۰۱/۰۵/۱۴ چاپ ایمیل و پی دی اف
مختصات زمان ما و آینده‌ای که تا ظهور در پیش داریم - جلسه هفتم

بزرگترین مانعِ قوی‌شدن و پیشرفت جامعۀ ما چیست؟ / دوقطبی‌سازی جامعه به اصولگرا-اصلاح‌طلب یک روش‌ پلید برای ضعیف ‌نگه داشتن کشور است

شناسنامه:

  • زمان: 1401/5/13
  • مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
  • موضوع: مختصات زمان ما و آینده‌ای که تا ظهور در پیش داریم
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان در دهۀ اول محرم در دانشگاه امام‌صادق(ع) سلسله‌ مباحثی را با موضوع «مختصات زمان ما و آینده‌ای که تا ظهور در پیش داریم» آغاز کرده است. در ادامه، فرازهایی از جلسه هفتم این مبحث را می‌خوانید:

اصالت مقولۀ قدرت به اصل خلقت انسان برمی‌‌گردد و اینکه خدا در زمین، جانشین قرار داده است 

موضوع بحث ما قدرت انسان، قدرت فردی و قدرت اجتماعی، قدرت حاکمیت و اساساً مقولۀ قدرت است. اصالت مقولۀ قدرت برمی‌‌گردد به اصل خلقت انسان و اینکه خداوند متعال خواست در زمین جانشین قرار بدهد و جانشین معنای خیلی سنگینی دارد. ببینید خدا چقدر قدرت دارد، خدا چقدر امکان دارد برای تغییر قوانینی که خودش وضع کرده است، چقدر سلطه دارد بر عالم! وقتی خدا می‌فرماید: من می‌خواهم جانشین روی زمین قرار بدهم، این جانشین اگر درست عمل بکند به همان قدرت‌ها می‌رسد تا جایی که خدا بخواهد. به همین دلیل شما می‌بینید که بعضی از عرفا هستند که قدرت‌های خارق‌العاده‌ای پیدا می‌کنند؛ از قدرت‌های فهم خارق‌العاده تا قدرتِ تصرف در عالم و... چرا این قدرت‌ها را پیدا می‌کند؟ چون جانشین خداوند است؛ خدایی که خالق آسمان‌ها و زمین است.

هر کدام از ما جانشین خدا هستیم، می‌دانی جانشین یعنی چه؟ جانشینِ بی‌‌زور و بی‌توان که جانشین نیست! خدا به این جانشین می‌فرماید: بیا عبد من بشو، نه اینکه به یک موجود ضعیف تبدیل بشوی و دستورات من را گوش بدهی. نه! خدا تک‌تک ما را فرماندهان روی زمین آفریده است. شما هیچ کجای عالم، در انسانی‌ترین علوم انسانی و در اخلاقی‌ترین مباحث اخلاقی عالم نظیر این حرف‌های قرآن را پیدا نمی‌کنید؛ این را با تحقیق خدمت شما عرض می‌کنم. در هیچ مکتب اخلاقی، در هیچ فلسفۀ اخلاقی و مشرب اخلاقی، در هیچ مباحث علوم انسانی، در علوم سیاسی، یا هرچه در حقوق بشر هست، ابداً چنین حرف‌هایی نیست که همۀ شما جانشینان خدا هستید و فرماندهان روی زمین.

از همان روز اول که خدا انسان را خلیفه قرار داد چالش ظلم و فساد هم مطرح شد

اینها صریح آیات قرآن است؛ حرف‌هایی نیست که ما از گوشه و کنار یا بر اساس یک تفسیر عرفانیِ خاص و شاذ، به شما بگوییم! در آخرالزمان هم تکلیف کاملاً روشن است، می‌فرماید: تمام مستضعفین را امامان روی زمین قرار خواهیم داد. «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ» (قصص/5) درست است که مصداق برتر و اعلای آن ائمۀ هدی ‌(ع) هستند، منتها طرز حرف زدن خدا را ببینید. ما امامان روی زمین خواهیم شد. آغاز خلقت با خلافت بوده و پایان حیات بشر هم با عصر امامت انسان و وارث بودن مستضعفین و ضعفا خواهد بود.

پس اگر بخواهیم سر و ته داستان خلقت بشر را جمع کنیم این می‌شود: ما جانشینانی در زمین خلق کردیم، از همان روز اول ملائکه چالش ظلم و فساد را مطرح کردند و به خداوند گفتند: تو به اینها قدرت می‌دهی، خُب اینها ظلم و فساد می‌کنند. خدا می‌فرماید: شما نمی‌‌فهمید! یعنی از همان روز اول که خلیفه بودن انسان و قدرتمند بودن انسان مطرح شد و خدا انسان را خلیفه قرار داد، چالش ظلم و فساد هم مطرح شد.

در آخرالزمان چه می‌شود؟ ظلم برچیده می‌شود و این چالش تمام می‌شود. ملائکه تازه در آخرالزمان می‌بینند که بله؛ خدا درست می‌گوید. خدا به ملائکه می‌فرماید: «من یک چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» البته ملائکه به‌صورت موردی، خوبانی را دیده‌اند که وقتی قدرتمند شده‌اند، فاسد نشده‌اند اما کلیت حیات بشر بدون فساد و ظلم را ملائکه کِی می‌بینند؟ در آخرالزمان. این ماجرای حیات بشر است. پس اصالت موضوع قدرت، که این قدرت چگونه بدون ظلم و فساد در زمین بین انسان‌ها جاری باشد یک اصالت قرآنی است، یعنی یک موضوع ذوقی و سلیقه‌ای نیست که یک طلبه‌ای آن را از زاویۀ نگاه خودش بگوید، بلکه این حقیقتی است که در اصل خلقت انسان وجود داشته و خدا با آیات قرآن، بیان فرموده است.

آخرالزمانی بودن این بحث هم که کاملاً مشهود است، بر اساس آیات قرآن مثل این آیه «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ» ضعف بر طرف می‌شود و به امامت تبدیل می‌شود و به وارثین ثروت زمین تبدیل می‌شود. حالا آیا ما در آخرالزمان هستیم یا نه؟ در روایت آمده است که ظهور وقتی رخ می‌دهد که هرکسی طرحی برای ادارۀ حیات بشر دارد، طرحش را ارائه کرده و بطلانش ثابت شده و در واقع ظهور در یک خلأ تئوریک رخ می‌دهد، به حدی که بعد از ظهور که امام‌زمان(ع) عالم را اصلاح کرد، دیگر کسی نگوید «اگر دست ما بود ما هم این کار را می‌کردیم!» این یعنی چه؟ در آیۀ قرآن می‌فرماید: «لِیظهرهُ علی الدّین کلّه» روشی که امام زمان می‌آورد،(یعنی همان دین) می‌شود روش زندگی. ظهور در واقع برتری پیدا کردن این روش بر همۀ روش‌های دیگر است.

آیا برتری این روش بر روش‌های دیگر با شمشیر است؟ ابداً؛ خدا اگر می‌خواست کار پیامبران با شمشیر بکند که خب با شمشیر می‌فرستاد سر همه مخالفان را ببرّند و مشکلات را حل کنند! اگر دیدید که پیامبر(ص) گاهی شمشیر کشید، برای این بود که یک عده‌ای می‌خواستند پیغمبر را بکشند. پس اگر هم شمشیر آمد می‌خواست موانع را بردارد تا بتواند پیام را برساند. نه اینکه با شمشیر حق را به اثبات برساند! اصلاً این خلاف طبع قرآن و طبع خلقت و طبع دین است.

اصل کار امام‌زمان(ع) با شمشیر جلو نمی‌رود بلکه مردم می‌بینند که منطق او منطق برتر است و این خاصیت دین است

در آخرالزمان هم امام زمان با شمشیر نمی‌خواهد حق را ثابت کند، بلکه حق در دل مردم، در اندیشۀ مردم، در آمادگی مردم، این‌قدر برای پیروزی زمینه دارد که کار حضرت آسان می‌شود. پس شمشیر برای چه کسانی است؟ برای آن چند نفر معدودی که از فتنه‌گرها باقی مانده‌اند. مثل شمشیری که صدر اسلام کشیده شد و البته آنجا فتنه ریشه‌کن نشد. و الّا امام‌زمان(ع) نمی‌خواهد یک حکومتی برقرار کند که همه از ترس شمشیر او تسلیم بشوند، به‌حدی که همۀ ملت‌‌های جهان بگویند اگر شمشیرش نبود ما می‌دانستیم چه کنیم! این که دیگر حکومت نمی‌شود! حضرت آسان‌تر از حکومت ما و همۀ حکومت‌های دنیا حکومت خواهد کرد. و می‌دانید طول مدت جنگ‌های حضرت هم هشت ماه بیشتر نیست.

شما یک مقایسه‌ای بکنید، کشور ما هشت سال درگیرِ جنگ و دفاع مقدس بود، یمن حدود هشت سال است که درگیر جنگ است. این جریان تروریست‌ها در منطقه حدود پنج شش سال درگیریِ سنگین ایجاد کردند و آخرش هم نیرهای مقاومت، فقط از مردم دفاع کردند و فتحی اتفاق نیفتاد که تغییری در جغرافیای سیاسی منطقه ایجاد شده باشد. فقط مظلومین از خودشان دفاع کردند. حالا شما ببینید، امام‌زمان(ع) فقط طی مدت هشت ماه، مشکلات کل منطقه را حل می‌کند و یک حکومت یکپارچۀ مستقر و مقتدر ایجاد می‌کند، این یعنی کار حضرت آسان است، درست است که شمشیر به کمک می‌آید ولی اصل کارش را زمینه‌های طبیعیِ «لِیظهره علَی الدّین کلّه» فراهم کرده است. مردم می‌بینند که منطق او منطق برتر است و این طبع و خاصیت دین است.

از کجا بدانیم که الان آخرالزمان است؟  1. سال‌هاست که دیگر کسی طرح جدید برای جامعۀ بشری ندارد

اما سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که شما از کجا می‌گویید الان آخرالزمان است؟ برای اینکه یک چند سالی است ما حرف جدید نشنیده‌ایم و همۀ حرف‌هایی که سوار بوده‌اند، بطلان خودشان را به اثبات رسانده‌اند و انصافاً نه علمی نه عقلانی، هیچ کسی پیش‌بینی نمی‌کند که حرف جدیدی به بازار بیاید. این هم تحلیل نیست؛ خبر است!

بعد از اینکه لیبرال دموکراسی نتایج فاجعه‌آمیز خودش را نشان داد، این سؤال پیش می‌آید که حالا طرح‌تان چیست؟ از همۀ اندیشمندان جهان این سؤال را می‌پرسیم، هر کسی هر طرح دیگری دارد بگوید؟ افکار عمومی، سرفصل نویسی برای دانشگاه‌ها، استانداردسازی برای علومدر دانشگاه‌های جهان، در دست صهیونیست‌ها است. خُب یک طرح جدید بزنید و دوباره مردم را سر کار بگذارید، یک صد سال جهان بشریت را با دموکراسی دروغین سرکار گذاشتید، حالا یک دروغ دیگر بیاورید! یک چرت و پرت دیگری بگویید و دوباره روی آن طرح هم تبلیغات کنید، چرا ساکت هستید؟ اگر واقعاً طرح دیگری داشتند، ارائه می‌کردند.

ما تقریبا بیست سال هست که هیچ حرف جدیدی نشنیده‌ایم. البته ممکن است چند نفر، بعضی از آن طرح‌های قبلی را دوباره مخلوط کنند و بخواهند به خوردِ مردم بدهند. ولی همه می‌دانند که دیگر چیز جدیدی نیست. لذا آدم حدس می‌زند که نکند آخرالزمان باشد.

2. تکنولوژی آخرین ابزار قدرت برای بردگی انسان‌ها بود که دارد به ضد قدرت مرکزی تبدیل می‌شود

تحلیل دیگری که شب‌های قبل هم عرض کردیم این بود که تکنولوژی آخرین ابزار قدرت برای به اسارت کشیدن است و دارد خودش را نشان می‌دهد که این ابزار به ضد قدرت مرکزی دارد تبدیل می‌شود. از اسلحه‌های نظامی گرفته تا اینترنت که هرجا به ببینند علیه نظام سلطه‌ است، آن را محدود می‌کنند و می‌بندند. ماهواره‌های جبهۀ انقلاب را که دارند می‌بندند، علیه حکومت‌های دموکراتیک و به قول خودشان دموکراسی در منطقه، انقلاب مخملی می‌کنند و کودتا راه می‌اندازند. خب اینجا رأی‌گیری شد، شما باید برای ما کف بزنید، ما هم راه شما را رفتیم دیگر! چرا علیه این دموکراسی و رأی‌گیری، کودتا می‌کنید و فتنه راه می‌اندازید؟ پس چی شد؟

درواقع دارد نشان می‌دهد که این دموکراسی‌ای که ما گفتیم، الکی است، شما دارید راستکی‌اش را اجرا می‌کنید! ما آنجا یک کاری کرده‌ایم که این دموکراسی الکی باشد، ولی شما داری دموکراسی حقیقی و درست را پیاده می‌کنید، خب اینکه حاکمیت واقعی بشر است. اینها نشان می‌دهد که دیگر کفگیر آنها به ته دیگ خورده است. اینها یعنی چه؟ یعنی اینکه دارد امکان فریب از بین می‌رود.

هرکسی باید حقش را از این سفرۀ خلقت و طبیعت بگیرد. هرکسی باید حقش را در این جهانِ پر از درندگی استیفا کند و ما نمی‌توانیم در این جهان پر از ظلم، دست‌بسته باشیم. الحمدلله ما زود خودمان را جمع کردیم و الان موقعیت مقتدری در منطقه و جهان داریم که خیلی‌ها این واقعیت را می‌بینند و ستایش می‌کنند.

پس زمان ما، زمان تعیین تکلیف کردن برای قدرت است. در این زمان دو کار باید کرد؛ یکی اینکه جامعه را باید قدرتمند کرد که البته رفاه هم نتیجۀ این قدرت است. باید جامعۀ خودمان را از همه حیث قدرتمند کنیم. صریح آیۀ قرآن این است: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» (انفال/60) یعنی سراغ ابزار هم بروید و دشمنان را از خودتان بترسانید، امنیت برای خودتان فراهم کنید، این دستور صریح قرآن است. ما از هر حیثی باید خودمان را قوی کنیم. دیگر اینکه از نظر فردی هم باید هر کدام‌مان خودمان را تقویت کنیم. زندگی تک‌تک باید به گونه‌ای باشد که هر یک از ما در اوج قدرت قرار بگیریم. نمی‌شود که با افراد ضعیف، جامعه قوی باشد!

بزرگترین مانعِ قوی‌شدن جامعۀ ما چیست؟

بزرگترین مانع قوی شدن جامعۀ ایران اسلامی را می‌خواهم بر اساس تحلیل خودم به شما عرض بکنم. ممکن است شما قبول بکنید یا نه. مهمترین مانع قوی بودن جامعۀ ما چیست؟ مثلاً یکی از سوال‌هایی که خیلی می‌شنوید این است: «چهل سال است جمهوری اسلامی چه کرده؟» اگر این مانع اصلی را برداریم خیلی از مسائل حل می‌شود. ده سال اول انقلاب، مانع دیگری داشتیم؛ یک جنگ بیرونی آمد و ما هم خودمان را هنوز سازماندهی نکرده بودیم، نه به طراحی و ساختارهای داخلی دقیقا اقدام کردیم نه به خیلی از آمادگی‌ها برای ادارۀ جامعه رسیده بودیم. بالاخره بزرگرین جنگ جهانی به ما تحمیل شد. ده سال اول معاف بودیم. اما در این سی و چندسال اخیر، با یک مانع بزرگ رو برو شدیم.

من امشب می‌خواهم در مورد این مانع صحبت کنم. بنده کاملاً مطمئن هستم که تا وقتی این مانع را برنداریم، به آن قدرت لازم، به آن پیشرفت لازم، به آن آرامش و ثبات، به آن انتظاری که همۀ ناظران خارجی یا داخلی از پیشرفت ایران دارند، به آن مرتبۀ عالی قدرت نخواهیم رسید.

پس ما دو تا تکلیف داریم، یکی اینکه خودمان را تک‌تک قوی کنیم و دیگر اینکه جامعه‌مان را تقویت کنیم. حالا کدام مهم است؟ خب معلوم است، جامعه قوی بشود مهمتر از این است که ما تک‌تک‌مان قوی بشویم. این خیلی واضح است. اگر جامعه یک حصار امنیت و زمینۀ قدرت برای‌مان ایجاد نکند، خودسازی یک خیال است. مثلاً می‌فرماید: «کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً» (کافی/ج2/ص307) فقر به دنبالش کفر دارد و فقر یکی از عوامل ضعف جامعه و یکی از نتایج ضعف جامعه است. غیر از فقر، تبعیض، فساد و بی‌عدالتی هم علامت ضعف جامعه است و هم موجب ضعف جامعه است. یکی از نتایج این بحث این می‌شود که «تقوا» اول برای مسئولین جامعه ضرورت دارد، آنها بیشتر باید تقوا داشته باشند، چون آنها در قدرت جامعه تعیین‌کننده‌تر هستند.

در جهان امروز روش‌های پیچیده‌ای برای ضعیف نگه‌ داشتن انسان‌ها و گرفتن قدرت جوامع، استفاده می‌شود

در جهان امروز در این سال‌ها روش‌هایی که برای ضعیف نگه‌ داشتن انسان‌ها، مستضعف‌سازی، گرفتن قدرت جوامع، استفاده کرده‌اند که روش‌های بسیار پیچیده‌ای است. روش‌هایی که جدیداً برای به بردگی کشیدن انسان‌ها در جهان اتخاذ کرده‌اند، چه روش‌هایی است؟ دیگر مثل قدیم نیست که یک فرعونی بیاید آن بالا و چند تا شلاق بگیرند و یک سری برده هم سنگ‌ها را بگذراند روی دوش‌شان و بروند مثلاً اهرام ثلاثه را برای فرعون بسازند. به این صورت که نیست! روش‌ها خیلی جدید است.

در عرصۀ سیاست که نزدیک‌ترین دانش به قدرت است، آمده‌اند بحثی به نام دموکراسی را مطرح کرده‌اند و مراجعه به آراء عمومی. که صد سال عقب‌تر از طرحی است که دین دارد. طرح دین را دربارۀ قدرت گرفتن مردم و ادارۀ سیاسی جامعه در شب‌های بعد خدمت شما عرض خواهم کرد. فعلا بحث‌مان سر این است که این ضعف باید برطرف بشود. این ضعف یعنی روش‌های پیچیده و پلیدی که برای به استضعاف کشاندن در همۀ کشورهای جهان دارند استفاده می‌کنند. ما نباید کشورمان این‌جوری باشد. ما کشورمان مثل کشورهای عقب‌ماندۀ غربی نیست.

دوقطبی‌سازی جامعه به اصلاح‌طلب و اصولگرا یک روش‌ پلید و پیچیده برای ضعیف‌نگه داشتن جامعه است

یکی از این روش‌های پیچیده‌ای که متأسفانه به زشت‌ترین شکل در کشور ما به‌کار گرفته شده و یک قیام ملی می‌خواهد تا ما این روش پلیدی که در جامعه جاری شده و موجب ضعف کشورمان شده را شناسایی و خنثی بکنیم، و تا این روش مطرود نشود، به شما اطمینان می‌دهم که در بهترین شرایط پنجاه درصد مشکلات همین‌طور باقی خواهد ماند، روش دو قطبی‌سازی جامعه است به اصلاح‌طلب و اصول‌گرا. این دو قطبی‌سازی موجب چه بدبختی‌هایی برای یک جامعه و برای یک ملت می‌شود؟ نمونه‌هایش را عرض کنم و بعد هم روایت‌هایش را برای شما بخوانم.

اولاً دربارۀ دو قطبی‌سازی باید یک سوره به شما معرفی کنم، سوره‌ای که ائمۀ محترم جمعه هر هفته استحباب دارد در یک رکعت از نماز جمعه بخوانند و آن سورۀ منافقین است. یعنی ائمۀ محترم جمعه هر هفته این سورۀ منافقین را به یاد ملت بیاورند. ائمۀ محترم جمعه در یک جامعۀ اسلامی هر هفته نه سورۀ یس، واقعه، ضحی، شمس و نه سوره‌های دیگر قرآن، بلکه سورۀ منافقین را باید در نماز جمعه بخوانند؛ البته مستحب است ولی آیا این استحباب معنایی ندارد و آیا اهمیت خاص این سوره را نشان نمی‌دهد؟

می‌خواهیم دربارۀ ریشۀ این بحث «دوقطبی‌سازی» در دین، بحث بکنیم. خُب سورۀ منافقین دربارۀ کیست؟ منافقین در قرآن یک بار معرفی شده‌اند و تمام مذاهب اسلامی، منافقی که این سوره دربارۀ او نازل شده است را می‌شناسند. او کیست؟ «عبدالله بن اُبی» این منافق چه‌کار کرد که خدا او را معرفی کرد؟ منافقینی که بعدها درِ خانۀ فاطمه را آتش زدند در قرآن معرفی نشدند، منافقینی که سر از بدن حسین فاطمه جدا کردند، توسط أمیرالمؤمنین معرفی نشدند، منافقینی که ضربت به سر أمیرالمؤمنین علی ‌(ع) زدند، ابن ملجم و اشعث تا وقتی که خودشان، خودشان را رسوا نکردند، توسط أمیرالمؤمنین معرفی نشدند. حتی منافقینی که تصمیم گرفته بودند پیامبر را در مسیر جنگ تبوک، ترور کنند، با اینکه دستگیر شدند، اما معرفی نشدند.

فقط یک منافق معرفی شد؛ این منافق هم از بیت‌المال دزدی نکرده بود. کسانی که دزدی از بیت‌المال را در اولویت کارهای خودشان قرار می‌دهند توجه کنند به این سوره. آن منافق هیچ قتلی انجام نداده بود و قصد هیچ قتلی هم نداشت. آن منافق یک کار کرده بود و آن هم این بود که در مدینه «دو قطبی» درست کرده بود؛ دو قطبی‌ای که بستر طبیعی داشت. او گفت: ما انصار پیامبر باید با مهاجرین دربیفتیم! یعنی دو قطبی مهاجر و انصار درست کرد.

وقتی رسول خدا این خبر را شنید، اول قبول نمی‌کرد. پیامبر(ص) و یارانش بیرون شهر و در محیط جنگی بودند. جابربن عبدالله انصاری آمد گفت: عبدالله بن اُبی گفته است که وقتی به مدینه برگشتیم، ما انصار، مهاجرین را بیرون می‌کنیم. پیامبر اکرم(ص) فرمود: جابر، تو عبدالله‌بن اُبی را دوست نداری و به‌خاطر همین داری علیه او حرف می‌زنی. گفت: نه آقا من خودم شنیدم، فرمود شاید یک چیز دیگری گفته و تو این‌طوری متوجه شده‌ای. گفت: نه آقا، من دقیقا همین حرف را شنیدم. حضرت فرمود: بروید تحقیق کنید. رفتند تحقیق کردند و آمدند گفتند: بله یارسول‌الله، ایشان این را گفته است. حضرت غضب‌ناک شد و در زمانی که کاروان باید استراحت می‌کرد، فرمان حرکت کاروان را داد، و به مدت یک روز هم با مردم حرف نزد. این تنها قهر پیغمبر با امت خودش بود.

از او پرسیدند چرا تو اینگونه رفتار می‌کنی؟ چرا این‌قدر با مردم غضبناک برخورد می‌کنی؟ چرا حرف نمی‌زنی؟ فرمود: مگر نشنیدی چه گفته است؟ اطرافیان عبدالله‌بن‌‌اُبی به او گفتند: بیا برو به پیغمبر بگو که من نگفتم، غلط کردم. آمد قسم خورد و گفت: من نگفتم. آقا فرمود: من قبول کردم، برو... بعد از این ماجرا، سورۀ منافقین نازل شد. سورۀ منافقین سورۀ اخلاقی نیست، سورۀ قتل نیست، سورۀ دزدی نیست، سورۀ دو قطبی‌سازی در جامعه است؛ آن‌هم دو قطبی‌ای که حقیقت داشت! دو قطبیِ مهاجر و انصار، حقیقت داشت. ولی با این‌حال نباید به این مسئله دامن می‌زدند و نباید حساسیت ایجاد می‌کردند و نباید گسل‌ها را فعال می‌کردند.

دوقطبی اصولگرا-اصلاح‌طلب خبیثانه‌تر از دوقطبی مهاجر-انصار است چون مهاجر-انصار، دوقطبی واقعی بود اما دوقطبی اصولگرا-اصلاح‌طلب تماماً دروغ است

این یک سند قرآنی دربارۀ دو قطبی‌سازی بود. حالا یک سند تاریخی هم دربارۀ دو قطبی‌سازی بیاوریم. چه شد کار به‌دست علی‌بن‌ابیطالب نیفتاد؟ در شورای سقیفه، دو قطبی اوس و خزرج درست شد. دو قطبی اوس و خزرجی که ده سال بود پیغمبر آن را از بین برده بود. گسل اختلافی بین اوس و خزرج دوباره فعال شد. اینها وقتی با همدیگر اختلاف کردند، مهاجرین این وسط دو قطبی بعدی مهاجر و انصار را درست کردند و طی یک جریان پیچیدۀ دو قطبی، کار از دست علی‌بن‌ابیطالب ‌(ع) در رفت. هزار و چهار صد سال است شما روضه می‌خوانید و می‌گویید: چرا یک ماه بعد از پیغمبر(ص)، فاطمه به شهادت رسید و همه ساکت بودند. شما نمی‌دانید دو قطبی چه جنایتی می‌کند!

دو قطبی‌سازی‌هایی که در سورۀ منافقین و در سقیفه اتفاق افتاد، دو قطبی‌های واقعی‌ای بود که گسل‌هایش وجود داشت، آنها فقط این گسل‌ها را فعال کردند. من به شما مردم بگویم، دو قطبیِ اصلاح‌طلب و اصول‌گرا خبیثانه‌تر از آن دو قطبی‌ها است چون واقعیت ندارد و تماماً دروغ است. چقدر می‌تواند جامعۀ ما را عقب بیندازد. با وجود این دوقطبی، شاید در حد معجزۀ الهی باشد که ما تا الان باقی مانده‌ایم.

چه کسانی این دوقطبی را ایجاد کردند؟ یا افراد مغرض، یا افراد ساده‌لوح. آن کسی که به عنوان اصول‌گرا در مقابل اصلاح‌طلب، موضع جناحی می‌گیرد برای بردنِ انتخابات، همان‌قدر نادان است که در آن طرف نادانی یا غرض ورزی وجود دارد. در میان هر دو بخش هم قطعاً نفوذی وجود دارد. البته این دو جناح غیر از افراد مستقل هستند.

اولین نتیجۀ این دوقطبی، روی کار آمدن افراد ضعیف است

شما هیچ وقت مجلسِ صد در صد قوی با نوع انتخابات متأثر از دو قطبی‌سازی پیدا نخواهید کرد. شما هیچ وقت هیئت دولت قوی و مدیران قوی پیدا نخواهید کرد. البته عرض کنم، همیشه مدیران خوب بوده‌اند. هر جناحی سر کار بوده، مدیر خوب بوده، وزیر خوب داشتیم، مدیرکل خوب، معاون خوب داشتیم، من آدم سیاه‌بینی نیستم. در هردو جناح هم با برخی از این آدم‌های خوب از نزدیک آشنا بودم، ولی چرا ما به این بازی کثیف، تن می‌دهیم؟ یک‌کسی باید این وسط باشد که این حرف را بزند. مثل آن پسربچه‌ای که همه می‌‌گفتند «هرکسی لباس پادشاه را نبیند ولدِ چموش است» یک‌دفعه‌ای یک بچه‌ای گفت: «پادشاه که لباس ندارد!» بعد یک‌دفعه‌ای همه‌چیز به‌هم خورد. 

هرکسی این دوقطبی اصلاح‌طلب اصول‌گرا را قبول داشته باشد آدم نادانی است و حداقل به درد سیاست نمی‌خورد. و هرکسی در این آتش بدمد، حتماً آدم خبیثی است، چون مانع رشد مملکت می‌شود. حدود دوازده‌تا اثر شوم برای دوقطبی‌سازی فهرست کرده‌ام که هرکدامش را می‌شود مفصل توضیح داد ولی به اجمال عرض کنم؛ وقتی که دو جناح باهمدیگر دعوا بکنند می‌دانید چه می‌شود؟ فقط طرفداران دو جناح هدف‌شان این می‌شود که جناح‌شان ببرد، ولو با افراد ضعیف‌تر. لذا اولین نتیجه‌اش این می‌شود که رأی آوردن مهم بشود، بردن نسبت به آن جناح مهم بشود، ولو با افرادی که خاصیت‌های پوپولیستی داشته باشند و ضعیف‌تر باشند.

پس اولین نتیجه‌اش روی کار آمدن افراد ضعیف است. دومین نتیجه‌اش روی کار آمدن آدم‌های فرصت‌طلب است، یک عده هم این وسط، فرصت‌طلبانه نگاه می‌کنند که دعوا به نفع کدام طرف است، کدام‌طرف می‌چربد، یا ادای مستقل‌ها را در می‌آورند تا وقتی مردم از جناح‌بازی خسته بشوند، از این اختلاف استفاده کنند. مثل بچه‌هایی که پدر و مادر باهم اختلاف دارند و اینها سوءاستفاده می‌کنند.

سوم: عدم امکان روی کار آمدن بسیاری از افراد شایسته است. خیلی از افراد شایسته هستند ولی می‌گویند: من با این دولت همکاری نمی‌کنم چون نمی‌خواهم انگِ فلان جناح به من بچسپد! یا اینکه اصلاً آن جناح، خودش اینها را برای همکاری دعوت نمی‌کند. یا آنها چون عضو جناح‌شان نیستند، مجبور هستند که اینها را برندارند؛ چون یک افرادی باید شایستگی اینها را تأیید بکنند.

دیکتاتوری رضاخان خباثتش کمتر از خباثت دیکتاتوری رسانه‌ای دوقطبی‌ساز امروز است

اثر شوم چهارم این است که تا انتقاد بکنی می‌گویند «این آخوند اصولگرا گفت...» یا اینکه «آن فرد اصلاح‌طلب گفت...» یعنی باب انتقاد بسته می‌شود. دهان بسیاری از منتقدین دلسوز و متفکرین از حوزه و دانشگاه را به این روش بسته‌اند؛ بنده خبر شخصی دارم. می‌گویند: حرف نمی‌زنیم چون متهم به جناحی بودن می‌شویم.

الان ما اگر از مسئولین حزب‌اللهی‌ای که سرِ کار آمده‌اند، بخواهیم انتقاد کنیم، کجا حساب می‌شود؟ مثلاً از شهرداری تهران اگر انتقاد کنم، می‌گویند: چه شد؟ اینکه از جناح خودتان است! نکند جناح شما جابه‌جا شده است؟ به این صورت، فضای انتقاد بسته می‌شود. فضای انتقاد که بسته بشود، فضای دلسوزی بسته می‌شود. پایۀ قدرت مردم، گفتگو است، شما باب گفتگو را بسته‌ای.

دیکتاتوری رضاخان قلدر هم این‌قدر در بستن دهن‌ها موفق نبود که دیکتاتوری رسانه‌ای دوقطبی‌سازی این‌قدر موفق بوده و قدرتمند بوده است. حتماً دیکتاتوری خبیثانۀ رضاخان قلدر و محمدرضاخان دیکتاتور، خباثتش کمتر از خباثت دیکتاتوری رسانه‌ای دوقطبی امروز است.

دوقطبی نیروهای ارزشی و غیرارزشی(واقع‌بین) هم دروغ است

بنده در یک جلسه‌ای گفتم: نیروی ارزشی و غیرارزشی نداریم، همه باید واقع‌بین باشند. این کلمۀ ارزشی‌ها را غربی‌ها درست کردند که به دین‌داران بگویند «ارزشی» و به دانشگاهیان بگویند «واقع‌بین» این دروغ است، چون دین به ما دستور داده است براساس واقع‌بینی باید حرکت کنیم. یک آقایی که در دولت قبل، مسئولیتی داشت، بعد از این جلسه آمد و گفت: این حرف شما که حرف خوبی است، چرا به شما می‌گویند اصولگرا؟ گفتم بیخود می‌گویند، وقتی می‌گویند «اصولگرا» منظورشان کسانی است که بر اصول معتقد هستند و واقعیت‌ها را ندیده می‌گیرند. درحالی‌که ما اصلاً چنین چیزی نداریم!

أمیرالمؤمنین به نمایندۀ مذاکرۀ خودش با معاویه، یعنی ابوموسی اشعری فرمود: اگر عقل و تجربه را زیر پا بگذاری شقیّ هستی! گفتم ما فقط می‌خواهیم مذاکره‌کنندگان ما تجربه را زیر پا نگذارند، خلاف تجربیاتی که خود مذاکره‌کنندگان در خاطرات‌شان نوشته‌اند، عمل نکنند و الا شقیّ هستند. گفت شما مگر دنبال ارزش‌های‌تان نیستید؟ هرچه ما در مورد شما می‌دانستیم، برعکسش را گفتی! گفتم تمامش دروغ بوده، یک مشت دروغگوی خائن بدنۀ رسانه‌ای غالب کشور را اداره می‌کنند. لذا این سوءتفاهم‌های فزاینده‌ در جامعه ایجاد شده است. لااقل کاش اینها واقعیت داشت و گسل واقعی بود، درحالی‌که اصلاً چنین چیزی نیست.

دروغ پشت سر دروغ، تهمت پشت سر تهمت! ما جامعه‌ای هستیم که نه اوس و خزرج‌بازی از ما در می‌آید، نه مهاجر و انصاربازی از ما در می‌آید، نه قبیله‌گرایی در کشور ما رشد می‌کند، لذا برخی می‌روند سراغ همین جنس دوقطبی‌سازی‌های پلید؛ مثل دوقطبی اصلاح‌طلب اصول‌گرا. بعضی‌ها دوقطبی‌سازی، در خونشان هست، می‌خواهند گسل ترک و فارس را فعال کنند! آنهایی که روی گسل‌های واقعی می‌ایستند و آنها را تحریک می‌کنند منافق هستند. آنهایی که همین‌جوری گسل ایجاد می‌کنند چه هستند؟ 

دوقطبی اصلاح‌طلب، اصولگرا از کجا پدید آمد؟

مقام معظم رهبری حدود ده مرتبه فرموده‌اند که من این دوقطبی اصلاح‌طلب اصولگرا را قبول ندارم. اصلاح‌طلب، اصولگرا از کجا پدید آمد؟ از آن زمانی که دوتا نظریۀ اقتصادی بین علماء روحانیت مبارز پدید آمد؛ یک جامعۀ روحانیون و یک جامعۀ روحانیت. کسی نامه نوشت به حضرت امام که ما می‌خواهیم دو گروه بشویم، انتخابات بعدی دوتا لیست بدهیم، حالا که دیگر رقبای انتخاباتی قبلی‌مان بنی‌صدری‌ها و لیبرال‌ها دیگر نیستند، حالا ما خودمان باهم رقابت کنیم. امام فرمود اشکالی ندارد.

چرا امام فرمود اشکالی ندارد؟ برای اینکه رهبری اجازۀ اختلاف نظر می‌دهد، ولایت کارش همین است. حتی به یاران‌شان هم اجازه می‌دهند، اجازۀ اشتباه کردن به نزدیک‌ترین افراد‌شان هم می‌دهند، همان‌طور که أمیرالمؤمنین اجازۀ اشتباه کردن به مالک‌اشتر می‌دادند. أمیرالمؤمنین علی‌‌(ع) می‌خواست ابوموسی اشعری را که والیِ کوفه بود، از آنجا بردارد ولی مالک اشتر گفت: نه بگذار بماند، این فعلاً آنجا خوب است بماند. آقا فرمود روی حرف تو بماند. بعداً ابوموسی اشعری خیانت کرد، در ماجرای یار فرستادن و سرباز فرستادن برای جنگ جمل، خیانت کرد. حضرت به مالک اشتر فرمود: حالا برو ابوموسی اشعری را درست کن! ببین چه‌کار کرد! یعنی دیدی تو اشتباه کردی؟

امام(ره) هم جدا شدن روحانیت و روحانیون را پذیرفت؛ یکی به دلیل اینکه آنها بیشتر از این عقل‌شان نمی‌رسید. و دیگر به دلیل اینکه رهبری در مقابل اختلافات، انعطاف نشان می‌دهد و میدان می‌دهد. البته امام(ره) در همان نامه، حدود بیست نصیحت و توصیه و بعضاً فرمان به آنها دادند که این بیست‌تا مورد را مراقبت کنید. یعنی یک اجازه داد و در کنارش بیست‌تا توصیه. الان به شما عرض کنم که در جریان اصلاح‌طلب، اصولگرا و این بازی مسخره‌ای که راه افتاده است، هر بیست‌تا توصیۀ امام، لگدمال شده است. اینها با اجازۀ امام این کار را کردند؟!

برخی دیگر از آثار شوم دوقطبی‌سازی کاذب

اثر شوم بعدی، مسدود شدن باب نقد و مسدود شدن باب گفتگو است. اصلاً گفتگو نمی‌شود کرد. خبرگزاری‌های خبیث روش‌شان همین است، مثلاً وقتی می‌خواهند بگویند: فلانی یک حرفی زد، اول انگِ اصولگرا یا اصلاح‌طلب به او می‌زنند و بعد، حرفش را می‌گویند. الان این کار منکر است یا معروف؟ شما چطوری می‌خواهی نهی از منکر بکنی؟ ستاد امر به معروف و نهی از منکر کجاست تا جلوی این روش‌های خباثت‌آمیز سیاسی را بگیرد؟ اینها مهم‌تر است یا حجاب؟ چرا انگ می‌زنید؟ چرا برچسپ می‌زنید؟

اثر بعدی، محدود شدن باب تحسین اقدامات خوب است. هیچ‌کس از افراد این جناح، هیچ اقدام خوبی را از آن جناح تحسین نمی‌کند. هیچ‌کدام از افراد آن جناح هم هیچ‌یک از اقدامات این جناح را تحسین نمی‌کند. انگار صهیونیست‌ها دارند روزنامه‌های ما و روزنامه‌های جناحی ما را اداره می‌کنند.  

در پروتکل‌های دانشوران صهیون نوشته است که با اختلافات بین‌ احزاب، ناامیدی بین مردم ایجاد می‌کنیم. اصلاً قانونی در این کشور وجود ندارد که بگوید «روزنامه‌ای که در کنار انتقاد، خوبی‌های جناح‌های مختلف را نگفت، تعطیلش می‌کنیم» چرا اجازه می‌دهند که روزنامه‌ها و رسانه‌ها، روحیۀ مردم را به لجن بکشند؟ تو انسان نیستی اگر خوبی‌های آن جناح دیگر را نگویی و اقدامات خوب توسط آدم‌های خوب را تعریف نکنی.

منافق آن کسی است که سرِ گسل واقعی می‌ایستد و سعی می‌کند آن را در جامعه فعال کند. اما کسی که گسلِ دروغین ایجاد می‌کند، چه نامی برای او بگذاریم؟ چهل سال است که مملکت همین‌جوری معطل است. آثار شوم دوقطبی‌بازی کاذب را در روزهای بعد، باز هم درباره‌اش صحبت بکنیم و بتوانیم کم‌کم جامعه را از این دوقطبی‌گری نجات بدهیم. 

بگذارید جمله از امام برای شما بخوانم تا ببینید چرا بنده با مسئلۀ دوقطبی‌سازی این‌قدر تند برخورد می‌کنم به عنوان یک روش برای سیاست‌ورزی؟ این دستور حضرت امام است. در آن نامه‌ای که امام اجازه دادند دوقطبی چپ و راست-به قول رایج- تشکیل بشود، در آن نامه یک جمله‌ای دارند، ایشان بیست توصیه به برادری دارند، بیست توصیه به تأکید بر وجوه مشترک دارند، بیست توصیه برای رعایت آداب گفتگو دارند، بیست توصیه در زمینه‌های مختلف دارند که کار به دوقطبی‌سازی نکشد. بعد می‌فرماید: «لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی می‌کند در برابرش قاطعانه بایستید»

اگر کسی در این اختلاف‌ها از اصول تخطی می‌کند، در برابرش بایستید. این اصول چه چیزهایی هستند؟ لابد یکی از این اصول، قرآن است، لابد یکی‌اش هم منافع ملی است. هیچ عاملی نباید جلوی مدیران شایسته را بگیرد، هیچ عاملی نباید کاری بکند که مدیران ضعیف بالا بیایند.

وقتی کشور جناحی شد، طرف اگر آدم ضعیفی هم باشد در یک جناحی جا خوش می‌کند و بعد هم چون آدم آنها شده است، بالاخره باید یک جایی منصوبش کنند و از او حمایت کنند و جلوی عیب‌هایش را هم می‌پوشانند. بعد در این مسیر باند درست می‌شود، باند سیاسی که اسمش را گذاشتند «حزب» حالا وارد مقولۀ حزب نمی‌شویم.

ساختار سیاسی کشور ما باید اصلاح بشود؛ نباید از ساختارهای غربی تبعیت کنیم

ساختار سیاسی کشور ما باید اصلاح بشود، ما نباید از ساختارهای غربی تبعیت بکنیم و مثل همان دوقطبی‌های دروغینی که آنجا درست می‌کنند تا به مردم هیجان بدهند و آنها را پای انتخابات بیاورند، در اینجا هم داشته باشیم. راه‌حل جایگزین ما چیست؟ باید در این‌باره‌ها صحبت کنیم.

بدانید که دوقطبی‌سازی و جناح‌بازی‌های دروغین و کاذب، یک رفتار پلیدِ منافقانه است و همه باید برائت بجویند از اینکه بخواهند دوقطبی‌سازی را دامن بزنند.

اگر از این روش‌های پلید عبور کنیم، برای ادارۀ جامعه، راه‌حل وجود دارد و شما مطمئن باشید در نظام ولایی خودمان، چنین راه حلی وجود دارد، و الا اگر راه حل دیگری نبود، می‌گفتیم «باشد، تحمل می‌کنیم، فعلاً چاره‌ای نیست!» سر راه‌حلش سال‌ها است مقام معظم رهبری به ویژه در سال اخیر و در گفتگوی با این دولت، تأکید کرده‌اند. این راه‌حل‌ها را باید طی بکنیم و این حرف امروز است.

اگر قدرت در جامعۀ ما تطهیر بشود و آسیب‌هایش گرفته بشود چه آثاری در جهان خواهد داشت؟ آن‌وقت الگو می‌شود و محل مطالعۀ اندیشمندان جهان قرار خواهد گرفت. اینها تبلیغاتی حرف زدن یا از سر اعتقاد به اسلام، حرف زدن نیست بلکه همۀ کدهایش موجود است، یکی از کدهایش، به بن‌بست رسیدن جهانیان و تازه شروع کردن ما است.

ما تازه داریم شروع می‌کنیم. در این سی‌سال اخیر، بعد از جنگ، ما را عقب نگه‌داشتند؛ به واسطۀ افکار پوسیده‌ای که از غرب آوردند و علما هم در نقد آن، یا کوتاهی کردند یا همراهی‌های اشتباه کردند. ما دین داریم، دین‌مان این کارها را می‌گوید که خلاف است، دین هم اگر نداشته باشیم عقل به ما می‌گوید که جوامع دموکراسی آخرسر به پوپولیسم گرفتار می‌شوند. برای اینکه مردم را تهییج کنند که مردم در انتخابات حاضر بشوند مجبورند ساده‌سازی کنند، دیو و دلبر درست کنند، سیاه و سفید کنند، مردم هم که تخصصی نمی‌آیند، بلکه هیجان پیدا می‌کنند و می‌آیند نظر بدهند، تا مردم را پشت سر خودشان قرار بدهند. این کارها خیلی زشت است که شبیه‌اش در ایران انجام بگیرد، خیلی پلید است. با این روش‌ها نمی‌توان به اسلام و خدا و پیغمبر و به عدالت و رفاه و آزادی رسید.

ممکن است این مسئله، دغدغۀ خیلی از مردم نباشد و بگویند «حالا دو قطبی باشد یا سه قطبی! چه اهمیتی دارد؟» نه؛ این باید دغدغۀ همه‌مان باشد. باید نسبت به مقولۀ قدرت، حساس باشیم و اینها پایگاه‌های اصلی قدرت است، وقتی گفتگوهای زاید سیاسی کنار برود، آن‌وقت بسیاری از مدیریت‌ها تخصصی خواهد شد.

من این ضرب‌‌المثل را همیشه می‌زنم؛ یک رئیس‌جمهور که عوض می‌شود، غذای مرغداری‌ها که نباید عوض بشود، مرغداری یک قاعده‌ای دارد، دیگر درس‌های آموزش و پرورش که نباید با رئیس‌جمهورها عوض بشود. باید یک شورای سیاست‌گذاری باثباتی داشته باشد، گرفتاری‌ها این‌‌طور پدید می‌آید که سیاست‌بازی‌های زیادی می‌آید و جای مدیریت‌های تخصصی را می‌گیرد.

ما این‌همه گفتگوی سیاسی نباید داشته باشیم؛ در بسیاری از موضوعات، بحث تخصص و فن است ولی روزنامه‌ها این بحث‌های تخصصی را کِش می‌دهند و به سطح جامعه می‌آورند. اصلاً آدم دست صهیونیست‌ها را می‌بیند، آنها خیلی دوست دارند که ما سر این چیزها بحث بکنیم.

یکی از متخصصین روابط بین‌الملل که مشهور است به اصلاح‌طلبی و حتی مشهور است به غرب‌گرایی، در زمانی که برجام می‌خواست امضا بشود، گفته بود این قرداد از قرارداد ترکمنچای هم مفتضح‌تر و برای ایران خسارت‌بارتر است. به او گفتند: «خُب همین حرف را بیا و علناً بگو» گفت: نمی‌توانم بگویم، اینها همه رفقای من هستند!

وقتی دهان هر منتقدی این‌طوری بسته شود، معلوم است کارها پیش نمی‌رود؛ نه در صنعت، نه در کشاورزی و نه در بخش‌های دیگر. هر جناحی مدام باید عیب‌های جناح خودش را لاپوشانی بکند. باید این بساط برچیده بشود، شورای نگهبان ببیند وظیفه‌اش چیست؟ هرکسی این لکۀ سیاه و ننگ دوقطبی‌سازی در پرونده‌اش بود، اصلاح‌طلب یا اصولگرا، باید از عرصۀ سیاست دور انداخته بشود. شورای نگهبان چه مواردی را بررسی می‌کند؟ مثلاً اینکه طرف دزدی کرده یا نه؟! سورۀ منافقین مال دزدها بود یا مال دوقطبی‌سازها بود؟ پس ملاک چیست؟ مهم‌ترین ملاک چیست؟ کسانی که می‌ایستند سر گسل‌های اجتماعی، آیا صلاحیت دارند رسانه دست‌شان باشد؟ آیا این کار بالاترین جنایت‌ها نیست؟

دوقطبی‌سازی یک کار یزیدی است

ما خط قرمز داریم. أباعبدالله‌الحسین‌‌(ع) دشمنان خودش را این‌جوری خطاب کرد؛ «هؤلاء قوم کفروا بعد إیمانهم» آیا کافر شدید بعد از ایمان؟ (فتبّا لکم و ما تریدون... هؤلاء قوم کفروا بعد إیمانهم، فبعدا للقوم الظّالمین؛ مقتل‌الحسین الخوارزمی/ج1/ص252) کفر بعد از ایمان، در قرآن کریم تعریف رسمی از منافقین است. اینها بودند که امام حسین(ع) را کشتند. آن زمانی که نکشته بودند چه‌کار می‌کردند؟ از دوقطبی‌سازی شروع می‌کردند.

ننگ بر همۀ کسانی که در این کشور دوقطبی سازی می‌کنند، لعنت خدا بر رسانه‌ها و رسانه‌چی‌های دوقطبی‌ساز. آن‌هم دوقطبی دروغ! ای کاش دوقطبی آنها واقعی بود. تازه اگر دوقطبی آنها واقعی بود، می‌شدند مثل یزید! چون یزید بر اساس یک گسل واقعی این کار را کرد. وقتی سر بریدۀ أباعبدالله‌الحسین(ع) را جلویش گذاشتند، با چوب به لب و دندان حسین فاطمه‌ می‌زد، از یک دوقطبی سخن گفت. «لعبت هاشمُ بالملک فلا خبرٌ جاء و لا وحیٌ نزل» یعنی این دعوای دیرینۀ بین ما بین بنی‌امیه و بنی‌هاشم بوده، یک زمانی بنی‌هاشم پیروز شدند، الان هم بنی‌امیه پیروز شده.

دوقطبی‌سازی یک کار یزیدی است، یزید هم بعد از شهادت امام‌حسین(ع) با دوقطبی‌سازی می‌خواست این ماجرا را حل و فصل کند! از بنده این تحلیل را قبول نکنید، به قرآن مراجعه کنید، به سخنان امام دربارۀ دوقطبی‌سازی و نقش آن در شهادت شیخ‌فضل‌الله نوری و پرهیزی که می‌دادند از دوقطبی‌سازی نگاه بکنید، چقدر حضرت امام پرهیز می‌دادند، چقدر مقام معظم رهبری پرهیز می‌دادند.

آیا شده است که مقام معظم رهبری حرفی بزنند ولی نود و نُه درصد نخبگان کشور رعایتش نکنند؟ بله، همین موضوع دوقطبی‌سازی. ایشان با کمال نجابت برخورد می‌کنند و خودشان با پشتیبانی مردم مملکت را از آسیب‌های دوقطبی‌سازی نگه داشتند، هرکسی که روی کار آمد، با او همکاری کردند، مردم هم ایشان را باور کردند و قبول کردند که ایشان حمایت‌هایش از دولت فراتر از این حرف‌ها است، بخاطر ثبات جامعه است و نگاه نمی‌کند آن فرد مال چه جناحی است. مردم این را از ایشان پذیرفتند، اگر ایشان و این عملکردهایش بود، و اگر امام و آن عملکردهای پیامبرگونۀ امام نبود، مملکتی باقی نمی‌گذاشتند، این تنها فرصت ما است.
(الف3/ن2)

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...