اصلاح برداشتهای ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین(ع)-ج۸
اگر اخلاق کافی است، پس دین برای چیست؟!/ دین به وسیلۀ «تقوا» اخلاق را رشد میدهد
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۱/۰۹ - سحرهای رمضان
- مکان: شبکۀ ۳ سیما - برنامۀ ماه من
- مناسبت: رمضان
- پروندۀ ویژه این مبحث: اینجا
اخلاق را در مقابل دین نمیدانیم بلکه اخلاق را پایۀ دین میدانیم / اگر اخلاق نباشد، جا برای دین باز نمیشود
امشب از یک زاویۀ دیگری میخواهم بحث را شروع کنم، چون در شبهای قبل وقتی این بحث را مطرح میکردم، نگاهم به سحرخیزان و مؤمنینی بود که نسبت به خیلی از موضوعات توجیه هستند، اما وقتی این بحث در فضاهای دیگر منعکس میشود و همه میشنوند، سوءتفاهمهایی برای دیگران پدید میآید و آنها تصور میکنند که ما در مقام تحریف دین و اخلاقبسندگی در مقابل تقوا، انگار داریم ریشۀ اخلاق را میزنیم! لذا برخی هم منصحانه میگویند «اخلاق هم خوب است و شما اخلاق را مقابل تقوا قرار ندهید» درحالیکه ما اخلاق را مقابل تقوا و مقابل دین نمیدانیم بلکه اخلاق را پایۀ دین میدانیم، اصلاً اگر اخلاق نباشد، جا برای دین باز نمیشود!
رسولخدا(ص) در روایتی میفرمایند: این سخن از انبیاء گذشته تبدیل به ضربالمثل شده و در میان مردم باقی مانده است که اگر حیا نداشتی هر کاری میخواهی انجام بده: « إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ»(عیون اخبار الرضا، ج2، ص56) یعنی بدون حیا دین خدا نمیتواند مؤثر باشد، انسان دینپذیر نخواهد بود و رسولان با انسان کاری ندارند. پس حیا به عنوان پایۀ دینداری جایگاه رفیعی دارد. همچنین شکر جایگاهی دارد که علمای علم کلام میگویند یکی از دلایل وجوب خداشناسی شناختن و شکرگزاری از منعم است. شکر و حیا هر دو صفت اخلاقی هستند. اگر کسی اینها را نداشته باشد اصلاً سراغ دین نمیرود لذا اخلاق فنداسیون و پایۀ دین است.
در میان قریش افراد زیادی بودند که قبل از بعثت پیامبر(ص) هم دارای اخلاق پسندیده بودند
در زمان رسولخدا(ص) هم در میان قریش اخلاق پسندیده فراوان بود. برخی از کسانی که قبل از بعثت پیامبر(ص) دارای فضائل اخلاقی بودند، بعد از بعثت پیامبر(ص) در شمار بهترین شهیدان قرار گرفتند؛ یکی از آنها جناب جعفر طیار بود. امام باقر(ع) میفرماید: «أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى رَسُولِهِ ص أَنِّی شَکَرْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَرْبَعَ خِصَالٍ فَدَعَاهُ النَّبِیُّ ص فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَکَ مَا أَخْبَرْتُک ...»(من لایحضر، ج4، ص397) خدا به رسولخدا(ص) وحی کرد که من بهخاطر چهار خصلت، جعفر را پاداش میدهم. پیامبر اکرم(ص) جعفر را فراخواند و به او این مطلب را بیان فرمود. جناب جعفر طیار گفت اگر خدا به شما خبر نداده بود از این چهار ویژگی با شما سخن نمیگفتم، سپس بیان میکند که من - حتی قبل از بعثت - هیچگاه شراب نخوردم، هیچگاه دروغ نگفتم، هیچگاه عمل منافی عفت انجام ندادم و هیچگاه بت نپرستیدم. بسیاری از کسانی که بعد از بعثت رسولخدا(ص) انسانهای خوبی شدند قبل از بعثت هم انسانهای خوبی بودند. به این مطلب در روایتی از رسولخدا(ص) تصریح شده است «النَّاسُ مَعَادِنُ، خِیَارُهُمْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ خِیَارُهُمْ فِی الْإِسْلَامِ إِذَا فَقُهُوا»(بحار الانوار، ج31، ص79). اگر قبل از بعثت پیامبر(ص) اخلاق در میان قریش نبود، پیامبر(ص) را به عنوان امین نمیشناختند و امانتداری برای آنها ارزشمند نمیبود.
اگر اخلاق کافی است، پس دین برای چیست؟!/ اخلاقی که انسان را به دینداری نرساند فایده ندارد
اگر اخلاق کافی است، پس دین برای چیست؟ اخلاق کافی نیست. اگر کسی شخصیت اخلاقی دارد و اهل شکر است و وقتی کسی به او نعمت بدهد تشکر میکند، پس اگر خدا را بشناسد دیندارتر از همه خواهد بود. اگر یک نفر اخلاقی بود، مهربان بود، خدای مهربان و رسول مهربان را شناخت، اما ایمان نیاورد، در واقع او شاکر نیست. آن اخلاق برای او فایده ندارد. پس اخلاق میتواند تا یک حدی ما را رشد دهد و دیگر هیچ. من با بسنده کردن به حداقلی از اخلاق مشکل دارم. این دیگر سوءاستفادۀ از اخلاق نیست. این مشکل اول اخلاق است. اگر اخلاق ما را به دینداری برساند، اخلاق درستی است. آن اخلاق همان اخلاقی است که پایۀ دینداری است.
چرا اخلاق بعضیها را به آن اوجی که دینداری است نمیرساند. اگر ما این مطلب را در جامعهمان لو ندهیم و اگر مردم ما اینطور تصور کنند - اکثراً هم اینطور تصور میکنند- که دشمنان پیامبر(ص) همه سیاه بودند، هیچکدام هیچ حسنی نداشتند، موجب اشتباه در برداشت خواهد شد، آنوقت زشتی استغناء از دین و بسنده کردن به اخلاق را تصور نمیکنند. بسنده کردن به اخلاق حداقلی است. اخلاق حداکثری شما را به عبادت و به عشق امیرالمؤمنین(ع) خواهد کشاند.
کسی که با دینداری، اخلاقش کامل نشود در دینداری صادق نیست/ دین به وسیلۀ تقوا، اخلاق را رشد میدهد
بگذارید یک آدم باحیا را مثال بزنم. ابوموسی اشعری به قدری حیا داشت که میگویند در محیط شخصی خودش هم لباس مضاعف میپوشید که مبادا در هنگام خواب برهنه شود. حیاء او مانع نشد که او سامری امّت اسلام نشود و سرانجام به جایی رسید که امیرالمؤمنین(ع) او را لعنت میکرد (الکامل فی التاریخ، ج3، ص210). تردیدی نیست که اخلاق پایۀ دین است لذا اخلاق درست باید انسان را دیندار کند. در این هم تردیدی نیست دین اخلاق را کامل میکند، لذا اگر دینْ اخلاق کسی را کامل نکند، او در دینداری صادق نیست. وقتی دین میخواهد اخلاق کسی را کامل کند، یکدرصد او را به اخلاق توصیه میکند، امّا نود و نه درصد او را به تقوا توصیه میکند. تقواست که اخلاق ما را رشد میدهد. از یک مرحله به بعد تا پای ایمان و عشق به خدا و اولیاء خدا وسط نیاید، سطوح عالی اخلاق فتح نخواهد شد.
حالا میخواهیم از این نقطه ادامه بدهیم. اگر در شرایطی که ما تقوا و ایمان را که اوج اخلاق است داریم، فقط به اخلاق توصیه کردیم یا نحوۀ توصیه به اخلاق مانند اخلاق جاهلی باشد و اگر گفتیم دین همین را میخواهد، اینجا دارد تحریف صورت میگیرد. دین چنین چیزی را نمیخواهد بلکه دین چیزی فراتر از این را میخواهد. اولاً دین مکارم اخلاق را میخواهد، دین میخواهد اخلاق به دین منجر شود چون دین اوج اخلاق است. ثانیاً خودِ دین به مکارم اخلاق توصیه میکند، ثالثاً دین به وسیلۀ تقوا به مکارم توصیه میکند. امیرالمؤمنین(ع) مکرراً مردم را به تقوا توصیه میفرماید تا مردم به ابوموسی اشعری بسنده نکنند. وقتی ابوموسی اشعری سخنرانی میکرد مردم را میگریاند. ابوموسی اشعری عالم اخلاقی دلبری بود. ما نباید همه را سیاه ببینیم. معنای «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین»(مائده،27)، فقط این نیست که خدا از شرابخورها و جنایتکارها قبول نمیکند، بلکه خدا از خوبهایی مثل ابوموسی اشعری هم قبول نمیکند.
امروز فایده این بحث در جامعۀ ما و در دینداری ما چیست؟ یک دوستی برای من پیام فرستاد که مگر آنجا که امام حسین(ع) فرمود آزاده باشید، به اخلاق دعوت نکرد!؟ این چه نگاهی است که بعضی افراد به امام حسین(ع) دارند؟! اولاً امام حسین(ع) این جمله را به شمر گفت. مگر ما شمر هستیم که کسی ما را اینگونه به اخلاق دعوت کند؟ ثانیاً شمر هم اطاعت کرد و گفت تا تو را نکشتیم به خیمۀ تو حمله نخواهم کرد. آیا حالا که شمر اطاعت کرد پس او هم اخلاقی شد!؟ آیا امام حسین(ع) برای دعوت به این حداقل آمده بود!؟ بسیاری از اوقات اخلاق، ما را تا حداقل میبرد. ما نمیتوانیم در فنداسیون یک ساختمان زندگی کنیم. اگر اخلاق کافی بود پیامبران برای مکارم اخلاق نمیآمدند و در فضای دینداری، اینهمه به تقوا توصیۀ نمیشد.
صرفاً اخلاق خوب باعث عاقبت بهخیری نمیشود/ مؤمنان مراقب باشند بهخاطر اخلاق خوب دچار غرور نشوند
اجازه بدهید برای توضیح بیشتر چند مثال جالب برای شما بزنم. یکی از شخصیتهایی که میخواهم از آنها حرف بزنم ابوالبَختریّ بن هشام است. او یکی از سران مشرکین قریش بود. او نسبت به پیامبر(ص) مهربان بود و به شعب ابیطالب میرفت و به مسلمانان کمک میرساند. وقتی ابوجهل به او اعتراض کرد، او به قدری ناراحت شد که با استخوان به ابوجهل حمله کرد و سر او را شکست. ابوالبختری کسی بود که میخواست جلوی جنگ بدر را بگیرد. او سراغ عتبه رفت و از او خواست وساطت کند تا این جنگ صورت نگیرد. وقتی سران قریش میخواستند تصمیم بگیرند پیامبر(ص) را به قتل برسانند او مخالفت کرد و گفت فقط پیامبر(ص) را از مکه اخراج کنید. پس از هجرت پیامبر(ص) هم میگفت پیامبر را رها کنید و او را تعقیب نکنید. آیا چنین آدمی بد است!؟ او اخلاقی است امّا چرا سعادتمند نشد!؟ او در جنگ بدر حاضر بود، اما رسولخدا(ص) به او امان داد و فرمود او را نکشید. پس پیامبر اکرم(ص) قدر انسان اخلاقی را میدانست. اما سرنوشتاش چه شد؟ وقتی به او خبر دادند که رسولخدا(ص) به تو امان داده است، گفت به فلان رفیق من هم امان بدهید. این کار هم بهخاطر مروّت و وفاداری به دوست بود. وقتی با درخواست او موافقت نکردند او حمله کرد و نهایتاً در درگیری با مسلمانان کشته شد. آیا انسان باید اینطور بدبخت شود!؟
ما که نگران عاقبت بهخیری هستیم باید به این مسائل توجه کنیم. این نکته یکی از فوائد این بحث است. اگر مؤمنین به این نکات توجه نکنند و بدون فکر از آن عبور کنند ممکن است بهخاطر اموری مثل اخلاق خوب دچار غرور و تکبر شوند. قرآن کریم میفرماید کافرانی که برای جلوگیری از راه خدا اموالی را خرج میکنند، این کارشان باعث حسرت و افسوس آنها خواهد شد چون شکست میخورند و راهی جهنم میشوند «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ یُحْشَرُون»(انفال،36) برخی مفسرین فرمودند این آیه دربارۀ کسانی است که مخارج جنگ بدر را تأمین کردند که ابوالبختری هم یکی از آنها بود.(مجمع البیان، ج4، ص832)
برخی از افراد در سطحی از اخلاق توقف میکنند و ایمان نمیآوردند
شاید بالاتر از ابوالبختری، عبتة بن ربیعه باشد که با رسولخدا(ص) خویشاوندی هم داشت. ایشان در جاهلیت شراب نمیخورد، او میدانست که قرار است پیامبری مبعوث شود و احتمال میداد خودش آن پیامبر باشد، گاهی با دیگران هم این مطلب را در میان میگذاشت. وقتی که رسولخدا(ص) به رسالت مبعوث شد گاهی نقش میانجی بازی میکرد. او کسی بود که در سپاه بدر جلوی ابوجهل ایستاد و گفت نباید با رسولخدا(ص) بجنگیم، اگر او خسارتی به ما زده است میرویم و از او خسارت میگیریم. او میگفت نباید جنگید، این کار ظلم است، قومی که ظلم کنند هرگز سعادتمند نمیشوند. رسولخدا(ص) میفرمود اگر قریش به حرفهای عتبه گوش بدهند هدایت میشوند. ابوجهل در برابر سخنان عتبه علیه جنگ، به او گفت تو ترسیدهای و با این سخنش او را به جنگ تحریک کرد. فضائل زیادی برای عتبه نقل شده است به حدی که اگر آنها را بیان کنم شاید برخی به او علاقهمند شوند. ابوجهل هم همینطور بود یعنی امتیازاتی برای خودش داشت. ما باید ببینیم در آن محیط چه خبر بود و رسولخدا(ص) در چه فضایی مبعوث شد. کسانی که در مقابل پیغمبر اکرم(ص) قرار داشتند بهطور کامل شوم و سیاه نبودند. پیامبر اکرم(ص) برای ارتقاء وضعیت اخلاقی آن جامعه به سطوح بسیار بالاتر آمدند.
افراد دیگری هم در تاریخ هستند مثل امیة بن ابی الصلت که من خواهش میکنم دربارۀ این افراد مطالعه کنید. او کسی بود که شعرهای عرفانی و اخلاقی میسرود. آخرسر هم به رسولخدا(ص) ایمان نیاورد و کافر مُرد. این چه اخلاقی است که موجب ایمان آوردن نمیشود!؟ بنده از اخلاق طرفداری میکنم. دین هم اوج اخلاق است و چیزی جز اخلاق نیست. نکته این است چرا بعضی افراد در سطحی از اخلاق توقف میکنند؟ اگر کسی دیندار شد و اخلاقش رشد نکرد، باید در دینداری او تردید کرد. البته کسانی که دین دارند، یعنی اوج اخلاق و شکر مُنعِم را پذیرفتند، خدا با خطاهای آنها مهربانتر برخورد میکند، به این نکته هم باید توجه کنیم.
برخی انسانهای اخلاقی، شرابخواری یزید را بر نمیتابند امّا با ریخته شدن خون امام حسین(ع) کنار میآیند
وقتی آیۀ قرآن میفرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُم»(آل عمران،144) آیا میخواهید پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به اعقابتان برگردید!؟ یکی از آن اعقاب، همین اخلاقی بود که رشد نکرد و به دین نرسید. اجازه بدهید من خلاصه کنم که بعداً چه شد.
مردم مدینه، امام حسین(ع) را که در معرض شهادت بود تنها گذاشتند و یاری نکردند. یکی دو سال بعد از واقعۀ کربلا پیرمردهای مدینه به شام نزد یزید رفتند. مشاوران یزید به او گفتند که اینها افراد مسلمان و اخلاقی هستند، جلوی اینها دست به شرابخواری و بیبندوباری نزن امّا او گوش نکرد. وقتی آنها خودشان فساد یزید را دیدند علیه او شورش کردند. این حادثه در تاریخ به واقعۀ حرّه معروف است. سربازان یزید در این شورش هزاران نفر را کشتند و به نوامیس مردم مدینه تجاوز کردند. در میان کشتهشدگان هفتصد نفر از صحابه و تابعین و هشتاد نفر هم از اصحاب بدر بودند. سؤال من این است که ما چه موضعی باید داشته باشیم دربارۀ این انسانهای اخلاقی که شرابخواری یزید را بر نمیتابند امّا با ریخته شدن خون اباعبدالله الحسین(ع) کنار میآیند؟! این چه اخلاق دوگانهای است!؟ این چه گزینشی است؟ سخن بنده علیه این اخلاقی است که نجاتبخش نیست.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید