اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین(ع)-ج۴
برخی سخنان اخلاقی و سیاسی در جامعۀ ما شبیه سخنان خوارج و معاویه است
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۱/۰۶ - سحرهای رمضان
- مکان: شبکۀ ۳ سیما - برنامۀ ماه من
- مناسبت: رمضان
- پروندۀ ویژه این مبحث: اینجا
حجتالاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامۀ «ماه من» که بهطور مستقیم از شبکۀ سه پخش میشود دربارۀ تلقیهای ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفتگو میپردازد. در ادامه گزیدهای از چهارمین جلسه این مبحث را میخوانید:
رسول خدا(ص) هم با دینهای تحریفشده مبارزه میکرد نه با بیدینی!
بحث ما دربارۀ مأموریت خاص امیرالمؤمنین(ع) برای مقابله با تحریف دین است. اما واقع مسئله این است که اساساً رسول خدا(ص) هم داشت با دینهای تحریفشده مبارزه میکرد نه با بیدینی! اگر رسولخدا(ص) با مشرکین یا بتپرستان قریش و با کافران اهلکتاب مواجه بود، آنها هم در واقع دیندارانی بودند که دین خودشان را تغییر داده بودند، نه اینکه اساساً بیدین باشند.
قرآن کریم هم مواجههاش با بیدینهایی نیست که به خدا اعتقاد ندارند. مثلاً میفرماید: اگر از اینها بپرسی که خالق شما کیست حتماً میگویند خدا «وَلَئِن سَأَلتَهُم مَّن خَلَقَهُم لَیَقُولُنَّ ٱللَّه» (زخرف، 87) یعنی آنها هم اعتقاد به خدا داشتند.
حتی قریش قبل از پیامبر(ص) یا همان جامعۀ جاهلی-که ما تعبیر «جاهلیت» را دربارۀ آن بهکار میبریم- هیچوقت طواف خانۀ خدا را را ترک نکردند، پس اینها دین داشتند اما دین تحریفشده. در کعبه هم بتهایی گذاشته بودند، خود آن بتها هم در واقع دینهای تغییریافته است نه بیدینی و مقابل خدا ایستادن!
جریان بتپرستی که در قرآن آمده، در واقع نحوۀ غلط پرستش خداوند است
پس آن هم در واقع یک نحوۀ غلط پرستش خدا بود. در دوران کودکی، وقتی ما قصههای قرآن دربارۀ بتپرستان را میشنیدیم، میگفتیم: الان که بتپرست وجود ندارد، این قصهها به زمان ما چه ربطی پیدا میکند؟ اما بعدها که روایات را دیدیم، متوجه شدیم گویا بتپرستی بعد از پیامبر(ص) هم رواج داشته و چه کسانی در واقع همان بتهایی هستند که پرستش میشوند! آنجا بود که فهمیدیم خداوند این قصهها را در قرآن نمیگوید که ما از کنارش عبور کنیم. این جریان بتپرستی اگر جریان همیشگی و دائمی نبود، اساساً خدا در قرآن کریم ذکر نمیکرد.
دربارۀ بتپرستی در قوم بنیاسرائیل یک داستانی بیان شده است که جای تأمل دارد. قوم بنیاسرائیل معجزات بزرگی دیده بودند، مثلاً هیچ قومی از دست دشمن خودش اینطور به یکباره نجات پیدا نکرد، خدا آنها را از رود نیل با معجزه عبور داد و دشمنان آنها به یکباره نابود شدند، دیگر هر کسی ضعف ایمان هم داشت، بعد از این معجزه باید ایمانش تقویت میشد.
بعضیها مثل بنیاسرائیل میخواهند در نحوۀ دینداری و پرستش خدا دخالت کنند
بعد از عبور از نیل، آنها داشتند به سوی سرزمین موعود حرکت میکردند، سر راهشان یک قوم بتپرست دیدند، گفتند یا موسی، چند تا بت هم برای ما قرار بده! حضرت موسی فرمود: شما نادان هستید! «وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (اعراف، 138)
آنها نمیخواستند علیه خداوند شورش کنند، آنها نمیخواستند بیخدا بشوند، بلکه میخواستند در نحوۀ پرستش خدا، دخالتی بکنند. خداوند متعال حدود دوازده مرتبه در قرآن کریم پیامبر را نهی کرده است که «از اهواء مردم تبعیت نکن» یا از هوای نفس مردم و دخالت مردم در دین، تبعیت نکن. (وَلا تَتَّبِع أَهواءَهُم؛ شوری، 15) (وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ ؛ مائده، 49) و...
اینها مواردی است که صریحاً پیامبر را از تبعیت از هوای نفس دیگران نهی کرده است. اما غیرصریح آن هم به عبارتهای دیگری در قرآن هست، مثلاً میفرماید: «فَلا تُطِعِ الکافِرینَ وَجاهِدهُم بِهِ جِهادًا کَبیرًا» (فرقان، 52) از کافران اطاعت نکن!
اولین کسی که در نحوۀ دینداری و عبادت خدا دخالت کرد، ابلیس بود
مگر کافران چه میگفتند که میفرماید از کافران اطاعت کن؟ آیا آنها از پیامبر میخواستند که مثل آنها کافر بشود یا بت بپرستد؟ نه، آنها میخواستند یک دخالت کوچکی بکنند و یک نوع مصلحتاندیشی در امر رسالت انجام بدهند. آنها میگفتند «فقط به خدا بگو برای هر قومی یک پیامبر بیاورد» و حتی افراد پیشنهادی خودشان را هم نام میبردند. یعنی با پیامبریِ رسولخدا(ص) مخالفت نداشتند، بلکه میخواستند، هویت مستقل قومی خودشان را حفظ کنند. اما خداوند این حرف را قبول نمیکند و میفرماید: «وَلَو شِئنَا لَبَعَثنَا فِی کُلِّ قَریَة نَّذِیرا» (فرقان، 51) در واقع اینها دخالتهایی است که دیگران در نحوۀ دینداری انجام میدهند.
پس مسئلۀ دخالت در نحوۀ دینداری یک مسئلۀ قدیمی و تاریخی است. اولین کسی که این کار را انجام داد، ابلیس بود. او به خدا گفت: من به جای این سجدۀ بر آدم، حاضرم آنقدر عبادت کنم و برایت نماز بخوانم که تا حالا کسی نخوانده باشد! خداوند فرمود: «إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ» آنطور که من میخواهم باید من را عبادت کنی نه آنطور که خودت میخواهی! (فَقَالَ إِبْلِیسُ: یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ فَقَالَ اللَّهُ لَا حَاجَةَ لِی إِلَى عِبَادَتِکَ...، تفسیرقمی، ج1، ص42)
چه گرایشهایی در انسانها موجب تحریف دین میشود؟/ دینی که انسانها با هوای نفس خود میسازند، پویایی لازم در آزمایشهای الهی را ندارد
دینهایی که ما در اثر هوای نفس خودمان درست میکنیم، یک ساختارهایی پیدا میکند که «ایستا» هست، یعنی آن پویایی لازمی را که دینداری باید در آزمایشهای الهی داشته باشد، ندارد.
بعضیها وقتی به تحریف دین بعد از رسولخدا(ص) میپردازند، صرفاً به چند تا حکم سادهای که تغییر پیدا کرده، اکتفا میکنند. مثلاً اینکه نماز مستحبی در زمان پیامبر(ص) به جماعت نبود، ولی بعد از پیامبر(ص) به جماعت میخواندند. آیا همین چند تا حکم، اگر اصلاح بشود، همۀ مشکلات عالم حل میشود؟!
بعضیها وقتی میخواهند بگویند که دین خدا تغییر پیدا کرد، فقط یکی دو مورد جزئی را نگاه میکنند و مسئله را عمیق نمیبینند. اگر ما برگردیم و آن جریان تغییر و تحریف دین را روانکاوی کنیم، یکدفعهای میبینیم بعضاً در میان خود ما که شیعه هستیم هم آن گرایش وجود دارد! باید دید چه گرایشهایی موجب این تغییر و تحریف دین میشد؟ امشب یک نمونه از این گرایشها را بگوییم.
امام برای مقابله با جریان تحریف دین، به تعریف اسلام ناب و اسلام آمریکایی پرداخت/ تبیین اسلام آمریکایی، درواقع روانشناسی تحریف دین بعد از پیامبر(ص) بود
حضرت امام(ره) وقتی میخواست، اسلام را معرفی کند، از کلمۀ «اسلام ناب» استفاده کرد. ایشان فارغ از مکاتب ساختهشده در تاریخ و اشخاص و نامهای آنها، اسلام ناب را در مقابل اسلام آمریکایی معرفی کرد.
حضرت امام(ره) نیامدند از این مذهب و آن مذهب سخن بگویند، بلکه از «اسلام ناب» و «اسلام آمریکایی» سخن گفتند. وقتی اسلام آمریکایی را توضیح میدهند، بعضاً آن شیعهای که معتقد به دوازده امام هست هم وجود دارد. امام(ره) میفرماید: «ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است...» (صحیفه امام، ج21، ص281)
ایشان وقتی ویژگیهای اسلام آمریکایی را توضیح میدهد در واقع روانشناسی تحریف دین است که بعد از رسول خدا(ص) صورت گرفت. ما نباید تحریف دین را بعد از رسول خدا(ص) به چند نفر آدم و به چند حکم شرعی محدود کنیم، همچنانکه بتپرستی و زیّ کافران و مشرکان را نباید به چهار تا امر ظاهری محدود کنیم، بتپرستی امروز هم در جریان است.
بُت، نمادی است از دینداری سطحی و ظاهری/ گاهی چسبیدن به ظاهر یک حکم اخلاقی، یک نوع بتپرستی است
حالا به داستان بنیاسرائیل برگردیم. آنها به موسی(ع) گفتند که یک بتی هم برای ما درست کن! آنها این بت را برای چه میخواستند؟ بت، نمادی است از دینداری سطحی و ظاهری. آنها نمیخواستند خدا را کنار بگذارند، منتها خیلی نمادهای ظاهری، برای آنها اهمیت داشت. این یکی از دلایل بتپرستی است؛ میگویند «یک چیزی باشد که من ببینم!» یعنی میخواستند آن را حسّ کنند.
وقتی یک کسی «حسگرا» شد، دیگر اهل تفکر عمیق نخواهد بود. وقتی حسگرایی در یک کسی غلبه پیدا کرد، اهل تحلیل و اهل ورود به عمق مسائل نخواهد شد. آنوقت اگر این نمادها به دست قدرتها بیفتد، مردم را به سمت خودشان میکشانند و مردم هم سطحی میشوند.
حالا اگر کسی بت نگذاشت، بلکه یک حکم خاص الهی را گذاشت به سطحِ این حکم خاص الهی چسبید، این هم یک نوع بتپرستی است. ولی مثالش را نمیتوانم بگویم. حالا اگر کسی بت نگذاشت، بلکه یک حکم اخلاقی را گذاشت و سطح ظاهر آن را گرفت، این هم میشود «بتپرستی»
جریان بتپرستی در واقع همان دینداری خراب و تحریفشده است
ما باید آن جریان بتپرستی را که در واقع همان دینداری خراب و تحریفشده است، بشناسیم. بتپرستیهای زمان ما زیاد هست، حتی اگر ما سطح ظاهری قرآن را گرفتیم و به باطنش راه پیدا نکردیم، نتیجهاش میشود مثل همان کاری که قرآن را در مقابل امیرالمؤمنین(ع) قرار دادند. حضرت فرمود: «آن قرآن را بزنید، قرآن ناطق من هستم!» آنها داشتند نماد ظاهری دین را میگرفتند بدون باطنِ آن. دین یک امر عمیق است، دین یک امر سیال و پویا است. اینها میآیند در یک سلسله نمادهایی، آن را فریز (منجمد) میکنند. این کار نباید صورت بگیرد.
به آیتالله بروجردی(ره) توصیه کردند: فلانی را برای فلان منطقه، نمایندۀ خودتان قرار بدهید، آدم خیلی خوبی است... ایشان هم شروع کرد حکم آن فرد را بنویسد، همینکه داشت حکم را مینوشت، آنها در ادامۀ ذکر خوبیهای آن شخص، گفتند: «او سی سال است که فلانجا امامجماعت هست، ولی یک روز هم نماز جماعتش تعطیل نشده است!» آیتالله بروجردی با شنیدن این حرف، دیگر ننوشت! گفت: «مگر ممکن است در سی سال، برای کسی کار واجبتر از نماز جماعت اول وقت پیش نیامده باشد؟!»
داستان بنیاسرائیل به کجا رسید؟ حضرت موسی(ع) یک مدتی در میان قوم بنیاسرائیل، حضور نداشت، در این مدت سامری آمد و اینها را گوسالهپرست کرد. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: بعد از من، مردم سه گروه خواهند شد، یک گروه پیرو اهلبیت من هستند و از حق، فروگذار نمیکنند، یک گروه هم دشمن اهلبیت من هستند و از باطل فروگذار نمیکنند، یک عدهای هم مذبذبند و بر دین سامری هستند، امام آنها ابوموسی اشعری است. شعار سامری «لا مساس» بود، شعار ابوموسی اشعری «لا قتال» بود، یعنی جنگ و درگیری نباشد! (تَفتَرِقُ امَّتی على ثلاثِ فِرَقٍ: فِرقَةٌ علَى الحَقِّ لایَنقُصُ الباطِلُ مِنهُ شیئاً یُحِبُّونی ویُحِبُّونَ أهلَ بَیتی، مَثَلُهُم کَمَثَلِ الذَّهَبِ الجَیِّدِ؛ کُلَّما أدخَلتَهُ النارَ فَأوقَدتَ علَیهِ لم یَزِدْهُ إلّاجَودَةً، وفِرقَةٌ علَى الباطِلِ لایَنقُصُ الحَقُّ مِنهُ شیئاً... وفِرقَةٌ مُدَهْدَهَةٌ على مِلَّةِ السامِریِّ لا یَقولونَ: لا مَساسَ، لکنّهُم یقولونَ: لا قِتالَ! إمامُهُم عبدُاللَّهِ بنُ قیسٍ الأشعری؛ امالی مفید، ج1، ص29)
سامریهای امت پیامبر(ص) معمولاً آدمهای اخلاقی هستند؛ مثل حسن بصری
سامریهای این امت، متعدد هستند. یکی از کسانی که سامری این امت هست، «حسن بصری» است. بعد از جنگ جمل، امیرالمؤمنین(ع) داشت سخنرانی میکرد، حسن بصری داشت مینوشت، امیرالمؤمنین(ع) با صدای بلند فرمود: تو چهکار میکنی؟ (انگار حضرت میخواست او را به مردم معرفی کند) گفت: ما داریم آثار شما را مینویسم تا بعد از شما اینها را بیان کنیم. حضرت فرمود: برای هر قومی سامری هست، و او-یعنی حسن بصری- سامری این امت است و شعارش «لا قتال» است. «فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِأَعْلَى صَوْتِهِ مَا تَصْنَعُ؟ فَقَالَ نَکْتُبُ آثَارَکُمْ لِنُحَدِّثَ بِهَا بَعْدَکُمْ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: أَمَا إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیٌّ وَ هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ، أَمَا إِنَّهُ لَا یَقُولُ لا مِساسَ وَ لَکِنْ یَقُولُ لَا قِتَال» (احتجاج، ج1، ص171)
داستان حسن بصری به اینجا میرسد که یکبار امیرالمؤمنین(ع) دیدند که او دارد وضو میگیرد، ولی برای وضو گرفتن، زیادی آب میریزد. حضرت فرمود: خیلی داری آب اسراف میکنی. حسن بصری گفت: شما در آنهمه خون که از مسلمانان ریختی، اسراف نکردی، من در آب اسراف کردم! (فَقَالَ لَهُ: أَرَقْتَ مَاءً کَثِیراً یَا حَسَنُ. فَقَالَ لَهُ: مَا أَرَاقَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَکْثَرُ ؛ شرح نهجالبلاغه،ج4، ص95)
ببینید که این سامریهای امت و این بتسازها چقدر آدمهای اخلاقیای هستند! اینها تغییراتی است که در دین پدید میآید؛ ماهیت این تغییرات را باید شناخت! امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: آیا تو ناراحتی از اینکه این خونها ریخته شد؟ گفت بله. حضرت فرمود: همیشه ناراحت باشی! این نفرین امیرالمؤمنین(ع) برای حسن بصری بود. میگویند که او تا آخر عمر طوری ناراحت و غمگین دیده میشد که انگار از دفن یکی از عزیزانش برگشته است. (أَ وَ سَاءَکَ ذَلِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَلَا زِلْتَ مَسُوءاً قَالَ: فَمَا زَالَ عَابِساً قَاطِباً مَهْمُوماً إِلَى أَنْ مَاتَ) جالب اینجاست که خیلیها این اندوه را روی حساب عرفان و معنویت او گذاشتند!
حسن بصری در زمان حجاجابن یوسف ثقفی سخنرانی میکرد. میگفتند که حجاج دارد آدمکشی و جنایت میکند! او میگفت: ما به مسائل سیاسی کاری نداریم! حرفهای او را پیش امام زینالعابدین(ع) مطرح میکردند و مدام حضرت این حرفها را اصلاح میکرد.
چرا حسن بصری به مردم توصیه میکرد «فرزند نیاورید»؟
یک نمونهاش این بود که حسن بصری میگفت: فرزند نیاورید، اگر فرزند داشته باشید، شما را از خدا جدا میکند و اگر از دنیا برود غمش شما را اندوهگین میکند. چرا دنبال فرزندآوری هستید؟! این نگاه غلطی است که ظاهرش حرفهای بدی نیست. امام زینالعابدین(ع) فرمود: به خدا قسم که دروغ میگوید! فرزند بیاورید، اگر از دنیا رفت شفیع شما در قیامت است، و اگر در دنیا بود، دعاکنندۀ شما و ادامهدهندۀ راه شما است. (عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ أَنَّهُ قَالَ بِئْسَ الشَّیْءُ الْوَلَدُ إِنْ عَاشَ کَدَّنِی وَ إِنْ مَاتَ مَدَّنِی فَبَلَغَ ذَلِکَ زَیْنَ الْعَابِدِینَ ع فَقَالَ کَذَبَ وَ اللَّهِ نِعْمَ الشَّیْءُ الْوَلَدُ إِنْ عَاشَ فَدَعَّاءٌ حَاضِرٌ وَ إِنْ مَاتَ فَشَفِیعٌ سَابِق؛ دعوات راوندی، ص285)
به امام سجاد(ع) گفتند: شنیدهایم حسن بصری میگوید که تعجب نمیکنم از اینکه کسی هلاک بشود، نجات پیدا کردن سخت است! حضرت فرمود: ما برعکس این را میگوییم، ما تعجب نمیکنیم از اینکه کسی نجات پیدا کند، از اینکه کسی هلاک بشود تعجب میکنیم، بهخاطر رحمت واسعۀ پروردگار. «لَمّا سَمِعَ قَولَ الحسَنِ البَصریِّ : لَیسَ العَجَبُ مِمَّن هَلَک کیفَ هَلَکَ و إنّما العَجَبُ مِمَّن نَجا کیفَ نَجا. أنا أقولُ: لَیسَ العَجَبُ مِمَّن نَجا کیفَ نَجا و أمّا العَجَبُ مِمَّن هَلَکَ کیفَ هَلَکَ مَع سَعَةِ رَحمَةِ اللّه» (بحارالانوار،ج75،ص153) اینها نمونههایی از جریان تحریف است که باید اینها را شناسایی کنیم. ما میخواهیم جریانشناسانه به سراغ تحریف دین برویم که در زمان ما هم جاری است.
(الف2/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید