مختصات زمان ما و آیندهای که تا ظهور در پیش داریم - جلسه سوم
چرا قدرت، تعیینکنندهترین عاملِ زمانه است؟ / قدرتها وقتی مسلط شدند، همۀ عناصر تأثیرگذار در وضعیت زمانه را در اختیار میگیرند
شناسنامه:
- زمان: 1401/5/9
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: مختصات زمان ما و آیندهای که تا ظهور در پیش داریم
- صوت: اینجا
اگر مسائل جامعۀ خود را جدای از مسائل جهان بررسی کنیم، دچار سادهلوحی یا فریب شدهایم
یکی از فریبهایی که میتواند نوعی سادهلوحی یا حماقت هم بهحساب بیاید-البته اگر بیماری یا غرضورزی خاصی پشت آن نباشد- و باید جلوی آن گرفته شود، این است که ما مسائل جامعۀ خودمان را منهای مسائل جهانی و جدای از مسائل جهان، مورد بررسی قرار بدهیم. ما واقعاً امروز در یک دهکدهای زندگی میکنیم به نام «جهان» که تمام گوشه و کنار این دهکده، مسائلش باهم مرتبط هستند. فقط این نیست که در ارتباطات و رسانههای مختلف با گوشه و کنار دنیا ارتباط پیدا کنیم بلکه واقعاً بین مسائل جهان ارتباط وجود دارد و ما اگر در بحثهای خودمان وضع جهان را در نظر نگیریم دچار خبط و خطا خواهیم شد.
اوضاع ما در کشورمان بیارتباط با اوضاع دیگر قسمتهای جهان نیست. بله البته هرکسی در هرجایی مشکلات خاص خودش را هم دارد ولی ما در جریان سیر تاریخی جهان به این نقطهای رسیدیم که الان هستیم و طبیعتاً اگر بخواهیم تأثیری بر عبور و مرور تاریخ بگذاریم در جامعه و جهان، مسائل مشترکی خواهیم داشت و باید همه را باهم در نظر بگیریم.
بحث ما هم دربارۀ مختصات این زمان هست و زمان یعنی «زمان جهان» نه «زمان جامعۀ ما»! مثلاً الان در تهران چه خبر است، مسائل کلیدی تهران و ایران اگر بخواهد مورد بررسی قرار بگیرد، حتی مسائل کلیدی جهان اسلام اگر بخواهد مورد بررسی قرار بگیرد، حتماً وضع جهان مسیحیت و بلکه همۀ دنیا باید مورد توجه قرار بگیرد. اجازه بدهید یک جمله از حضرت امام در اینباره بگویم که این را به عنوان یک پیشگفتار گفته باشیم و کنار بگذاریم و به بحث خودمان بپردازیم.
امام(ره): در جهان امروز هیچ حادثهای در هر نقطهای که اتفاق میافتد، بدون تأثیر در نقاط دیگر نیست
حضرت امام در آبان سال 1357 قبل از اینکه به ایران بیاید، میفرماید: «هیچ حادثهای در جهان امروز در هر نقطهای که اتفاق میافتد، بدون تأثیر در نقاط دیگر نیست لکن میزان اثرپذیری مردم در نقاط دیگر بستگی به آگاهی و انتخاب خود آنان دارد.» (صحیفه امام/ج4/ص434) این نگاه امام را به عنوان فصلالخطاب عرض میکنم چون بحث ما دربارۀ دهکدۀ جهانی نیست، نمیخواهیم الان به صورت مبسوط در اینباره گفتگو کنیم.
حضرت امام(ره) در این کلام خود، ضمن اینکه قدرت تأثیرگذاری بر زمان و بر روند وضعیت جهانی را محفوظ میداند، اما در عین حال مرتبط دانستن همۀ بخشهای عالم با یکدیگر را تصریح میکنند. یک خط فکریای که آدمهایش کاملاً مشخص هستند و سادهاندیشی و سادهلوحی آنها کاملاً در تاریخ ثابت شده است و نقطهگذاریهایی که اینها در تاریخ انقلاب داشتند هم معلوم است، در این چهلسال انقلاب دنبال این بودند که وضع جامعه و مسائل جامعه و راهحلهای مشکلات جامعه و تحلیل مشکلات جامعۀ ما را از جامعۀ جهانی جدا کنند.
ما در 12سال آموزش و پروش تقریباً مرد و زن جهانی تربیت نمیکنیم و این خیلی زشت است
این یک خطی بود که هنوز هم کم و بیش هست و آثار شومش در بسیاری از رسانهها هنوز موجود است. آثار شومش که البته در آموزش و پرورش غوغا میکند! ما در دوازدهسال آموزش و پروش تقریباً مرد و زن جهانی تربیت نمیکنیم و این برای آموزش و پرورش ما خیلی زشت است. حالا ممکن است این در محیطهای مذهبی ما هم اثر گذاشته باشد.
مرحوم شاهآبادی استاد عرفان حضرت امام میفرمودند که «دین ما را یک دین فردی معرفی کردند نه یک دین جمعی» بنده میخواهم این جملۀ ایشان را تعمیم بدهم-با توجه به درسهایی که از شاگرد آقای شاهآبادی یعنی از حضرت امام گرفتهایم- و عرض کنم که متأسفانه بعضیها ممکن است دین را از یک دین فردی بیاورند و اجتماعی بکنند اما جهانیاش نمیکنند. درحالیکه ما یک مرام جهانی داریم، پیغمبرمان مال همۀ جهان است و الیالابد برای تاریخ است و مال منطقۀ خاصی نیست.
امام زمان ما یک حکومت جهانی خواهد داشت و ما هردفعه که از ایشان یاد میکنیم اصلیترین دعایمان فتح عالم و آزادسازی عالم است. این واقعاً احمقانه خواهد بود اگر این دینی که امام زمان ما دارد، مسائل اساسی و تحلیلهایش محدود بشود به یک منطقه! لذا اگر کسی را دیدید که از پیامبر(ص) یا از أمیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) صحبت میکند و حتی روضه هم میخواند اما جهانی روضه نمیخواند و درگیری أمیرالمؤمنین را در حد یک درگیری قومی یا منطقهای محدود میکند و از أمیرالمؤمنین یکجوری صحبت نمیکند که تمام آحاد عالم بفهمند، این شخص به نوعی دارد به انحراف کشیده میشود.
آیا برای معرفی أمیرالمؤمنین و مسئلۀ امامت، کتاب جهانی هم داریم؟!
بعضیها مسئلۀ ولایت و امامت و مسئلۀ مظلومیت أمیرالمؤمنین را درگیر با دو سه نفر در تاریخ میدانند و میخواهند حقانیت أمیرالمؤمنین را صرفاً بر آن دو سه نفر یا دو سه تا مذهب درون دینی، ثابت کنند و مسئله را حل بکنند. یعنی شما واقعاً أمیرالمؤمنینتان برای جهان حرفی ندارد؟ یعنی الان فکر نمیکنید همۀ جهان تشنۀ أمیرالمؤمنین است؟ آنوقت اگر این جوانها بعد از منبر از من بپرسند «کتاب جهانی دربارۀ أمیرالمؤمنین معرفی کن که همۀ مردم عالم بخواهند این کتاب را بخوانند» آنوقت بنده خیلی کم میتوانم چنین کتابی را معرفی کنم و شرمنده میشوم.
ما یک مذهبی هستیم و یک اعتقادی به أمیرالمؤمنین داریم، یک مذهب دیگری هم هست که آن اعتقاد را ندارد، دربارۀ درگیری این دو مذهب تا کنون دهها یا صدها کتاب نوشته شده است؛ ولی حالا این أمیرالمؤمنین، یک مرد جهانی هست یا نه؟ بله. پس یک کتابی هم دربارۀ أمیرالمؤمنین بنویسید برای همۀ مردم عالم! اگر هم این کار صورت گرفته باشد، در حد گفتن اخلاقیات و فضایل أمیرالمؤمنین است؛ البته مسائل اخلاقی هم همیشه جهانی هستند، اما أمیرالمؤمنین را که بهخاطر اخلاقش نکشتند! آن مسائل اصلیای که أمیرالمؤمنین درگیرش بود-در موضوع امامت و امارت و مدیریت جامعه و در موضوع قدرت- آیا الان حرفی برای جهان ندارد؟
دانشآموزان ما لازم است بدانند که أمیرالمؤمنین امروز چه حرفی برای جهان دارد؟
ما که صدایمان به آموزش و پرورش نمیرسد ولی این را هم عرض کنم که الان بچه شیعه، بیشتر از اینکه بخواهد به اعتقادات رایج در کتابهای ما دربارۀ أمیرالمؤمنین علی(ع) فکر کند؛ که البته اینها هم خوب و لازم است، اما پُرحجمتر از این مباحث اعتقادی دربارۀ امامت، بچههای مدرسهای ما لازم است بدانند که أمیرالمؤمنین امروز چه حرفی برای جهان دارد؟ لعنت خدا به کسانی که مانع میشوند بچههای ما جهانی فکر کنند، جهانی بیندیشند و دین جهانیای داشته باشند. اگر بچۀ ما بعد از 12سال آموزش و پرورش به دانشگاه برود و بعد برود آنطرف و اما دربارۀ علی(ع) حرفی نداشته باشد که برای مردم جهان و برای حل مشکلات جهان بزند، این واقعاً برای آموزش و پرورش ما زشت است.
پس ما وقتی دربارۀ مختصات زمان خودمان صحبت میکنیم، منظورمان «زمان جهانی» است؛ یعنی این عصر در تاریخ بشریت مختصاتش چیست؟ آنوقت اگر نقش خودمان را هم در این زمان، معین بکنیم درواقع نقش خودمان را در جهان معین کردهایم. ما نیامدهایم اینجا که دور خیمۀ أباعبداللهالحسین جمع بشویم و بگوییم که ما به ایشان معتقد هستیم و ایشان امام ما هست و... ما حلقۀ درون گروهی یا درون دینی یا مذهبیِ خاص خودمان نداریم، بلکه ما دور امام حسین و دور کربلا میگردیم و کربلا را مرکز عالم میدانیم و دنبال این هستیم که آن منطقه، انشاءالله مرکز ادارۀ عالم بشود.
از ذاکران اهلبیت(ع) تمنا میکنم جهانی نوحه بخوانند! /ماجرای امامحسین یک ماجرای جهانی است نه منطقهای یا مذهبی
اصلاً بحث ما دربارۀ امام حسین، یک بحث جهانی است نه اینکه یک بحث آئینی، مذهبی خاص و مربوط به اعتقادات خود ما فقط باشد. از ذاکران اهلبیت(ع) و از سینهزنها تمنا میکنم، این نوحههایتان را یکجوری درست کنید و پخش کنید که وقتی همۀ جهان، اینها را شنیدند بگویند «این ترجمهاش چیست؟» وقتی که ترجمه شد، بفهمند ماجرا چیست و اصلاً حسین برای چه به کربلا آمده بود... وظیفۀ ما این است که یکجوری این مطلب را بگوییم که ژاپنیها بفهمند، آفریقاییها بفهمند، آمریکای لاتین بفهمد. مگر تو ندیدی امام حسین(ع) وهب نصرانی را هم با خودش به کربلا برد؟ برای چه یک مسیحی را برداشت و با خودش به کربلا برد؟ این ماجرا به ما میگوید که این قصه محدود به اینجا نیست. مگر ندیدی سر بریدۀ أباعبداللهالحسین(ع) در دیر راهب مسیحی در بین راه شام، چهکار کرد؟ اینها اتفاقهایی نیست که بیحکمت باشد.
بعضیها یکجوری نوحه میخوانند که عموم مردم ایران هم متوجه نمیشوند ماجرا چه بوده است! انگار که این قصه یک ماجرای فوق سرّی بوده و خیلیها از آن سر در نمیآورند! جهانی نوحه بخوانید! در نوحههای خودتان این را بگویید که حسین برای چه به کربلا رفت؟ کلماتی مثل اینکه «تو رفتی با ظلم بستیزی» خیلی محدود و منطقهای است، چرا؟ چون در هر کجای جهان، بالاخره یک چگوارایی در یک مقطع تاریخیای پیدا شده و در مقابل ظلم ایستاده است، یا کسی مثل گاندی پیدا شده در یک جایی و در مقابل ظلم ایستاده است. اگر بخواهیم امام حسین را اینطوری به جهان معرفی کنیم که فرق ایشان با بقیه افراد ظلمستیز معلوم نمیشود! میگویند «خُب این هم اسطورۀ تاریخی شما است، ما هم برای خودمان اسطورههایی داریم!» باید فراتر از این ظلمستیزی برویم، إنشاءالله در شبهای بعد به یک چنین روضههایی اشاره خواهیم کرد.
حالا برسیم به اینکه زمان ما الان چه زمانی است و چه نقشی باید ایفا کنیم، ای کاش ما هم بتوانیم همیشه جهانی باهم صحبت بکنیم. بنده با لسان اَلکَن خودم، سعی دارم این مسئلۀ جهانی بودن را در مباحثم رعایت کنم، چون اگر ما الان یک حرفی در اینجا بزنیم که به درد جهان نخورد، به احتمال زیاد به درد خود ما هم نمیخورد. لذا در اینجور جلسات باید نظریههای علوم انسانی یا علوم اجتماعی جابهجا بشود، باید مطالب بهگونهای باشد که اروپاییها هم این را بفهمند، بقیه در شرق و غرب عالم هم بفهمند. ما در یک جهان کوچکی داریم زندگی میکنیم که این جهان کوچک، یک رئیس باید داشته باشد و این رئیس را ما میشناسیم، ما داریم برایش مقدمهسازی میکنیم.
اربعین در کربلا، همایشهای تخصصی و بینالمللی در موضوعات مختلف برگزار کنیم
بنده چند سالی است که با اساتید دانشگاه کربلا، دانشجویانشان، فرهنگیان و با معلمهای آنجا جلسه میگذاریم و صحبت میکنیم، این را مکرراً خدمت آنها عرض میکنم و میگویم که اینجا یک شهر جهانی است، شما فقط مشغول عزاداری برای خودتان نباشید، از آنها چنین تقاضایی را مطرح میکنم. امسال که مجدداً رفته بودم، یک جوانی از بین آنها آمد و گفت: «از پارسال شروع کردهام دوتا زبان خارجی را یاد بگیرم...» گفتم: آفرین، کربلایی همین است، چون مردم جهان که نمیآیند به تهران از من بپرسند که ماجرای امام حسین(ع) چه بوده؟ میآیند کربلا از تو میپرسند و تو باید به آنها توضیح بدهی...
آنجا در جمع دانشجویان و دانشگاهیان کربلا عرض کردم که شما سالیانه در اربعین، مجمع اساتید دانشگاه در رشتههای مختلف را اینجا در کنار اربعین برگزار بکنید، یعنی اربعین فقط صورت و ظاهر عوامی نداشته باشد و اینطور نباشد که در اربعین، فقط عوام و مردم عادی بیایند، اگرچه خیلی از اساتید دانشگاه و افراد فرهیخته هم در کنار مردم در اربعین هستند، اما همایشهای تخصصی در گروهها و موضوعات مختلف، در کربلا برگزار بشود، چون در آینده، جهان باید از اینجا اداره بشود! تصمیمات سالیانه بگیرید در هر رشتهای اندیشمندان در کنار همدیگر جمع بشوند، هنرمندان دور هم جمع بشوند، زبان مشترک همدیگر را هم بلد هستند، مهندسها یکجا، پزشکها یکجا، اندیشمندان علوم انسانی یکجا، دور هم جمع بشوند. اصلاً معلوم باشد که این اندیشمندان کِی و کجا باید همدیگر را بینند؟ در ایام اربعین و در کربلا. اربعین که فقط میعادگاه عوام و بیسوادها نیست؛ میعادگاه باسوادها هم هست، باسوادها دور هم جمع بشوند، سلام و علیکی بکنند و یک کاری با هم انجام بدهند.
این مطلب را اینجا عرض کردم برای اینکه اگر کسی الان در کشورمان میخواهد برای اربعین کاری بکند، به فکر موکب نباشد، موکب را که عراقیها زدهاند؛ با آن مهماننوازی عجیب و غریب و بزرگوارانهشان. شما اگر میخواهید کاری برای اربعین انجام بدهید، متخصصین رشتههای مختلف را دور أباعبداللهالحسین(ع) جمع کنید تا آنجا باهمدیگر جلسه داشته باشند.
کربلا را تبدیل کنیم به مجمع بینالمللی جهان اسلام
هرچیزی که در حج باید اتفاق میافتاد و اتفاق نمیافتد، در کربلا ما باید رقم بزنیم. حج را نمیگذارند تبدیل به مجمع بینالمللی جهان اسلام بشود، خُب شما کربلا را تبدیل کنید به مجمع بینالمللی جهان اسلام.
مگر ندیدهاید در روایتها دائماً کربلا را با حج مقایسه میکنند؟ اینجا تو آزاد هستی و میتوانی این کار را بکنی، آنجا که نمیگذارند. سعودیها حج را دفن کردهاند و نمیگذارند عالم از آن خبردار بشود. اینجا شما با بیست میلیون نفر به لطف امام حسین(ع) همۀ عالم را خبر کردهای، بچههای امام حسین(ع) کتک خوردند تا یک چنین جمعیتی اینجا جمع بشود، باید از این فرصت استفاده کرد. چه پزشکهای خوبی میروند در کربلا موکب میزنند و کار میکنند، در کنار این کار، یک دورهمی هم برای پزشکها برگزار بشود، یک دورهمی هم مثلاً معمارهای جهان اسلام داشته باشند، یک دورهمی هم اساتید سایر رشتههای علمی... باید معلوم بشود که موضوع اربعین خیلی جدی است و صرفاً یک مسئلۀ تاریخی نیست، این تمهید و مقدمهسازی برای ادارۀ جهان است. اگر زیارتعاشورا فقط یک موضوع تاریخی بود و به آینده کاری نداشت، ما هم اینجا دور هم جمع میشدیم و به آینده کاری نداشتیم، فقط یک سوگواری و یادآوری یک حادثۀ تاریخی بود و تمام! درحالیکه اینطور نیست، ما میخواهیم آینده را بسازیم؛ نه فقط آیندۀ خودمان را بلکه آیندۀ جهان را، چون اصلاً نمیشود آیندۀ خودمان را به تنهایی بسازیم.
طبق سنتهای الهی، بدون توجه به مشکلات جهان نمیتوانیم مشکلات خودمان را حل کنیم
خدا به جامعۀ شما اجازه نمیدهد که با هر ترفندی، مشکلات خودتان را حل بکنی، مگر اینکه این مشکلات را برای جهان حل بکنی، اصلاً خدا اجازه نمیدهد؛ یعنی سنتهای الهی و قوانین طبیعی حیات بشر اجازه نمیدهد! ما نمیتوانیم بگوییم که ما با بقیه چهکار داریم؟! مثل یک دومینو است؛ وقتی آغاز میشود یا همه را نجات میدهی یا خودت هم بدبخت میشوی! باید در فکر این باشی. البته میتوانی یککمی اوضاع خودت را بهتر کنی برای اینکه اینجا پایگاه نجات عالم باشد، تو پیشرفت کنی تا الگو بشوی؛ بله این میشود، ولی آن پیشرفت حسابی و اساسی نخواهد شد. یک خط سادهلوحی در کشور بود که میخواست حساب ما را از جهان جدا کند و ما جهانی نباشیم، مثلاً میگفتند «ما به بقیه چهکار داریم؟ ما فقط خودمان را نجات بدهیم!» اصلاً نمیشود، و خدا اجازه نمیدهد.
اتفاقات را خداوند رقم میزند، تو نمیتوانی حساب خودت را جدا کنی و تنها بروی! مگر شما عبد خدا نیستی؟ این خدا میگوید: من خدای همه هستم، تو میخواهی نوکر من بشوی؟ پس دیگران چه میشوند؟ اگر بخواهی فقط جول و پلاس خودت را جمع کنی، این که یک نوع سکولاریزم است. اگر سیاست را محدود به ایران بدانی، این هم یک نوع ضدانقلابی محسوب میشود، ضدانقلابیِ سکولار. لذا باید جهانی بیندیشیم.
طبیعت قدرت این است که متمرکز میشود؛ یعنی نمیگذارند منتشر بشود
وقتی میگوییم زمان، منظورمان «زمان جهان» است. لذا همانطور که در جلسه قبل عرض کردیم، وقتی بخواهی ببینی مهمترین عامل برای تعیین مختصات زمان چیست، باید سراغ قدرت بروی و قدرت هم همیشه این خاصیت را دارد که متمرکز میشود. قدرت یک خاصیتی دارد که نمیگذارند این قدرت منتشر بشود. کسی به کمتر از قدرت مطلقه راضی نیست، لذا هرکسی هر کجا قدرت پیدا بکند، این قدرتها یا باهم میسازند، یا باهم دعوایشان میشود تا بالاخره قدرت را یکی در دست بگیرد. خاصیت قدرت این است. چون هرکدام از این قدرتها، یک تعارضی با قدرت بغلی پیدا میکنند؛ آدمهایی که قدرتطلب باشند نوعاً نمیتوانند مثل آدم باهمدیگر رفتار بکنند لذا باهمدیگر تعارض پیدا میکنند.
اگر شما طبع حیات بشر و جوامع بشری را بشناسی، میدانی که الان یک قدرت برتر در جهان وجود دارد و همۀ آنهایی که اطلاعات و اخبارشان یکذره قوی هست این را میدانند، حالا بعضیها به آن میگویند «صهیونیسم بینالملل» یا مثلاً بعضی از فرانسویها به آن میگویند «حلقۀ لندن، واشنگتن، تلاویو» این همان چیزی است که ما به آن میگوییم «صهیونیستها» اعضای آن جنبشی که اخیراً در فرانسه راه افتاده بود، میگفتند که جهان را همین «حلقۀ لندن، واشنگتن، تلاویو» دارند اداره میکنند و ما میخواهیم فرانسه را از دست اینها نجات بدهیم. میگفتند اگر روسیه و ایران و فرانسه بههم بپیوندند قدرتی ایجاد میکنند در مقابل این قدرت.
بحث «جهاد کبیر» در قرآن، به موضوعِ «تمرکز قدرت» مربوط میشود
بگذارید همین مطلب را با ادبیات قرآن کریم خدمت شما عرض کنم. در قرآن کریم یک آیه داریم که از جهاد کبیر صحبت میکند، جهاد کبیر در قرآن بزرگتر از جهاد اکبر است، چون جهاد اکبر نسبت به جهاد اصغر است که بزرگتر یا اکبر نامیده میشود، یعنی بزرگتر از جهاد اصغر است، ولی ممکن است این جهاد، چند تا مرحلۀ بزرگتر هم داشته باشد. پس جهاد اکبر نسبت به جهاد اصغر، بزرگتر است اما خودش «کبیر» نیست. غیر از آن، یک جهاد دیگر هم داریم که «جهاد کبیر» است.
جهاد کبیر در قرآن جهاد با شمشیر نیست، بلکه به پیامبر(ص) میفرماید: «فَلا تُطِعِ الکافِرینَ وَجاهِدهُم بِهِ جِهادًا کَبیرًا» (فرقان/52) از کافران اطاعت نکن و جهاد کبیر انجام بده. این آیه مربوط به مکه است، پیغمبر اکرم(ص) سر چه موضوعی باید از کافران اطاعت نکند و جهاد کبیر بکند؟ موضوع این آیه چیست؟ آیا کافران به پیامبر(ص) گفتند که بیا بتهای ما را بپرست؟ ایشان قبل از بعثت و در ایام جوانی هم این بتها را نمیپرستید. آیا آنها گفتند: یا رسولالله، بیا مثلاً شراب بخور؟ و خدا هم بفرماید: یکوقت از آنها اطاعت نکنی!
کافران چه گفتند که پیامبر نباید از آنها اطاعت بکند و لازم است در این راه، جهاد کبیر بکند؟ یعنی خیلی محکم در مقابل آنها بایستد و با حرف آنها مخالفت کند. این حرف جز با یک مبارزۀ جدی و عمیق از بین نمیرود. قصۀ این جهاد کبیر چه بوده؟ کافران به پیامبر(ص) چه گفته بودند که پیامبر(ص) نباید آنها را اطاعت کند و باید جهاد کبیر بکند؟ آنها حرفشان این بود که میگفتند: یا رسولالله، شما پیغمبر هستی، آدم شایستهای هم هستی، باشد! شما پیغمبر مکه باش ولی به خدا بگو یک پیغمبر هم برای طائف بفرستد یک پیغمبر هم برای مدینه بفرستد، یعنی این قدرت تقسیم بشود. همین! دعوایشان سرِ این بود. جهاد کبیر در قرآن، ایستادگی در مقابل این حرف است. چون قدرت باید متمرکز باشد، اصلاً نمیشود قدرت متمرکز نباشد، قدرتها دعوایشان میشود و بالاخره به یک تمرکزی میرسانند، این طبیعت قدرت است، دین هم مطابق طبیعت حیات بشر است.
اگر میشد که قدرت چند تکه باشد، چندتا قدرتِ بیارتباط باهم یا حتی مسالمتآمیز باهم، در جهان وجود داشته باشند، خداوند هم یک چنین طرحی را برای پیغمبرهای خودش مطرح میکرد؛ خصوصاً برای آخرین پیامبر. پس ببینید چقدر این حرف برای خداوند سنگین است که در مقابلش «جهاد کبیر» را میفرماید. چون قدرت باید یکجایی متمرکز باشد؛ این خاصیت و طبیعت قدرت است، تجمیع قدرت مثل جمعشدن آب در سراشیبی است که آبها از همۀ درّهها خودبهخود میروند و آنجا میایستند. پس فکر نکنید که صهیونیستها خیلی هنر کردهاند و این قدرت را بهدست آوردهاند. بلکه آنها از بیحالی و نابیداری بقیۀ امتها سوءاستفاده کردهاند.
در پروتکلهای دانشوران صهیون یکی از جملاتی که در مقدمهاش دارد این است که صهیونیستها میگویند وقتی دولتها و قدرتها داشتند ما یهودیها را در جهان پراکنده میکردند (از بس که اینها مفسد بودند و در هر جامعهای فساد میکردند) ما فکر میکردیم این بلای آسمانی برای ما است، ولی هرکدام از ما در کشورهای مختلف رفتیم و طلافروش و جواهرفروش شدیم و وقتی راه کشورهای مختلف به هم باز شد، ما شدیم تاجرهای بینالمللی، و آنوقت سلطه پیدا کردیم.... بعد هم دور هم جمع شدند و برای ادارۀ عالم، نقشه ریختند. الان هم دارند جهان اداره میکنند. البته از وقتی انقلاب ما قدرت گرفته، مانع آنها شده و دارند نابودی خودشان را میبینند.
خاصیت قدرت این است که در جهان، متمرکز میشود
پس خاصیت قدرت این است که در جهان، متمرکز میشود. قدرتها هم وقتی میخواهند با هم در بیفتند، طبیعتاً ضعفا را زیر پای خودشان لِه میکنند. کمااینکه انگلیسیها وقتی میخواستند به کشورهای دیگر از جمله ایران حمله کنند، سربازهای هندی را جلو میفرستادند که این بدبختها کشته بشوند برای منافع انگلستان! پس وقتی قدرتها باهم مبارزه میکنند ضعفا را این وسط، نفله میکنند.
بالاخره قدرتها یا باید باهمدیگر کنار بیایند و یک قدرت بشوند، یا اینکه یکی برود زیر بار یکی دیگر. الان بین قدرتها یک تعارضی در جهان پدید آمده است. وقتی شما اینجا پهباد آمریکایی را میزنی یا اینکه پایگاه آمریکا را با موشک میزنی و معلوم میشود که واقعاً آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، قدرتهای دیگر هم از آنطرف بلند میشوند و یک حرکتهای دیگری انجام میدهند و دوباره معلوم میشود که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
قدرتها وقتی مسلط شدند، تمام عناصر فعال و تأثیرگذار بر جامعه را تحت تأثیر قرارمیدهند
قدرتها وقتی در یک جایی مسلط شدند، تمام عناصر فعال یک جامعه، تمام عناصر تأثیرگذار بر یک جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند، لذا دین را هم قدرتها تحت تأثیر قرار میدهند. همیشه در طول تاریخ، قدرتها با دین و پیامبران الهی مخالفت کردهاند. البته دین، میتواند این قدرت را به مردم بدهد که قدرتها را به زیر بکشند که دربارۀ نرمافزارش، صحبت خواهیم کرد.
بنده معتقدم هر مسئلۀ مهمی که وجود دارد، خداوند باید در قرآن به آن پرداخته باشد و اهمیت آن را مشخص کرده باشد. چون خدا خودش فرمود «لَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ» (انعام/59) هیچ خشک و تری نیست مگر اینکه در این کتاب آشکار هست. خُب وقتی ما میگوییم که «مهمترین عامل تعیینکننده در زمان و در هر عصری، قدرتها هستند» این در کجای قرآن آمده است؟ میفرماید «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) در هر امتی یک پیامبر فرستادیم که خدا را عبادت کنید و از طاغوت اجتناب کنید، نگذارید کسی به شما زور بگوید، نگذارید هیچ قدرتی پیدا بشود که بر شما مسلط بشود و بر شما طغیان بکند. میفرماید من هر پیغمبری را فرستادم این را گفته است پس این خیلی مهم است؛ دستور همۀ انبیاء است، که باید اجتناب کنید از طاغوت. آیتالله جوادی آملی میفرماید که اجتناب از طاغوت، خون میخواهد، جنگ میخواهد... طاغوت که تو را همینطور رها نمیکند تا همینجوری با او مخالفت کنی و از او اجتناب کنی!
