی دارد. ولی اگر معصوم در مقام بیان نبود، ما محاسبات دیگری انجام میدهیم. ولیّ فقیه در مقام بیان است. اگر ایشان الآن به یک چیزی نمیپردازد، آن نگفتن هم معنا دارد. گاهی ایشان بهخاطر حفظ جامعه، انتقاد را بهصورت پیشنهاد مطرح میکند، گاهی تأکید بسیار بالایی دارند، گاهی با کمترین تعابیر این تأکید را بیان کرده است. باید اینها را در مباحثه بهدست بیاوریم و الّا نمیفهمیم چه اتفاقی دارد میافتد.
اگر سؤالمان خراب باشد معلوم میشود دستگاه فکر ما خوب کار نمیکند
آدم از آن کسانی که زمان امیرالمؤمنین علی(ع) بودند و از ایشان سؤال نمیکردند شاخ در میآورد، آنها عجب آدمهای بدبختی بودند. خودِ امیرالمؤمنین میفرماید هر کسی که با رسولخدا(ص) بود، از حضرت سؤال نمیکرد و فقط بعضیها سؤال میکردند، بعد میفرماید هر کسی که سؤال میکرد سؤال خوب نمیکرد. بعضیها سؤال خوب میکردند. خودِ حضرت تنها کسی بود که سؤال خوب میکرد و حضرت فرمود و اگر من ساکت بودم و سؤال نمیکردم خودِ پیامبر اکرم(ص) ابتدا به سخن میکرد.
ما یک استادی داشتیم که همیشه به بنده سفارش میکرد، برو سؤالاتَت را بپرس ولی جواب نخواه، اول بگو آیا سؤالم خوب است یا نه؟! اول خودت را درست کن. بنده با یکی از استادان در همین فیضیه این طرح را اجرا کردیم؛ به ایشان گفتم: من چندتا سؤال دارم، ایشان گفت باشد: بپرس. من دو سه تا سؤال پرسیدم، گفت بگذار اینها را جواب بدهم تا بعد. گفتم نه؛ من فقط میخواهم ببینم سؤالم خوب است یا نه؟ چون اگر سؤالمان خراب باشد معلوم میشود دستگاه فکر ما خوب کار نمیکند و اگر جوابم را هم بدهی به درد نمیخورد، مثل ماشینی که فرمانش به چپ میزند، اول باید بروم فرمانش را میزان کنم... ایشان از این کاری که آن استاد دیگر به بنده یاد داده بود، خوشش آمد.
اهلبیت(ع) اصلاً زشت میدانند برای جوان که دین خود را عمیقاً درک نکند
دائماً چیز یاد گرفتن خیلی اهمیت و ارزش دارد. ما هنوز از دین، خبری نداریم و باید مدام یاد بگیریم. وقتی آقا امام زمان ارواحنالهالفداء بیایند، همه میگویند که این دین جدیدی است! «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بُدُوِّ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِید» (الارشاد، شیخ مفید/ج2/ص384) درحالیکه آن دین، همین قرآن است. ولی از بس ما آن را سطحی یاد گرفتهایم، وقتی حضرت آن را به صورت عمیق معرفی میکند؛ ما میگوییم: اینکه یک دین دیگر است! ما باید برای آن جامعه، آماده بشویم. بعضیها ظرفیت لازم را ندارند؛ قبل از ظهور به حضرت اعتقاد دارند ولی بعد، کافرِ به حضرت میشوند.
باید برای چیز یاد گرفتن در زندگی خودمان برنامه قرار بدهیم. این موضوع به ویژه دربارۀ جوانها ضروری است. امام باقر(ع) و امام صادق(ع) هر دو امام بزرگوار میفرمایند: اگر جوانی از جوانان شیعه را ببینم که در فهم دین تلاش نمیکند، او را ادب خواهم کرد. «لَوْ أُتِیتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّیعَةِ لَا یَتَفَقَّهُ لَأَدَّبْتُهُ» (المحاسن/ج1/ص228) اهلبیت(ع) اصلاً زشت میدانند برای جوان که دین خود را عمیقاً درک نکند. در یک روایت دیگری امام صادق(ع) میفرماید: دوست دارم با شلّاق بر سر اصحابم بکوبم برای اینکه در دین تفقّه بکنند. «لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِی ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّیَاطِ حَتَّى یَتَفَقَّهُو» (کافی/ج1/ص31) آموختن باید جزء فرهنگ ما قرار بگیرد؛ نباید اینطور باشد که بگوییم: من این هفته هیچ مطلب جدیدی یاد نگرفتم، من این هفته در یک مذاکرۀ علمی شرکت نکردم، من این هفته پای یک منبر نبودم، من این هفته کتاب نخواندم یا من این هفته صفحاتی را در فضای مجازی، دنبال نکردم که مطلب جدیدی دربارۀ معارف دین یاد بگیرم... الان کارِ ما راحتتر شده است؛ چون در فضای مجازی صفحات مفیدی هست که روزانه مطلب میگذارند، آنها را یاد بگیر و در موردش گفتگو و مباحثه کن!
رهبری داریم که سخنانش در بین سخنان همۀ علما کمنظیر بلکه بینظیر است، باید از این فرصت استفاده کنیم
البته دیدن هزار تا از آن مطالب، مثل یک مباحثه سرِ صحبتهای رهبری نمیشود. شما رهبری دارید که پنجاه سال پیش حرفهای عمیقی میزد که امروز به درد میخورد و در بین سخنان همۀ علما کمنظیر بلکه بینظیر است. ایشان پنجاه سال در متن انقلاب بودهاند، از آن کتکخوردنهای قبل از انقلاب تا این چهل و چند سال بعد از انقلاب در رأس بودهاند؛ در مملکت ما هیچکسی به اندازۀ ایشان از مسائل کلیدی خبر ندارد و کسی هم به اندازۀ ایشان، روزانه مطالعه نمیکند. هر صاحبنظری نظر خودش را به ایشان میرساند. بعد ایشان جمعبندی میکند و در بیانات خودشان ارائه میدهد، خب آدم باید از این مطالب مهم، استفاده کند.
در یک مسجدی از مردم پرسیدم: صحبتهای اخیر رهبر انقلاب را دیدید؟ از نگاهها فهمیدم که ندیدهاند. گفتم: چه کسانی گوش کردند؟ کسی دستش را بالا نبرد. گفتم چه کسانی خواندند؟ کسی دستش را بالا نبرد... این که ما ایشان را دوست داشته باشیم کافی نیست؛ اگر تو خدا و اهلبیت(ع) را هم دوست داشته باشی، بدون تعلیم و تعلّم و بدون مذاکرۀ علمی، به جایی نمیرسی. مگر حزباللهیبودن فقط اعتقاد به ولایت فقیه است؟
بعضیها هنوز نمیدانند که حجاب یک مسئلۀ اجتماعی است؛ تقصیر ما است که این چیزها را نگفتهایم
الان میبینید که ضرورت جهاد تبیین پیش آمده است. چرا؟ چون اکثر ما بلد نیستیم! چند درصد خانمها یا آقایان بلد هستند از حجاب خوب دفاع کنند؟ خیلیها از وضع حجاب به من شکایت میکنند و میگویند یک فکری بکنید... خودِ شما همینقدر که وقت گذاشتید و پرسیدید یا اعتراض کردید که «چرا وضع حجاب اینطور است؟» خُب همینقدر وقت میگذاشتید و یک کمی در مورد حجاب مطالعه میکردید. همین آیات قرآن را مباحثۀ علمی میکردید. اخیراً یک نفر به حجاب اعتراض کرده و گفته است که این اعتقاد دختران جوان است. مگر حجاب یک مسئلۀ اعتقادی است؟ مثل این است که شما -در زمان اوج کرونا- بگویی یک عدهای ماسک نمیزنند چون به ماسک اعتقادی ندارند! نه؛ بحث اعتقاد نیست، این یک مسئلۀ اجتماعی است. حجاب هم یک مسئلۀ اجتماعی است. اما برخی مشاهیر از سیاستمداران ما هنوز نمیفهمند که حجاب یک مسئلۀ اجتماعی است.
مگر ما به اعتقادات کسی کار داریم؟ مگر ما به عبادات کسی کار داریم؟! کسی نمیگوید چرا تو نماز شب نخواندی؟ اگر کسی در خانهاش عرقخوری بکند، آیا به او کار دارند؟ اصلاً حرام است کسی بخواهد تفحص و تجسس بکند. اگر کسی او را ببیند و غیبتش را بکند کارش از زنا بدتر است. چرا دربارۀ مسائل اجتماعی میگویند «اعتقادش اینطور است؟» این بهخاطر بیسوادی بقیۀ ما است. تقصیر ما است که این چیزها را نگفتیم. به قول حضرت آیتالله العظمی بهجت اینها اوامر خدا هستند ولی ارشادی هستند. عقل آدم میتواند به آن حکم بکند. ما در دانش دینی و در فهم دین خیلی تقصیر داریم بهخاطر اینکه در فرهنگ ما نیست. چند درصد مذهبیها و متدیّنهای ما علاقه دارند پای سخنرانی بنشینند؟ بعضیها اصلاً اهل این حرفها نیستند. خودشان را «همهچیز تمام» میدانند و گاهی بهجای علما فتوا هم میدهند!
علما در مساجد بحثها را به مخاطب خاص اختصاص بدهند: آقایان، بانوان، جوانان، نوجوانان و ...
رسولخدا(ص) فرمود: «أُفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لَا یَجْعَلُ فى کُلِّ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فِیهِ امْرَ اللَّهِ وَ یَسْأَلُ عَنْ دِینِه» اُف بر هر مسلمانی که در هر هفته، یک روزی را به آموختن دین اختصاص ندهد. همه باید هیئتهای هفتگی داشته باشند. اگر یک امام جماعت فعال در مسجد پیدا بشود، یک روز را برای بحث با جوانها اختصاص میدهد و یک روز را برای بحث با بزرگترها اختصاص میدهد. منبرهای عمومی کار تعلیم اختصاصی مساجد را انجام نمیدهد. الآن در همین جلسه، افراد جوان و نوجوان هم داریم، اگر من با نوجوانها حرف بزنم پیرمردهای جلسه میگویند «مطالب شما به درد ما نخورد» اگر با پیرمردها صحبت کنم، جوانها میگویند این مطلب به درد ما نخورد.
الآن همهنوع مجرد و متأهل در جلسه هستند. من الآن کدام بحث را بگویم؟ آداب و آئین ازدواج یا نحوۀ همسرداری یا فرزندداری!؟ اگر بحثها اختصاصی بشود، وقت دوستانِ دیگر گرفته میشود. اما در مسجد، برای همه فرصت هست و میشود به تفکیک برای همۀ گروهها وقت گذاشت. پیشنهاد عاجزانۀ بنده این است علمای محترم در مساجد بحثها را اختصاصی کنند، نه اینکه یک شب نهجالبلاغه بگویند، یک شب صحیفه، یک شب تفسیر قرآن و... بلکه بحثها به مخاطب خاص اختصاص پیدا بکند. یک شب آنچه لازم است برای نوجوانهای مسجد گفته شود. یک شب برای خانمها صحبت کنند. الآن من مجبورم طوری صحبت بکنم که به درد همه بخورد؛ مذهبی و غیرمذهبی و پیر و جوان و زن و مرد و... ما یک زمانی در هئیتی که داشتیم، درِ جلسه را میبستیم و میگفتیم امشب فقط آقایان بیایند میخواهیم فقط با آقایان صحبت کنیم و لازم نیست خانمها بشنوند.
ما به گفتگوهای اختصاصی در مساجد نیاز داریم چون همۀ حرفها عمومی نیست و هر حرفی مال هر سِنی نیست
فرض کنید الان ما میخواهیم دربارۀ تربیت فرزند صحبت کنیم، پس باید مادرها جمع بشوند؛ نمیشود بچهها هم اینجا نشسته باشند. یا مثلاً آدم میخواهد در ارتباط با دخترهای دبیرستانی حرف بزند، آن وقت نمیشود پسرها هم باشند. همۀ حرفها عمومی نیست. مسجد محله، جای گفتگوهای اختصاصی برای مخاطبان مختلف است. همۀ مساجد باید اینطور باشند و علمای محترم، زحمت این کار را بکشند. به این سخنرانیهای عمومی با هر نوع سر و صدایی که دارد نگاه نکنید. کار اصلی آنجا انجام میشود. آدم آنجا تربیت میشود. ما به این گفتگوها در مساجد نیاز داریم. هر حرفی مال هر سِنی نیست. ما دین را خیلی دستکم گرفتهایم. دین برای روح انسان است. برای هر قطعه از جسم انسان تخصص درست شده است مثلاً یک پزشک میگوید من متخصص گوش و حلق و بینی هستم، بعد هر تخصصی فوق تخصص هم دارد. اینها دربارۀ جسم انسان است. ولی متأسفانه با بُعد روح انسان بدون حساب و کتاب برخورد میکنیم.
چرا جهاد تبیین لازم است؟ بهخاطر برخورد سطحی با مفاهیم دینی / مذهبیهایی که میخواهند جهاد تبیین انجام بدهند اول باید خودشان در معرض جهاد تبیین قرار بگیرند
چرا جهاد تبیین لازم است؟ بهخاطر برخورد سطحی با مفاهیم دینی. شما میبینید بعضیها بدون هیچ تخصصی میروند نمایندۀ مجلس میشوند، مسئول میشوند، مدیر میشوند، بعد همینطوری میگویند «اسلام چنین و چنان گفته است...» باید احتیاط کرد. بالاخره این هم یک تخصص است. نمیگوییم کسی حرف نزند، همه میتوانند حرف بزنند؛ دین مال همه است. همه گفتگوی علمی بکنند و حرف بزنند. اما نه اینکه شما یکسال است هیچ چیزی به خودت اضافه نکردهای اما در مورد همهچیز هم نظر میدهی!
ما مطالعۀ اهل علم را میبینیم، تا آن لحظۀ آخر دارند چیز یاد میگیرند. ما که علمِ لدنّی نداریم. بعضی از حرفها را باید التماس کرد تا به آدم بگویند. جهاد تبیین برای چه و برای چه کسانی ضرورت دارد؟ همین مذهبیهایی که میخواهند برای دیگران جهاد تبیین انجام بدهند اول باید خودشان در معرض جهاد تبیین قرار بگیرند.
بنده هیچوقت مثل جبهه و دوران دفاع مقدس، جوانِ پرمطالعه ندیدم. کتابها ورقورق میشد. کسانی که در معرض شهادت هستند صفای باطن خاصی پیدا میکنند. هرکسی صفای باطن پیدا میکرد به مطالعه علاقهمند میشد. رسممان بود غروبها سخنرانی پخش میکردند، رزمندهها خیلی از بازیهایشان را کنار میگذاشتند و با ولع، سخنرانی را گوش میدادند. اصلاً لازم نبود بین دو نماز صحبت بکنی تا مخاطب فرار نکند. اگر سخنرانی بعد از دو نماز هم بود، خودشان میخواستند بحث را گوش بدهند. در روایات از کسانی که اهل علم هستند خیلی تقدیر شده است.
هرچه در دین جلوتر میروید مراحلش سختتر میشود و باید برای آن سطوح بالا آموزش ببینید
یادگیری دین، مثل یادگیری روش استفاده از یخچال نیست. وقتی یخچال را میخرید یک دفترچۀ راهنما دارد که خیلی از نکاتش را بلد هستید و غیر از آن، چند نکتۀ ساده هم هست که اگر یکبار انجام بدهید یاد میگیرید و بعد میتوانید آن دفترچه را دور بیاندازید. اما دین اینطور نیست! اگر خدا هزار سال به شما عمر بدهد، بعد از هزار سال باز هم مطلب جدید از قرآن به دست میآورید. به همین دلیل، اسم درک و فهم دین را «تفقّه» در دین گذاشتند و امام صادق(ع) فرمود که اگر ببینم جوان مؤمنی در دین تفقّه نمیکند او را کتک میزنم. فقه یعنی فهم عمیق. یک چیز باید عمیق باشد تا شما در آن تفقّه بکنید. هرچه تفقّه میکنید و جلو میروید به ابواب تازهای میرسید. اصلاً خدا وجود انسان و اجتماع و دینش را که برای این انسان و اجتماع است، طوری نیافریده که کسی به آخرش برسد و حوصلهاش سر برود. بعضی بازیها را وقتی دوبار بازی میکنید ترفندهایش را یاد میگیرید و بعد حوصلۀ شما سر میرود و آن را کنار میگذارید. اما دین، مثل بازی جذابی است که هرچه جلوتر میروید مراحلش سختتر میشود و باید برای آن سطوح بالا آموزش ببینید. خدا خیلی بلد است که چطور دین را طراحی کند که هیچوقت حوصلهمان سر نرود. آگاهیهای دینی تمام نمیشود.
روزی که انسان احساس نیاز به حرف تازه نکند مرده است اگرچه هنوز دارد راه میرود
انشاءالله سر راهتان علمایی قرار بگیرند که حرف تازه داشته باشند که از دین بزنند، انشاءالله خودتان همیشه دنبال حرف تازه باشید، خدا به شما میرساند. انشاءالله رفقایی داشته باشید که همیشه حرف تازه به شما یاد بدهند، انشاءالله صفحاتی را در اینترنت گوشیتان دنبال کنید که حرفهای تازه و عمیق به شما یاد بدهند. اینها همهاش دعاست. «هر دم از این باغ بری میرسد، تازهتر از تازهتری میرسد.»
روزی که انسان احساس نیاز به حرف تازه نکند مرده است اگرچه هنوز دارد راه میرود. «بر او نمرده به فتوای من نماز کنید.» انشاءالله باب فهم و فقه دین برایتان باز بشود. امام صادق(ع) میفرماید: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّین» (کافی/ج1/ص32) هر وقت خدا برای کسی خیری بخواهد او را فقیه در دین میکند. منظور از فقیه معنای اصطلاحی خاص آن نیست که بیاید همین درسهای حوزوی را بخواند، ممکن است یک خانم خانهدار باشد. اگر کسی مزۀ علم را چشید دیگر رها نمیکند. چون یک بازی بسیار جذاب است که انسان را سرگرم میکند.
کنجکاوی بچه را از او نگیریم، بگذاریم کنجکاوی بکند و دائماً یاد بگیرد
ما انسانها با کنجکاوی شروع میکنیم. خدا کنجکاوی کودکانۀ شما را هیچوقت از شما نگیرد؛ فقط موضوعاتش ارتقاء پیدا کند. بچه آرام ندارد، همیشه فعال است. زندگی کودک بر محور کنجکاوی است.
بعضیها میگویند بچه در دوران هفتسالِ اول نمیخواهد آموزش ببیند. پس «اطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ» چه میشود؟ بچه در گهواره دارد همهچیز را امتحان میکند؛ این چیست؟ این خوردنی هست یا نه؟ اول همهچیز را با دهان امتحان میکند، چون فعلاً چیزی جز دهان نفهمیده است. از همان زمان به وسیلۀ بازی میتوانید او را آموزش بدهید. کنجکاوی بچه را از او نگیریم، بگذاریم کنجکاوی بکند و دائماً یاد بگیرد. بعد این یادگیریها را در اصلیترین موضوعاتی که بسیار جذاب است ادامه بدهیم.
کسانی که در جلسات دینی و پای منبر مینشینند خیلی عظمت دارند چون میخواهند حرف خدا و دین را یاد بگیرند
خدا خودش خیلی علم را دوست دارد به حدی که رسولخدا(ص) میفرماید: کسی که در راهی میرود که علمی بیاموزد خداوند او را به راهی به سوی بهشت میبرد و فرشتگان بالهای خود را از سر خوشنودی و رضایت برای جویندۀ علم پهن میکنند و هر که در آسمان و زمین است برای جویندۀ علم طلب مغفرت میکند حتی ماهی دریا. «مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ عِلْماً سَلَکَ اللَّهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ یَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِی الْبَحْر» (کافی/ج1/ص34)
کسانی که دهۀ محرم و سایر ایام در جلسات دینی حاضر میشوند و پای منبر مینشینند خیلی عظمت دارند چون میخواهند حرف خدا را یاد بگیرند. مجلس اینها عظیم و نورانی است چون انگیزۀ کسب علم، آنها را در این مجلس نشانده است. بعضی جاها از یکساعت قبل منتظر مینشینند تا جلسه آغاز بشود و این خیلی عظمت دارد و نورانیتش بسیار بالاست.
غیر از قرآن و روایات، بیانات رهبری، یک متن عالی برای مباحثه است
یک متن برای فهمیدن، همیشه قرآن است. یک متن دیگر برای فهمیدن، احادیث و کلام اولیاء خداست. سخنان عالم دینی زمانشناس هم یک متن برای فهمیدن است. در دعای ابوحمزۀ ثمالی عرضه میداریم: «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی» (مصباح المتهجّد/ج2/ص588) خدایا! چرا دیگر به من نگاه نمیکنی؟ شاید چون دیدی من با اهل علم مجالست نکردم من را رها کردی؟ «خَذَلْتَنی» یعنی من را یاری نکردی. یکی از تهدیدهای بزرگ خدا در قرآن برای کفار، گاهی همین یاری نکردن خدا است که ضربۀ بزرگ و سختی است. کسی که خدا او را یاری نکند نابود میشود.
سخنان رهبری را خیلی جدی بگیرید. بیانات رهبری، یک متن عالی برای گفتگو و مباحثۀ شما با همدیگر است این توصیۀ بنده از سرِ حزباللهیگری نیست، بلکه شما را به حکمت و به سخنان یک مرد حکیم دعوت میکنم. امام صادق(ع) فرمود: «الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِن» (کافی/ج8/ص167) حکمت گمشدۀ مؤمن است. شما این حکمت عملی در عرصۀ اجتماعی را در هیچ کتابخانه و در محضر هیچ عالم بزرگواری پیدا نمیکنید. کلمات بیست و یک جلد صحیفۀ امام، هنوز هم غوغاست؛ با اینکه سی سال گذشته، ولی باز بهروز است. بعضیها کتابهای شهید مطهری را میخوانند ولی سخنان امام را نمیخوانند! بنده به این افراد میگویم: چون امام، شهید مطهری را تأیید کرده است، شما کتابهای شهید مطهری را خواندهاید، خب کلمات خودِ امام را هم بخوانید! امام که استاد ایشان بود و ده سال هم بعد از ایشان حرف زده است؛ حتماً حرف تازهتر زده است.
ائمۀ هدی(ع) مینشستند و یکی دیگر برایشان قرآن میخواند، تا خودشان فکر کنند و گریه کنند
متنی که اولیاء خدا برای فهمیدن مطالعه میکردند قرآن است. در روایات زیادی آمده است که ائمۀ هدی مینشستند و یکی دیگر برایشان قرآن میخواند، تا خودشان فکر کنند و گریه کنند، این کار بین آنها رسم بود. اینطور نبود که فقط خودشان بخواندند. مثلاً شخصی پیش امیرالمؤمنین(ع) داشت قرآن میخواند که به سورههایی «حوامیم» رسید یعنی سورههایی که با «ح م» شروع میشود. آقا فرمود به عروسهای قرآن رسیدی. عروسهای قرآن سورههای حوامیم است که آخر سر هم به الرحمن منتهی میشود.
شما که اهل دین و دیانت و معرفت هستید بهتر میتوانید بفهمید چرا اینها عرائس قرآن است؟ آن قاری میگوید وقتی به آیۀ بیست سورۀ شوری رسیدم امیرالمؤمنین(ع) شروع به گریه کرد. امیرالمؤمنین(ع) از بس میفهمید اشک میریخت. در آیۀ «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیر» (شوری،22) صدای نالۀ حضرت بلند شد. اهلبیت(ع) اینطور پای معرفت قرآن زانو میزدند. خُب ما از قرآن چه دریافتی پیدا میکنیم؟ خدا انشاءالله باب فهمش را برای ما هم باز کند.
اگرچه قیام امامحسین(ع) برای امر بهمعروف و نهی از منکر بود اما اصل ماجرای عاشورا بهخاطر حفظ عزّت بود
امام حسین(ع) کلّ کربلا را بهخاطر عزّتش برقرار کرد. جان دادن خودش و عزیزانش و اسارت اهلبیتش بهخاطر عزّت بود. عزّت برای امام حسین(ع) خیلی مهم بود. یعنی اصل ماجرای عاشورا برای عزت بود. البته اصل قیام حضرت برای امر به معروف و نهی از منکر بود اما وقتی نگذاشتند امام حسین (ع) امر به معروف و نهی از منکر بکند، قیام تمام شد. چرا امام حسین(ع) پس از تمام شدن مسئله قیام، تسلیم نشد؟ فرمود «هیهات منّا الذّله»؛ حالا موضوع فرق کرد، الان مسئلۀ عزت و ذلت مطرح شده است.
پس علت عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر نیست. هرچند هفتۀ امر به معروف و نهی از منکر را دهۀ اول محرم گذاشتند اما درواقع، هفتۀ امر به معروف و نهی از منکر از «یومُ الترویه» آغاز میشود، یعنی آن روزی که امامحسین(ع) از مکه به سمت کوفه حرکت کرد. یومالترویه، روزی است که حاجیها به طرف عرفات میروند. امام حسین(ع) در این روز قیامش را آغاز کرد. امام حسین(ع) دربارۀ قیام خود فرمود: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی» (بحار الانوار/ج44/ص229). بلاشک قیام امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر بود. اما حادثۀ کربلا دیگر برای امر به معروف و نهی از منکر نبود. آقا فرمود: من را رها کنید ولی ایشان را محاصره کردند. پس شهادت حضرت برای چه بود؟ خودش فرمود: «هیهات منّا الذّله!» درواقع شعار ایشان عوض شد. پس شهادت امامحسین(ع) در روز عاشورا برای حفظ عزت بود؛ یعنی من با یزید بیعت نمیکنم چون این ذلّت است. دست هم به دست شما نمیدهم، چون این ذلّت است. حاضرم جان بدهم.
حسینِ عزّتمند از دشمن یک شب مهلت میگیرد تا نماز بخواند و قرآن تلاوت کند
حالا این امام حسین(ع) که اصل کربلایش بهخاطر عزّت است، از دشمن خودش یک درخواست دارد. غروب روز تاسوعا دشمن حمله کرد که جنگ را شروع بکند. امام حسین(ع) به حضرت ابوالفضل(ع) فرمود: «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَصْرِفَهُمْ عَنَّا فِی هَذَا الْیَوْمِ فَافْعَلْ لَعَلَّنَا نُصَلِّی لِرَبِّنَا فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ أَنِّی أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ کِتَابِه» (لهوف، سید بن طاووس/ص89) برو از دشمن درخواست کن که یک شب به حسین(ع) مهلت بدهند. حسینِ عزّتمند از دشمن مهلت میگیرد تا نماز بخواند و قرآن تلاوت کند. حضرت فرمود: خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.
امام حسین(ع) همۀ عبادت را در یک مفهوم جمع کرد به نام «قرآن خواندن» نماز هم درواقع قرآن خواندن مؤدبانه است. ثواب قرآن خواندن در نماز، بیشتر از قرآن خواندن در خارج نماز است. اصلاً نماز خواندن یعنی قرآن خواندن.
ببینید قرآن خواندن چقدر ارزش دارد که حسین(ع) از دشمن خودش تقاضا کرد یک شب دیگر به من مهلت بدهید تا قرآن بخوانم. نامردها میخواستند اجازه ندهند. یک نفرشان گفت: اگر ایشان از دین ما خارج بود و میگفت بگذارید ما به سبک دین خودمان عبادت بکنیم اجازه میدادیم، او پسر پیغمبر(ص) است! خجالت کشیدند و یک شب به حسین(ع) مهلت دادند...
خدایا روز به روز تحمل مردم برای ذکر مصیبتهای امامحسین(ع) کمتر میشود؛ منتقم خون حسین(ع) را برسان! آن روضهخوان بزرگ که در کنار خانۀ کعبه از مظلومیت حسین سخن بگوید و دلهای همۀ عالم را متوجه او بکند. «أینَ الطالبُ بدمِ المقتول بکربلا»
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید