انگیزههای دنیوی دینداری در آیات قرآن کریم؛ ج۲- ۱۴۰۱/۰۷/۰۱
چگونه مردم را به یک عمل خوب متقاعد کنیم؟ با ذکر «مبانی اعتقادی»؟ یا با «نتایج دنیایی آن عمل»؟/ توجه به نتیجۀ دنیایی یک عمل، راحتتر انسان را متقاعد و انگیزهمند میکند
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۱/۰۷/۰۱
- مکان: حرم حضرت معصومه(س)
- مناسبت: ایام صفر
- صوت: اینجا
کاربرد کلمۀ «عاقبت» در قرآن اکثراً در معنای «نتیجۀ کار در همین دنیا» است
یکی از کلماتی که در آیات کریمۀ قرآن مکرر استفاده شده کلمۀ «عاقبت» است. عاقبت میتواند یک معنای اخروی داشته باشد که به مذاق اعتقادات ما دینداران بیشتر خوش میآید، یعنی تلقی ما این است که هر موقع خداوند متعال بفرماید «عاقبت»، منظور قیامت است و آنچه در آن سرا به عنوان عاقبت (جزای اعمال) مشاهده خواهیم کرد، از وعده تا وعید، همه را اینطور تصور میکنیم درحالیکه معنای دیگری هم برای عاقبت قابل تصور است.
اکثر استفادۀ کلمۀ عاقبت در قرآن در معنای عاقبت و نتیجۀ کار در همین دنیا است؛ یعنی «عاقبت» در قرآن معمولاً در این معنا استفاده شده است، مثلاً «انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبین» (انعام،11) ببینید عاقبت مکذبین به کجا رسید. یعنی ببینید آنها به اهدافشان در همین دنیا رسیدند یا نه؟ ببینید آنها در اثر رفتار خودشان به چه نتایجی از بلاها و گرفتاریها رسیدند. پس معنای عاقبت در قرآن کریم لزوماً قیامتگرایی و توجه به عاقبت مطلق أمور در آخرت نیست.
در آیات کریمۀ قرآن، مکرر توصیه شده است به عاقبت کار و رفتار کافران و به عاقبت تکذیبکنندگان نگاه بکنید و ببینید خداوند متعال با آنها چه کار کرده است؟ مثل آیات سورۀ محمد(ص) که فرمود: «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرینَ أَمْثالُها» (محمّد(ص)،10) آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! وقتی میفرماید آیا در زمین سیر نکردند یعنی بحث این نیست که عاقبت مکذبین در آخرت چه شد، بلکه میفرماید: دیدید که خدا آنها را در زمین نابود کرد.
گاهی در موارد مثبت هم که خدا از عاقبت استفاده میکنند منظور عاقبت دنیایی است. در سورۀ اعراف میفرماید: «قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین» (اعراف،128) از خدا کمک بگیرید و مقاومت کنید. «زمین» مال خداست، خدا این زمین را به هر که از بندگانش بخواهد میدهد. ببینید بحث از زمین و همین دنیاست نه عاقبت به معنای آخرت. اگر ما تقوا پیشه کنیم در زمین و در همین دنیا نتیجه خواهیم گرفت.
عاقبت یعنی نتیجه، عاقبه الأمور یعنی نتیجۀ کارها. یک عاقبت نهایی داریم به نام قیامت که آن بهجای خودش محفوظ است ولی تا آنجایی که بنده تفحص کردم عاقبت در قرآن -قریب به اتفاق- یعنی عاقبت کار در دنیا، چه برای کافران و چه برای متقین. وقتی قرآن در آیۀ 128 سورۀ اعراف میفرماید: «وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ» اینجا بحث این است که «إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ» خداوند زمین را به بندگان صالح خود میراث میدهد و واگذار میکند. یعنی بحث همین دنیاست.
توجه به نتیجۀ عمل، انسان را راحتتر متقاعد و انگیزهمند میکند
گاهی از اوقات، اقتضاء میکند که آدم دوراندیش باشد و ببیند بعداً چه اتفاقی میافتد، مثلاً این کار، این روش یا این زندگی به چه نتیجهای میرسد؟ علمیترین نحوۀ برخورد با بسیاری از پدیدههای انسانی این است که انسان عاقبتشان را نگاه بکند یعنی آثارشان را مطالعه بکند. البته در حوزههای علمیه، این روش از مطالعه کمتر صورت میگیرد. ما بیشتر با مبانی و منشأ صدور حکم عملی که فعل مکلّف است کار داریم، معمولاً به تطبیقش با مبانی اعتقادی کار داریم. اگرچه این روش درست و در جای خودش لازم است ولی خیلی از اوقات متقاعدکننده نیست؛ آنطوری که عاقبتاندیشی، نتیجهگرایی و کارکردگرایی متقاعدکننده است.
وقتی آدم به نتیجۀ عمل نگاه بکند اگر ببیند نتیجۀ آن پربار و پرسود است خیلی به سمتش میرود، وقتی به نتیجۀ عمل نگاه کند اگر خیلی ضرر داشته باشد، از آن دست میکشد. اینطوری آدم راحتتر متقاعد و انگیزهمند میشود.
خدا بین کار ما و اثر آن حائل است، معلوم نیست خدا اجازه بدهد به آن اثری که ما میخواهیم برسیم
دربارۀ رسیدن به نتیجۀ عمل، یک نکتۀ کلی وجود دارد و آن نکته این است: در کارهایی که ما انجام میدهیم خداوند بین کار ما و اثر آن حائل است، معلوم نیست خدا اجازه بدهد به آن اثری که ما میخواهیم برسیم. خداوند متعال بین ما و اثر اعمالمان حائل است. مگر خدا دنیایی خلق کرده که به صورت خودکار بدون دخالت پروردگار عالم، هر کسی به هر هدفی خواست برسد؟ مگر هر کسی برای قدرت تلاش بکند به نتیجه میرسد؟ این دنیای ما خیلی پیچیده است! توان بشر در مقابل این عظمتی که خدا آفریده خیلی کم است. بعضیها که به نتیجه میرسند در حقیقت خداوند متعال به آنها مهلت و امکانات داده است. مثلاً برخی کافران تلاش کردند تا به یک دنیای پر از ثروت برسند، آن ثروت صرفاً با تلاش آنها به دست نیامده، بلکه خداوند این امکانات را در اختیارشان قرار داده است.
در روایات هست که بعضی از اوقات، خداوند متعال ثروت را به آدم نادان میدهد که اصلاً عقل معاش ندارد. مثلاً یک کسی که أصلا شخصیت هوشمندی ندارد خیلی راحت پولدار میشود. بعضی وقتها خدا پول را به یک آدم کمهوش میدهد برای اینکه معلوم بشود پولدار شدن به هوش و زرنگی نیست. (إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَسَّعَ فِی أَرْزَاقِ الْحَمْقَى لِیَعْتَبِرَ الْعُقَلَاءُ وَ یَعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَ یُنَالُ مَا فِیهَا بِعَمَلٍ وَ لَا حِیلَةٍ؛ کافی، ج5، ص83) ما گمان میکنیم هوش و ذکاوت موجب میشود که آدم پولدار بشود اما خداوند میخواهد نشان بدهد، کار دست خود اوست. البته در بعضی از موارد هم افراد، به نتیجۀ مطلوب خود میرسند ولی در آن موارد هم خود افراد به نتیجه نمیرسند بلکه خدا افراد را به نتیجه میرساند.
خدا میفرماید که شما کار کنید، نتیجه دست من است، ممکن است شما را به نتیجه برسانم یا نرسانم
ما تلاشمان را میکنیم، ممکن است به نتیجه برسیم یا نرسیم. خداوند متعال در قرآن دربارۀ این مسئله و قاعدۀ آن میفرماید: «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» (لقمان،22) کسی که خودش را تسلیم قدرت، مشیت و امر خدا کند درحالیکه آدم نیکوکاری هم باشد (پس فقط تسلیم خدا بودن کفایت نمیکند، بلکه عمل هم لازم است) او به محکمترین دستاویز چنگ زده و تمسک کرده است.
حالا اثر این کار چیست؟ خداوند متعال در پایان آیه میفرماید «عاقبت امور به دست خداست» یعنی شما باید مراحلی را طی بکنید تا بتوانید از اینکه خدا عاقبت امور را در دست دارد، استفاده بکنید اما بدانید که نتیجۀ کار به دست خداست. مثلاً یک کسی برای عزت تلاش میکند. آیا عزتمند میشود یا نه؟ ممکن است شما ببینید بعضیها تلاش کردند و نتیجه گرفتند. آن نتیجه واقعاً ناشی از تلاش خودشان نیست، بلکه خدا خواسته است آن نتیجه را به آنها بدهد. اگر کسی تلاش نکند خداوند متعال معمولاً به او نمیدهد ولی بعضی وقتها خدا به کسانی که تلاش نمیکنند هم میدهد برای اینکه نشان بدهد کار دست خودش است.
خداوند به ما توصیه میکند که شما کار کنید، نتیجه دست من است، ممکن است برسانم یا نرسانم. این نگاه یک زندگیِ توحیدی به انسان خواهد داد. در أصول عقائد، اول توحید است. توحید یعنی همین نگاه، نه اینکه خدا یکدانه است و دوتا نیست یا اینکه بخواهیم توحید را ضدِ ثنویت و امثال این حرفها تلقی بکنیم. البته آن هم یکی از معانی توحید است ولی اگر بخواهیم توحید را برای خودمان درست معنا بکنیم یعنی به قدرت مطلق خداوند توجه کنیم. در بسیاری از آیات کریمۀ قرآن هم به همین معنا اشاره بلکه تصریح شده است.
خدا به ما وعده داده است «وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ» پس اصلاً از دشمن نترسید، دشمن اثری ندارد
خداوند متعال از ما میخواهد که دربارۀ نتیجۀ اعمال خودمان یا دیگران و نتیجۀ اعمال جبهۀ حق یا جبهۀ باطل به خدا نگاه بکنیم. خداوند به ما وعده داده است که «وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ»(اعراف،128) و تصریح فرموده است که: «وَ إِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»(لقمان،22) پس دیگر ما از کسی نمیترسیم، آیا دشمنانمان به نتیجه میرسند؟ نه، قطعا به نتیجه نمیرسند چون خدا عمل آنها را تباه میکند و آنها کاری نمیتوانند بکنند «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُم» (محمد(ص)،1) آنها چند نفر را شهید کردند. خدا میفرماید اینها عمرشان به دنیا نبود و به زیباترین مرگ از دنیا رفتند، شهادت اینها ربطی به فعالیت دشمنان ندارد، یعنی یک کمی جلوتر برویم. آنها بمباران کردند و اینها شهید شدند. قرآن میفرماید: «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ»(نساء،78) هر کجا باشید هر چند در قلعههاى مرتفع و استوار، مرگ شما را درمىیابد، مرگ دست آنها نیست بلکه دست من است.
امیرالمومنین(ع) میفرماید که جهاد باعث شهادت نمیشود، شهادت دست خداست، صحنۀ جنگ، مرگ و میر را زیاد نمیکند، خدا جداگانه اراده کرده که مرگ و میر زیاد بشود، جهاد و شهادت ربطی به هم ندارند. (إنّ اللّهَ کَتَبَ القَتلَ على قَومٍ و المَوتَ على آخَرِینَ؛ وقعة الصفین،ص111) (فَإِنَّهُ لَیْسَ عَنِ الْمَوْتِ مَحِیصٌ إِنَّکُمْ إِنْ لَا تُقْتَلُوا تَمُوتُوا؛ ارشاد مفید،ج1،ص238) شما اصلاً از دشمن نترسید، دشمن اثری ندارد. این نگاه خیلی توحیدی است. برخی از سیاسیون ما این نگاه را ندارند، اگر داشتند در این چهل سال مثل امام نگاه میکردند، امام این نگاه توحیدی را داشت لذا خیلی راحت با کمال آرامش و اطمینان میفرمود آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، یعنی آمریکا هر اقدامی بکند به نتیجه نمیرسد، نه خودش را برتر میکند و نه ما را کمتر میکند چون نتیجۀ امور دست خداست.
اثر و نتیجۀ عمل، دست خداست، دست دیگران نیست. البته این ایمان میخواهد که آدم با چشمش أسباب و علل را ببیند ولی توحیدش از بین نرود، با چشمش قدرتهای پوشالی را ببیند، برخی از آثار موقت و گذرای آنها را هم ببیند ولی گول نخورد، مثل شکست نور در آب میماند، یک چوب مستقیم و صافی را شما در آب بگذارید ولی وقتی نگاه میکنید میبینید کج است. میفرماید شما گول نخورید.
هر کسی حرف غلطی زد سر نتیجه، او را نگه دارید و بگویید «آیا روش تو نتیجه داده؟»
پس یک نکته این است که ما باید ببینیم نتیجه، چگونه حاصل میشود. برخی از دانشهای علوم انسانی و دانشهای بشری خیلی پیشرفت کردهاند و این خیلی خوب است. یکی از پیشرفتهترین دانشها در زمینۀ علوم سیاسی است. یکی از برجستهترین اندیشمندان علوم سیاسی چند سال پیش خیلی محکم گفته بود: «عاقبت جهان، لیبرال دموکراسی است، یعنی بشریت مجبور است به لیبرال دموکراسی مراجعه کند، لیبرال دموکراسی بهترین نحوۀ زندگی است، بالاتر از این هم نیست...» ما همان موقع که این حرف را شنیدیم، لبخند زدیم که چقدر ساده، یک انسان دارد دربارۀ تاریخ حیات بشر و سیر آن نظر میدهد! یک اندیشمند نباید این کار را بکند و اگر این کار را بکند، اندیشمندان دیگر مسخرهاش میکنند. همان آقا پس از گذشت چند سال گفت: من اشتباه کردم که گفتم عاقبت جهان لیبرال دموکراسی است، لیبرال دموکراسی به نتیجۀ مطلوب نرسید و به بنبست رسیده است.
برخی از همین اندیشمندان غربی، طرحهای اقتصادی دادند و گفتند «اگر شما این کار را بکنید، اقتصاد درست میشود» اما بعد از مدتی معلوم شد که نتیجه نمیدهد. یا طرحهایی در زمینۀ تعلیم و تربیت دادند و بعد گفتند «ما اشتباه کردیم» در این سی چهل سال اخیر، موارد متعددی دیدیم که اندیشمندان جهان در رشتههای مختلف یک نتیجه را با ضرس قاطع مطرح میکردند به طوری که شما جرأت نداشتی بگویی «ممکن است حرفت غلط باشد» چون پدرت را در میآوردند! ولی الان خیلی راحت میگویند: نتیجه نداد... معلوم شد که بینتیجه است... مگر عمر ما چقدر است؟ در همین عمر کوتاه، آدم این وضعیت را میبیند، کسی نمیتواند به سادگی بگوید «فلان روش نتیجه میدهد» به همین دلیل، خداوند متعال میفرماید: شما نگاه کنید ببینید چه روشی نتیجه میدهد؟ هر کسی حرف غلطی زد، سر نتیجه، او را نگه دارید و بگویید: «آیا روش تو نتیجه داده است؟»
خدا به ما یاد میدهد که برای نقد یک روش، به نتیجۀ آن روش نگاه کنید. اصلاً یکی از کارهای دانشگاه و حوزه این است که نتایج را ارزیابی کنند. اگر گفتند «بچهات را اینطوری تربیت کن...» بگویید: آیا این روش نتیجه داده است؟ چندتا نتیجه داده است؟ نتایجش را نشان بدهید، کجاست؟ خیلی ساده است. یکی از روشهای اثبات بطلان حرف باطل، نگاه کردن به نتیجه است. نتایج هم زیاد دوردست و درازمدت نیستند، بلکه معمولاً نزدیک هستند. قرآن میفرماید: ببینید کسانی که کفر ورزیدند و آیات خدا را تکذیب کردند عاقبتشان چه شد؟ (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ المُکَذِّبِینَ؛ انعام،11)
آیا مردم در غرب، با انتخابات به نتیجه رسیدهاند و حاکمیت مردم تحقق پیدا کرده؟
یک زمانی میگفتند باید انتخابات باشد تا حق مردم به آنها داده بشود. حتماً حق مردم باید به آنها داده بشود، ولی آیا راه و روش آن لزوماً انتخابات است؟ آیا این روش در جهان نتیجه داده است؟ تمام کشورهایی که در آن انتخابات هست صهیونیستها حاکم هستند و مردم حاکمیت ندارند، اصلاً بحث نمیخواهد بکنید، این روشِ انتخابات نتیجه نداده است و حاکمیت مردم تحقق پیدا نکرده است. وقتی نتیجه را نشان بدهید، طبیعتاً طرف مقابل ساکت میشود. ولی هنوز هم بعضیها جرأت نمیکنند علیه انتخابات حرف بزنند. انتخابات به صورت دموکراسی که در غرب هست، نتیجه نداده است. انتخاباتی که در کشور ما هست یک چیز دیگری است که معنای حقیقی انتخابات است چون به اضافۀ عنصر ولایت است، به اضافۀ عنصر تنفیذ است، به اضافۀ عنصر امر مولاست و چون به اضافۀ تکلیف است، درواقع انتخابات، تکلیف است نه حق.
شهید صدر میفرماید: فرق آزادی در اسلام با غرب این است که در غرب آزادی حق تو است و تو میتوانی از حق خودت بگذری! ولی در اسلام، آزادی تکلیف است شرعاً حق نداری از این حق خودت بگذری، تکلیف تو است که بروی آزادی را به دست بیاوری. انتخاباتی که ما میگوییم یک معنای دیگر دارد، اما انتخاباتی که غربیها و بیدینها میگویند، نتیجه نداده است، احزاب به جای مردم حاکم شدهاند، احزاب هم سرِ مردم را کلاه میگذارند، احزاب در کشورهای جهان یک تاریخ صدساله دارند، این هم نتیجهاش!
آثار بیحجابی چیست؟ همین را برای مردم بگویید کافی است
در همین بحث حجاب که اخیراً مطرح شده است، اگر حوزۀ علمیه در طول سالهای گذشته، به شیوۀ قرآن کار کرده بود، یعنی آثار حجاب و نتایج بیحجابی را برای مردم توضیح میداد، وضعیت ما خیلی بهتر بود. قبل از انقلاب در زمان طاغوت، برخی از علما که الان از مراجع عظام تقلید هم هستند یکی دوتا کتاب و جزوه نوشتند، آن زمان در فضای فعالیت تبلیغی خودشان وقتی میخواستند از دین تبلیغ بکنند به شیوه قرآن عمل کردند، مثلاً دربارۀ آثار موسیقی کتاب نوشتند و گفتند موسیقی با بدن و ذهن انسان چهکار میکند. اما بعد از انقلاب، کمتر این کارها را کردیم، انگار انتظار داریم همۀ مردم، عقیدتی دیندار بشوند، به این معنا که بگوییم «مگر تو عقیده به خدا نداری؟ حکم خدا این است دیگر، حرف نزن!» نه؛ راهش این است که آثار حکم خدا را بگویی تا اگر یک کاری خوب است، او متقاعد بشود و عمل کند و اگر یک کاری بد است، او متقاعد بشود و ترک کند.
آثار بیحجابی چیست؟ همین را برای مردم بگویند کافی است. آنوقت حتی اگر بیحجابی مباح هم باشد، مردم خودشان حجاب میگیرند. شما فقط آثار بیحجابی را بگو و توضیح بده آثار این سبک پوشش برای زن، برای مرد، برای خانواده و برای سنین بالا چیست؟ نتیجهاش چه میشود؟
باید در گفتگوهای اجتماعی و فرهنگی ما عاقبتگرایی یعنی «نتیجهگرایی و کارکردگرایی» افزایش پیدا کند
خدا به ما لطف کرده است و چند تا حکم و دستور شرعی به ما داده است چون بعضی چیزها طول میکشد تا ما آنها را بررسی کنیم و بفهمیم. ممکن است شما این نکته را دیر بفهمید، لذا خداوند به ما میگوید که «این جزء واجبات است، برو اجرا کن یکوقت زندگی خودت را خراب نکنی» خدا لطف کرده است که حکم داده است و الا اگر خدا هم حکم نکرده بود انسان عاقل باید آن را رعایت کند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «لَو لَم یَنهَ اللهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوَجَبَ أن یَجتَنِبُها العاقل» (غُرَر الحِکَم/ص568) اگر خدا از چیزهای حرام نهی نکرده بود عاقل خودش از حرام اجتناب میکرد.
حالا این عاقل بودن به چیست؟ به دوراندیشی. امیرالمؤمنین(ع): «أعقَلُ النّاسِ أنظَرُهُم فی العَواقِبِ» (غُرَر الحِکَم/ص217)، عاقلترین انسانها کسی است که بیشتر به عاقبت عمل نگاه میکند. باید در گفتگوهای اجتماعی و فرهنگیِ ما عاقبتگرایی یعنی «نتیجهگرایی و کارکردگرایی» افزایش پیدا کند.
روایات وقتی میخواهند برای انجام یک کاری به انسانها انگیزه بدهند، غالباً آثارش را ذکر میکنند
الان اگر یک مشاور به کسی که میخواهد برای قبولی در کنکور درس بخواند، بگوید «اگر برنج کمتر بخوری، بیشتر به نتیجه میرسی» همه گوش میکنند و سند علمی هم زیاد نمیخواهند، چون موضوع حساس است همه گوش میکنند. درحالیکه معلوم نیست آن حرف چقدر دقیق باشد.
مثلاً این مشاور میگوید «ما یک آموزشگاه داریم که دیدیم در بین دوهزار دانشآموزی که به نتیجه رسیدند، آن دویستتای برتر مصرف برنجشان یک دهم دیگران بوده است» با همین گزارش ساده، همه گوش میکنند و دیگر کسی کاری ندارد خوردن برنج مکروه است، واجب است، مستحب است یا حرام است. روایات هم همینطور هستند، غالباً روایات آنجایی که میخواهند به انسان انگیزه بدهند که یک کاری را انجام بدهد، آثارِ آن عمل را ذکر میکنند، آثار و نتایج هم یک چیزی از جنس همین «عاقبت» است.
خداوند «عاقبت و نتیجه کارها» را به دست خودش گرفته است
خداوند متعال، عاقبت و نتیجه کارها را به دست خودش گرفته است، مثلاً طبق روایات، اگر با کسی به خاطر مال و ثروتش ازدواج کنی، به نتیجه نمیرسی و خدا تو را درماندۀ آن ثروت میکند. خدا نمیگذارد تو به آن نتیجهای که میخواهی برسی. (مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً یُرِیدُ مَالَهَا الْجَأَهُ اللَّهُ إِلَى ذَلِکَ الْمَالِ ؛ کافی، ج5، ص333)
این یک قاعده است. مثلاً طبق روایات، اگر کسی برود خودش را استخدام بکند برای اینکه همیشه کار و حقوق داشته باشد تا فقیر نشود، خدا فقیرش میکند و میگوید من نمیگذارم تو به آن نتیجه برسی، برای چه رفتی خودت را استخدام کردی؟ باید خلاقانه کار میکردی، باید در بازار آزاد کار میکردی، میخواستی از فقر فرار کنی؟ من نمیگذارم تو به آن نتیجه برسی. (مَنْ آجَرَ نَفْسَهُ فَقَدْ حَظَرَ عَلَى نَفْسِهِ الرِّزْقَ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى وَ کَیْفَ لَا یَحْظُرُهُ وَ مَا أَصَابَ فِیهِ فَهُوَ لِرَبِّهِ الَّذِی آجَرَهُ ؛ کافی، ج5، ص90)
دلت تسلیم خدا باشد و کار خوب بکن، آنوقت به نتایجی که میخواهی میرسی
این عاقبت و نتیجه، موضوع خیلی مهمی است، در همه جای زندگی هم هست. مقام معظم رهبری آن زمانی که در مشهد، طلبه بودند، میخواستند برای همیشه به قم بروند و آنجا درس بخوانند، طلبۀ فاضلی هم بودند و امیدی به آیندهشان داشتند. اما پدرشان که در اواخر عمر نابینا یا کمبینا شده بود به ایشان گفت «میخواهم تو پیش من باشی» ایشان مردد میشوند که به قم بیایند یا پیش پدر بمانند، لذا با یک صاحبدل مشورت میکنند، آن صاحبدل از همین حرفهای توحیدی به ایشان میزند و میفرماید: برای چه میخواهی به قم بروی؟ برای تحصیل؟ برای مفید واقع شدن؟ خدایی که میخواهد در قم به تو اثر بدهد اگر همینجا در مشهد هم بمانی میتواند آن اثر را بدهد، تو حرف دل پدرت را گوش بده، تو به تکلیفت عمل کن که همان «وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ» است. ایشان از بسیاری از مواهب و موقعیتهای درسیِ قم صرفنظر میکند و پیش پدرش میماند، به اذعان همۀ علما، علم و حکمت سراغ ایشان میرود به جای اینکه ایشان سراغ علم و حکمت برود.
نتیجه دست خداست، تو دنبال چه نتیجهای هستی؟ آن را بگو. خارج از مدار تقوا، نیکوکاری و احسان عمل نکن، همانطور که آیۀ کریمۀ قرآن فرمود: «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ» دلت تسلیم خدا باشد و محسن باش، کار خوب انجام بده، این خودش تمسک به عروه الوثقی است، آن وقت به نتایجی که میخواهی میرسی. اگر آدم دنبال بعضی از نتایج برود و بخواهد به زور به آنها برسد معلوم نیست چه خاکی به سرش ریخته خواهد شد. بعضی وقتها خودمان، خودمان را خانه خراب میکنیم، این نکتۀ خیلی مهمی است. ما باید در رسیدن به نتایج به خدا توکل کنیم و کار درست را انجام بدهیم. گاهی از اوقات اصلا کار ما مخالف آن نتیجهای است که میخواهیم به آن برسیم. در اینباره ان شاء الله در جلسات بعد بیشتر صحبت خواهیم کرد.
آنهایی که اباعبدالله الحسین(ع) را یاری نکردند به چه نتیجهای رسیدند؟
اولیاء خدا چگونه عمل کردند؟ نمونۀ برجسته و اعلای آن، کار اباعبدالله الحسین(ع) است. دشمن میخواست چه کار بکند؟ اولیاء خدا را قطعهقطعه کردند و اهلبیت(ع) را به اسارت گرفتند و حدود دوهزار کیلومتر آنها را بردند که به خیال خودشان آنها را به ذلت و خواری بکشانند، اما چه کسی خوار شد؟ چه کسی عزیز شد؟ این عزت برای اباعبدالله الحسین(ع) تمامی ندارد. امام حسین(ع) فرمود: «لا یَسکُنُ دَمی حتى یَبعَثَ اللهُ المهدی» (مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص85) خون من آرام نمیگیرد تا اینکه خداوند، مهدی را برانگیزد.
ببینید عاقبت آنهایی که اباعبدالله الحسین(ع) را یاری نکردند چه شد؟ بعضی از آنها به مرگ فجیعی مردند، بعضی نفله شدند و بعضی هم شهید شدند، ولی به چه نتیجهای رسیدند؟ خیلی هم نمیخواهد سراغ قیامت برویم. اعتقاد به قیامت خیلی سنگین است، همه به قیامت اعتقاد ندارند، نتیجۀ دنیایی آن را ببینید.
الهی که آدم دربارۀ عاقبت خودش نابینا نشود. اباعبدالله الحسین(ع) یک مذاکرۀ فوقالعاده هولناک با عمر سعد ملعون داشتند؛ هولناک از این جهت که امام حسین(ع) هرچه کرد تا عمر سعد، چند سال بعد را ببیند نشد. آقا فرمود: به تو چه میدهند؟ من آن را به تو میدهم. گفت مُلک ری. آقا فرمود: از ملک ری چه میخواهی؟ آیا میخواهی یک خانۀ بزرگ و وسیع از بیتالمال برداری؟ من این خانه را در مدینه به تو میدهم، بیا و مقابل من قرار نگیر! امام حسین(ع) فرمودند که تو اصلاً بعد از من آنقدر زنده نمیمانی که از گندم ری بخوری. او گفت: جو میخورم! کسی که چند سال بعد را هم نمیبیند، امام حسین(ع) چطور قیامت را به او نشان بدهد؟ خیلی هولناک است! چقدر عمر سعد خبیث بود! شما تصور کنید امام حسین(ع) جلوی آدم بیاید و با آدم حرف بزند، سیدالشهداء(ع) که شما اسمش را میشنوید دلتان میلرزد! خود اباعبدالله الحسین(ع) با او حرف زد، چقدر دنیا میتواند انسان را کور بکند که چند سال بعد را هم نبیند!
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید