۰۱/۰۵/۱۲ چاپ ایمیل و پی دی اف
مختصات زمان ما و آینده‌ای که تا ظهور در پیش داریم - جلسه چهارم

یکی از راه‌های زمان‌شناس شدن، شناخت سنت‌های حاکم بر حیات بشر است/ طبق سنت‌های الهی، وقتی خدا به جامعه‌ای نعمت معنوی داد، به‌همان نسبت از آنها امتحان می‌گیرد

شناسنامه:

  • زمان: 1401/5/10
  • مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
  • موضوع: مختصات زمان ما و آینده‌ای که تا ظهور در پیش داریم
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان در دهۀ اول محرم در دانشگاه امام‌صادق(ع) سلسله‌ مباحثی را با موضوع «مختصات زمان ما و آینده‌ای که تا ظهور در پیش داریم» آغاز کرده است. در ادامه، فرازهایی از جلسه چهارم این مبحث را می‌خوانید:

معرفی سه راه مهم برای زمان‌شناس شدن /  راه اول: کلان‌نگری و جامع‌نگری   

در این جلسه می‌خواهیم به این سؤال به‌طور مشخص پاسخ بدهیم که ما برای زمان‌شناس‌شدن چه‌کار باید کنیم؟ چگونه ذهن و نگاه خودمان را پرورش بدهیم به حدی که بتوانیم زمان‌شناس باشیم. چون زمان‌شناسی یک قدرت و استعدادی است که خدا به بعضی‌ها اصلاً نداده است و به‌قول رهبر انقلاب، بعضی‌ها هیچ‌وقت هم این قدرت را پیدا نمی‌کنند.

سه راه اساسی را می‌خواهم برای زمان‌شناس‌شدن خدمت شما پیشنهاد بدهم. راه اول این است که اساساً باید کلان‌نگر باشیم و روندها را مطالعه کنیم و فراز و فرودها را بتوانیم مطالعه کنیم، جامع‌نگری کنیم و بتوانیم از بالا نگاه کنیم. همۀ اینها تحت عنوان «عقل» در دین آمده است. می‌دانید که عقل چقدر در دین ما ارزش دارد به حدی که عبادت هر کسی را هم به اندازۀ عقلش از او قبول می‌کنند.

هر کسی بخواهد به تکلیفی برسد، باید با عقلش به آن تکلیف برسد، و الا اگر با عقلش به ضرورت آن تکلیف نرسد، این تکلیف انجام دادن او هم زیاد ارزشمند نخواهد بود. البته ممکن است با عقل خودش به جزئیات آن تکلیف نرسد، مثلاً اینکه چرا نماز صبح دو رکعت هست و سه رکعت نیست؟ یا اینکه چرا با صدای بلند باید خواند؟ ممکن است به جزئیات آن تکلیف نرسد، ولی به کلان آن تکلیف باید با عقل خودش برسد تا همان نمازش قیمت پیدا کند.

مثلاً باید به این برسد که حتماً روح انسان نیاز داشته که دستور بشنود که خدا دستور داده است و الا دستور نمی‌داد و پیشنهاد می‌داد، مثل پزشکانی که نسخه می‌دهند و پیشنهاد می‌دهند دیگر دستور نمی‌دهند و تهدید هم نمی‌کنند و اگر نسخۀ پزشک را انجام ندادی، عذرخواهی هم لازم نیست.

به یک معنا، تعقل یعنی کلان‌نگری. «أَعْقَلُ النَّاسِ أَنْظَرُهُمْ فِی الْعَوَاقِب‏» (غررالحکم/3367) عاقل‌ترین انسان‌ها کسی است که به عاقبت، بیشتر بیندیشد، یعنی دوراندیشی.

غرق شدن در جزئیات، مهم‌ترین آسیب و مانع کلان‌نگر شدن است

مهم‌ترین آسیب و مانع کلان‌نگر شدن و مهم‌ترین آسیب و مانع برای دیدنِ روندها، غرق شدن در جزئیات است. البته جزئیات هم واقعیت دارند و جدی هم هستند، مثلاً اینکه ببینیم الان ما در چه مقطع زمانیِ خاصی هستیم و چند تا حادثه ما را درگیر کرده است؟

هیچ پدر و مادری نباید درگیر در جزئیات باشند و از کلیت زندگی فرزندشان و از آیندۀ فرزندشان غافل بشوند. اگر درگیر جزئیات بشوند نمی‌توانند فرزندشان را تربیت کنند. هیچ مدرسه‌ای نباید با بچه‌ها در جزئیات همراه بشود، اگر هم یک مربی یا معلمی چند قدم با بچه‌ها در جزئیات همراه شد، بلافاصله باید بچه‌ها را به سطح عالی بکشاند.

روان‌شناس‌ها می‌گویند: یکی از سؤال‌هایی که بچه‌ها در سن حدوداً چهارده‌سالگی می‌پرسند این است که جوان‌ها در این سن و سال می‌گویند «خدا اصلاً چرا ما را آفرید؟» و جالب این است که در همۀ جهان این اتفاق می‌افتد. نمی‌دانم در مدارس الان چگونه دارند با این سؤال برخورد می‌کنند؟ خداوند به‌صورت طبیعی و غریزی، یکی از پرسش‌های بسیار کلان و فیلسوفانه و عارفانه را در وجود انسان قرار می‌دهد. معمولاً هم کسی به این سادگی جواب این سؤال را پیدا نمی‌کند.

