خلاصۀ ۹ صفحهای مبحث «راز عبور از رنجهای زندگی و رسیدن به لذات بندگی»(با فشردگی ۶ درصد)
شناسنامه:
- زمان: محرم ۱۳۹۵
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: راز عبور از رنجهای زندگی و رسیدن به لذات بندگی
- متن جلسات: اینجا
- صوت جلسات: اینجا
زمان تقریبی مطالعه ۹ دقیقه
زندگی یعنی مدیریت رنج و لذت
در بین راههای مختلف عبور از رنجهای زندگی و رسیدن به لذت بندگی رازی هست که نوعاً از آن غفلت میشود. راز چیزی است که همه به آن پی نبردهاند، ولی راه اصلی است.
هرکس میگوید: «انسان میتواند بدون رنج زندگی کند» یا یک دروغ بسیار زشت و نابخردانه میگوید، یا یک فریبکار بزرگ است.
اصلاً فلسفۀ خلقت انسان که نه فرشته است و نه حیوان «رنج» است؛ انسان کمالطلب است و برای رسیدن به نقطۀ کمال رنج میکشد.
خدا ما را طوری آفریده است که دوست نداریم رنج بکشیم، تا با رنج مقابله کنیم. این فلسفۀ زندگی ماست. ما باید از رنجهای بیخود که در اثر گناه پدید میآیند فرار کنیم، یعنی گناه نکنیم تا رنج نکشیم. اما نباید از رنجهای بجا اذیت شویم. بلکه باید آنها را بپذیریم و در برابرشان مقاومت کنیم. نباید در رنجهای زندگی متوقف بشویم، باید از آنها عبور کنیم و نگذاریم رنج ما را داغون کند.
ما باید با کسانی که زندگی ما را دچار رنج میکنند مبارزه کنیم، حتی برای برطرفکردن رنجهای دیگران هم تلاش کنیم و در این راه بمیریم.
انسانها برای لذت آفریده شدهاند و همۀ تلاشهایشان برای لذت است. درجۀ انسانها به سطح لذت مطلوب آنهاست.
میشود گفت لذت حرام نداریم، آنچه حرام است لذت کمی است که مانع لذت زیاد میشود و الا لذت کم هم اشکال ندارد. لذتهای کم حتی گاهی لازم هستند. لذتها هرچه بیشتر بهتر.
خدا بندهای را که در دنیا برترین لذتها را برده است در آخرت هم از بالاترین لذتها برخوردار میکند.
دیندارها هم مثل همