۰۱/۱۱/۰۲ چاپ ایمیل و پی دی اف
پیشنهاد مهم و راهبردی پناهیان برای تحول در ساختار فرهنگی کشور: 

این توهین به دبیرستانی‌ها است که به آنها بگوییم «دانش‌آموز»!/ بعد از دورۀ دبستان، جوانان طی هفت‌سال در جایی به‌نام «دانش‌سرا» مشغول کار و تحصیل بشوند/ آماده کردن جوانان برای حل مشکلات کشور، به یک وزارتخانه مستقل از آموزش و پرورش نیاز دارد

شناسنامه:

  • زمان: ۱۴۰۱/۱۰/۲۳
  • مکان: تهران، اجتماع دهه‌هشتادی‌ها
  • موضوع: نقد جایگاه دبیرستانی‌ها در ساختار فرهنگی کشور
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان در اجتماع دهه‌هشتادی‌ها طی سخنانی به نقد جایگاه دبیرستانی‌ها در ساختار فرهنگی کشور پرداخت و یک پیشنهاد مهم و راهبری برای تحول در ساختار فرهنگی و آموزشی کشور ارائه داد. در ادامه، فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

این توهین به دبیرستانی‌ها است که به آنها بگوییم «دانش‌آموز»؛ آنها تفاوت اساسی با دبستانی‌ها دارند

موضوع این جلسه، گفتگو با مخاطبانی است که «دهۀهشتادی» نامیده می‌شوند. اگرچه این عنوان خوب است امّا اجازه بدهید بنده با تعبیر دیگری این مخاطبان را صدا بزنم. اغلب دهۀ‌هشتادی‌ها کسانی هستند که در دورۀ دبیرستان یا اوائل دانشگاه هستند لذا بنده این بحث خودم را به دبیرستانی‌ها اختصاص می‌دهم و در این‌باره چند نکته را عرض می‌کنم.

نکتۀ اول این است که در جامعۀ ما به دبیرستانی‌ها به نوعی توهین می‌شود؛ آن توهین هم این است که نام‌شان را «دانش‌آموز» می‌گذارند. وقتی به دبستانی‌ها «دانش‌آموز» گفته می‌شود باید برای دبیرستانی‌ها که زندگی‌شان‌ کاملاً متفاوت از دوران دبستان شده است نام دیگری گذاشته شود تا یک دبیرستانی متوجه بشود که برخورد جامعه با او، دیگر مانند ‌سال‌های قبل نیست که کودک یا نوجوان به حساب می‌آمد. وقتی به دبیرستان می‌آیید طبیعتاً حال و هوای شما کاملاً متحول شده است و تغییرات اساسی در شما - در پسرها به گونه‌ای و در دخترها به گونه‌ای دیگر- پدید آمده است. وقتی علی‌رغم این تغییرات همچنان به دبیرستانی‌ها «دانش‌آموز» گفته شود، توهین خواهد بود. البته «دانش‌آموز» کلمۀ توهین‌آمیزی نیست، همان‌طور که بچه یا نوزاد کلمات توهین‌آمیز نیستند، امّا اگر به یک آقاپسر دبیرستانی بگویی «نوزاد» می‌گوید: چرا به من توهین می‌کنی؟ من نوزاد نیستم، من خودم بسیاری از کارهای خودم را انجام می‌دهم. از این جهت به کار بردن کلمۀ «دانش‌آموز» برای دبیرستانی‌ها توهین است.

«دانش‌آموز» دانستن دبیرستانی‌ها، سن بلوغ اجتماعی جوان‌ها را چند سال به تأخیر می‌اندازد

وقتی شما نام دانش‌آموز روی یک دبیرستانی می‌گذارید، در واقع دارید حس مسئولیت را از او می‌گیرید، درحالی‌که او دوست دارد احساس مسئولیت کند و مسئولانه و مؤثر در جامعه حاضر بشود، اما یک دبستانی دوست دارد متأثر باشد و خودش را با معلم و پدر و مادرش هماهنگ کند. این ویژگی در دبیرستان کاملاً عوض می‌شود، به‌طوری که دیگر دوست دارد خودش مسئول بشود و تأثیرگذار باشد. مشترک بودن نام دانش‌آموز بین دبستانی و دبیرستانی، دبیرستانی‌ها را دچار اشکال می‌کند؛ یک دبیرستانی با خودش می‌گوید: «مثل اینکه من هنوز مسئول نیستم و نمی‌توانم مؤثر باشم!» انگار جامعه به او می‌گوید تو مسئول نیستی درحالی‌که خدا به او گفته است تو مکلف و مسئول هستی.

با این نوع نگاه، سن بلوغ اجتماعی جوان‌های ما لااقل چهار سال دیرتر آغاز می‌شود درحالی‌که این چهار سال بسیار طلایی و مهم است. این ضربه‌ای است که جامعه به او می‌زند و این فضا خیلی بد است. إن‌شاءالله عقلاء و مسئولین فرهنگی جامعه به این‌طور کارهای اساسی بپردازند. موعظه کردن و نصیحت کردن کار اساسی نیست. این نکتۀ اول.

دبیرستانی‌ها با احساس مسئولیت در دو حادثۀ پیروزی انقلاب و دفاع مقدس، به میدان آمدند و غوغا به‌پا کردند

نکتۀ دوم اینکه از سال‌های قبل از پیروزی انقلاب تا کنون، ما لااقل دو حادثۀ بزرگ را دربارۀ تأثیر دبیرستانی‌ها شاهد بوده‌ایم؛ حادثۀ اول این بود که تا وقتی دبیرستانی‌ها متوجه انقلاب نشدند انقلاب پیروز نشد و تا وقتی که پیام امام به دبیرستانی‌ها نرسیده بود جامعه تکان نخورد. وقتی دبیرستانی‌ها تکان خوردند جامعه در انقلاب به تکامل خودش رسید. سیزده آبان یکی از همین مناسبت‌ها است که دانش‌آموزان به شهادت رسیدند. آنجا یکی از نقاط عطف بسیار مهم برای جامعۀ ما شد به‌طوری که همین الآن هم تا حدودی آثارش دیده می‌شود. وقتی دبیرستانی‌ها متوجه انقلاب شدند رژیم طاغوت شروع به تعطیل کردن مدرسه‌ها کرد، چون دید خطر از مدرسه‌ها است. ما خودمان در آن زمان می‌دیدیم که وقتی دانش‌آموزان به میدان انقلاب آمدند چگونه چهرۀ انقلاب تغییر کرد.

حادثۀ دوم مربوط به دفاع مقدس است. تا وقتی پای‌ دبیرستانی‌ها به جبهه باز نشد ما دائماً شکست می‌خوردیم و زمین می‌دادیم و زمان را هم از دست می‌دادیم، امّا وقتی دبیرستانی‌ها از عملیات فتح‌المبین به بعد پا به میدان گذاشتند بخش عمده‌ای از سرزمین اسلامی‌مان آزاد شد. دبیرستانی‌ها در عملیات بیت‌المقدس - یعنی عملیات آزادسازی خرمشهر- غوغا کردند. بروید آمار بگیرید چند درصد آزادکنندگان خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس، دبیرستانی بودند؟ آمار بگیرید چند درصد شهدا دبیرستانی بودند؟ در اوائل انقلاب کسانی که با کلمۀ «دانش‌آموز» به آنها حس بی‌مسئولیتی تزریق می‌شد، به واسطۀ همین دو حادثۀ مهم احساس مسئولیت کردند، وارد میدان شدند، تأثیر گذاشتند، غوغا به پا کردند و از آن فضایی که وجود داشت، نجات پیدا کردند.

طرحی وجود ندارد که دبیرستانی‌ها به‌طور جدی در جامعه به‌کار گرفته شوند

بعد از این دو حادثه که در مقطع زمانیِ مهم اتفاق افتاد و دبیرستانی‌ها در جامعه اثرگذار شدند، به‌خاطر رویکرد نظام آموزش و پرورش دبیرستانی‌ها تقریباً کنار گذاشته شدند و زیاد جدی گرفته نشدند. با همۀ خوبی‌هایی که در نظام آموزش و پرورش وجود دارد، مثل زحمت‌هایی که معلمان خوب می‌کشند، امّا طرحی وجود ندارد که دبیرستانی‌ها به صورت جدی در جامعه به کار گرفته شوند. الان همین حرکتِ شما که در اینجا دور هم جمع شده‌اید، یک «حرکت خودجوش» به‌وسیلۀ دهۀهشتادی‌ها است و جریان حکمرانی نیامده است کاری برای دبیرستانی‌ها انجام بدهد.

البته در یک مقطعی بعد از دفاع مقدس گفتند که باید دبیرستانی‌ها را جدی‌تر بگیریم، لذا طرحی به نام «طرح کاد» مطرح شد تا دبیرستانی‌ها در کنار آموزش‌های‌ مدرسه یک مهارت و کار هم یاد بگیرند و انجام بدهند، به دلائل مختلف از‌جمله خودجوش نبودن، ارتباط نداشتن با قاطبۀ مردم و ارتباط نداشتن با متن اصیل انقلاب، آن کار هم متوقف شد.

راه نجات جامعه از حیث اقتصاد و فرهنگ، پرداختن به دبیرستانی‌ها است /آماده کردن جوانان برای ساختن آیندۀ جامعه، به یک وزارتخانه، غیر از آموزش و پرورش نیاز دارد

الان ما باید جامعه‌مان را از هر حیث نجات بدهیم؛ از حیث معیشت، اقتصاد، فعالیت درآمدزا و کسب و کار، تا فرهنگ و معنویت. راه نجات جامعه، پرداختن به دبیرستانی‌ها است. باید یک وزارت‌خانۀ مستقل از آموزش و پرورش به این موضوع اختصاص پیدا کند و دبیرستانی‌ها در اختیار آن وزارتخانه قرار بگیرند، تربیت هفت‌سال دانش‌آموزان برای وزارت آموزش و پرورش کفایت می‌کند. شاید بیست سال است که بنده این طرح را در محافل خصوصی‌ مطرح کرده‌ام، اما اجازه بدهید الان به‌صورت علنی‌ هم این مطلب را عرض کنم.

واقعاً شایسته است یکی از حساس‌ترین وزارتخانه‌های کشور برای ساختن آیندۀ جامعۀ ما وظیفۀ خودش را فراتر از امر آموزش عمومی جوانان قرار بدهد؛ یعنی کاری را به‌عهده بگیرد که ترکیبی از تعیین تکلیف وضعیت آموزشی و علمی جوانان است تا تعیین تکلیف شغل و نوع زندگی و سطح زندگی آنان؛ البته با توجه به تنوعی که جوانان دارند. انجام چنین وظایفی به متخصصینی کاملاً متفاوت از متخصصین تعلیم و تربیت در هفت‌سال اول آموزش-یعنی 7 تا 14سالگی- احتیاج دارد؛ البته حدود سن و سال‌ را می‌شود یک‌‌مقدار کم و زیاد کرد.

همۀ امور جوانان از درس تا ورزش و کار و مسئولیت اجتماعی، در یک وزارتخانه، تجمیع و ساماندهی بشود

دبیرستانی یعنی کسی که در آغاز حضور جدی‌ برای معیشت و هر نوع مسئولیت اجتماعی در جامعه قرار دارد. ما یک وزارتخانه‌ به نام جوانان داریم که بسیاری از این جوانان در دبیرستان هستند؛ چون آغاز دورۀ جوانی‌ در دبیرستان است. درس خواندن و شغل جوانان با هم پیوند دارد. جوان‌ها در دانشگاه هم هستند. پس جوانان تقسیم می‌شوند به دانشگاه و دبیرستان. یک عده‌ از جوانان هم که در پادگان‌ها هستند که وزارت جوانان تقریباً با آنها کاری ندارد. ورزش یکی از شئون جوانان است، ازدواج هم یک شأن دیگر آنها است، پیدا کردن شغل هم یک شأن دیگر است. یک وزارت کار داریم که برای کار و شغل افراد طرح‌ریزی می‌کند. در این میان، وزارت جوانان مسئول چه کسانی است؟ الان معلوم نیست که جوانان، از کدام وزارتخانه باید مطالبه‌گری کنند؟!

کاش همۀ امور جوانان؛ از درس تا ورزش و کار و مسئولیت‌های بزرگ اجتماعی، در یک وزارتخانه تجمیع و ساماندهی می‌شد؛ حتی کسانی که در سال‌های اول دانشگاه هستند هم به این مجموعه اضافه می‌شدند، این وزارتخانه مسئول امور کسانی باشد که در هفت سالِ آغاز جوانی هستند؛ یعنی از چهارده تا بیست و یک سال. این هفت سال در تعیین سرنوشت جوانان کشور بسیار کلیدی است. می‌بایست ازدواج، شغل و تحصیل جوانان در اینجا رقم بخورد.

طبق این طرح، آموزش عمومی در هفت‌سال دبستان، یعنی از 7سالگی تا 14سالگی انجام شود. در هفت‌سال دوم، جوانان ما در جایی به نام «دانش‌سرا» مشغول به کار بشوند. دانشگاه هم بعد از دورۀ «دانش‌سرا» شامل دوره‌های کارشناسی ارشد به بالا باشد و اسم کسانی که به دانشگاه می‌روند «دانش‌پژوه» گذاشته شود. در واقع آنها پژوهشگرانی هستند که می‌خواهند در علوم مختلف متخصص بشوند، امّا تا سطح کارشناسی یا حداقل کاردانی، از طریق آموزش عمومی در دانش‌سراها انجام بشود. سربازی هم بعد از بیست‌و‌یک‌سالگی قرار بگیرد. چه لزومی دارد افراد از هجده‌سالگی به سربازی بروند؟ هیچ اشکالی ندارد که سربازی، دو سال عقب‌تر بیفتد تا جوان‌ها به قدر کافی فرصت داشته باشند برای زندگی شغلی، زندگی تحصیلی و حتی زندگی مشترک خودشان زمینه‌سازی کنند. آن‌وقت اساساً سبک زندگی در جامعۀ ما تغییر پیدا خواهد کرد.

الان تنها بحث جدی‌ای که دبیرستانی‌ها مشغول آن هستند، موضوع اسفناک «کنکور» است!

در شرایط کنونی، شاید تنها بخش جدی‌ که دبیرستانی‌ها مشغول آن هستند موضوع بسیار اسفناک «کنکور» است. وقتی دبیرستانی‌ها تحت فشار کنکور قرار می‌گیرند، انواع و اقسام ضربات و صدمات روحی بر آنها وارد می‌شود. یکی از اطباء می‌گفت: یکی از بیماری‌های رایج برای کنکوری‌ها بیماری ام‌اس است که یک بیماری تقریباً صعب‌العلاج است. این کنکور دارد یک عده‌ را مریض می‌کند. آنهایی هم که موفق می‌شوند بعد از ورود به دانشگاه بعضاً دچار افسردگی‌ها می‌شوند. کنکور یک وضع نابسامان ایجاد کرده است مثل رقابت بی‌معنا و غلط و داوری‌های ناصواب دربارۀ انواع استعدادها. کنکور بنیان تقسیم کار، تقسیم مسئولیت، تقسیم شغل و... را دارد خراب می‌کند، همه دارند این مشکلات را می‌بینند ولی متأسفانه اقدام جدی نمی‌کنند. از شورای عالی انقلاب فرهنگی انتظار داریم که این معضل بزرگ را حل کنند.

جوانان ما درچه مقطع سنّی باید برای زندگی تصمیم بگیرند؟ چگونه این تصمیم‌گیری صورت می‌گیرد؟ با قمار کنکور؟ وقتی می‌گوید: «فعلاً می‌خواهم امتحان بدهم، بگذار ببینم در کدام دانشگاه و کدام رشته قبول می‌شوم؟» این قمار است. تعداد زیادی از دانشجوها با توجه به فشارهای خانواده‌ و جامعه انتخاب رشته می‌کنند. بعضی از آنها رشتۀ تحصیلی خود را تغییر می‌دهند امّا بعضی دیگر آن رشته را تا آخر ادامه می‌دهند. بخشی از این افراد دنبال کاری می‌روند که به درسی که خوانده‌اند ارتباطی ندارد. جوان‌هایی هم هستند که فقط می‌خواستند عنوان «دانشجو» روی‌شان باشد.

ما می‌خواهیم کارآفرینی کنیم، امّا آیا می‌شود بدون مبنا و اساسِ درست کارآفرینی کنیم؟ ما به یک وزارتخانۀ منسجم احتیاج داریم که بر اساس علاقه و استعداد افراد، زمینۀ کارآفرینی را فراهم کند. ممکن است یک دانش‌آموز به مسائل نظری علاقه نداشته باشد امّا به خرید و فروش علاقه‌مند باشد، ما باید به او کمک کنیم یک تجارت‌خانه راه‌اندازی کند. با وضعیت موجود در بسیاری از موارد، استعدادها شناسایی نمی‌شوند و به تبع آن، پرورش هم پیدا نمی‌کنند بلکه لطمه می‌خورند.

دهۀهشتادی‌ها باید تشکیلات داشته باشند

نیاز اول جامعه‌ ما این است که دبیرستانی‌ها در آغاز جوانی مسئولیت زندگی خود و بسیاری از مسئولیت‌های اجتماعی را به عهده بگیرند. ما این تجربه را در دفاع مقدس داشتیم، مملکت را به اینها سپردیم، آنها در این راه جان دادند و امنیت کشور را فراهم کردند. فقط جان دادن نبود، این جوانان در میدان رزم، هنرآفرینی بسیاری کردند. الان دانشگاه‌های نظامی جهان شاگرد آنها شده‌اند و درس‌هایی را که این جوان‌ها دادند، دارند یاد می‌گیرند. چون در دفاع مقدس، یک تعداد دبیرستانی با کمترین آموزش و بالاترین خلاقیت‌ در میدان عمل قرار گرفتند.

الان جوانان دبیرستانی ما در واقع رها هستند، گاهی بسیج می‌آید یک گوشۀ کار را به دست بگیرد، اما همۀ مسئولیت‌ها که به عهدۀ بسیج نیست. گاهی کانون‌هایی فرهنگی مثل انجمن‌های اسلامی فعال می‌شوند تا یک گوشۀ کار را به دست بگیرند، اما آنها هم همۀ مسئولیت‌ها را به عهده ندارند. تا وقتی این وضع نابسامان ادامه دارد و جامعه در این مقطع سنی یک مقدار رها شدگی دارد، کسانی که در آغاز دوران جوانی هستند باید خودشان به فکر خودشان باشند؛ بنابراین ما به تشکیلات نیاز داریم و باید دورهمی و تشکیلات دهۀهشتادی‌ها ایجاد شود.

چرا باید تشکیلات داشته باشیم؟ /  دلیل اول: یک دست صدا ندارد!

اساساً چرا باید تشکیلات داشته باشیم؟ دلیل اول این است که یک دست صدا ندارد، هیچ‌کس، هیچ‌کجا و در هیچ مقطع سنی‌ نمی‌تواند تنهایی کاری بکند امّا وقتی دور هم جمع شدیم، سازمان‌دهی و متشکل شدیم می‌توانیم تغییرات مهمی را در جامعه رقم بزنیم. جدای از این، وقتی دور هم جمع بشویم می‌توانیم دست خودمان را بگیریم و خودمان را نجات بدهیم. مثلاً یک عده‌ای‌ خانه ندارند، اما وقتی به کمک هم «تعاونی مسکن» تشکیل می‌دهند، بالاخره به یک خانه‌ می‌رسند. تعاونی‌ مسکن روش‌ بسیار موفقی برای خانه‌دار شدن است. آنهایی که دست‌شان به یک تعاونی رسیده است، معمولاً در نهایت خانه‌دار شده‌اند و لطمه‌های کمتری خورده‌اند، قانون هم از آنها بیشتر حمایت کرده است. این کار تشکیلاتی که عرض می‌کنم، مثل تعاونی مسکن است، اساساً تعاونی برای همۀ امور و شئونی که نوجوانان با آن درگیر هستند خیلی مهم است.

بسیاری از بچه‌هایی که شما فکر می‌کنید درس نمی‌خوانند، اگر در صنایع دانش‌بنیان جذب بشوند عالی‌ترین تکنسین‌ها و دارای خلاقیت‌های بسیار بالا و اختراعات فراوان خواهند بود. کلاس درس ملاک درس‌خوان‌ بودن نیست، کلاس درس بسیاری از اوقات استعدادسوز است. همین بچه‌‌ای که آرام و قرار ندارد، حافظۀ خوبی هم ندارد، به کلاس نمی‌تواند توجه کند، همیشه مشغول بازی‌های کامپیوتری است و بازی‌ها را با امتیاز بالا می‌بَرَد، پدر و مادرش هم از او شاکی هستند، اگر او را به کارگاهی از صنایع دانش‌بنیان ببرید، ممکن است یک‌دفعه‌ای از همه -حتی از استادان دانشگاه- جلو ‌بزند. معمولاً این‌طور افراد به‌خاطر خلاقیت زیاد و فعالیت بالای ذهنی از نشستن سر کلاس خسته و بی‌حوصله می‌شوند. این افراد را در این دورهمی‌ها می‌شود شناسایی و سازمان‌دهی کرد.

دلیل دوم: از نظر دین، تشکیلات‌ مردمی، روش ادارۀ جامعه است

چرا باید تشکیلات داشته باشیم؟ دلیل دوم این است که اصلاً اسلام این سبک زندگی را می‌پذیرد، اسلام این روش را که از بین همۀ مردم فقط یک نفر مسئول باشد قبول ندارد. اسلام این روش را که یک سازمان با قوانین و سازماندهی بروکراتیک امور را اداره کند قبول ندارد. این روش‌ها متعلق به جامعۀ انسانی نیست و برای جامعه لطمه‌ها و آسیب‌های فراوان دارد. از نظر دین تشکیلات‌ مردمی روش ادارۀ جامعه است. اسلام این روش را می‌پسندد که «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر» (توبه،71) مردم تا آنجایی که می‌توانند با دورهمی، با تشکیلات، با دست به دست همدیگر دادن، کارها را انجام بدهند و در کارهای خوب به همدیگر کمک کنند و همدیگر را از کارهای بد باز بدارند.

کار بد یعنی بیکاری. کار بد یعنی هرز رفتن وقت. کار بد یعنی اینکه بنشینیم فیلم نگاه کنیم یا فوتبال تماشا کنیم. کار خوب یعنی تیم فوتبال تشکیل بدهیم. کار خوب یعنی تبلیغات‌ تیم‌های فوتبال را به عهده بگیریم تا سود سرشار ببریم، نه اینکه آن را به دست این و آن بدهیم. این کارها «معروف» است. کلمۀ امر به معروف و نهی از منکر در جامعۀ ما خیلی بد جا افتاده است. معروف همۀ کارهای خوبی است که ما می‌توانیم با همدیگر انجام بدهیم. امروز انصافاً در رأس کارهای خوب، ایجاد شغل، مهارت‌افزایی و کارآفرینی است. رهبری عزیز در سال‌های اخیر با قرار دادن چنین مواردی به عنوان نام سال، بر اهمیت آنها تأکید کرده‌اند.

دلیل سوم: «کار جمعی» اقتضاء سنّ دبیرستان است

چرا باید تشکیلات داشته باشیم؟ دلیل سوم این است که اصلاً سن دبیرستان سنِ متشکل شدن است. افراد در سنین دبیرستان دوست دارند با همدیگر سازمان‌دهی بشوند، نه سازمان‌دهی اداری، بلکه تشکیلات خودجوش مردمی. این سن، مال کار جمعی است، در سنین بالاتر، افراد کم‌کم از کار جمعی فاصله می‌گیرند.

تا وقتی که انسان‌ها حال کار جمعی را دارند و جوان هستند، باید امکان و زمینۀ کار جمعی را برای‌شان فراهم کرد تا با همدیگر کار کنند. چون بعد از مدتی، کم‌کم دشمنی‌ها و بی‌حوصلگی‌ها و بی‌تفاوتی‌ها یکی‌یکی برای افراد، پیش می‌آید. معمولاً پدرها و مادرها خیلی جلوی این کار را می‌گیرند چون از جوان‌شان می‌خواهند به جای کار جمعی با دوستان، بنشینند درس بخوانند تا در کنکور قبول بشوند، درحالی‌که جوانان در کار جمعی واقعاً رشد می‌کنند. پدران و مادران دلسوز باید کمک کنند جوان‌شان در جمع‌های خوب و مورد اعتماد قرار بگیرند تا رشد کنند.

کسانی که در جوانی با «کار جمعی» پخته نشوند به‌درد مسئولیت و مدیریت در کشور نمی‌خورند

اگر جوانان دبیرستانی کار جمعی انجام بدهند بعداً می‌شود آنها را به عنوان افراد مؤثر در کشور جزء مسئولان قرار داد. کسانی که اهل کار جمعی نیستند و در دوران دبیرستان احیاناً تجربۀ کار جمعی ندارند، به درد مسئولیت و مدیریت در کشور نمی‌خورند، هرچند ایمان و تقوا و حزب‌اللهی‌گری یا مهارت‌هایی در رشتۀ تخصصی خودشان داشته باشند. افراد زیادی به دنبال پست و مقام هستند چون می‌خواهند به پول و اعتبار و فرصت‌های رانتی‌ دست پیدا کنند، امّا توان مدیریت در یک جامعۀ انسانی، زمانی در وجود انسان به درستی شکل می‌گیرد که در دورۀ دبیرستان، در کار جمعی واقعاً پخته شده باشد. بعضی‌ از افراد هم می‌خواهند مخلصانه برای خدا خدمت کنند امّا چون بلد نیستند کار جمعی انجام بدهند، هیچ‌وقت نمی‌توانند درست خدمت کنند.

الآن بعضی از گرفتاری‌های ما از مسئولین حزب‌اللهی است که بلد نیستند کار جمعی کنند و مردم را به میدان بیاورند و آنها را به کار بگیرند. یک عنصر حزب‌اللهی که حاضر است در راه کشور، جان هم بدهد وقتی نمی‌تواند زمینه را برای مشارکت مردم ایجاد کند، به درد مدیریت در این جامعه نمی‌خورد چون امروز نیاز اول جامعۀ ما، مشارکت مردم است، لذا اگر شما می‌خواهید مدیران آینده را تربیت کنید باید به اقتضاء این سن عمل کنید یعنی به جوانان یاد بدهید که با هم کار کنند. هیچ‌وقت بدون زندگی جمعی یک دبیرستانی را رشد ندهید، لااقل بگذارید به اقتضاء این سن، با همکلاسی‌های خودش یکی دو کار جمعی انجام بدهد تا پیشرفت کند.

یک انسان به هر جایی قرار باشد برسد، تا هجده‌سالگی می‌تواند برسد

امروز روز میلاد حضرت زهرا(س) است؛ بانوی هجده‌ساله‌ای که تمام جهان را تحت تأثیر خودش قرار داد. ما از شخصیت والای حضرت زهرا(س) خیلی عقب هستیم. بسیاری از دخترها یا پسرها فکر می‌کنند حضرت زهرا(س) با این‌همه تأثیر، با این‌همه کمالات و با این‌همه زیبایی‌های معنوی شاید پنجاه یا شصت ‌سال عمر داشتند. وقتی جوان ما در حدود هجده‌سالگی دیپلم می‌گیرند به او می‌گویند «تو فعلاً بچه هستی، نباید ازدواج کنی، چون فعلاً بچه هستی برو یک گوشه بنشین و در کارها دخالت نکن!» شما به این سن هجده سالگی توجه کنید. ما امروز سر چیز‌هایی داریم چانه می‌زنیم که باید برای ما بدیهی باشد.

در آیه‌ای از قرآن کریم آمده است که خداوند متعال در روز قیامت خطاب به جهنمیان می‌فرماید: مگر آن‌قدر به شما عمر ندادیم که هر کس پند گرفتنى بود، در طى آن پند بگیرد؟ «أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّر» (فاطر،37) امام صادق‌‌(ع) می‌فرماید: سنی که در اینجا مدنظر خداوند است هجده‌سالگی است «تَوْبِیخٌ لِابْنِ ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَة» (خصال، شیخ صدوق، ج2، ص509) یعنی یک انسان به هر جایی قرار باشد برسد تا هجده‌سالگی می‌تواند به آنجا برسد. آن‌وقت ما طوری برخورد می‌کنیم که انگار افراد در هجده‌سالگی واقعاً بچه هستند. ما با این برخورد، هم به پسرها لطمه می‌زنیم و هم به دخترها. إن‌شاءالله این رویه در جامعۀ ما تغییر بکند.

 جوانان با الگوگرفتن از حضرت زهرا(س) به ظرفیتی که خدا به آنها داده، پی ببرند

خدا واقعاً بهترین الگوها را برای ما قرار داده است، إن‌شاءالله عظمت روحی حضرت زهرا(س) را درک کنیم. حضرت زهرا(س) فقط الگوی زنان نیست بلکه الگوی زنان و مردان است. دختران و پسران با نگاه کردن به این الگوی باعظمت و باشکوه باید به خودشان بیایند و ببینند که انسان چنین ظرفیتی دارد و الّا خداوند متعال، رسول‌خدا(ص) را اسوۀ ما و أمیرالمؤمنین(ع) را میزان سنجش اعمال ما قرار نمی‌داد. ما ظرفیت‌های وجودی فوق‌العاده‌ای داریم، فقط کافی است مسئولین بسترسازی کنند. خانواده‌ها آرزویی بالاتر از این ندارند که بچه‌های دبیرستانی‌شان به بهترین جاها برسند. پدر و مادر در دوران نوزادی و آن هفت سال اول، نگران سلامت بچه بودند که بتوانند این بچه را از ناتوانی‌ها و ضعف‌ها نجات بدهند تا او بتواند روی پای خودش بایستد. وقتی کودک روی پای خودش ایستاد والدین او را به مدرسه سپردند. از چهارده‌سالگی به بعد، خانواده باید چه کار کنند؟ باید با جوان در آغاز سنین جوانی به عنوان یک مشاور، وزیر و معاون برخورد کنند. (الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ وَزِیرٌ سَبْعَ سِنِینَ؛ وسائل‌الشیعه/1/476)

مادری کردن، شبیه شهادت است

إن‌شاءالله زنان جامعۀ ما -همان‌طور که برای معنویت ظرفیت بیشتری دارند- بیش از مردان به حضرت زهرای اطهر(س) تأسّی کنند و حضرت زهرای اطهر دست بانوان جامعۀ ما را بیشتر بگیرد. زنان بیشتر آمادگی‌ دارند که جامعۀ ما را جامعه‌ای فاطمی قرار دهند، آن‌وقت ببینید صفات حضرت زهراء(س) مثل مهربانی، فداکاری، ایثارگری و... چطور در جامعه منتشر خواهد شد.

شهدا در واقع آن صفات خوبی را که از مادر خود به ارث برده‌اند، در اندازه‌های اجتماعی نشان دادند. یک شهید که جانش را فدا کرده، تازه شبیه مادرش شده است. مادر حدود سه سال از جان خودش برای فرزندش مایه می‌گذارد و اگر این کار را نکند فرزندش به‌خوبی رشد نخواهد کرد. درست است که مادران معمولاً شهید نمی‌شود، امّا هربار که مادر به فرزندش شیر می‌دهد تمام گناهانش آمرزیده می‌شود «فَإِذَا فَرَغَتْ مِنْ رَضَاعِهِ ضَرَبَ مَلَکٌ عَلَى جَنْبِهَا وَ قَالَ اسْتَأْنِفِی‏ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَک‏» (امالی، شیخ صدوق، ص412)، دربارۀ شهدا هم در روایت آمده است که وقتی اولین قطرۀ خونش بر زمین بریزد تمام گناهانش آمرزیده می‌شود، به جز «دِین» که باید به یک شکلی ادا شود یا صاحب حق او را ببخشد «أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِ الشَّهِیدِ کَفَّارَةٌ لِذُنُوبِهِ إِلَّا الدَّیْن‏» (من لایحضر، شیخ صدوق، ج3، ص183) لذا می‌شود گفت که مادری کردن شبیه شهادت است. شهدای ما تازه به آنجا رسیدند که شبیه مادرشان بشوند.

هدف غرب از ترویج فرهنگ بی‌احترامی به مادر این است که بتواند جمعیت‌های انسانی را به بردگی بکِشد

فرهنگ غرب می‌خواهد صورت‌ مسئله را پاک کند، لذا می‌گوید اصلاً مادر نشوید تا بخواهید در مادری کردن، فداکاری بکنید. آنها خیلی محکم می‌گویند «چرا باید ما برای یک فرد دیگری فدا بشویم؟» در همین رسانه‌‌هایی که دعوت به اغتشاش می‌کردند می‌گفتند: اصلاً مادر، مقدس نیست!

آن فرهنگ می‌خواهد بگوید «نه مادر شدن زیبا است و نه احترام گذاشتن به مادر لازم است» هیچ انسانی چنین حرف‌هایی نمی‌زند، مگر کسانی که دوست دارند جمعیت کم بشود تا این جمعیت انسانی برای‌شان دردسر ایجاد نکند. آنها می‌خواهند به این وسیله، تعداد افراد را کم کنند تا بتوانند راحت آن بدبخت‌ها را به بردگی بکشند و بر آنها مسلط بشوند.

(الف2/ن2)

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...