اینکه خیلی‌ها جواب این سؤال را پیدا نمی‌کنند، به این دلیل است که از قبل، ذهن دانش‌آموز آماده نیست برای کلان‌نگری! اساساً کُل‌نگری از چهار پنج سالگی پدید می‌آید. مثلاً از حدود پنج‌سالگی کم‌کم بچه می‌تواند بفهمد «شهر» یعنی چه؟ چون شهر یک مجموعه است که درک مفهومش نیاز به کل‌نگری دارد. مثلاً وقتی به او می‌گویی «ما آمدیم تهران» می‌گوید تهران کو؟ می‌خواهد یک چیزِ خاص به او نشان بدهی. مسیر رشد شناختی یک‌جوری است که انسان به‌سهولت به اینجا نمی‌رسد. اگر بچه‌ها خیلی غرق بازی و درگیری‌ها باشند ممکن است سِیر به کلان‌نگری پیدا نکنند. بعضی‌ها هم متأسفانه تا آخر عمر کلان‌نگر نیستند.

روش شبکه‌های ماهواره‌ای مثل بی‌بی‌سی این است که شما را درگیر جزئیات کرده و از کلان‌نگری باز می‌دارند

بنده دربارۀ ماهواره و شبکه‌های خارجی مثل بی‌بی‌سی، وی‌اُ اِی و... یک نظر متفاوتی دارم. بنده معتقدم هرچه شما اینها را نگاه کنید بیشتر به احمق‌بودن‌شان پی می‌برید! و مخاطب خودشان را هم احمق حساب می‌کنند لذا ممکن است وقتی نگاه کنید، به شما توهین بشود. روش آنها این است که شما را درگیر جزئیات می‌کنند و از کلان‌نگری باز می‌دارند؛ با حمار و چهارپایان این‌گونه رفتار می‌کنند. چون حیوانات با کلیات کاری ندارند، با آن چیزی که بو می‌کنند، کار دارند، با علت‌ها و علت‌های بعیده کاری ندارند، با آثار و آثار بلندمدت، کاری ندارند.

مشکل ما دین‌داری نیست، این اشتباه است که بگوییم «یک عالم دینی باید دنبال دین‌دار کردن مردم باشد» قرآن و پیامبر و اولیای خدا دنبال این نیستند. آن چیزی که خدا و پیامبر اکرم(ص) دنبالش هستند، عقل است. به حدی که آموزش حکمت به مردم، به اندازۀ آموزش کتاب خدا ارزش دارد «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» (جمعه/2) مردم باید به همه‌چیز حکیمانه نگاه کنند، عمیق نگاه کنند، با یک استحکامی باید برخورد کنند. این استحکام، در جزئیات نیست، بلکه در کلیات می‌شود این استحکام را پیدا کرد.

آنهایی که می‌خواهند ما را به بردگی بکشند، سعی می‌کنند ما را محصور در جزئیات کنند

ما اگر کلان‌نگر باشیم می‌بینیم آنهایی که دارند ما را به بردگی می‌کشند می‌خواهند ما را محصور در جزئیات کنند؛ یا جزئیات پیشرفت‌های خودشان را به ما نشان می‌دهند یا جزئیات مشکلات ما را به ما نشان می‌دهند و می‌خواهند ما را با حماقت، وادار به احساس بدبختی بکنند. شما اگر کلان‌نگر باشی می‌فهمی که همین الان جامعه و کشور شما خوشبخت‌تر از کشورهای غربی هست، هم الان قدرتمند‌تر از آنها هستیم.

قدرت را چگونه می‌سنجند؟ قدرت را با سِیر سرعت قدرتمند شدن می‌سنجند. شما در این چهل‌سال اخیر هرجوری محاسبه کنید، می‌بینید که قدرت تمدن غرب رو به افول بوده است؛ براساس آماری که خودشان می‌دهند. و هرجور ضدانقلابی هم حساب بکنید، می‌بینید قدرت ایران چهل سال است افزایش پیدا کرده است. می‌دانید این چه معنای معجزه‌آسایی دارد؟ معنای عجیب و غریبش این است که آینده در اختیار ما است؛ آیندۀ جهان! چون هیچ‌کس این قدرت ما را در سِیر چهل‌ساله با همۀ محدودیت‌ها نداشته است.

اگر کلان‌نگر باشیم می‌بینیم که در این چهل‌ سال چقدر قدرتمندتر شده‌ایم

یک معنای کلان‌نگری این است که یک‌کمی زمان را بررسی بکنیم؛ مثلاً اینکه ببینیم چهل‌سال پیش، ما این قدرت را نداشتیم، با اینکه چهل‌سال، ما را محدود کردند اما در این چهل‌سال، ما به چه قدرت‌هایی رسیدیم! بنده وارد جزئیات نمی‌شوم؛ مثلاً بحث تورم یا اسلحه یا بیماری یا سلامت و... نه اینکه همه‌اش در کلیات بمانیم؛ بالاخره جزئیات را هم باید درست کرد، اصلاً ما به‌خاطر همان جزئیات است که گاهی انتقاد و سر و صدا می‌کنیم  و الا در کلیات، حرف‌های‌مان خیلی حرف‌های روشنی است.

ما بی‌شک قدرت عالم هستیم؛ همین الان قدرت هستیم اما بنده یک سرود هم ندیدم که حزب‌اللهی‌ها بسازند و از این قدرت حکایت کند. معلوم می‌شود مجامع فرهنگی ما فشل است. هرچه بچه‌مثبت هست، آمده‌ کار فرهنگی بکند، درحالی‌که کار فرهنگی یک تخصص فوق‌العاده خاصی است، کار رسانه‌ای یک تخصص خاص است، یعنی شما صرفاً با علاقه که نمی‌شود کار فرهنگی بکنی، یعنی علاقه به تنهایی دردی را دوا نمی‌کند. نسبت به نهادهای فرهنگی و رسانه‌ای و هنری، انتقادهای جدی و مهمی هست که ان‌شاءالله در جای خودش باید به آن پرداخت.

ببینید ما اگر کلان‌نگر باشیم می‌بینیم که در این ده‌سال، فقط ما هستیم که در جهان قدرت‌مان چند برابر رو به افزایش بوده است؛ چه از لحاظ نفوذ منطقه‌ای، یا قدرت دفاعی، یا قدرت تأثیرگذاری بر معادلات جهان و... تمام قدرت‌های جهان به ویژه تمدن غرب، به ویژه آمریکا در این چهل سال قطعاً نفوذشان کاهش پیدا کرده است. نه اینکه فقط نفوذ منطقه‌ای آمریکا کاهش پیدا کرده باشد، بلکه نفوذ جهانی‌اش کاهش پیدا کرده است. ما نفوذ فرهنگی‌مان افزایش پیدا کرده، آنها نفوذ فرهنگی‌شان کاهش یافته است.

آنها در ارتباط با ما به آن اهدافی که داشتند، نرسیدند، مثلاً میلیاردها میلیارد در پاکستان خرج کردند تا خونین‌ترین جنگ‌های بین مذهبی را راه بیندازند، اما یک درصد موفق شدند. میلیاردها و سال‌ها خرج کردند تا دو کشور شیعۀ عراق و ایران را به جان همدیگر بیندازند، اما دو درصد موفق شدند. اینها نشان‌دهندۀ چیست؟ آیندۀ این حرف‌ها چیست؟ اینها را در هیچ‌کدام از شبکه‌های ماهواره‌ای کسی به شما نمی‌گوید، چون اصلاً آنها وحشت می‌کنند از اینکه شما این مسائل را بفهمید.

کدام‌یک از شما ده سال پیش قدرت امسال جمهوری اسلامی را پیش‌بینی می‌کردید؟ نه فقط شما، بلکه فرماندهان دفاع مقدس یا فرماندهان مدافع حرم هم ده‌سال قبل، این را پیش‌بینی نمی‌کردند. بنده با برخی از فرماند‌هان و شهدای دفاع حرم در این‌باره صحبت کرده‌ام که این را پیش‌بینی نمی‌کردند. الان هم ده‌سال آینده را نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم.

علامه‌طباطبایی: نگاه نکن غربی‌ها در جزئیات رفتارشان یک مهربانی و اخلاقی هست، ببین با جهان چه‌کار کردند!

کلان‌نگری به انسان قدرت تحلیل می‌دهد، مسیر زمان را مشخص می‌کند و نشان می‌دهد که ما کجا داریم حرکت می‌کنیم؟ اما شبکه‌هایی مثل بی‌بی‌سی خبیث، می‌خواهد مردم را استحمار کند، لذا گیر می‌دهد به برخی جزئیات، یعنی جزئیات مشکلات شما را نشان می‌دهد و برجسته می‌کند و جزئیاتی از پیشرفت‌ها یا آبادانیِ شهر خودشان را به شما نشان می‌دهد. 

علامۀ طباطبائی در تفسیر المیزان می‌گوید: اگر دیدی در یک کشور غربی یک لطفی به یک حیوان می‌کنند و در جزئیات رفتارشان بعضاً مهربانی‌ها و اخلاقی هست نباید دربارۀ آنها قضاوت کنی که آنها در رعایت اسلام از ما جلوتر هستند و اصلاً آنها پیشرفته هستند، ببین با جهان چه می‌کنند! ببین چه جنایت‌هایی در کشورهای دیگر انجام می‌دهند... آفرین به علامۀ طباطبائی! واقعاً حق است که ایشان را سردمدار مفسرین قرآن در عصر خودمان بدانیم. 

مشکلات جزئی فرد و جامعه، جز با نگاه کلان، حل نخواهد شد 

در جزئیات نباید گیر کرد، اگر بچه‌ها در جزئیات گیر کنند، با همۀ پدر و مادرها دعوای‌شان می‌شود. زن و شوهر اگر در جزئیات گیر کنند باهم دعوای‌شان می‌شود و دیگر صلح نخواهند کرد، باید انسان سفری از جزئیات به کلیات و از کلیات به جزئیات داشته باشد، این یک رفت و آمد دائمی است.

اگر بخواهیم مشکلات مملکت هم در جزئیات، حل بشود جز با نگاه به آن مسیر کلان حل نخواهد شد، و در زندگی فردی‌ هم اگر بخواهی جزئیات را درست بکنی، مدام باید بروی سراغ کلیات.

توبه یعنی رفتن سراغ کلیات / اگر نسبت به گناهت در جزئیات گیر کنی، درِ خانۀ خدا مأیوس می‌شوی

اصلاً توبه یعنی رفتن سراغ کلیات. مثلاً اینکه به خدا می‌گویی: «خدایا، بالاخره من می‌خواهم بیایم پیش تو...» آفرین، از قیامت حرف زدی این یک آیندۀ خیلی دور است که تو آن را دیده‌ای. در دعای کمیل می‌خوانیم: «هَیْهَاتَ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ» تو من را خلق کردی، تو من را بزرگم کردی، تو دلت نمی‌آید من را بزنی... آفرین! یعنی به سراغ اصل خلقت خودت رفتی.

می‌روی در کلیات و می‌گویی «خدایا من در جزئیات، گناه کردم، ولی کلاً از تو که چیزی کم نشده! تو تا حالا بندۀ این‌جوری نداشتی؟» در واقع داری به خدا می‌گویی: خدایا به جزئیاتِ گناه من نگاه نکن و ببخش. خدا هم خوشش می‌آید و می‌گوید قبول است، چه بچۀ عاقلی... خدا از آدم عاقل خوشش می‌آید. اگر دربارۀ گناهان خودت در جزئیات گیر کنی، درِ خانۀ خدا مأیوس می‌شوی.

آدم باید یک سفر دائمی از جزئیات به کلیات و از کلیات به جزئیات داشته باشد

آدم باید یک سفر دائمی از جزئیات به کلیات و از کلیات به جزئیات داشته باشد. مثلاً این آیه را نگاه کنید: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‌ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (ال‌عمران/191) کسانی که به ذکر خدا می‌پردازند؛ در حال نشسته و ایستاده و...-بعد می‌روند سراغ کلیات- و به خلقت آسمان‌ها و زمین فکر می‌کنند و می‌گویند: « رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» خدایا تو اینها را بیهوده نیافریدی... این خیلی کلان است. و بعد می‌آید در جزئیات و می‌گوید «سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» ما را در آتش جهنم نسوزان؛ ما طاقت آتش را نداریم... اینکه «من را بخواهی در آتش ببری» یک مسئلۀ جزئی است، این رفت و آمد از کلیات به جزئیات، سیرۀ اولیاء خدا است. بنا بر روایتی، این آیۀ قرآن شرح حال عبادت حضرت زهرا(س) در نیمه‌شب‌ها است.

 مقام معظم رهبری می‌فرماید که اگر ما نگاه کلان به انقلاب و حادثۀ پدید آمدن جمهوری اسلامی بکنیم، جزئی‌نگری‌ها نمی‌تواند ما را گمراه بکند... جزئی‌نگری نه دربارۀ جمهوری اسلامی، بلکه دربارۀ همه‌چیز، شما را گمراه می‌کند؛ البته جزئی‌نگریِ منهای کلی‌نگری.

بنده دانش علوم اجتماعی را خیلی می‌پسندم و اندیشمندان علوم اجتماعی وقتی که بحث می‌کنند، سعی می‌کنم همه‌اش را گوش کنم و بخوانم، چون این تحلیل‌ها خیلی جذاب است، هرچند ممکن است خیلی‌های‌شان تحلیل‌های غلطی بکنند یا ممکن است تحلیل‌های ناقصی بکنند، اما کلان‌نگری خیلی چیز خوبی است. کسی که سراغ علوم اجتماعی رفته است، این علوم اجتماعی طبیعتاً باید او را کلان‌نگر بکند، چون به کلیت جامعه نگاه می‌کند، به تاریخ تحول جوامع نگاه می‌کند یعنی علوم اجتماعی می‌توانند این تمرین را بدهند.

برای کلان‌نگری، باید فرایند‌ها را ببینیم و آینده‌نگری داشته باشیم

پس راه اول برای زمان‌شناسی، کلان‌نگر بودن است. برای کلان‌نگری، آدم باید فرایند‌ها را مطالعه بکند، آینده‌نگری باید انجام بدهد، دیرینه‌شناسی باید انجام بدهد، یعنی اینکه ببیند ریشۀ این پدیده، چه بوده است. همچنین برای کلان‌نگری، وارد موضوعِ معادلۀ قدرت بشود و...

بنده معتقدم در راهنمایی و دبستان، باید کاسبی را به بچه یاد داد و بعد در دبیرستان باید معاملات کلان اقتصادی را به بچه‌ها یاد داد. خیلی نامردی است، که این‌همه ریاضیات به بچه‌های ما یاد می‌دهند، ولی اقتصاد به آنها یاد نمی‌دهند. بالاخره در این سال‌ها، یک دستی در آموزش و پرورش ما بوده است و الا نباید وضعیت این‌طور باشد. ریاضیات به او یاد می‌دهند و او را مهندس فنی بار می‌آورند، مُخ‌های ما را بیشتر می‌برند به سمت امور فنی، اما کلیات به او یاد نمی‌دهند.

بچۀ ما در دبیرستان باید بداند مثلاً این پیراهن مشکی-که خصوصاً در ایام محرم، مصرف پیراهن مشکی در کشور زیاد می‌شود- سودش توی جیب چه کسی رفت؟ چه کسی وارد کرد؟ یا کدام کارخانه تولیدش را زیاد کرد؟ چند درصدش خارجی است؟ چند درصدش وارداتی است؟ بچۀ دبیرستانی باید اینها را بفهمد. مثلاً الان در کشورمان این‌همه تسبیح در مساجد و هیئت‌ها هست، الان این تسبیح‌ها چندتا است؟ دانه‌ای چقدر است؟ کشور چین آمده و مطالعه کرده و برای ما تسبیح درست کرده است، به حدی که دیگر ما کارخانۀ تسبیح هم نمی‌توانیم داشته باشیم برای اینکه تولید تسبیح در اینجا دیگر صرفۀ اقتصادی ندارد.

یکی از روش‌های کلان‌نگر شدن، با اقتصاد است / اقتصاد یک رشتۀ درسی نیست؛ اصل زندگی است

اقتصاد یک رشتۀ درسی نیست؛ اقتصاد اصل زندگی است! مثل ورزش که اصل زندگی است، مثل تغذیه که اصل زندگی است، که حالا بگذریم از اینکه بچه‌های ما در کل مدت دیپلم هم زیاد چیزی دربارۀ تغذیه و سلامت جسمی خودشان یاد نمی‌گیرند، مثلاً خیلی‌ها نمی‌دانند که یبوست، ام‌الامراض است و باید زود علاج بشود. انگار آموزش و پرورش ما چهل سال است که نگه داشته شده مبادا درست کار بکند!

چرا روی اقتصاد تأکید می‌کنیم؟ وقتی شما از طریق اقتصاد، کلان‌نگر شدید، اولاً در کشورت دیگر سلطان شکر و سلطان نی‌شکر و سلطان قند و سلطان روغن و... به این سادگی پدید نمی‌آید، چون دیگر نمی‌توانند سرِ ملت را کلاه بگذارند. رهبر انقلاب چند سال است دارند روی «خرید داخلی» تأکید می‌کنند. ولی این جوان‌های ما در دوران آموزش و پرورش، اصلاً فرق بین خرید داخلی و خارجی را نفهمیده‌اند، و نمی‌دانند چه تأثیری دارد. اگر این را بفهمند و تربیت بشوند، از خون سگ هم نجس‌تر می‌دانند که بخواهند خرید خارجی بکنند. در آموزش و پرورش ما کجا این مطالب را به بچه‌ها یاد می‌دهند؟

آدم باید کل‌نگر بشود، و یکی از روش‌های کل‌نگری یا کلان‌نگر شدن، با اقتصاد است. باید همه سر در بیاورند، همه باید بروند توی آمار، همه باید از بورس و شرکت‌های دولتی و خصولتی و... سر در بیاورند.

ما یک تغییراتی را می‌توانیم در کشورمان بدهیم ولی افکار عمومی همراهی نمی‌کند؛ چون به‌ظاهر ظلم فاحش نیست. افکار عمومی نسبت به ظلم فاحش، حساس هستند ولی نسبت به ظلم غیرفاحش حساس نیستند. بعضی‌ از این ظلم‌های غیرفاحش را هم نماینده‌های مجلس اجازه نمی‌دهند برطرف بشود. بنده به وزیر محترم می‌گفتم که این شرکت‌ها را بدهید به شهرها و استان‌ها خودشان اداره کنند، چرا از دولت مرکزی اداره می‌شود؟ چرا زیر نظر وزارت‌خانه است؟ این‌طوری ادارۀ کشور، مردمی‌تر می‌شود. آنجا مردم از نزدیک همدیگر را می‌شناسند، چرا مردم منطقه باید بگویند «این شرکت، به دست یک کسی داده شده که اصلاً ما نمی‌دانیم کیست؟» به بنده می‌گویند: بعضی‌وقت‌ها نمایندۀ مجلس با این کار مخالفت می‌کند! چون می‌گوید که اگر این بیاید زیر نظر استان و در اختیار شهرستان قرار بگیرد «دست زیاد می‌شود» و دیگر من نفوذی ندارم، ولی اگر زیر نظر وزیر باشد، من می‌توانم وزیر را تهدید کنم و بگویم مثلاً «این ده نفر را در این کارخانه بگذار، و الا من استیضاحت می‌کنم!»

راه دوم برای زمان‌شناس شدن، مطالعۀ تاریخ است / 40درصدِ قرآن، تاریخ است

راه دوم برای زمان‌شناس شدن این است که تاریخ را مطالعه کنیم. حدوداً چهل درصد قرآن، تاریخ است؛ تاریخ انبیاء است. اصلاً مطالعۀ تاریخ، آدم را کلان‌نگر بار می‌آورد.

در بین تاریخ انبیاء تاریخ کدام یک از انبیاء یا کدام قوم بیشتر ذکر شده است؟ قوم بنی‌اسرائیل. یک روایتی در این‌باره برای شما بخوانم که به تعابیر و صورت‌های مختلفی از اهل‌بیت(ع) نقل شده است که در اینجا یک نمونه‌اش را می‌خوانیم. رسول‌خدا(ص) می‌فرماید: «لَتَرْکَبَنَّ أُمَّتِی سُنَّةَ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ [وَ حَذْوَ] الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ وَ بَاعاً بِبَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْراً لَدَخَلُوا فِیهِ مَعَهُمْ» (کتاب سلیم‌بن قیس/ج2/ص599) هر اتفاقی که برای بنی‌اسرائیل افتاد، قدم به قدم، وجب به وجب، متر به متر برای امت من هم خواهد افتاد. اگر بنی‌اسرائیل مثلاً داخل یک سوراخ موشی شده باشند، امت من هم از آن سوراخ رد خواهند شد.

اگر این مطلب را به ما نفرموده بودند، خیلی بد می‌شد! آن‌‌وقت بچه‌های ما می‌گفتند: اصلاً داستان بنی‌اسرائیل چه ربطی به ما دارد؟ چرا قرآن این‌همه قصه‌های بی‌ربط به ما گفته است؟! در ادامه می‌فرماید: «إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْقُرْآنَ کَتَبَهُ مَلَکٌ وَاحِدٌ فِی رَقٍّ وَاحِدٍ بِقَلَمِ وَاحِدٍ» تورات و قرآن را یک فرشته نوشته است، با یک قلم نوشته است، روی یک کاغذ نوشته است! (البته این توراتی که الان هست، همان تورات اصلی نیست)

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنِی إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ ع فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ» (نهج‌البلاغه/خطبه 192) از فرزندان حضرت اسماعیل و اسحاق و بنی‌اسرائیل عبرت بگیرید؛ چقدر وضع آنها با وضع شما شبیه است!

از این‌طور روایت‌ها فراوان داریم که قصه‌های بنی‌اسرائیل را چگونه با وضع خودمان تطبیق بدهیم و البته برخی از روایت‌ها هم خودشان تطبیق داده‌اند. یک نمونه‌اش را عرض کنم. مثلاً اینکه در بنی‌اسرائیل یک کسی به نام «سامری» وجود داشت. سامری چه‌کار کرد؟ خداوند این‌همه به قوم بنی‌اسرائیل معجزه نشان داد؛ مثلاً اینکه دشمن آنها فرعون را غرق کرد، از آسمان برایشان غذا می‌آمد، برایشان دوازده چشمه از سنگ جاری شد و... اما وقتی موسی(ع) سی روز برای مناجات با خدا رفت و بعد هم ده روز به آن اضافه شد، آقای سامری مردم را گوساله‌پرست کرد! چقدر اینها بی‌چشم و رو بودند!

رسول خدا می‌فرماید که امّت من هم سامری دارد. (...وَ فِرْقَةٌ مُدَهْدَهَةٌ عَلَى مِلَّةِ السَّامِرِیِّ؛ امالی مفید/ص30) سامری امّت پیغمبر که می‌تواند آن‌همه نعمت‌ها را نابود کند کیست؟ چه کسی می‌تواند سامری امّت پیامبر(ص) باشد؟ کلان‌نگر باشید و دنبال اسم خاص نگردید هرچند در روایات مختلف، هفت هشت تا اسم خاص برایِ امت پیامبر(ص) آمده است.

سامری بنی‌اسرائیل شعارش این بود «لا مِساسَ» (سورۀ طه/97) یعنی دست به من نزنید، دست به من نزنید... این را چندجور تفسیر کرده‌اند. برخی می‌گویند او به‌ظاهر خیلی زاهد بوده و مثلاً در رعایت نجس‌پاکی، وسواس داشته و می‌گفته کسی به او دست نزند. برخی می‌گویند که او مریضی پوستی داشته و... اما بالاخره شعارش «لا مِساسَ» بوده است.

پیامبر(ص) می‌فرماید: امت من هم سامری دارد. سامری بنی‌اسرائیل می‌گفت «لا مِساسَ» ولی سامری امّت من می‌گوید «لا قِتالَ» یعنی صلح‌طلب است. می‌گوید بی‌خیالِ جنگ. روی این مسئله فکر کنید که اینها چه‌جور می‌توانند، آش را با جایش بردارند ببرند! (لَا یَقُولُونَ لا مِساسَ لَکِنَّهُمْ یَقُولُونَ لَا قِتَالَ» (امالی مفید/ص30)

زمان‌ها شبیه همدیگرند؛ تاریخ را مطالعه کنید تا زمان خودتان را به‌دست بیاورید

دربارۀ مطالعۀ تاریخ و نگاه‌کردن با عبرت به تاریخ، خیلی روایت داریم. نکات جالبی دربارۀ زمان‌شناسیِ تاریخ بیان شده است، مثلاً اینکه زمان‌ها شبیه همدیگر هستند؛ تاریخ را مطالعه کنید تا زمان خودتان را به‌دست بیاورید.

کدام کتاب تاریخ را مطالعه کنیم؟ بنده قرآن کریم را پیشنهاد می‌دهم که حدود 40درصد آیاتش مربوط به تاریخ است. بهترین معلم تاریخ قرآن که بنده می‌شناسم «مرحوم علامۀ عسکری(ره)» است. ایشان تاریخ اسلام را با قرآن برایت تحلیل می‌کند و قرآن را با تاریخ اسلام برایت تفسیر می‌کند. البته نمی‌گویم که هیچ‌کسی مثل علامۀ عسکری نیست، ولی علامۀ عسکری خاص است. مخصوصاً کتاب «نقش ائمه در احیاء دین» که در دوازده جلد نوشته‌اند و اخیراً هم خلاصه‌اش منتشر شده است. آقای جاودان هم تنظیم و تقریر کرده‌اند. علامه عسکری(ره) قدرت تتبّع و تحلیل را با هم دارد.

بعضی‌ها هستند که خیلی تاریخی هستند، اما به اندازۀ یک بند انگشت هم قدرت تحلیل ندارند. اصلاً آدم کتاب‌های تاریخی‌شان را که می‌خواند، می‌بیند که قدرت پردازش حوادث تاریخی را ندارند. بروید سراغ کسانی که تحلیل تاریخ اسلام انجام می‌دهند. یکی از کسانی که در این زمینه ید طولایی دارد، مقام معظم رهبری است. در دو سری از درس‌هایشان «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» و «انسان 250 ساله» که از قبل انقلاب مانده است، این نگاه تحلیلی را می‌توانید ببینید. 

تاریخ اسلام را خیلی مطالعه بکنید. کتاب «الغارات» یکی از اولین کتاب‌های تاریخی نوشته‌شده توسط علمای شیعه است؛ اگر نگویم اولین کتاب. این کتاب در زمان غیبت صغری نوشته شده است. سردار سلیمانی توصیه می‌کرد که این کتاب را بخوانید. واقعیت‌های تاریخ را دربارۀ بخشی از دوران زندگی امیرالمؤمنین(ع) بیان می‌کند. خیلی‌ها وقتی این کتاب را خواندند، واقعاً به‌هم ریختند؛ مثلاً می‌گویند: امیرالمؤمنین(ع) پیش ما یک شخصیت قاطعی بود، ولی اینجا یک برداشت دیگری به ما می‌دهد.... پس برو ببین اصل ماجرا چه بوده است؛ تازه آغاز اندیشیدن است!

راه سوم: برای اینکه زمان‌شناس بشویم باید سنت‌های الهی حاکم بر حیات بشر را بشناسیم

یک نکتۀ مهم برای زمان‌شناس شدن، شناخت سنت‌های الهی حاکم بر حیات بشر است. شهید سیدمحمدباقر صدر، نابغۀ تاریخ اسلام و تنها کسی که امام(ره) بعد از شهادت ایشان سه روز عزای عمومی اعلام کرد، یک بحثی را شروع کرده بود که در میانۀ این بحث ایشان را به شهادت رساندند، این بحث دربارۀ سنت‌های تاریخی خدا در قرآن و سنت‌های حاکم بر حیات بشر است. این آخرین بحثی است که شهید صدر می‌کرد و می‌گفت که این بحث، امروز برای اسلام لازم است... ایشان بخشی از درس‌های رایج خودش را تعطیل کرد و به این بحث اختصاص داد.

 حیات اجتماعی بشر بی‌قاعده و بی‌ضابطه نیست. اینها را باید بشناسیم. مثلاً خداوند در قرآن می‌فرماید «تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ» (آل‌عمران/140) یعنی شکست و پیروزی را ما مدیریت می‌کنیم. البته این مسئله یک دلایلی هم دارد که شهید صدر در این بحث، توضیح می‌دهد.

مثلاً در قرآن «سنت استبدال» هست؛ خداوند یک نعمتی را به یک قومی می‌دهد و بعد، از آنها می‌گیرد و می‌دهد به یک قوم دیگر. این هم یکی از سنت‌های خداست. زندگی اجتماعی کلاً یک قواعدی دارد. قواعد زندگی فردی ما هم همین‌طور است. مثلاً در قرآن می‌فرماید: هر سال یک یا دوتا امتحان خیلی بزرگ خدا از شما می‌گیرد. یا مرگ و میر است، یا یک ثروت ویژه است، یا یک خبر خاص فوق‌العاده است، یا یک فرصت خوب است... بالاخره امتحان می‌گیرد، سالی یک یا دوبار در قرآن فرمود. ما در یک حیات خنثی، در یک فضای خنثی زندگی نمی‌کنیم. سنت‌های الهی را باید بشناسیم تا زمان‌شناس بشویم.

حضرت امام بر اساس شناختش از سنت‌های الهی بود که به این نتیجه رسید انقلاب ما به پیروزی می‌رسد. ایشان بیست و چهار مرتبه در همان سال اول پیروزی انقلاب، این حرف را در سخنرانی‌های مختلف تکرار کرد تا اهمیتش را به ما نشان بدهد. ایشان با تعابیر مختلف توضیح داد که «می‌دانید من کجا فهمیدم که این انقلاب به پیروزی می‌رسد؟» بعضی‌ها می‌گویند امام با امام‌زمان ارتباط داشته است. ما چه نیازی داریم این را بگوییم؟ ما مسائل را غیبی، بررسی نمی‌کنیم؛ عقلی بررسی می‌کنیم. خودِ امام فرمود که من وقتی دیدم یک حرف را بدون قدرتِ تبلیغاتی عظیم، همۀ ملت دارند با هم می‌زنند، فهمیدم این کار، کارِ خداست، کار کسی نیست که دل‌ها را این‌جوری با همدیگر متحد کند. یعنی خدا می‌خواهد نصرت برساند. (بنده فرمایش امام را خلاصه کردم)

نبض زمان دستش بود، ایشان واقعاً زمان‌شناس بود. علی‌رغم اینکه همه می‌گفتند ما به این سادگی به پیروزی نمی‌رسیم! شهید بهشتی می‌فرمود ما پیش‌بینی‌مان برای پیروزی، ده سالِ آینده بود. امام(ره) کلید پیروزی را زد. امام(ره) محاسبات خودش را توضیح می‌دهد و می‌گوید: من از سنت‌های الهی حاکم بر حیات انسان‌ها این را فهمیدم. حالا آنهایی که از اربعین بیست میلیونی، چیزی را فهم نمی‌کنند، مشکل فهم سنت‌های الهی دارند. چه کسی این دل‌ها را این‌طور هماهنگ کرده و راه انداخته است در بیابان‌ها؟

وقتی خدا به جامعه‌ای نعمت معنوی داد، به‌همان نسبت از آن جامعه انتظار دارد/ امتحانی که خدا از ما خواهد گرفت متناسب با اتمام حجتی است که کرده

بنده یک تحلیل را به‌طور خلاصه و سربسته می‌خواهم به شما عرض کنم. بنده بر اساس بررسی‌های خودم، می‌گویم که خداوند متعال وقتی به یک جامعه‌ای نعمت معنوی بدهد، به همان تناسب بلکه بیشترش از آن جامعه انتظار دارد. امتحاناتی می‌گیرد که لبِ مرز توان آن جامعه باشد. ما قبل از انقلاب، یک‌مقدار عزاداری و عرض ارادت به امام‌حسین(ع) داشتیم. خداوند یک امتحان انقلاب اسلامی را سرِ راه گذاشت. بعد هم امتحان دفاع مقدس را سرِ راه ما قرار داد. شما فدای امام حسین می‌شوی؟ خُب بفرما ببینم. «آقا صبر کن، ما هنوز آماده نیستیم، تازه انقلاب شده است، حالا تازه می‌خواهیم...»

خُب الآن خدا که به ما نعمت اربعین را داده و به ما امنیت داده است و می‌توانیم معنویت در اوج داشته باشیم، باید ببینیم خدا چه انتظاری از ما دارد؟ چه امتحان سختی در پیش خواهیم داشت؟ خدا الکی اینها را به هیچ امتی نمی‌دهد. وقتی به ما چنین فرصتی داده است که با امام حسین عشقبازی کنیم، لابد یک خبری در راه است. از روی سنت‌های الهی این را می‌گویم. امتحانی که خدا از ما خواهد گرفت متناسب با اتمام حجتی است که کرده است. پس آماده باشید؛ این جلسات معنوی، مجانی نیست. حتی این حرف‌ها که بر زبان‌ها جاری می‌شود و به گوش‌ها می‌رسد، ساده نیست.

همۀ نعمات و همۀ قدرتی که خدا به این جمهوری اسلامی داده است، مقدمه است. اصلاً خدا بنایش این‌ نیست که نعمت بدهد و بنده‌اش لَم بدهد و بنشیند و فقط از آن نعمت لذت ببرد! اصلاً این‌جوری نیست؛ خدا خودش می‌فرماید که نعمت می‌دهم تا امتحان بگیرم. (لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً * لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ؛ جن/16و17) آن‌وقت سختیِ امتحان‌های خدا تناسبش با نعمت‌ها چگونه است؟ لبِ مرز توان است.

حالا این تحلیل بنده را کنار بگذارید و این کلام امام صادق(ع) را ببینید که می‌فرماید: ایمان خود را قبل از ظهور تکمیل کنید چون در لحظات ظهور، ایمان‌ها به سختی مورد امتحان و ابتلاء قرار می‌گیرند. (کافی /ج1/ص370  ؛ کمال‌الدین/ج1/ ص18) طبق روایات، در آستانۀ ظهور، غربالی اتفاق می‌افتد که اکثریت در این غربال‌ها دچار ریزش می‌شوند. برخی از صاحبدل‌ها می‌گویند که محرم امسال بیشتر یاد امام زمان بکنید. البته همیشه باید متوسل به حضرت بشویم. از خدا بخواهیم که در سخت‌ترین امتحان‌هایی که در فتنه‌های آخرالزمان هست، ما را کمک کند و ما جزو کسانی باشیم که ما را نگه می‌دارد.

شهید شیخ فضل‌الله نوری خیلی مظلوم بود/ در یک جامعۀ شیعه، یک فقیه را وسط شهر به‌دار می‌کشند و مردم سکوت می‌کنند...

سنت‌های الهی عجیب و غریب است. بعضی وقت‌ها یک ملتی بی‌اعتنایی می‌کند و ممکن است بعد از ده سال، خداوند به آنها یک ضربۀ سختی بزند. مثلاً دربارۀ شهید بزرگوار شیخ فضل الله نوری، مردم چطور برخورد کردند؟ لااقل در تاریخ معاصر نداریم که در یک جامعۀ محبّ اهل‌بیت و مرید اهل‌بیت و شیعه و با حضور علماء، یک فقیه را در وسط میدان شهر به دار بشکند و خیلی‌ها ساکت بمانند. بعد از به دار کشیدن شیخ فضل‌الله نوری، حدوداً ده‌سال نشد که نزدیک به ده میلیون ایرانی در یک بلای قحطی نابود شدند. آیا ربطی بین این دوتا هست؟ چه عرض کنم!

شهید شیخ فضل‌الله نوری خیلی مظلوم بود. واقعاً شهادتش خیلی مظلومانه بود و بعد از شهادت هم در تهران به پیکر ایشان هتک حرمت شد... فردا روز شهادت ایشان است و لازم بود که از ایشان یادی کنیم. حوزۀ علمیه تهران می‌خواستند کنگره‌ای برای ایشان بگیرند که در پیچ و خم اداری و بروکراسی‌های شهرداری یا جاهای دیگر گرفتار شده است.

سال‌هاست که تلاش می‌کنیم خانۀ ایشان را-که هنوز هست و از خانه‌های قدیمی شهر است- مرمّت بشود، این خانه خودبه‌خود می‌تواند جزو میراث فرهنگی قرار بگیرد. الآن خراب شده و سقفش ریخته است و لابد در همین بارندگی‌های اخیر هم دوباره آسیب دیده است. این خانه‌ای است که بدن شهید شیخ فضل الله نوری را آنجا گذاشتند و بعد از مدت‌ها بدن را از آنجا برداشتند و به قم بردند که دفن کنند؛ از ترس اینکه بدن را بیرون نیاورند و آتش نزنند، و دیدند که بدن سالم است. البته این برای شیخ فضل الله نوری کرامت خاصی محسوب نمی‌شود و از جزئیات خیلی ساده است.

شهید شیخ فضل الله نوری یک عالمِ «زمان‌شناس» بود

شیخ فضل الله نوری خیلی زمان‌شناس بود. آقای بهجت(ره) توضیح می‌دهند که فرق شیخ فضل الله نوری در زمان‌شناسی با بقیه علما چه بوده است؟ ان‌شاءالله یک روزی این فهم پیدا بشود که شیخ فضل الله نوری، به قول مقام معظم رهبری ریشۀ انقلاب ما است. ایشان چطور با شهادتش و با تلاش خودش اسلام را در قانون اساسی آوردند تا بعداً حضرت امام به آن تمسّک بکند و فریاد بزند.

به شیخ فضل‌الله گفتند که شما فقط یک سر فقط بیا سفارت انگلیس و برگرد؛ دیگر هیچ‌کسی با شما کاری ندارد. ایشان فرمود: من هرگز این کار را نمی‌کنم و می‌دانم که من را قطعاً می‌کشند. وقتی می‌خواستند طناب دار را دور گردن ایشان بیندازند، خودش عمامه را از سرش برداشت و انداخت و فریاد زد: عمامه‌ها از سرها برخواهند داشت... این در شرایطی بود که مشروطه‌خواهان رفته بودند امضای علما را گرفته بودند که «شما علما تأیید کنید تا ما این مشروطه را راه بیندازیم» لذا وقتی‌که ایشان گفت عمامه‌ها از سرها برخواهند داشت، هیچ‌کسی باور نمی‌کرد. ولی مشروطه‌ای که با دست پنهان خبیث انگلیس ساخته و پرداخته بشود، بعداً رضاخان را می‌آورد و بعد هم عمامه‌ها را برمی‌دارند و بعد «سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت» این نشانۀ زمان‌شناسی شیخ فضل‌الله بود.

آقای «ابوالحسن منذر» هفت تا کتاب دربارۀ شهید شیخ فضل‌الله نوری نوشته است، لااقل شما یکی از این کتاب‌ها را بخوانید، از شهدا نگذرید و از کنارشان راحت عبور نکنید. کشور ما اگر از شهدا گذشته بود، نابود می‌شد و نمی‌توانست بعد از انقلاب دوام بیاورد. الان خیلی‌ها غیر از یک بزرگراه پُر تردّد در تهران که به‌نام شیخ فضل الله نوری است، بعید می‌دانم چیز زیادی دربارۀ شهید شیخ فضل‌الله نوری شنیده باشید. یک زمانی که در کتابهای درسی کلمۀ شهید را هم از اوّل نام ایشان برداشتند و فقط یک شرح مختصری دربارۀ ایشان باقی گذاشتند.

از کنار سنت‌های الهی راحت عبور نکنیم. اباعبدالله الحسین در کربلا از این سنت‌ها برای مردم حرف زد. صدا زد فکر نکنید بعد از من روی خوش می‌بینید. به عمرسعد هم این را گفت، به مردم هم این را گفت. مردم کوفه به‌خاطر امنیت خودشان امام حسین را کشتند. چون شایعه شده بود که یزید با لشکرش دارد حمله می‌کند. به‌خاطر یک شایعه، امام حسین را کشتند. آیا بعد از شهادت امام‌حسین(ع) آنها امنیت بیشتری پیدا کردند؟ نه، برعکس؛ امنیت‌شان از بین رفت.
(الف3/ن2)

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...