چرا تعیینکنندهترین عامل در وضعیت زمانه، قدرت است؟ چون قدرتها همۀ عوامل زمان را بهکار میگیرند
چرا قدرتها تعیینکنندهترین عامل هستند برای وضعیت زمان؟ برای اینکه همۀ عوامل زمان را به کار میگیرند. دوتا روایت در این زمینه برای شما بخوانم. أمیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: مردم به قدرتهای سیاسی شبیهتر هستند تا به پدران خودشان «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» (تحفالعقول/ص208) پدر و مادر چقدر روی ما تأثیر دارند؟ خیلی زیاد! فرهنگ اجتماعی کمتر از بابا و مامان تأثیر دارد ولی در اینجا أمیرالمؤمنین میفرماید که مردم به امراء خودشان شبیهتر هستند. نه اینکه قیافهشان شبیه آنها بشود، بلکه آنها نمیگذارند که فرهنگ و تربیت برای تو باقی بماند! یکی از این جهت که خود انسانها وقتی قدرت را دست کسی ببینند او را منطقی تلقی میکنند یا مرعوبش میشوند، یا متأثر از بازیهای او میشوند و شبیه او میشوند. یا او به زور یک چیزی را تحمیل میکند، یا اینکه انسانها با فریب او، به شکل او در میآیند یا انسانها مرعوبش میشوند یا اینکه اصلاً این قدرت، مقبول است.
آنهایی که بدون توجه به معادلۀ قدرت، کار فرهنگی میکنند درواقع سرِ کار هستند! باید اول حساب قدرت را برسیم. امیرالمؤمنین(ع) در کلام دیگری میفرماید: «اَلنّاسُ بِزَمانِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ» (شرحنهجالبلاغه ابنابیالحدید/ج129/ص209) مردم به زمان خودشان شبیهترند تا به پدران خودشان. یعنی زمانه آنقدری که ما را تربیت میکند، پدر و مادر نمیتوانند ما را تربیت کنند. بر این اساس، آیا کار تربیتی مقدم است یا کار سیاسی؟ خب معلوم است «کار سیاسی» مقدم است.
پیمان مردم مدینه با پیامبر برای هجرت، درواقع پیمان برای قدرتِ پیامبر بود
پیغمبر اکرم(ص) وقتی میخواستند به مدینه بروند، اولین اقدامی که انجام دادند چه بود؟ آیا برای ساخت مسجد اقدام کردند تا در آنجا کار تربیتی بکنند؟ وقتی که پیامبر(ص) در پیمان عقبۀ دوم، با حدود هفتاد نفر که از مدینه آمده بودند، قرارداد بستند، اولین اقدام ایشان چه بود؟ اولاً خود آن قرارداد، کاملاً یک اقدام سیاسی بود و قرارداد قدرت بود. رسول خدا با مردم مدینه قرارداد بستند که آیا حاضرید خودتان را فدای من بکنید یا نه؟ فدای شخص پیغمبر! و آنها پیمان بستند. (فَقَالَ: بَایَعُونِی عَلَى السَّمْعِ وَ الطَّاعَةَ فِی النَّشَاطِ وَ الْکَسَلَ وَ عَلَى النَّفَقَةِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ... وَ عَلَى أَنَّ تَنْصُرُونِی إذَا قَدِمْتَ عَلَیْکُمْ یَثْرِبَ تَمْنَعُونِی مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکُمْ وَ أَزْوََاجُکُمْ وَ أَبْنََاءَکُمْ وَ لَکُمْ الْجَنَّةَ؛ دلائل النبوه/ج2/ص443)
یا رسولالله، خُب این حرف یکمقدار سنگین است، شما حداقل میگفتید «پیمان میبندم سرِ اینکه شما عبد خدا باشید، معرفت به خدا پیدا کنید، اخلاقتان درست بشود، نماز بخوانید، به یکدیگر ظلم نکنید...» چرا سرِ موضوع قدرت، با آنها قرارداد بستید؟ خُّب وقتی پیغمبر قدرت نداشته باشد، آن مسائل هم قابل تحقق نخواهد بود. لذا پیمانی که پیامبر قبل از هجرت با مردم مدینه بستند، پیمان قدرت پیغمبر بود، دفاع از پیغمبر بود. آیا حاضر هستید از همۀ هستیتان برای شخص پیغمبر بگذرید؟ آنها هم گفتند: بله یا رسولالله، حاضریم.
بعد از هجرت هم هرکسی مسلمان میشد باید به مدینه میآمد. آقا نمیشود ما همینجا از راه دور، به شما ارادت داشته باشیم؟ نه، باید به مدینه بیایید و اینجا زندگی کنید چون الان باید پیغمبر قدرت پیدا کند. تا سال دهم هجری که هنوز قدرت پیغمبر، تثبیت نشده بود، واجب بود هرکسی مسلمان میشود به مدینه برود و الا اسلامش قبول نبود، ولو اینکه مجبور باشد زن و بچه و کارش را هم رها کند. هرکسی هم به مدینه میآمد، حق نداشت از مدینه بیرون برود. لذا مردم آمدند به پیامبر(ص) گفتند: حدود شهر را مشخص کنید تا ما دقیقاً بدانیم تا کجا میتوانیم فاصله بگیریم. و پیامبر(ص) هم یک نفر را مأمور کرد تا مرز مدینه را مشخص کند. به تعبیر ما، مدینه برای حدود نُه سال، تبدیل به یک پادگان شده بود! چرا؟ چون پیغمبر میخواهد دینش را برقرار کند، مگر بدون قدرت میشود؟ بدون قدرت که نمیشود دین را برقرار کرد. اینطور بود که پیامبر(ص)، زمانه را تغییر داد.
اولین اقدامات پیامبر(ص) در مدینه چه بود؟ کار فرهنگی یا به دست گرفتن قدرت؟
پس پیمان عقبه، درواقع پیمان برای قدرت پیامبر بود که ایشان وسیله بشود برای هدایت انسانها و برقراری دین... بعد از اینکه این پیمان را بستند و بنا شد که پیامبر(ص) به مدینه بروند، حضرت به آنها فرمودند: خُب حالا رؤسای مدینه را تعیین کنیم... یا رسولالله! هنوز که همه مسلمان نشدهاند. حالا شما بیایید اینجا کار فرهنگی و کار تربیتی بکنید و به مردم آگاهی و آموزش بدهید، تا کمکم اینها جذب بشوند، اصلاً با اخلاق خوبِ خودتان مردم را جذب کنید. یا رسولالله شما الان چرا دارید فرماندار و شهردار برای مدینه تعیین میکنید؟ چون میخواهم ادارۀ شهر را انجام بدهم. خُب حالا مدینه چند قسمت است؟ دوازده قسمت (مثلاً مانند اینکه دوازده پارچه آبادی در کنار هم باشند) حضرت فرمود: از بین خودتان، دوازده تا رئیس برای این دوازده بخش مدینه تعیین کنید. شما تعیین میکنید یا من بگویم؟ گفتند: خود شما تعیین کنید. جبرئیل امین دوازدهتا اسم آورد یعنی از بین همان هفتاد و چند نفر، دوازده نفر را انتخاب کرد و به پیامبر اعلام کرد. رسول خدا(ص) فرمود: اسم این دوازده نفر را جبرئیل امین آورده است؛ من نگفتهام، پس کسی نارحت نشود. معلوم میشود که این بحثها همیشه بوده است. به تعبیر ما، انگار شورای نگهبان خداوند، خودش مستقیم انتصاب کرده است. آن دوازده نفر رفتند و مسئولیت شهر را به عهده گرفتند و بعد از مدتی هم خود رسولخدا(ص) به مدینه تشریففرما شدند.
حالا این دوازده نفری که جبرئیل امین اسمشان را آورده بود، همهشان عالی بودند؟ سرنوشت اینها چه شد؟ ششتای آنها پای رکاب پیغمبر شهید شدند، دوتای آنها هم پای رکاب أمیرالمؤمنین شهید شدند، یکی دوتایشان هم آمدند درِ کوچۀ بنیهاشم تا أمیرالمؤمنین را بهزور به مسجد ببرند! پس میشود از بین کسانی که خداوند توسط جبرئیل امین انتصاب کرده است، بعضیهایشان هم خراب بشوند!
چرا ولایت، اصل دین است؟ چون ولایت سیستمی است برای تنظیم قدرت
پس اول باید قدرت درست بشود؛ و الا قدرتها نمیگذارند بقیه موارد درست بشود. این ماجرای اصلاح قدرت، اینقدر تأثیرش در بقیۀ موارد، زیاد است، به همین دلیل قرآن میفرماید «اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغوت» راستی چرا ولایت، اصل دین است؟ چون ولایت سیستمی است برای تنظیم قدرت. تا قدرت تکلیفش معلوم نشود، بقیه موارد هم درست نمیشود.
امام صادق(ع) داشتند حج مردم را نگاه میکردند، مردم گروه گروه برای طواف میآمدند و جمعیت زیادی بودند. حضرت فرمودند: در جاهلیت هم همینجوری مردم طواف میکردند! امام صادق(ع) درحالی این را گفتند که میدانستند در حجّ دوران جاهلیت، کلی خرافات بود، مثلاً بعضیها برهنه طواف میکردند، خون قربانی را به در و دیوار کعبه میمالیدند، سجدهشان حالت درازکش روی زمین بود، ولی در زمان امامصادق(ع) هیچکدام از آن خرافات نبود. اما حضرت، آن حج را به حج دوران جاهلیت تشبیه کردند و فرمودند: بله این همان حج جاهلیت است! پرسیدند: چطور؟ حضرت فرمود: حجی حج جاهلیت نیست که هدفش مشخص باشد. گفتند هدف حج چیست؟ فرمود: حج برای این است مردم دور هم جمع بشوند بعد از اینکه رفتند طواف کردند و سعی کردند و رمی و الی آخر، بیایند خدمت امام زمانشان بگویند: ما آماده هستیم برای کمک به شما، شما امر بدهید، فرمان بدهید. بعد امام دستور بدهد این کار را بروید بکنید، آن کار را بکنید. (نَظَرَ إِلَى النَّاسِ یَطُوفُونَ حَوْلَ الْکَعْبَةِ فَقَالَ هَکَذَا کَانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ یَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَنْفِرُوا إِلَیْنَا فَیُعْلِمُونَا وَلَایَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نُصْرَتَهُم؛ کافی/ج1/ص392) امام باقر (ع) فرمود: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام»(کافی/ج4/ص549) تمام شدن و تکمیل شدن حج، به ملاقات امام است.
کل هرم قدرت باید صالح باشد تا زمانه را بهسوی صلاح ببرد
در سخنان حضرت امام(ره) هست که میفرماید عامل اصلی بدبختی یک ملت، هیئت حاکمۀ آن است... آن است که فساد را به همهجا میزند! البته در هیچ کشوری، قدرت یک نقطه نیست، بلکه یک هِرمی دارد، و این هرم قدرت، کلشان باید صالح باشند. یعنی کل هِرم قدرت باید صالح باشد نه فقط رأس هرم قدرت. اگر قدرت تعیینکنندهترین عامل است، کل هرم قدرت باید صالح باشد تا زمانه را به سوی صلاح و سداد پیش ببرد. این حرف خیلی مهم است و چون خیلی مهم است باید ببینیم این را در کجای قرآن نوشته است؟ باید یک آیۀ خیلی مهم از قرآن برایش بیاوریم.
یک آیه در قرآن هست و اهمیتش در این است که میگویند وقتی این آیه آمد پیغمبر فرمود: پیر شدم! «شَیَّبَتی سورةُ هود» (تفسیر کنز الدقائق/ج6/ص250) در تاریخ آمده است که پیغمبر(ص) دیگر تا آخر عمرش لبخند نزد. آن آیه در مورد پاکیِ هرم قدرت است. میفرماید «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ» این راه را ادامه بده، اما همانطوری که به تو دستور دادهام؛ نه هرجوری
عبارت «وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْت» در جای دیگری از قرآن هم هست (شوری/12) اما در سورۀ هود، یک نکتۀ اضافه دارد که پیغمبر را پیر کرده است؛ میفرماید «وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» آنهایی هم که همراه تو هستند باید همینجوری استقامت بورزند و ادامه بدهند. حالا ربط این آیه به قدرت و هرم قدرت چیست؟ «قدرتِ فاسد» یک اصطلاحی در قرآن دارد به نام طاغوت، در این آیه هم درواقع همین را میفرماید: «وَ لا تَطْغَوْا» یعنی طغیان نکنید. یعنی ای پیامبر، خودت و آن کسانی که همراه تو هستند، نباید طغیان کنید. به تعبیر ما، یعنی کلّ هرم قدرت نباید طغیان کند.
فلسفۀ بعثت انبیا جلوگیری از قدرتِ طغیانگر است / بعضیها وقتی به قدرت رسیدند طغیان میکنند؛ مثل برخی از نمایندگان مجلس!
اصلاً فلسفۀ بعثت انبیاء جلوگیری از قدرت طغیانگر است؛ یعنی قدرتی که دارد زور میگوید، قدرتی که دارد از حد خودش فراتر میرود. ما باید تکلیف این قدرت را مشخص کنیم. «وَ لا تَطْغَوْا» یعنی طغیان نکنید. خدا به پیغمبرش میفرماید «وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» اطرافیان تو هم طغیان نکنند؛ یعنی حالا که قدرت پیدا کردهاند و کار دستشان افتاده است، خودشان طغیان نکنند. مثل آن نمایندۀ مجلسی که مردم به او رأی دادهاند و عمامه هم به سر دارد، اما حالا که به مجلس رفته، اسم مردم را میگذارد گروه فشار! یعنی به مردم توهین میکند.
میگوید: ما اگر شفافیت در مجلس اجرا کنیم گروه فشار، به ما فشار میآورند و دیگر به ما رأی نمیدهند. خُب همین گروه فشار به تو رأی دادهاند، یعنی گروه فشار هستند! حالا که بالا رفتی، طغیان میکنی و توهین میکنی! شما نوکر این مردم هستی، حالا اربابت یک دادی هم سرت بزند! اصلاً میخواهد تو را به عنوان نوکر، عوض کند. مگر مردم ارباب شما نیستند؟ مگر نمایندگان مجلس نوکر مردم نیستند؟ خوب مردم میخواهند نوکرشان را عوض کنند و یک نوکر دیگر میخواهند بیاورند. بقیه هم همینطور هستند، همۀ مسئولین نوکر مردم هستند. هرکسی نمیتواند نوکری بکند برود یک شغل دیگر، انتخاب کند؛ اینهمه شغل هست. اصراری هم نیست که شما حتماً باشید! مردم ولیّنعمت شما هستند، صدقۀ سر اینها شما داری حقوق میگیری. طغیان نکن!
«وَ لا تَطْغَوْا» طغیان نکنید... پیامبر اکرم(ص) میفرماید «این آیه پیرم کرد...» حضرت امام دوبار این آیۀ قرآن را تقریباً با همین توضیحات در سخنرانیهای خودشان گفتند.
قدرت، تعیینکنندهترین عامل برای صلاح و فساد یک ملت است. بعد این قدرت، وضعیت زمان را تعیین میکند. سؤال اصلی بحث این بود که زمانۀ ما چه زمانهای است؟ ما طرداً للباب بحث کردیم از اینکه «چه عواملی در وضع زمان ما تعیینکننده هستند؟» گفتیم که قدرتها در وضع زمان تعیینکننده هستند. حالا اینکه در زمان ما، عامل تعیینکنندهاش قدرت فاسد صهیونیست جهانی است، و هم اینکه «الان وضع زمان ما چگونه است؟» بماند برای جلسه بعد. و اینکه آیا ما میتوانیم زمان را تغییر بدهیم؟ ما میتوانیم بر قدرتها فائق بیاییم؟
راستی اصلیترین کاری که ما الان باید بکنیم چیست؟ اصلاً زمان ما چه زمانهای است؟ یکبار أمیرالمؤمنین علی(ع) رفتند خانهنشینی کردند و به اصحابشان هم فرمودند «ساکت باشید و حرف نزنید، دیگر نمیشود این قدرت را جابهجا کرد» خُب ما الان چهکاره هستیم؟ اولاً زمان ما چه زمانی است؟ زمان سر بریده شدن است یا زمان سرافرازی؟ خاصیت زمان ما در حد و اندازههای جهانی چیست؟ نقش ما چیست و ما باید چهکار بکنیم؟ دینمان را هم متناسب با زمان باید ببینیم چه دستوراتی به ما داده است.
زمان ما زمانی است که روضۀ سه سالۀ حسین(ع) را میشود جهانی کرد
بهطور خلاصه عرض کنم که زمان ما زمانی است که روضۀ سه سالۀ أباعبداللهالحسین(ع) را میشود جهانی کرد. أباعبداللهالحسین(ع) یک دختر سه ساله دارد که در جهان غوغا بپا کرد. آن سرزمین شام که در اختیار معاویه بود و وقتی امام زینالعابدین(ع) فرمود «من فرزند پیغمبر هستم» مردم شام گفتند که رسول خدا مگر فامیلی غیر از معاویه هم داشته؟ او خودش را جا انداخته بود به نام فامیل پیغمبر. بعد از این ماجرا بود که مردم شام، تازه آگاه شدند.
آن مردم شام که در دلشان کینههایی از أمیرالمؤمنین علی(ع) داشتند، أباعبداللهالحسین با یک پدیدۀ عاطفی و انسانی، این شام را فتح کرد. الان که هزار و چهارصد سال است تحولات و تغییرات زیادی در عالم رخ داده است، وقتی میروی به آنجا میگویند: مذهب ما علوی است، و از همۀ دین، علی(ع) را میشناسیم... ببینید سه سالۀ حسین(ع) در آنجا چه غوغایی کرد!
أباعبداللهالحسین(ع) با یک ادبیاتی با جهان صحبت کرد ولی ما هنوز شروع نکردهایم روضههای جهانی بخوانیم. امامحسین(ع) با یک بخشی از حماسۀ عاشورایش، شام را آورد اینطرف. همین پدیده را شما میتوانید در جهان معرفی کنید؛ پدیدۀ سهسالۀ أباعبداللهالحسین! آیا این کودک سهساله، تنها بوده؟ نه با خانواده بودند. چه بر آنها گذشته است؟ مسیر این کاروان کجا بوده؟ ماجرای خانوادۀ حسین و اهلبیت عصمت و طهارت، ماجرای فوقالعادهای است، یک قسمت کوچکش این است که فاطمۀ بنتالحسین میفرماید: وقتی به شام رسیدیم، یزید ملعون دستور داد ما را در یک زندانی بردند که وقتی آفتاب میشد از گرما در امان نبودیم و وقتی سرد میشد از سرما در امان نبودیم. ظاهراً فقط موضوع خرابه نبوده است؛ بلکه آن خرابه برای چند روز بوده که مردم بیایند و مسخره کنند و بروند و خانوادۀ حسین را تحقیر کنند...
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید