آخرین گام رهایی - ج۲
با تقویتِ انگیزۀ رهایی و آزادی، سوءاستفاده از آزادی کم میشود
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۴/۲۸
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: آخرین گام رهایی
- دانلود صوت تمام جلسات: اینجا
مدت: 57 دقیقه | دریافت با کیفیت: [پایین(13MB) | متوسط(26MB) | خوب(52MB)]
تشخیص رهبر انقلاب این است که در زمان ما «تبیین و تبلیغ» از همۀ کارها مهمتر است
طبیعتاً شما در فضای سخنان رهبری در این دو سال اخیر هستید و توجه خاص ایشان به مسئلۀ تبیین و تبلیغ را دیدهاید، ایشان به عنوان کسی که از بالا به مسائل اشراف دارند تحلیلهایشان برای همه افراد، قابل اعتنا است؛ به طوری که اگر کسی هم نخواهد تحلیل ایشان را قبول کند، لااقل نمیتواند بیتفاوت و بدون نقد جدی از کنارش عبور بکند.
حتی کسانی که رهبری و اصل ولایت فقیه را قبول ندارند، آنها هم تردید ندارند که ایشان دارند از یک نقطۀ بالا به مسائل نگاه میکنند. رهبران در هر جامعهای سعی میکنند که از بالا به مسائل نگاه کنند و تشخیص بدهند در این زمان چه مسئلهای مهمتر است. معلوم است که در سخنان رهبر انقلاب، در این زمان تبیین و تبلیغ مهمتر است. اجازه بدهید چندتا از مصادیقش را عرض بکنم.
حکم جهاد تبیین به عنوان واجب فوری و عینی، یک فتوای بیسابقه است
در اوایل دورۀ ریاست جمهوری کنونی در سال 1400 ایشان به تعبیری فرمودند که ما در تبلیغات ضعیف هستیم، بعدها هم بر این مسئله تصریح کردند و بعد رسیدند به «جهاد تبیین» و اینکه جهاد تبیین واجبِ فوریِ عینی است. یعنی اینکه شما نمیتوانی بگویی فلانی دارد جهاد تبیین انجام میدهد، کافی است و من دیگر مسئولیتی ندارم، یا فلانی دارد کتاب مینویسد، مقاله مینویسد، توئیت میزند، صحبت میکند و... من دیگر مسئولیتی ندارم! اینطور نیست، واجبِ عینی یعنی به همه واجب است مثل جنگ نیست که اگر یک عدهای رفتند کافی باشد و نیاز نباید دیگران بروند. علاوه بر این، فوری هم هست یعنی اگر آب دستت هست باید بگذاری زمین و اول باید به این کار بپردازی.
یک چنین حکمی بیسابقه است، از جانب یک مرجع تقلید و یک رهبر دینی خیلی کم پیش میآید که چنین فتوایی بدهد. حضرت امام هم شاید چنین حکمی برای جنگ و دفاع مقدس ندادند، چون آن زمان «من به الکفایه» بود و دیگر بر شما واجب نبود. بعد هم ایشان دوباره بر جهاد تبیین تصریح کردند. با حوزههای علمیه سخن گفتند که حوزههای علمیه برای جهاد تبیین وظائف بیشتری به عهده دارند، با مجلس خبرگان هم در اینباره سخن گفتند. اخیراً در هفتۀ گذشته هم ایشان تصریح کردند به نقص بزرگی که در حوزۀ علمیه وجود دارد و آن هم اینکه تبلیغ در اولویت یک نیست، و بعد هم توضیح دادند که چه لوازمی دارد.
شما رهبری را قبول داشته باشید یا نه، معلوم است رهبر این جامعه که از بالا به مسائل نگاه میکند دارد بر موضوع تبلیغ، تأکید میکند. خود ما هم اگر فکر کنیم، ضرورت تبلیغ و تبیین دین، با اسناد زیادی برایمان واضح میشود، هم واضح است که بیان دین در جامعۀ ما ضعف دارد، چون گاهی از اوقات با یک گفتگوی کوتاه با یک کسی، او متقاعد میشود و میگوید «برداشت من از اسلام عوض شد» یا «برداشت من از انقلاب بهتر شد» معلوم میشود تا حالا مطلب را درست به او نرسانده بودند.
سبک بیان دین ایراد دارد و این تقصیر ما طلبهها است
بنده با تجربۀ ناقص و پر از ضعفی که در عرصۀ تبلیغ دارم حدود پانزده سال است یک حرفهایی را میزنم که خیلیها میگویند «جدید است!» درحالیکه این حرفها جدید نیست و حرفهای قدیمی است. باید دید که چرا ذهنهای مردم اینقدر از مطالب دور است و چرا این مطالب کلیدی و اولیه، تا به حال به گوش مردم نرسیده است؟ معلوم میشود که سبک بیان دین ایراد دارد. تقصیر ما طلبهها هم هست، و یک نهضت فراگیر باید انجام بدهیم. واقعاً نیروهای خلاق باید در عرصۀ تبلیغ بیایند و الا میروند کتاب دویست سال پیش را میخوانند و همان مطالب را برای مردم میگویند. درحالیکه مسائل زمان علما در دویست سال پیش بسیار متفاوت با زمان ما بوده است.
ما میگوییم باید حرف جدید برای مردم داشته باشیم نه حرف خارج از آیات و روایات است، این حرفها در آیات و روایات هست اما خیلیها به سراغ این مطالب نمیروند، و صرفاً از روی دست علمای پیشین میخوانند. علمای پیشین هم هرکدام مرد زمانۀ خود بودند، حتی شهید مطهری مرد زمان خودش بود. اگر شهید مطهری به زمان خودش نمیپرداخت که اینقدر مؤثر واقع نمیشد. چون به زمان خودش پرداخت، دیگر مال این زمان نیست.
بخشی از سخنان علمای پیشین مال همان زمان بوده و به درد زمان ما نمیخورد
یعنی به همان دلیلی که ایشان در آن زمان عظمت داشته، آن بخشی از حرفهای ایشان که مال آن زمان بوده به درد این زمان نمیخورد البته بخشی از حرفهای ایشان هنوز هم مال این زمان است.
عالم باید به درد زمان خودش بخورد، به زبان قوم خودش سخن بگوید. یک بار رهبری فرمودند که در شهید مطهری نباید متوقف شد، این خیلی حرف عاقلانهای است. شهید مطهری در درگیری با مارکسیستها، یلی بود اما بحثهای ایشان که دربارۀ درگیری با مارکسیستها بود الان به درد این زمان نمیخورد، این بیاحترامی به شهید مطهری نیست اتفاقاً احترام به شهید مطهری است که رفت زخم زمانۀ خودش را مرهم گذاشت، الان هم یک زخم دیگری آمده است.
حتی برخی از سخنان علامۀ مصباح(ره) به درد دو دهۀ قبل میخورد و به درد این دهه نمیخورد، مثلاً ایشان میخواست لیبرال دموکراسی را بزند در زمانی که خیلیها شیفتۀ لیبرال دموکراسی بودند، در آن زمان، این بحث اولویت داشت. الان دیگر چه کسی شیفتۀ لیبرال دموکراسی است؟ دیگر همه میدانند که لیبرال دموکراسی تحفهای نیست. ایشان هم مرد زمان خودش بود، بر زخم زمان خودش مرهم گذاشت و به همین دلیل هم اینقدر غریب ماند و به ایشان حمله کردند، چون آمد وسط میدان و جنگید.
عبور از سخنان علماء پیشین در صورتی که آنها به زمان خود پرداخته باشند، نه یک امر جایز، بلکه لازم است
بعضیها کلاً با حرف جدید زدن مشکل دارند و فکر میکنند اصیل و صحیح عمل کردن یعنی حرف علماء پیشین را گفتن. عبور از سخنان علماء پیشین در صورتی که علماء پیشین به زمان خود پرداخته باشند، نه امر جایز، که لازم است. ولی این معنایش این نیست که از قرآن عبور کنیم، قرآن یک منبع جاودانه است. به فرمودۀ امیرالمؤمنین مدام باید از قرآن استنطاق کنیم. (ذلِکَ الْقُرآن فَاسْتَنْطِقُوهُ ؛ نهجالبلاغه، خطبه 158) رسولخدا(ص) میفرماید وقتی فتنهها به شما هجوم آوردند سراغ قرآن بروید (فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ؛ کافی، ج۲، ص598) باید به سرغ قرآن برویم و از قرآن بخواهیم که با ما حرف بزند و بگوید که این درد را چگونه باید درمان کنیم؟
عالمان دینی کارشان این است که از این منبع ثابت (یعنی قرآن) داروهای جدید بهرهبرداری میکنند. تاریخ اسلام و کلام اهلبیت هم همینطور است، البته ممکن است برخی از کلمات اهلبیت هم مال یک زمان خاص یا یک مخاطب خاص باشد که در زمان ما فایدۀ زیادی بر آن مترتب نباشد، ولی غالب کلمات اهلبیت و عموم آیات قرآن مال همۀ زمانها هستند. به شرطی که در محضرش درس بگیری، از این خزانۀ غیب و سرچشمههای زلال، بهره بگیری و برای زمان خودت بیاوری.
برخی از علمای پیشین سخنانی دارند که پنجاه سال بعد از انقلاب کمکم دارد فهمیده میشود
البته به طور مطلق نمیگویم که باید از علماء پیشین گذشت؛ بنده بارها در کلمات علماء پیشین مثل شهید صدر بهره گرفتهام. اگر بخواهیم در صد سال گذشته سه تا عالم نام ببریم که به این سادگی زمانِ سخنان ایشان نمیگذرد، بنده ابتدا آیتالله شاهآبادی استاد عرفان حضرت امام را نام میبرم، ایشان حرفهایی زده که پنجاه سال بعد از انقلاب تازه کمکم دارد فهمیده میشود. دوم شهید صدر را نام میبرم. ایشان هم حرفهایی زده که پنجاه سال بعد از انقلاب تازه دارد فهمیده میشود. سند این حرف هم کتابهای ایشان است.
یک نمونۀ خیلی کوچک از سخنان شهید صدر را بگویم. ایشان در آن عصر خفقان عراق که حکومت مارکسیستیِ حزب بعثِ صدام حاکم است، میگوید چگونه باید با بیحجاب صحبت کرد که بیحجاب جذب بشود؟ ایشان میگوید دو راه دارد؛ یکی اینکه فواید حجاب در دنیای امروز را به او بگویید و به قیامت حوالهاش ندهید. همین الان در خیابان، شما این را نیاز دارید. دوم اینکه جامعۀ اسلامی به دردهای اقتصادی و معیشتی مردم برسد تا این بیحجاب جذب بشود. اصلاً فکر میکنید ایشان این حرف را همین دیروز گفته است!
پس حرف گذشتن و عبور کردن از عالمان گذشته حرف مطلق نیست. مثلاً شما سخنان مرحوم شاهآبادی استاد عرفان حضرت امام را ببینید. بنده تصور میکنم که امام(ره) از روی دست ایشان نگاه کرد و این انقلاب را راه انداخت، بسیج را از روی دست ایشان نگاه کرد و راه انداخت و فرمود «شجرۀ طیبۀ انقلاب» است. الان اگر در مرحلۀ دوم یا سوم بعد از زمان حضرت امام هستیم شما درسهای این زمان را جز در کتاب شذرات معارف آقای شاهآبادی به این سادگی جای دیگر پیدا نمیکنید.
عالم دیگری که میشود در این زمان از مطالبش استفاده کرد علامۀ طباطبائی است که شهید مطهری میفرماید تفسیر المیزان صد سال آینده شناخته خواهد شد! ما که نمیخواهیم از حرفهای علامه طباطبائی که برای صدسال آینده است عبور کنیم، ولی خود علامه یا هریک از این بزرگان ممکن است حرفهایی زده باشند که مال این زمان نیست، بلکه مال زمان خودشان بوده و الان دورانش گذشته است.
گاهی یک استاد معارف در دانشگاه یا تلویزیون اصرار دارد حرفهای صد سال پیش را یاد بدهد!
گاهی از اوقات ممکن است ببینیم یک استاد معارف در دانشگاه اصرار دارد حرفهای پنجاه سال یا صد سال پیش را درس بدهد. خب طبیعی است که آن دانشجو، بدش بیاید چون میفهمد که این حرف، به دردش نمیخورد. یا در تلویزیون میبینی یک عالم دینی دارد نصیحتی میکند که مال دوران قاجار است، اینها باعث میشود که مخاطب ما در دین، احساس کهنگی کند. درحالیکه در منابع دینی ما و در صدرش قرآن، حرفهای نو و تازهای هست که به درد این زمان میخورد اما کسی نرفته استنطاق بکند و اینها را از قرآن برداشت کند، درحالیکه به ما فرمودهاند در مشکلات و مسائل جدید به محضر قرآن بروید، قرآن از شما دریغ نمیکند.
کلمات ائمۀ معصومین همه جاودانه و قابل درس هستند اما بعضی از کلمات ایشان برای زمان و مخاطب خاصی بوده که در محض ایشان بوده است. چون سخن را به تناسب زمان باید گفت. لذا برخی از این سخنان، قابل درس برای علماء متخصص آن فن است و الان به درد عموم مردم نمیخورد، ولی متخصص فن درسش را از جامع کلمات معصومین دریافت میکند تا هرموقع نیاز شد آن را به عرصۀ عمومی بیاورد. ولی کدامش الان به درد مردم میخورد؟ این کار عالم زمانشناس است و ما باید زمانشناس باشیم. پس مراقب باشیم که از زمان عقب نمانیم و متناسب با زمان حرف بزنیم.
متناسب با زمان حرفزدن یعنی چه؟ / هر انفعال و هر تصلبی در مقابل زمان، صحیح نیست!
متناسب با زمان حرف زدن یعنی چه؟ گاهی از اوقات، ممکن است آدم در مقابل حرف باطل و هیمنۀ باطل مرعوب بشود و منفعل بشود، و بخواهد برای جذب همه، چرت و پرت بگوید، این غلط است. برای اینکه دل این و آن را راضی کند، بگوید که «اسلام هم همین حرف تو را میزند» و به صورت غلط این کار اجرا بشود. یک نمونهاش را عرض کنم؛ مجاهدین خلق، همین کار را کردند، آنها دیدند که مارکسیستها حرفهای پرجاذبهای دارند و درعین حال، نمیتوانستند از اعتقادات دینیشان هم دست بردارند، لذا آمدند اسلام را به حرفهای غلط مارکسیستها، تفسیر کردند و نتیجهاش شد یک دین التقاطی.
در آن زمان، برخی از اهل علم یکدفعهای میگفتند اصلاً از همه کمونیستتر خودِ خدا است! خب این اشتباه است؛ کمونیستها مالکیت فردی را نفی کردند، شما از کجای اسلام، نفی مالکیت فردی را برداشت کردی؟ البته اینکه تبعیض نباشد و تفاوت طبقاتی شدید نباشد اسلام هم میگوید، بهترش را هم میگوید، راه بهتری هم دارد. اما هر انفعالی در مقابل زمان هم صحیح نیست ها، هر تصلبی در مقابل زمان هم غلط است.
از هر مکتبی ممکن است یک حرفی داخلش باشد که از حرفهای اصیل است و ما باید بگوییم «مرحبا! بیا ما بهترش را میگوییم» هیچوقت هیچ مکتبی در دنیا نمیتواند قد علم بکند که همۀ حرفش باطل باشد؛ حتماً لابلایش چهارتا حرف درست هست که با حرفهای باطل، ترکیب کرده است و قوام سخن باطل به چهارتا حرف حقی است که داخلش هست.
معنای تناسب با زمان، انفعال در مقابل حرفهای باطل نیست
اینکه ما باید متناسب با زمان خودمان پیش برویم، معنایش انفعال در مقابل حرفهای باطل نیست، یعنی نباید گفت: چون الان همه دارند این را میگویند ما هم باید بگوییم! مرد زمانۀ خودت باش، متناسب با زمان خودت سخن بگو، یعنی با منطق جلو برو و حرفهای درست را غربال کن، ما که هراسی نداریم از اینکه کسی حرفی بزند، دین ما دین منطق و عقلانیت است، دین گفتگو و نقادی است، دین تفکر و آزاداندیشی است، در این کشور هم کسی که بیشتر از همه تأکید بر آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه دارد و شخص رهبری است.
مثلاً رهبر انقلاب به بسیجیها نمیفرماید که هرچه من میگویم شما بگویید «چشم!» و فقط بروید اجرا کنید! بلکه ایشان به بسیج فرمود: بسیج باید هیئت اندیشهورزی راه بیندازد، نه فقط در فرماندهی بسیج بلکه در همۀ لایهها و ردههای بسیج هیئت اندیشهورزی راه بیفتد. یعنی تو خودت بنشین تشخیص بده چهکار باید کرد، خودت فکر کن.
برخی حرفهایی که در جهان پخش میشود حرف درستی است که از آن سوءاستفاده میشود
بعضی از حرفها در عالم پخش میشود که قطعاً حرفهای درستی است و قطعاً هم مورد سوءاستفادۀ قدرتها قرار میگیرد و قطعاً هم در کنارش حرفهای غلط قرار میگیرد، پس باید حرف درست و غلط را غربال کرد، سختی کار هم به همین است، و الا اگر بنا بود همۀ عالم مطلقا حرف غلط بزنند کار آسان بود، اما به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) «یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ» (نهجالبلاغه، خطبه50) میفرماید یککمی از حق برمیدارند و یککمی از باطل برمیدارند و باهم قاطی میکنند، اینجا آغاز انحراف است. حالا شما باید تفکیک کنی و بگویی: ببین این قسمتش درست است اما آن قسمتش غلط است.
پس ما باید مرد زمان خودمان باشیم، لازمهاش ممکن است این باشد که از برخی شیوههای بیان دین توسط عالمان پیشین بگذریم، یعنی لازمهاش عبور از شیوههای بیانی گذشته است، وقتی در زمان خودمان قرار میگیریم باید متناسب با این زمان حرف بزنیم. متناسب با زمان حرف زدن دو وجه دارد: یکی اینکه حرفهای خوبی که در عالم هست را بگیریم و بر آن تأیید کنیم، دیگر اینکه حرفهای بدی که هست را کنار بگذاریم.
حالا سؤال این است که الان چه زمانی است؟ بحث ما دربارۀ رهایی بود، آزادی هم یکی از زیرمجموعههای رهایی است، چه شده است که انسانها دربارۀ آزادی صحبت میکنند؟ تحلیل خودمان را در اینباره بگوییم، یعنی بگوییم چه شده است که آزادی در جهان اینقدر مهم شده است. هم آزادی مهم شده و هم رهایی مهم شده است که یک مصداق رهایی هم در شهوترانی است، این تبدیل به یک مکتب بشری شده است مثلاً میگویند: چون همجنسبازی را دوست دارند، همجنسگرایی را قانونی میکنیم... از رهایی برداشتهای غلطی کردند که ضد رهایی شده است.
این غلط است که بگوییم: از بس که انسانها بد شدهاند آزادی و رهایی برای آنها اصل شده است!
رهایی هم در زندگی فردی، هم در سبک زندگی هم به عنوان یک امر اجتماعی، تبدیل شده است به اصل امروز جهان بشریت. چه شده که انسانها به اینجا رسیدهاند؟ آیا از بس بد شدهاند به اینجا رسیدهاند؟ نه؛ این تحلیل غلطی است. اگر کسی بگوید انسانها از بس بد شدهاند که به موضوع آزادی و رهایی پرداختند، این اشتباه است. شما داری دربارۀ فطرت انسانها و خلقت خدا بیانصافی میکنی. هر انسانی که به دنیا میآید مفطور به فطرت الهی است، حتماً پشت سر این رهایی و آزادی که اینقدر برجسته شده، یک خصلتهای انسانیای وجود دارد، یک گرایشهای اصیل بشری وجود دارد. این یک تمایل اصیل است، هرچند دارد از آن سوءاستفاده میشود، هرچند دارند از آن، غلط برداشت میکنند و غلط استفاده میکنند.
به دلیل شدت بد شدن انسانها نیست که الان به اینجا رسیدهاند، پس چه شده که انسانها به اینجا رسیدهاند؟ در قرنهای اخیر مدنیت رشد پیدا کرده، زندگیهای روستایی به زندگیهای شهری بیشتر گرایش پیدا کرده است. وقتی مدنیت و شهرنشینی رشد پیدا کرد انسانها طعم آزادی و رهایی را چشیدند، و این مسئله فیلسوفان جامعۀ بشری را به فکر انداخت که این طعم را تئوریزه کنند و این کمکم تبدیل شد به یک شعار.
مهم شدن میل مقدس آزادی و رهایی برای بشر، نتیجۀ طبیعی بزرگشدن جوامع بشری است
پس اصل اینکه میل مقدس آزادی و رهایی برای بشریت خیلی مهم بشود نتیجۀ طبیعی بزرگ شدن جوامع بشری است. مثلاً شما که میگویید در نهایت، تاریخ جهان بشریت به ظهور امام زمان منجر میشود، در واقع اصل آزادی و رهایی و اصل این تفکر به نوعی گام برداشتن به سوی ظهور حضرت است. پس نباید گفت که این شعار رهایی و آزادی عین کفر است! اینکه انسانها به این شعار توجه پیدا کردند به خاطر طبیعت تکامل بشر است، در زندگی روستایی، در زندگی محدود گذشته، در زندگی قبیلگی و در زندگیای که تعداد اندکی از انسانها میتوانستند دست به دست هم بدهند و قدرت پیدا بکنند، طبیعی است که ذهنشان هم سراغ آزادی نمیرود، چون طعم آن را نچشیده بودند و آن را قابل تحقق نمیدانستند.
الان انسانها دور هم جمع شدند و حساس شدند و گیرندههای آنها فعال شده و گوشهایشان تیز شده است لذا دارند شعار آزادی سر میدهند. ولی باید توجه کنند که امروز صهیونیستها دارند از این شعار سوءاستفاده میکنند؛ هم در بخش فرهنگ، هم در بخش زندگی اجتماعی و سیاسی. ولی اصلِ این توجه به آزادی، نتیجۀ مدنیت است و چیز خوبی است.
مدنیت در اسلام، خوب است یا بد؟
یک سؤال و جواب؛ اصلاً مدنیت در اسلام خوب است یا بد؟ شاید زندگی محدود در یک منطقه، بهتر باشد! مثلاً اگر 500 نفر در یک جایی دور همدیگر زندگی کنند، بهتر است یا پنج میلیون نفر یک جایی زندگی کنند؟ از نظر اسلام کدامش بهتر است؟ فرمودهاند که در محیطهای کوچک زندگی نکنید، بروید در محیطهای بزرگ و شهرهای بزرگ. پس اصل مدنیت چیز خوبی است. و اینکه نتیجۀ مدنیت این شده که انسانها تفتّن به آزادی پیدا کنند این هم چیز خوبی است، اما زورگویان عالم وقتی ببینند دور دورِ دین باشد، بر موج دین سوار میشوند، از دین سوءاستفاده میکنند و بقیه را به بردگی میکشند.
حالا که دور دورِ آزادی و حقوق بشر است، زورگویان عالم چهکار میکنند؟ از آزادی و حقوق بشر سوءاستفاده میکنند و بندگان خدا را به بردگی میکشند. پس تحلیل ما دربارۀ اینکه انسانها چرا به این موضوع میپردازند مطلقاً منفی نیست، بلکه مثبت هم هست.
آزادی را باید تقویت کنیم یا کنترل کنیم؟ با تقویتِ انگیزۀ رهایی و آزادی، سوءاستفاده از آزادی کم میشود
حالا ما باید با این مفهوم آزادی و رهایی چهکار کنیم؟ آیا باید آن را کنترل کنیم یا آن را تقویت کنیم؟ آیا باید رهایی و آزادی را محدود کنیم؛ هرچند به شیوۀ منطقی. روش برخورد دین چگونه است؟ آیا با آزادی و رهایی، باید آسیبشناسانه و محدودکننده برخورد کنیم، یا اینکه باید آن را تقویت کنیم؟
ما باید این مفهوم را تقویت کنیم، با تقویت کردن انگیزۀ رهایی آزادی سوءاستفادهها از آزادی کم میشود. چرا خودت را مقابل آن نوجوانی قرار میدهی که تازه با مفهوم آزادی آشنا شده است و ترفندهای دشمن برای سوءاستفاده از مفهوم آزادی و رهایی را هم نمیداند، به او بگو «اتفاقاً اصل آزادی اینجا است...»
شهید صدر: آزادی در اسلام واجب است، اما در غرب یک حق قابل واگذاری است
کلمات شهید صدر در این زمینه سرآمد است، ایشان حدود پنجاه سال پیش، میفرماید: آزادی در اسلام فرقش با آزادی در غرب این است که آزادی در غرب یک حق است و میتوانی از آن بگذری، اما آزادی در اسلام واجب شرعی است و حق نداری از این آزادی کوتاه بیایی... ایشان با این حرف، هرکسی شعار آزادی میداد را جا گذاشت و گفت ما یک دینی داریم که رعایت آزادی را واجب کرده است، این یعنی ما باید آزادی را تقویت کنیم.
برای اینکه جلوی سوءاستفاده از آزادی را بگیری باید تقویتش کنی. حتی رهایی در شهوات، رهایی از رنجها، رهایی از ظلم و... اسلام برای این رهایی یک پیشنهادهایی دارد، که انسان حیرت میکند! یک مثال کوچکش این است که گنهکارها در جامعۀ دینی باید از فشار روانیِ سرزنش مؤمنین و آبروریزی در امان باشند. حالا اسلام چگونه طرفدار گنهکارها میشود؟ یکی اینکه غیبت حرام است، به اندازۀ چهل تا گناه کبیره برایت حساب میکنند. یعنی اسلام به شما اجازه نمیدهد که با آبروریزی یک گنهکار را جمع کنی. حتی اگر بگویی: من آبروی گنهکار را پیش دیگران نمیبرم، اما پیش خودم که آبرویش رفته است. اسلام میگوید: صبر کن! هفتاد توجیه برای کار گناهش پیش خودت بیاور... حتی ممکن است بگویی: فقط من نمیگویم، هفتاد نفر دارند میگویند که او عرقخور است... باز میفرماید: هفتاد نفر علیه گنهکار یک حرفی زدند اما خودش گفت «نه» حرف خودش را قبول کن.
معنای رهایی این نیست که شهر و جامعه را بهم بریزی
معنای این حرف بنده این نیست که بگذاریم هرکسی هرجوری میخواهد جامعه را به فساد بکشاند، این بحث روابط فردی است. در بهم ریختن نظم اجتماعی، قصه فرق میکند، مثلاً کسی که علناً روزهخوری کرده، در واقع دارد پرچم دین را که مدافع آزادی و رهایی انسان است، پایین میکشد، با چنین کسی باید برخورد کرد تا شهر را بهم نریزد اما دربارۀ خودت هر غلطی میخواهی بکنی من مدافعت هستم. این رهایی جنبۀ روانی دارد که به تو فرصت بدهد برای انتخاب. اما رهایی معنایش این نیست که شهر را بهم بریزی.
اگر کسی بخواهد با هرزگی، شهر را بهم بریزد، برخورد با او فرق میکند. ولی اگر مخفیانه بخواهد هرزگی کند، خدا یک قوانینی خدا گذاشته است که تقریباً هیچکس نمیتواند هرزگی او را ثابت کند. برای او شرایطی ایجاد میکند که خودش برود آدم بشود، یعنی با آزادی و رهایی، آدم بشود. این طرح خیلی طرح زیبایی است.
میل به رهایی، هم ریشه در فطرت دارد، هم ریشه در مدنیت
پس ما باید میل به رهایی را تقویت کنیم. میل به رهایی هم ریشه در فطرت انسان دارد و هم ریشه در مدنیت دارد. آنوقت ما این مدنیت را به کجا میخواهیم برسانیم؟ ما نمیخواهیم جهان را تقسیم کنیم نمیخواهیم شهرمان را به تکههای کوچک، تقسیم کنیم. اخیراً بعضیها میگویند ما باید به دنبال ایرانشهر باشیم؟ نه؛ ما باید دنبال جهانشهر باشیم، جهانشهری که شهردار آن امام زمان(ع) است. ما دنبال برقراری این مدنیت باعظمت جهانی هستیم، ما دنبال جهانشهر هستیم، میخواهیم آن مدنیت را گسترش بدهیم،.
برخی میگویند که آنها دارند با اینترنت جهان را گسترده میکنند. اولاً آنها هر کاری هم بکنند آخرسر نتیجه به نفع حق خواهد شد، ثانیاً آسیبهایی که میزنند قابل رفع است و قدرت فطرت و منطق ما بیشتر از آن است. ما انسانها تازه همدیگر را پیدا کردهایم، اربعین یک نمونۀ آن است. اربعین همان چیزی است که ظهور را محقق خواهد کرد، بیست میلیون نفر در کنار همدیگر با یک عشق، یک صدا، یک فریاد، یک معرفت، یک قبله، یک آتشی که دلها را سوزانده است! متأسفانه در ایران هنوز نسبت به اربعین کوتاهی داریم. بعضیها نمیگذارند از کشورمان ده میلیون زائر برود آنطرف. الان ده میلیون طالب در کشورمان هست که برای اربعین بروند، اما فراهم کردن امکانات برای اینها نیاز به درک و فهم دارد.
اگر مردم دین را تقویتکنندۀ آزادی بدانند، آنوقت بیدینی هم مثل بردگی شرمآور میشود
پس باید آزادی را تقویت کرد. این آزادی و حریّت و رهایی را بنده در کنار همدیگر و از یک جنس میدانم، البته معانیاش مختلف است مثلاً حریت با آزادی اجتماعی فرق میکند، اما در همۀ دنیا اینها را از یک جنس میدانند. آزادی در شهوات و رها بودن و یله بودن در شهوات با رها بودن از غمها دو چیز است اما خمیرمایۀ اصل آن گرایش طبیعی بشر هست.
اگر سیاست ما باید این باشد که رهایی را تقویت کنیم و اگر دین را اینگونه جا بیندازیم، دیگر خجالت میکشد کسی بیدینی کند، همانجوری که خجالت میکشد آدم بردگی کند، هیچکسی دوست ندارد برده باشد، هیچکسی دوست ندارد اسیر باشد، همه دوست دارند عزیز باشند.
أمیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «الْإِخْلَاصُ غَایَةُ الدِّین» (عیون الحکم/ص20) نهایت دین، اخلاص است. این چه ربطی به رهایی داشت ؟ میفرماید «غایَةُ الإخلاصِ الخَلاصُ» (غررالحکم، 6348) نهایت اخلاص رهایی است. أمیرالمؤمنین(ع) در جای دیگری میفرماید «اِجْعَلْ کُلَّ هَمِّکَ وَ سَعْیِکَ لِلْخَلاَصِ» (میزانالحکمه، ج10، ص 692) همۀ همّ و غمّ خودت را برای رسیدن به رهایی بگذار. رهایی کجای دین ما است؟ آیا دین باید محدودکننده و آسیبشناسانه با رهایی برخورد کند یا اول باید تقویتش کند؟ اول باید تقویتش کند و بگوید که اصل، این است.
رهاییِ حسین(ع) رهاییبخش ملتها شده است
ببینید تناسب بحث رهایی با امام حسین(ع) چقدر است! از قدیم میگویند که حسین(ع) رهبر آزادگان عالم است و آزادگی-که یک وجه بسیار مهم از آن رهایی است- صفت أباعبداللهالحسین(ع) است و این رهایی حسین(ع) رهاییبخش ملتها شده است. گاندی گفت که من برای مردم کاری نکردم جز اینکه درسی که از حسین آموختم به مردم کشورم دادم. گاندی مردمِ خودش را از یک حدی از استعمار صریح آزاد کرد و گفت که این را از امام حسین یاد گرفته است.
در شبهای بعد، انشاءالله برخی از گامهای رهایی را اشاره میکنیم ولی میخواهیم به آخرین گام رهایی بپردازیم؛ هم رهایی در حد و اندازههای فردی، هم رهایی در حد و اندازههای اجتماعی و جهانی. در این میان، بحث رهایی مملکت از مشکلات و از همین تورم خانمانسوز هم مطرح میشود. ببینیم گامهای ما برای رهایی چیست؟ طرح دین برای رهایی چیست؟ ولی ابتدا باید انگیزۀ رهایی را در دل خودتان بالا ببرید. أمیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل صدا میزد خدایا غُل و زنجیرها دست و پای من را بسته است، من را رها کن. اینها تشبیه و تمثیل نیست بلکه حقیقت ماجرا است.
(الف2/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید