خلاصۀ ۷ صفحهای مبحث «مختصات زمان ما و آیندهای که تا ظهور در پیش داریم»(با فشردگی ۳ درصد)
شناسنامه:
- زمان: محرم ۱۴۰۱
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: مختصات زمان ما و آیندهای که تا ظهور در پیش داریم
- متن جلسات: اینجا
- صوت جلسات: اینجا
- تعداد: ۱۱ جلسه
اهمیت زمانشناسی
اثر «زمانشناسی» بر درک نیازها و تکالیف
اگر «زمانشناسی» را از معارف دینی حذف کنیم، تقریباً تمام آنها خنثی میشوند و گاهی به ضدخودشان تبدیل میشوند. بدون زمانشناسی در اجرای معارف دینی، غالباً اشتباه خواهیم کرد. زمانشناسى در رشد و سقوط هر جامعهاى دخالت بسیار دارد. طبق روایات، در آخرالزمان اختلافهای شدید بین شیعیان ایجاد میشود، بهحدّیکه همدیگر را تکفیر میکنند، چون درکشان از اقتضائات زمانه با یکدیگر متفاوت است.
همانطور که هر انسانی در عمر خود دورههای مختلفی دارد که در هرکدام برنامههای تربیتی و تکالیف مخصوص دارد و حتی نوع گناهان و وسوسههای هر دوره متفاوت از دورههای دیگر است، جامعه هم در دورهها و شرایط مختلف نیازها و تکالیف مخصوص دارد.
جداکردن معارف دین از زمان، سرآغاز بدعت دین
یکی از عوامل تحریف دین، جداکردن زمان از معارف دین است. شخصی به امامصادق(ع) بهخاطر پوشیدن لباسی از پارچهای لطیف اعتراض کرد. حضرت در پاسخ به تفاوت زمان خودش با زمان پیامبر(ص) اشاره کرد و فرمود: حرف من را گوش بده تا بدعتگذار نمیری! (کافی، ج5، ص65). لذا آغاز بدعت این است که «سنت پیامبر(ص)» بدون «زمان پیامبر(ص)» در نظر گرفته شود. گاهی سختگیری در دین بدون توجه به زمانه باعث شده است برخی با شعار تساهل سوءاستفادۀ سیاسی کنند.
سه راه مهم برای زمانشناس شدن
1. کلاننگر و جامعنگر شویم، از بالا نگاه کنیم، روندها را مطالعه کنیم.
مهمترین آسیب و مانع برای کلاننگر شدن و دیدنِ روندها، غرق شدن در جزئیات وقایع است، هرچند جزئیات هم واقعیت دارند.
شبکههایی مثل بیبیسی جزئیات مشکلات ما را نشان میدهند تا احساس بدبختی کنیم، درحالیکه اگر کلاننگر باشیم میفهمیم که ما خوشبختتر و قدرتمندتر از آنها هستیم.
2. تاریخ را مطالعه کنیم تا زمان خودتان را به دست بیاورید، چون زمانها شبیه همدیگرند.
3. قواعد، ضوابط و سنتهای الهی حاکم بر حیات بشر را بشناسیم.
قدرت؛ مهمترین عامل تعیینکنندۀ وضعیت زمانه
عوامل مختلفی میتوانند وضع زمان را تغییر دهند، مثل افکار عمومی، فرهنگ، سبک زندگی، سطح اطلاعات و آگاهی مردم، وضع مادی مردم، وضع امنیت؛ اما مهمترین عامل تعیینکنندۀ وضع زمان، قدرت است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ»(نهج البلاغه، نامۀ31). قدرت، مسئلۀ اول حیات بشر است و دعوا سر قدرت است. تکنولوژی هم به سمتی میرود که سلطهطلبان بتوانند انسانها را بدون اراده و آگاهیِ خودشان، اداره کنند.
گاهی سخنان علمی تحت تأثیر قدرتمندان برجسته شود، نه بهخاطر جنبۀ علمی آن. قدرتها بهخاطر منافع خودشان اجازۀ عرضه بعضی از تکنولوژیها را نمیدهند. لذا قدرتها تعیینکننده وضع جهان هستند؛ نه تکنولوژی. روانشناسها میگویند: قدرت موجب میشود آدمها حرف صاحبقدرت را منطقیتر ببینند.
امروز قدرت فاسد صهیونیست جهانی (حلقۀ لندن، واشنگتن، تلاویو) عامل تعیینکنندۀ وضعیت زمانه است.
چرا قدرتها تعیینکنندهترین عامل در وضعیت زمان هستند؟
وقتی قدرتها مسلط شوند، همۀ عوامل زمان را به کار میگیرند، تمام عناصر تأثیرگذار بر یک جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند.
أمیرالمؤمنین میفرماید: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» (تُحَف العقول، ص208) مردم به قدرتهای سیاسی شبیهترند تا به پدرانشان؛ چون صاحبان قدرت انسانها را یا مرعوب میکنند یا فریب میدهند، لذا افراد جامعه به شکل آنها در میآیند.
بنابراین آنقدر که زمانه ما را تربیت میکند، پدر و مادر نمیتوانند ما را تربیت کنند؛ پس کار سیاسی مقدم بر کار تربیتی و فرهنگی است. کار فرهنگی بدون توجه به معادلۀ قدرت چندان اثر ندارد. اول باید قدرت درست شود. تا تکلیف قدرت معلوم نشود، بقیه عوامل مؤثر در زمانه هم درست نمیشود.
تمایل قدرت به تمرکز
هرکس قدرت پیدا کند، با قدرتهای دیگر تعارض پیدا میکند؛ چون طبیعت قدرت این است که متمرکز شود نه اینکه منتشر شود. قدرتها یا باید با هم بسازند، یا آنقدر با هم دعوا کنند تا یکی بر دیگران غلبه کند.
خداوند به پیامبر(ص) میفرماید: «فَلا تُطِعِ الکافِرینَ وَ جاهِدهُم بِهِ جِهادًا کَبیرًا» (فرقان،52) از کافران اطاعت نکن و با آنها جهاد کبیر کن. حرف کافران این نبود که پیامبر بتهایشان را بپرستد، آنها گفتند: خدا یک پیغمبر برای طائف و یک پیغمبر هم برای مدینه بفرستد، یعنی دعوا بر سرِ تقسیم قدرت بود.
اگر قدرت متمرکز نباشد دعوا درست میشود؛ این طبیعت قدرت است، دین هم مطابق طبیعتِ حیات بشر است.
زمان ما؛ زمان تعیین تکلیف کردن برای قدرت
قدرتمندان میخواستند با تکنولوژی قدرتشان را به بشر تحمیل کند، امّا تکنولوژی دارد قدرت را در میان انسانها انتشار میدهد. الان فضای مجازی دارد قدرت رسانههای بزرگ را کم میکند. قدرتهایی که شعارشان «اطلاعات آزاد» بود، دارند شبکههای ایرانی را در جهان میبندند یا نام سردار سلیمانی را در شبکههای مجازی حذف میکنند. ابزاری که برای بردگی مردم ساخته شد حالا دارد نجاتبخش میشود؛ لذا میتوان گفت قدرت در زمان ما تعیینتکلیف خواهد شد.
فضای مجازی با همۀ آسیبهایش، در نهایت به نفع جبهۀ حق تمام میشود چون برای هدایت انسانها و انتشار معارف امکاناتی پدید آورده که در گذشته نبود.
مطلوبترین فضا برای ظهور وقتی است که قدرت در میان انسانها منتشر شود. اشاراتی در روایات هست که بعد از ظهور، وقتی امام سخن میگوید هرکس در دستش، ایشان را میبیند و دستورش را دریافت میکند. این امکانات هم قدرت رهبری را افزایش میدهد و هم قدرت مردم را.
فریبکاری زورگویان جهان؛ طرح شعار آزادی در عین تضعیف انسانها با ترفندهای گوناگون
گفتمانهای فریبنده که بعضاً ظاهر دینی، اخلاقی و علمی دارند، برای سعادت انسان بهجای نکات اصلی از نکات فرعی حرف میزنند، مثلاً زورگویان شعار «آزادی» و حقوق بشر سر میدهند، درحالیکه قدرت نکتۀ اصلی است.
«آزادی بدون قدرت» یک فریب است چون فایده ندارد. زورگویان نمیگذارند قدرت به یک شعار تبدیل شود و مبنای حرکتهای سیاسی-اجتماعی قرار گیرد. آنها شعار آزادی میدهند، امّا با ترفندهای گوناگون مثل ترویج بیحجابی و بیبندوباری انسانها را ضعیف میکنند. در مقابل، دین به قدرت بیشتر از آزادی بها میدهد و میفرماید: قدرتمند باش و نگذار کسی جلوی آزادیات را بگیرد.
لیبرالیزم یا بروکراسی پیشنهادهای ظاهراً علمی است که برای مهار و ضعیف کردن انسانها ساخته شده است.
طرح دین برای مدیریت قدرت
طرح اسلام برای مدیریت قدرت در جامعۀ انسانی این است که هم انسانها بهصورت تکی و هم جامعه از هر جهت قدرتمند باشند. هر انسانی باید بر قدرت جامعه بیفزاید و نباید با ظلم، کسی را در جامعه تضعیف کند. خیلیها این حرف را خیالپردازی و نشدنی میدانند. در آخرالزمان مردم طرح دین را باور میکنند.
یک نمونه اربعین است. مردم در اربعین با کمترین قانون، کمترین دخالت مدیران دولتی و قضایی، دارند زندگی میکنند و لذت میبرند، بدون اینکه تضعیف شوند و قدرت آنها گرفته شود.
بزرگترین موانعِ قویشدن و پیشرفت جامعۀ ما
1.دوقطبیسازی جامعه
یکی از روشهای پیچیده برای ضعیفنگهداشتن کشورها دوقطبیسازی جامعه است. این کار زشت در کشور ما با دوقطبی اصلاحطلب-اصولگرا انجام شده است.
برخی از منافقین مدینه تا ترور پیامبر(ص) هم پیش رفتند؛ امّا قرآن فقط منافقی را افشا کرد که میخواست گسل طبیعی دوقطبی مهاجر-انصار را فعال کند. دو قطبیِ اصلاحطلب-اصولگرا خبیثانهتر از آن دوقطبی است چون تماماً دروغ است. ایجادکنندگان این این دوقطبی یا مغرضاند یا سادهلوح. در میان هر دو بخش هم قطعاً نفوذی وجود دارد.
هدف طرفداران دو جناح پیروزی در انتخابات و کسب قدرت است، هرچند به قیمت مسئولیت افراد ضعیف. کسی که دوقطبی اصلاحطلب-اصولگرا را قبول دارد به درد سیاست نمیخورد چون مانع رشد کشور میشود.
اثر شوم دیگر دوقطبیسازی این است که اگر متفکرین و منتقدین دلسوز حرفی بزنند متهم به جناحیبودن میشوند. دیکتاتوری رسانهای دوقطبیسازی در بستن دهانها موفقتر از دیکتاتوری رضاخان قلدر بوده است.
2. حزببازی
اصل وجود احزاب -خصوصاً به شکل فعلی- مانع قویشدن جامعۀ ماست. غربیها برای حفظ سلطۀ خود در جهان همواره کشورهای دیگر را درگیر اختلافات و دشمنیهای سیاسی داخلی میکنند، تا فرصت اصلاح، پیشرفت و قدرتمندشدن پیدا نکنند.
نقشه و طرحشان این بود که بهعنوان نماد یک کشور متمدن و پیشرفته، به شکل صوری احزابی درست کنند، تا غربزدگان کشورهای دیگر خیال کنند لازمۀ پیشرفت، داشتن احزاب است. این احزاب با دامنزدن به اختلافات و قربانیکردن منافع ملی، مانع اصلاح و ثبات در کشورشان میشوند.
امام خمینی-قبل از انقلاب- ۳دی ۱۳۵۷:
«اینها در ممالک خودشان یک چیزى درست مىکنند، صورت است، واقعیت ندارد؛ به واسطه آن صورتْ ممالک دیگر را به دام مىاندازند، که آنها وقتى که احزاب درست مىکنند واقعاً با هم دشمن مىشوند.» (صحیفۀ امام، ج5، 275)
امام خمینی- بعد از انقلاب- ۱۰دی ۱۳۵۸
«آنها هم همین را مىخواهند که از راه زیاد شدن احزاب، زیاد شدن اختلاف درست کنند... نقشههایى است که طرحریزى شده است و به دست خود ماها انجام مىگیرد که بین خود ماها را از هم جدا کنند، آنها نتیجهاش را ببرند.»
مقام معظم رهبری:
«از ورود در مناقشات جناحی و حزبی - که عدّهای میخواهند در کشور ما اینها را روزبهروز بیشتر کنند - پرهیز کنید...راز موفقیّت شما این است. ... دستهایی در کار است تا سرِ مسائل هیچ و پوچ، عدّهای را به جان هم بیندازد و سر موضعگیریهای گوناگونِ حزبی و ... افراد را با همدیگر مسألهدار کند»(۲۶تیر ۱۳۸۱)
فرایند اجرای طرح دین برای قدرت مردم
گام اول، اتحاد مردم در حدِّ زندگی جمعی
گام اول اتحاد مردم در حد زندگی جمعی، مواساتی و ایثارگرانه است، یعنی متفرق و تکی زندگی نکنیم و حسابمان را از هم جدا نکنیم. الان فقرا هم دوست دارند، پول کمی که دارند، مال خودشان باشد و حسابشان با بقیه قاطی نشود.
کمونیسم با اجبار مالکیت را از بین میبرد، این زندگی متعاونانه نیست! در مقابل، لیبرالیسم میگوید « هرکس مالک پول خودش است». اگرچه ما نماز میخوانیم و ظاهر اسلامی داریم؛ اما زندگیمان با زندگی لیبرالی فرقی نمیکند.
برای اینکه زندگیمان را اسلامی کنیم باید اهالی یک مسجد یا هیئت، در جهت زندگی جمعی و متعاونانه حرکت کنند.
زندگی متعاونانه میگوید: اگر پول داشتی، اول سراغ رفقا، همسایهها، هممسجدیها و همهیئتیهای خودت برو و بگو «هرکس میخواهد کار کند این پول را بگیرد».
در اربعین کاروانی بروید و زندگی جمعی را به عشق حسین(ع) تجربه کنید. اگر زندگی جمعی را در اربعین تجربه کنیم، قدم اول را برداشتهایم و الّا هیچوقت درست نمیشویم. وضع زندگی ما در شهرهایمان باید مانند اربعین باشد.
گام دوم، ولایتمداری
زندگی جمعی با ولایتمداری آسان میشود، چون محبت ولیّ خدا باعث میشود افراد بهخاطرش سختی زندگی جمعی را بپذیرند.
ولایت به معنای حاکمشدن مردم است، چون ولیّ، نحوۀ حاکم شدن مردم را مدیریت میکند. طبق فرمایش رهبر انقلاب، حکمرانی مردمی نیازمند «حلقههای میانی» بین دولت و مردم است. حلقۀ میانی گروههایی هستند که مسئله را تشخیص میدهند و حلّ میکنند، تصمیمسازی میکنند، بر تصمیمها و اجرایشان نظارت میکنند، نیروی مردم شناسایی و سازماندهی میکنند و شبکه درست میکنند.
ولایتمداری این نیست که فقط دستور بگیری و آن را انجام بدهی، بلکه وظیفهات داری تشخیص بدهی و امام را نصرت کنی. مواقعی هست که ممکن است امام به تو بفرماید «برو!» درحالیکه باید بمانی؛ مثل شب عاشورا.
اگر بنا باشد امامزمان(ع) همهچیز را با جزئیات بگوید نمیتواند جهان را اداره کند! مدیران حضرت باید اشارههای حضرت را بگیرند، تشخیص بدهند و کارها را سامان بدهند. آیا مدیران کشورمان به این معنا ولایتمدار هستند که اشارهها را بگیرند و کارها را جلو ببرند؟
دفاع از ولایتفقیه دفاع از منافع ملی و اقتدار جامعه است امّا بعضیها کاری کردند که عقلای جامعه هم نتوانند از ولایتفقیه دفاع کنند، چون ولایت ضددیکتاتوری احزاب و رسانههایشان است. ولایت کنترلکنندۀ کسانی است که دشمنان حاکمیت مردم هستند. اینها ولایت فقیه را تضعیف میکنند، تا قدرت به مردم نرسد، لذا مدام به ابزارهای ولایت فقیه (مثل شورای نگهبان) حمله میکنند.
برای قدرتمندشدن جامعه باید ولایت تقویت را تقویت کرد. در این باره به فرمایش قرآن (فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛ اعراف،157) سه قدم اساسی باید برداشت: 1. رعایت احترام ولیّخدا توأم با تواضع 2. یاری او 3. تبعیت از او
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید