خلاصۀ ۹ صفحهای مبحث «مؤثرترین مفهوم در حیات بشر»(با فشردگی ۶ درصد)
شناسنامه:
- زمان: محرم ۱۳۹۶
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: مؤثرترین مفهوم در حیات بشر
- متن جلسات: اینجا
- صوت جلسات: اینجا
زمان تقریبی مطالعه ۹ دقیقه
ارزش و جایگاه مفهوم حیات
دین ما بیشتر از هر اندیشهای در عالم، برای حیات انسان ارزش قائل است.
قرآن میفرماید: کسی که حیات یک انسان را بهناحق بگیرد انگار همۀ انسانها را کشته است! (مائده،32) یعنی ارزش حیات «یک انسان» معادل ارزش حیات همۀ انسانهاست. اگر انسان این حقیقت را بفهمد، به قصاص اشکال نمیگیرد.
اثر درک ارزش حیات این است که هم انسان «شکور» میشود و بهخاطر حیات و خلقت خودش از خدا تشکر میکند، هم نسبت به ظلم به حیات بشر حساس میشود و به مبارزه با ظالمان برمیخیزد.
ما دنبال مؤثرترین مفهوم در حیات بشر هستیم؛ چون براساس فطرتمان دنبال بهرۀ حداکثری از حیات هستیم.
دین به انسان میگوید: حیات این نیست که تو الان داری! میدانی اگر چشم و گوشِ قلبت باز شود و دستت یداللهی باشد، چه خواهد شد!؟
در حیات طیبهای که قرآن مژده میدهد (نحل،97) انسان از محدودیتهای طبیعت خارج میشود، آنوقت واقعاً میتواند «ببیند» و «بشنود» و «رشد کند».
قرآن میفرماید کافران و منافقان کر، لال و کور هستند (بقره،18). ما منافق و کافر نیستیم اما چقدر گوش و چشممان باز است؟ چقدر شادی و غم امامزمان(عج) را حس و درک میکنیم؟
زشتترین کارِ تفکر، فرهنگ و تمدن پوسیدۀ غرب این است که انسانها را به حداقل حیات قانع میکند. بیدینی از همینجا آغاز میشود.
دین و ارائه سطح عالی حیات
دو اشکال عمده در شیوۀ رایجِ آموزش دین:
1. خدا و معاد اثبات میشود، بعد نتیجه میگیرند باید از دستورهای خدا تبعیت کنید و الا به دوزخ میروید. این شیوه غالباً باعث «دینگریزی» میشود.
2. اثبات میکنند «خدا هست» اما توضیح نمیدهند که «خدا کیست»، یعنی صفات خداوند بیان نمیشود درحالیکه بسیاری از افراد مشتاقند این حرفها را بشنوند؛ حتی آدمهای بیدین.
قرآن بهجز در چند آیه که به اثبات پرداخته است، خدا، قیامت و ... را با بیان اوصافشان توضیح میدهد.
باید آموزش دین را از «نیازهای بشر» شروع کنیم، تا دچار آسیبهای آموزههای غربی و آموزههای سنتی دربارۀ دین نشویم.
سکولاریسم در غرب نتیجه عدمپاسخگویی مسیحیتِ تحریفشده به نیازهای انسان است.
قبل از پرداختن به «مؤثرترین مفهوم در حیات بشر» اول باید زندگی را توضیح دهیم. هر انسانی، مرتبهای از زندگی را میفهمد و به آن علاقه دارد، اما بخشی از مراتب حیات را اکثر مردم اصلاً متوجه نمیشوند. معنای واقعی «حیات» برای انسانها جالب و جذاب است.
اغلب سخنان قرآن دربارۀ حیات مربوط به «سطح عالی حیات» است، نه زندگی معمولی؛ مثلاً قرآن میفرماید: خدا و پیامبر را اجابت کنید، وقتی شما را به چیزی دعوت میکنند که شما را زنده میکند (انفال،24) یعنی سطح آگاهیها، علاقهها، لذتها و ... را در شما بالا میبرد.
زندگیِ معمولی در واقع «مُردگی» است، باید نیاز به آن «حیات» را در خودمان بیدار کنیم. وقتی با دینداری آن حیات را پیدا کنیم، هزاران برابرِ لذتی که دیگران از رقص میبرند، از نماز میبریم.
نقش تفکر بر رسیدن به حیات برتر
امام صادق(ع) در حدیثی راه رسیدن به حیات برتر و نشانهها و مراحل آن را بیان میفرماید. (کفایهالاثر، ص257)
راه رسیدن به حیات برتر «تفکر» است.
بنابراین سبکهای زندگی که با قمار، شراب، موسیقی، هرزگی و بازی قدرت تفکر انسان را میسوزاند، مانع رسیدن انسان به حیات برتر میشوند.
نشانهها و مراحل حیات برتر:
1. محبت؛ صاحبان خِرد از فکر شروع میکنند تا به «محبت خدا» میرسند.
2. روشنایی قلب؛ وقتی قلب با محبت خدا روشن شود، انسان حس میکند که از گناه و کارهای بد، خوشش نمیآید.
3. لطف خدا سریع به سمت او میآید؛ بهحدّی که انگار خدا دستش را گرفته و میگوید: الان فلان کار خوب را انجام بده.
4. اهل فایده شدن؛ انسان مفید زندگی میکند، همه چیز برایش مفید است، او هم برای همه مفید است، یعنی از بیخاصیتی درمیآید، چون او دیگر مُرده نیست.
5. حکمت؛ بههمه چیز، حکیمانه نگاه میکند و سخنانش درست است.
6. زیرکی و هوش
7. قدرت
8. دیدار خداوند؛ کسی که در محبت خدا، به اوج میرسد خداوند را در قلبش میبیند.
ضرورت عبور از حیات حداقلّی برای رسیدن به لذت بیشتر
باید دینداران اینطور شناخته شوند که از زندگیِ حداقلی متنفرند و میخواهند بیشترین بهره را از حیات ببرند؛ و الّا آموزش و تبلیغ دین در رسانهها، حوزه و دانشگاه غلط است.
دینداران عاشق عالیترین نوع حیات هستند و از حیات پست که شبیه ممات است متنفرند. اگر کسی بخواهد آنها را - با فریب یا اجبار- در حیات حداقلی نگه دارد با او میجنگند. این مبنای دین و انقلابیگری است.
اگر کسی نخواهد بشریت را به حیات عالی برساند، علائم حیاتی در او نیست.
اگرچه لازم است از لذتهای مادی سیراب شویم، امّا باید از آنها عبور کنیم تا به لذات بیشتر و عمیقتر برسیم. محرومیت از مادیات، انسان را حریصِ گناه و آلودگی به حیات حداقلی میکند.
ایمان، مؤثرترین مفهوم در حیات بشر
علاقه به حیات برتر، موتور وجود انسان است، بدون این علاقه انسان در واقع «مُرده» است.
ما زندگیمان را با حیات حیوانی شروع میکنیم اما کنجکاوی دربارۀ پشت پردۀ حیات و هوسِ رسیدن به حیات برتر، میتواند یک حسِ خوب را در انسان بیدار کند؛ این حس خوب علامت سلامت روحی انسان است.
یک حادثه، تفکر، آگاهی، تذکر یا تلنگر میتواند این حس خوب را در انسان بیدار میکند.
این حس خوب، همان مؤثرترین مفهوم در حیات بشر و تنها چیزی است که ما را به اوج حیات برتر میرساند. این حس خوب را باید پیدا و تقویت کنیم. این حس خوب «ایمان» است.
وقتی به این حس خوب برسیم، یعنی عمیقاً باور کردهایم که در پشت پردۀ غیب، خبری هست.
ایمان؛ پاسخ نیازهای متنوع انسان
حیات حقیقی یعنی انسان به همۀ علاقهها و خواستههایش توجه کند، نه اینکه به بخشی از آنها بپردازد؛ زیرا علاقههای انسان بسیار متنوعند.
ایمان، به همۀ خواستههای انسان پاسخ میدهد؛ البته به شرط آنکه انسان «همۀ خواستههایش» را بشناسد.
انسان بیشترین حظّ را در عالم خلقت، از ایمان میبرد.
اگر صفای باطن پیدا کنیم، با یک آیه، نشانه یا تلنگر، ایمان وارد قلب انسان میشود.
اگر ایمان پیدا کنیم که «خبری هست» به ما «خبر» میدهند. باید دلمان باصفا باشد تا باور کنیم خبری هست.
یکی از راههای باصفا شدن دل، این است که نیازهای خودمان را فهرست کنیم و به همۀ آنها توجه کنیم، نه اینکه فقط به یک نیاز بپردازیم.
ایمان یعنی بالاترین لذت و هیجان
چون مردم، ایمان را بالاترین عشق، لذت و هیجان تلقی نمیکنند دچار دینگریزی میشوند و سراغ لذتهای پَست میروند.
فقط ایمان انسان را به لذت، مستی و هیجان واقعی میرساند. ایمان اصلاً رقیب ندارد، چون خدا لذتبخشتر از تمام مخلوقاتش است.
اگر هنوز لذت ایمان را نچشیدهای، لااقل باخبر باش لذتی هست که بالاتر از همۀ لذتهاست. اگر باور کنی این لذت وجود دارد و نقطۀ مقابلش در واقع مُردگی است، به دنبالش میروی؛ بعد با رعایت ادب و تلاش به اوج لذت میرسی.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: انسان با ایمان به نهایت سرور میرسد. نهایت سرور در این دنیا ممکن نیست، پس حتماً جایی هست که نهایت سرور برای ما قرار داده شده است.
عملیات کسب و افزایش ایمان
وقتی انسان به فطرتش مراجعه کند و ببیند حیات مادی او را اغناء نمیکند و باید حیاتی بالاتر از این هم باشد، برای پذیرش ایمان، آمادگی روحی و فکری پیدا میکند.
وقتی انسان وجود حیات برتر در همین دنیا، حقیقت مرکزیِ آن (خدا) و خوبانی را که در حیات برتر هستند بپذیرد، ایمان آورده است.
ایمان بزرگترین اتفاق زندگی انسان است که او را به قلۀ کمال میرساند و از این قله او را به سوی بهشت حرکت میدهد. بنابراین ایمان مؤثرترین و ارزشمندترین مفهوم حیات بشر -فردی و اجتماعی- است.
اخلاق مفهوم مهمی است امّا ایمان بالاتر از اخلاق است. اخلاق منهای ایمان ارزش ندارد؛ چون حیوانات هم برخی ویژگیهای خوب اخلاقی را دارند. ایمان است که ما را به بالاترین لذات میرساند.
قدم اول برای رسیدن به مراتب عالی ایمان «خواستن» است. قدرت تمنای قلبی انسان، از قدرت عمل هم بالاتر است، به شرط آنکه «خواستن و تمنا» برای ایمان قوی باشد.
برای اینکه «خواستن» را تقویت کنیم، باید به شیرینیِ خواستن، یکمقدار غم اضافه کنیم؛ این غم که چرا آن لذتِ لازم را نمیچشم؟
قدم دوم «عمل و مجاهدت» است؛ عملی که یکمقدار سخت و خصوصاً مخالف دوستداشتنیهای ما باشد.
تمام تمنای وجودمان را فقط یکچیز (مراتب عالی ایمان) قرار بدهیم و بقیه خواستههای خودمان را دور بریزیم! سعی کنیم همۀ کارهایمان را به همین خاطر انجام بدهی.
عملیات افزایش ایمان را باید تا دم مرگ انجام داد؛ یعنی باید سعی کنیم ایمانمان را کامل کنیم. بدانیم هر گناه علامت یک نقص در ایمان است.
خدا ایمان ما را امتحان میکند
صِرف دلائل معقول برای دینداری کافی نیست، احساس علاقه و نیاز هم لازم است. اگر واله و شیدای خدا نباشیم، خدا نور خودش را به ما نمیدهد. انسان برای عاشقی خدا طراحی شده است؛ انسانی که با دیدن نشانهای از خدا عاشق خدا نمیشود دلش بیمار است.
ایمان، عشق و شور است؛ چون ایمان از جنس گرایش است و گرایش یعنی دوستداشتن.
اگر ایمان در دل انسان پدید بیاید، کائنات در خدمت او قرار میگیرند و همهچیز به نفع او تغییر میکند. اگر خدا از انسان خوشش بیاید، تمام ذرات عالم با انسان مهربان میشوند.
هرکس ایمان بیاورد خدا او را امتحان میکند؛ به دو علت:
1. مشخصشدن مدعیهای دروغگو که فقط تظاهر به ایمان میکنند.
2. امتحان موجب عمیقتر شدنِ تمنای مؤمنان میشود.
بزرگترین امتحان ایمان «ولایت» است؛ ایمان به ولیّخدا، به خوبیهایش، به برتری و فرمانروا بودنش بر دیگران. بزرگترین قسم قرآن آنجاست که خدا به خودش سوگند خورده است که کسانی که پذیرش فرمان پیامبر یکذره در دلشان سخت باشد ایمان ندارند (نساء،65).
ولایت بزرگترین تقویتکنندۀ ایمان و بزرگترین رسواکنندۀ مدعیان ایمان است. ولایت بزرگترین بهره و بالاترین لذت را برای انسان دارد.
علت کفر بسیاری افراد در طول تاریخ ایمان نیاوردن به ولیّخدا بود. بعضیها بهخاطر ایمان نیاوردن به ولیّخدا دست از ایمانشان به خدا هم برمیدارند، درحالیکه بعضی دیگر خدا را به واسطۀ اولیائش شناختند. بعضیها نهتنها از ولیّخدا لذت نمیبرند، بلکه از او متنفرند، آنها چه جایگاهی دارند جز جهنم؟!
لزوم نفرت از کفر در کنار عشق به ایمان
خداوند ایمان را برای ما محبوب و کفر را منفور قرار داده است. (حجرات،7)
مسئله این است که معمولاً از نظر ما ایمان عشق نیست و کفر هم منفور نیست، در عوض اخلاق در جامعه عزیز است. اگر یک کافر خوشاخلاق باشد، یا یک مؤمن بداخلاق باشد، تکلیف چیست؟
یکی از موانع تلقی «عشق» از ایمان، این است که کسی حاضر نیست بگوید «کفر نفرتانگیز است».
خبیثتر از کسی که لطافت یک کودک را نمیبیند، کسی است که وجود خدا را که لطافت محض است نادیده میگیرد؛ اما در جامعۀ ما نگاه به کفر اینگونه نیست؛ اگر کسی بیرحمی کند میگویند «او بد است» اما اگر کسی خدا را انکار کند میگویند «نظرش این است!»
ما نمیخواهیم کسی را متهم به کفر کنیم، بلکه میخواهیم زشتی کفر را درک کنیم.
امام باقر(ع) میفرماید: بنیامیه ایمان را به مردم یاد دادند؛ اما نگذاشتند مردم بفهمند کفر و شرک چیست. امروزه اکثر آموزشهای دینی ما هم کفر را آموزش نمیدهد.
اگر انسان یکمقدار فکر کند، میفهمد یک حیات برتر وجود دارد و گوهر مرکزی آن حیات برتر، عشق به خود خداست؛ بنابراین ایمان آسان است و کفر سخت است. به همین علت کفر منفور است.
انسان مؤمن، مسیر عادی و طبیعی خودش را رفته است؛ او از نعمتهای خدا استفاده کرده و لذت برده است، خدا هم از سرِ مهربانی، به او پاداش ابدی میدهد. خدا کسانی را به جهنم میبرد که علیه فطرتشان قیام کردهاند و به خود آسیب زدهاند.
درک قباحت کفر برای بسیاری از مؤمنان سخت است، تنها مؤمنانی که به وسیلۀ ایمان رشد کردهاند، عمیقاً متوجه بدی کفر میشوند.
بُعد اجتماعی ایمان و غلبه بر نفاق
همانقدر که ایمان زندگی یک انسان را شیرین و زیبا میکند، وضع یک جامعه را هم میتواند خوب کند. همانطور که کسی بدون ایمان به اوج لذت نمیرسد، جامعه هم بدون ایمان به اوج منفعت نمیرسد.
اگر ایمان در جامعه محترم شود، بعضیها تظاهر به ایمان میکنند، یعنی منافق تولید میشود.
با رعایت آداب ایمان در جامعه، نهتنها منافق درست نمیشود، بلکه بهترین جامعه شکل میگیرد؛ چون کسی که مؤمن نیست یا ایمانش ضعیف است نمیتواند آداب ایمان را بهدرستی انجام دهد.
دو مورد برجسته از آداب ایمان که کسی نمیتواند بهسادگی آنها را اجرا کند عبارتاند از: ولایتمداری (که قبلاً بیان شد بزرگترین امتحان ایمان است) و کار جمعی و تشکیلاتی. اینجاست که مدعیان ایمان، لو میروند چون مدام میخواهند از این دو مورد فرار کنند.
مؤمن حقیقی در کار جمعی و تشکیلاتی، استعدادهای خودش را به مشارکت میگذارد و اجازه میدهد دیگران از استعدادهای او بهره ببرند؛ امّا مدعیان ایمان نمیتوانند این کار را کنند.
مدیر یک جامعۀ دینی باید مؤمنتر از سایرین باشد؛ یک مدیر مؤمن، با شناسایی و پرورش استعدادهای جامعه، گرههای مردم را باز میکند و جامعه را جلو میبرد؛ امّا مدیر غیرمؤمن جامعه را به قهقرا میبرند.
«ایمان به نصرت الهی» سختترین قسمت ایمان است؛ مسئول مؤمن به نصرت الهی ایمان دارد لذا خدا برایش راه را باز میکند.
ایمان، جامعهای درست میکند که زندگی در آن لذتبخش است. ایمان دخالت خدا را به نفع جامعه افزایش میدهد و قوتِ قلبی به مدیران میدهد که در اثرش، فهم بهتری پیدا میکنند.
قرآن میفرماید وقتی حق بیاید باطل نابود میشود. (اسراء،81) اگر دشمنان ما نابود نشدند، به علت عدماجرای تمام حق و وجود افراد غیرمؤمن در میان ماست.
سخن امام(ره) که فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» کاملاً صحیح است چون برگرفته از قرآن است؛ مشکلاتی که آمریکا و دیگر دشمنانمان برای ما ایجاد میکنند بهخاطر ضعف ایمان ماست. خدا میخواهد با این امتحانها ضعفهایمان را شناسایی و رفع کنیم.
اگر ایمانمان قوی باشد پیروز میشویم، مشکل این است که ایمان قوی نداریم.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید