۰۲/۰۱/۰۹ چاپ ایمیل و پی دی اف
اصلاح برداشت‌های ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمؤمنین(ع)-ج۹

خیلی‌ها احکام شرعی را رعایت کردند اما سعادتمند نشدند؛ چون اهل تشخیص نبودند / اسلام بیش از اینکه دین تکلیف باشد، دین تشخیص است

شناسنامه:

  • زمان: ۱۴۰۲/۰۱/۰۹ - سحرهای رمضان
  • مکان: شبکۀ ۳ سیما - برنامۀ ماه من
  • مناسبت: رمضان
  • پروندۀ ویژه این مبحث: اینجا
خیلی‌ها بودند که احکام عبادی دین را رعایت می‌کردند اما در نهایت سعادتمند نشدند؛ چرا؟ چون اسلام بیش از اینکه دین تکلیف باشد، دین تشخیص است. کسی که قدرت تشخیص ندارد نمی‌داند کدام حکم دین را کجا باید اجرا کند

حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که به‌طور مستقیم از شبکه سه پخش می‌شود دربارۀ تلقی‌های ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفتگو می‌پردازد. در ادامه گزیده‌ای از نهمین جلسه این مبحث را می‌خوانید:

  

«اخلاقِ با دین» با «اخلاقِ بدون دین» چه تفاوتی دارد؟

جسات قبل، بیشتر دربارۀ یک نوع اخلاق‌گرایی افراطی و غیرمتدینانه و خارج از تقوا صحبت کردیم که امیرالمؤمنین(ع) مواجه بودند با کسانی که اخلاق را مستمسک قرار می‌دادند برای مقابله با حضرت و برای مقابله با اسلام ناب؛ چیزی که امروز هم در جامعۀ ما جاری است و در جامعۀ جهانی هست. بسیاری از جنایت‌ها امروز به نام اخلاق در جهان صورت می‌گیرد.

می‌خواهیم از این بحث اخلاق عبور کنیم؛ فقط یک نکته را یادآوری کنم برای کسانی که می‌خواهند در این زمینه، بیشتر اندیشه کنند. پیامبراکرم(ص) چهل سال اخلاقی بین مردم زندگی کردند، در این مدت کسی با ایشان کاری نداشت بلکه به ایشان حرمت هم می‌نهادند. ولی بعد از اینکه مردم را به خدا دعوت کردند، همان‌ آدم‌ها، می‌خواستند ایشان را بکُشند. نمی‌دانم چرا کسی که بخواهد اخلاق را اوج بدهد یا به تعبیر دقیق‌تر، کسی که بخواهد به دین دعوت کند، این‌قدر دشمن پیدا می‌کند، درحالی که اگر صرفاً اخلاقی رفتار کند، کسی با او کاری ندارد.

در اخلاق هم باید و نباید هست ولی باید و نبایدهای دین و باید و نبایدهای اخلاق، چه فرقی باهم دارند که چنین برخوردهای متفاوتی نسبت به دین و اخلاق صورت می‌گیرد؟ اینجاست که ما خیلی باید دقت کنیم به اینکه اخلاقِ با دین، و اخلاقِ بدون دین چه تفاوتی باهم دارند؟

جنایت‌های اخلاقی بیشمار از «اخلاقیون بی‌دین» در طول تاریخ دیده‌ایم/ خدا آن اخلاقی را می‌پذیرد که از سرِ تقوا باشد

در طول تاریخ، جنایت‌های اخلاقی بیشمار از اخلاقیون بی‌دین دیده‌ایم؛ آخرین مثالی که در این‌باره زدیم، شمر بن ذی‌الجوشن بود که توصیۀ اخلاقی امام حسین(ع) را رعایت کرد اما آن‌همه جنایت هم کرده بود. امام حسین(ع) و اصحاب ایشان را به قتل رساندند ولی آن لحظات آخر، امام حسین(ع) به آنها فرمود: اگر دین ندارید لااقل این توصیۀ اخلاقی را رعایت کنید و  تا من زنده‌ام به خیمه‌ها حمله نکنید. آنها هم این توصیه اخلاقی را رعایت کردند و حمله نکردند.

این حرف‌ها به معنایِ زدن مطلق اخلاق نیست بلکه دقت کردن در این است که اخلاق به تنهایی انسان را سعادتمند نمی‌کند. و خدا آن اخلاقی را می‌پذیرد که از سر تقوا باشد.

آن تقوایی که موجب قبولی اخلاق می‌شود چیست؟

برای اینکه به بحث‌های دیگر هم برسیم، این بحث را ناتمام می‌گذاریم. بینندگان و مخاطبان عزیز، خیلی تماس می‌گیرند و سؤال می‌کنند آن تقوایی که فراتر از اخلاق است، اخلاق را جان می‌دهد، موجب قبولی اخلاق می‌شود و اگر نباشد حتی بی‌اخلاقی‌ها در جامعه رواج پیدا می‌کند و...، آن تقوا چیست؟ این علاقه‌مندی برای آشنایی با تقوا از جانب بینندگان خیلی برای من جالب است.

وقتی ما همین‌طوری به مردم بگوییم که «بیایید در مورد تقوا صحبت کنیم» همه می‌گویند: «ما که تقوا را می‌شناسیم؛ تقوا همان پرهیزکاری است و منظور همان اخلاق است دیگر!» یعنی در ذهن مردم یک برداشت عمومی‌ از تقوا هست که باعث می‌شود مردم تصور کنند معنای تقوا را می‌دانند لذا به راحتی از کنارش می‌گذرند. اما وقتی تقوا مقایسه می‌شود با اخلاقی که انسان را سعادتمند نمی‌کند، یک دفعه‌ای ذهن‌ها حساس می‌شود نسبت به اینکه «پس آن تقوا چیست؟»

مردم «اتقوا الله» زیاد شنیده‌اند ولی معنای عمیق آن به درستی منتقل نشده است. اتفاقاً محور کلمات امیرالمؤمنین علی(ع) هم در همۀ آن درگیری‌ها تقوا بوده است لذا بنده می‌خواهم این تشنگی برای شناختن تقوا در بین مردم بیشتر بشود.

یکی از انحرافات دین مربوط به احکام است/ خیلی‌ها احکام شرعی و عبادی را رعایت می‌کردند اما در نهایت سعادتمند نشدند؛ چرا؟

از بحث اخلاق عبور کنیم و یک فراز دیگری را بحث کنیم از انحرافاتی که در دین بوده و هست و امیرالمؤمنین(ع) با آن مواجه و درگیر شدند، و آن دیگر بحث اخلاق نیست، بلکه بحث احکام است.

احکام شرعی و عبادی را خیلی‌ها رعایت می‌کردند اما در نهایت سعادتمند نشدند. دلیلش چه بوده است؟ دینداری‌ای که توأم با تقوا نیست چگونه است؟ خیلی‌ها آمده‌اند و از خودشان برای دین مایه گذاشته‌اند-این دین‌داری و مایه گذاشتن برای دین هم انواع و اقسامش وجود دارد که بعضی‌هایش را بنده جرأت نمی‌کنم مثال بزنم- ولی در نهایت، این دینداری فرد را سعادتمند نمی‌کند. کمااینکه آن اخلاق هم برخی را سعادتمند نکرده است؛ نمونه‌های مختلفش را در مورد مشرکین مکّه دیدیم.

اسلام بیش از اینکه دین تکلیف باشد، دین تشخیص است

یکی از نکات بسیار مهمی که همین الآن خوب است بگویم این است که ما در دین خیلی بر «تکلیف» تأکید می‌کنیم، یعنی روی اینکه دستور خدا را اجرا کنیم اصرار می‌کنیم که البته حرف درستی هم هست و احکام اسلامی باید پیاده بشود. کمااینکه اخلاق هم حرف غلطی نیست. پس انحراف از کجا درمی آید؟ از آنجایی که در کنار تکلیف از تشخیص حرف نمی‌زنیم. تشخیص مهم‌تر است یا انجام تکلیف؟ مسلّم است که تشخیص. چون شما اگر تشخیص ندهی که الان کدام تکلیف را باید انجام بدهی، چه‌جور می‌خواهی به تکلیف خودت عمل کنی؟ نمی‌شود که همین‌جور کورکورانه هر چیزی دم دست ما آمد، اجرا کنیم!

پس تشخیص در کنار تکلیف خیلی مهم است. اسلام دین تکلیف است؟ نه بیشتر از آن، دین تشخیص است. این خیلی مهم است که شما به موقع تکلیف خودت را بشناسی.

امام زمان دنبال کسانی نیست که صرفاً تکلیف انجام بدهند؛ قدرت تشخیص باید داشته باشند

مثلاً خیلی‌ها دربارۀ اطاعت از امام و اطاعت از امام زمان(ع) صحبت می‌کنند و می‌گویند: «إن‌شاءالله امام زمان تشریف‌فرما بشوند و ما همه از او طاعت بکنیم.» ولی اطاعت کافی نیست. مگر شب عاشورا اباعبدالله الحسین(ع) دستور داد که اصحابش بمانند که آنها ماندند؟ نه. اتفاقاً حضرت فرمود که بروید! آنها خودشان تشخیص دادند که باید بمانند.

امام زمان دنبال کسانی نیست که صرفاً تکلیف انجام بدهند؛ قدرت تشخیص باید داشته باشند و الّا خودِ اینها در مقابل امام زمان می‌ایستند. چقدر با شکوه‌تر و زیباتر است اینکه ما اسلام را و حتی ولایت را، به «تکلیف و اطاعت» معرفی کنیم زیباتر و باشکوه‌تر است یا اینکه به «تشخیص» معرفی کنیم؟ حالا کو تا امام زمان به من و شما دستور بدهد که ما برویم اطاعت کنیم! آنجایی که منتظر است تا خودت تشخیص بدهی چه می‌شود؟

 ما در زندگی فردی خودمان هم خیلی از اوقات در تشخیص به مشکل برمی‌خوریم. مثلاً صبح می‌خواهیم بعد از نماز، دعا بخوانیم نمی‌دانیم کدام دعا را باید بخوانیم. از کدام رسالۀ عملیه می‌خواهیم این را دربیاوریم؟ از کدام مفاتیح؟ بعضی‌ها می‌رفتند از آقای بهجت می‌پرسیدند، و ایشان می‌فرمود «به دلت مراجعه کن» کدام دل؟ آن دلی که محلّ تشخیص است.

رسالۀ عملیه هیچ‌وقت انسان را به تنهایی نجات نمی‌دهد

رسالۀ عملیه هیچ‌وقت انسان را به تنهایی نجات نمی‌دهد. بااینکه فهرست دستورات را آورده است؛ ولی بسیاری از اوقات آدم نمی‌داند در کدام موقعیت کدام دستورالعمل را باید انجام بدهد. هرچند بعضی جاها مشخص است که این دستور باید انجام شود و دیگر تشخیص نمی‌خواهد چون خیلی واضح است.

بنده با منافقین و افراد بیماردلی که پشت‌سر احکام شرعی پنهان می‌شوند و از احکام سوءاستفاده می‌کنند-مانند آن کسانی که پشت اخلاق پنهان می‌شدند- کاری ندارم. ولی آنهایی که احمقانه پشت‌سر احکام می‌ایستند و اولویت‌ها را تشخیص نمی‌دهند، جاهل متنسّک هستند-که امیرالمؤمنین فرمود: اینها کمر من را شکستند- اینها را چه باید کرد؟

به فرمودۀ قرآن، تقوا قدرت تشخیص به انسان می‌دهد

به فرمودۀ قرآن کریم، تقوا قدرت تشخیص به انسان می‌دهد. می‌فرماید «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» (انفال، 29) ما فرقان و بینش را برای چه می‌خواهیم؟ خدایا دستور بده تا برویم اجرا کنیم دیگر! «اخلاق اخلاق» زیاد گفتن یک دفعه‌ای تقوا را به محاق می‌برد و موجب می‌شود تقوا در بین مردم غریب بماند و درست شناخته نشود. ما طلبه‌ها هم کم از تقوا حرف زده‌ایم و معنای آن را درست تبیین نکرده‌ایم

وقتی شما روی اخلاق تأکید می‌کنید و زیاد دربارۀ اخلاق می‌گویید، بالاخره یک کسی می‌آید و این اخلاق را برایت ترجمه می‌کند. مثلاً می‌گوید: «منظور شما آن اخلاق درست بود...» آن‌وقت در جامعه همه برداشت‌شان از اخلاق، همان می‌شود.

بعضی‌ها این‌طور القاء کردند که احکام اخلاقی، صرفاً جنبۀ ارزشی دارند نه واقعی؟

الآن حجاب را بعضی‌ها یک امر اخلاقی می‌دانند. این یعنی چه؟ یعنی یک امر ضروری نیست و حالا اگر هم نبود، اشکالی ندارد. چون می‌گویند که این یک فضیلت است و حالا اگر هم نبود زیاد اوضاع به‌هم نمی‌خورد.

در حالی‌که حکم حجاب یک حکم واقعی است و اصلاً احکام دینی همه واقعی هستند. چه کسانی به ذهن‌ها القاء کردند که احکام اخلاقی، صرفاً جنبۀ ارزشی دارند نه واقعی؟ آنها ارزش را این‌جوری معنا می‌کنند که یک امر واقعی نیست. مثلاً یک قاعدۀ فیزیک و شیمی، واقعی است. شما اگر بایستید و ماشین با سرعت صد کیلومتر به شما بزند شما مرحوم می‌شوید یا صدمۀ جدی می‌بینید و این یک واقعیت است. خُب حجاب هم اگر نباشد به شما صدمات جدی اصابت می‌کند. این یک واقعیت است ولی ما دین را این‌گونه توضیح نداده‌ایم، بلکه دین را غیر واقعی معرفی کرده‌ایم.

ما بر دین و اخلاق تأکید می‌کنیم ولی این دین و اخلاق را غربی‌ها برای مردم تفسیر کرده‌اند و آنها هم دین را به عنوان امور قدسی و معنوی و اعتباری تفسیر کرده‌اند نه امور واقعی. ضمن اینکه سرِ اعتباریات و اینکه چگونه معتبر شده است هم دعوا می‌کنند. در اخلاق هم این دعوا هست، در احکام هم هست.

کسی که قدرت تشخیص مصالح و مفاسد را ندارد نمی‌داند کدام حکم دین را کجا باید اجرا کند

احکام دینی برای یک مصالح و مفاسدی قرار داده شده است اما وقتی انسان قدرت تشخیص مصالح و مفاسد را نداشته باشد نمی‌داند کدام حکم را کجا باید اجرا کند. لذا گاهی بهانۀ نفس، پشت‌سر اجرای برخی از احکام در می‌آید و این احکام را بازیچه قرار می‌دهد، گاهی هم حماقت! در مورد کسانی که با حماقت دینداری می‌کنند حضرت امام مطالبی دارند که بعداً عرض می‌کنم. در اینجا چند تا نمونه و مثال تاریخی بزنم. جدای از آیات کریمۀ قرآن یا روایاتی که در این زمینه هست فعلاً قصه‌های تاریخی بگوییم شاید بهتر باشد.

مثلاً امیرالمؤمنین علی(ع) می‌خواستند برای جنگ جمل بروند. به اسامة بن زید گفتند بیا کمک کن. حالا اسامه کیست؟ اسامه همان جوانی است که رسول خدا(ص) آخر عمر شریفشان او را به عنوان فرماندۀ لشکر منصوب کردند. ببینید چه شایستگی‌ای داشته است! امیرالمؤمنین(ع) فرمود: اسامه بیا برویم. گفت یا امیرالمؤمنین(ع) من معذورم از اینکه بر روی یک مسلمان تیغ بکشم! (قَالَ لَهُ أُسَامَةُ؛ أَنْتَ أَعَزُّ الْخَلْقِ عَلَیَّ وَ لَکِنِّی عَاهَدْتُ اللَّهَ أَنْ لَا أُقَاتِلَ أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ؛ الجمل و النصره، ص95)

نمونه‌هایی از دینداری احمقانه در مقابل امیرالمؤمنین(ع)

چه دینداریِ احمقانه‌ای! یعنی امیرالمؤمنین معذور نیست و تو معذور هستی؟! اسامه گفت: یک‌بار در یکی از جنگ‌ها با یک کسی درگیر شدم و او لحظۀ آخر که داشت شکست می‌خورد، گفت «أشهد أن لااله‌الاالله» و مسلمان شد، من فهمیدم که دروغ می‌گوید و برای نجات جانش است، لذا او را زدم. بعد آمدم پیش رسول خدا(ص) و ایشان فرمود: تو چرا او را زدی؟ (یعنی نباید او را می‌زدی) من از آن زمان تصمیم گرفتم که تیغ بر سر هیچ مسلمانی نکشم.

حضرت به سعد بن ابی‌وقاص فرمود: تو چرا نمی‌آیی با من برویم بجنگیم؟ گفت: شما شمشیری را به من بده که مؤمن را از منافق تشخیص بدهد، من می‌آیم! (فَقَالَ لَهُ سَعْدٌ إِنِّی أَکْرَهُ الْخُرُوجَ فِی هَذَا الْحَرْبِ لِئَلَّا أُصِیبَ مُؤْمِناً فَإِنْ أَعْطَیْتَنِی سَیْفاً یَعْرِفُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْکَافِرِ قَاتَلْتُ مَعَکَ؛ الجمل و النصره، ص95) آنها در واقع بهانه‌های دینی می‌آوردند. همین سعد بن ابی‌وقاص بعدها وقتی معاویه در مجلسی امیرالمؤمنین علی(ع) را شماتت می‌کرد شروع کرد به گریه کردن. معاویه گفت چرا گریه می‌کنی؟ تو که علی را یاری نکردی! سعد گفت: نمی‌دانی امیرالمؤمنین چه فضائلی دارد! به یاد فضائلش می‌افتم و اشک می‌ریزم. ما با این مقدار دینداری‌ای که او داشت و او را نجات نداد چه‌کار کنیم؟ این چه دینی است؟ این چه رعایت احکامی است؟!

امام به این سادگی‌ها دستور نمی‌دهد؛ پای رکاب امام، باید اهل تشخیص باشی

پس اسلام فقط دین تکلیف نیست بلکه بیشتر دین تشخیص است. ولی مردم بیشتر برداشت‌شان از دین، این است که «دین ما دینِ تکلیف است» یعنی تشخیص به ذهن‌شان نمی‌آید. مثلاً می‌گویند امام کسی است که باید از او اطاعت کرد. اما معمولاً کسی این را نمی‌گوید که «اصلاً امام به این سادگی‌ها دستور نمی‌دهد! لذا تو باید پای رکاب امام، اهل تشخیص باشی»

قرآن می‌فرماید: من پیامبران را فرستادم تا نهایتش به اینجا برسید «لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ» (حدید، 25) یعنی وقتی که پیامبر هم بالای سر تو نیست تو بفهمی چگونه باید او را کمک کنی. یعنی اگر پیامبر نیست که به تو دستور بدهد باید خودت تشخیص بدهی چه‌کار بکنی. حتی اگر محبت هم بدون تشخیص باشد باز هم فایده‌ ندارد. ولی اگر تشخیص بود انسان با عشق، انجام می‌دهد یعنی تکلیف خودش را با یک دل‌قرصی انجام می‌دهد.

چرا عبادت‌های عبدالله پسر عمروعاص او را نجات نداد؟

یک مثال دیگر می‌خواهم بزنم، بگذارید فرازهایی از زندگی یک شخص به نام «عبدالله پسر عمروعاص» را برای شما بخوانم. این آدم خیلی ملازم پیامبر بود. بعدها هم خیلی حدیث از پیامبر نقل می‌کرد، هفتصد روایت از او نقل شده است. حتی او را فقیه می‌دانستند. ایشان در عبادت چگونه بود؟ از گریه‌های زیاد او خیلی تعجب می‌کردند. یکی دوبار با پیامبر بگو مگو می‌کرد سر مقدار روزه گرفتن! می‌گفت من همۀ روزها را می‌خواهم روزه بگیرم. رسول خدا(ص) می‌فرمود سه روز در ماه کافی است. او می‌گفت نه، من باید بیشتر بگیرم. حضرت فرمود مثلاً هر سه روز یکبار روزه بگیر. می‌گفت نه من باید بیشتر روزه بگیرم.

او قرآن را مدام ختم می‌کرد. رسول خدا(ص) می‌فرمود: این‌قدر نمی‌خواهد قرآن بخوانی مثلاً در یک هفته قرآن را ختم کن... او بعدها وقتی اواخر عمرش نابینا شده بود، می‌گفت: ای کاش سفارش رسول خدا(ص) را اجرا کرده بودم و کمتر روزه گرفته بودم...

او آدمی بود که ابتدائاً خیلی مخالف معاویه بود و بعدها با یزید هم بیعت نکرد. وقتی پدرش عمروعاص با او مشورت می‌کرد که من طرف معاویه بروم یا طرف علی؟ او گفت: اگر آخرت را می‌خواهی برو طرف علی. اگر دنیا را می‌خواهی برو طرف معاویه. یکی از حرف‌هایی که می‌زد این بود که می‌گفت: اگر در خلوت باشم و کسی جز خدا من را نبیند و ببینم کسی شراب می‌خورد او را به قتل می‌رسانم...

او با همۀ خوبی‌ها و عبادت‌هایش، آخرسر شد فرماندۀ یکی از جبهه‌های سپاه معاویه در مقابل امیرالمؤمنین! بعداً حسنین(ع) به او گله کردند چرا در مقابل پدر ما امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتی؟ او گفت: من البته هیچ تیری نزدم و هیچ شمشیری نزدم... سؤال این است که چرا عبادت‌های پسر عمرعاص او را نجات نداد؟ دربارۀ این سؤال کمی فکر کنیم.

امام(ره): تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق مروّج اسلام آمریکایی و دشمن پیامبرند

حضرت امام(ره) یک سخنی دربارۀ متحجّرین و عبادت‌کنندگان نفهم، دارد که می‌فرماید: «امروز عده‌‌ای با ژست مقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشۀ دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروّج اسلام آمریکایی هستند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی‌ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟» (صحیفه امام، ج21، ص 278)

بعضی از جوان‌های ما از ترس یا از نفرت این متحجرین که در واقع مصداق اسلام آمریکایی هستند، این‌قدر از دین فاصله گرفتند که اصلاً رفتند آمریکایی و غربگرا شدند!

(الف2/ن2)

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...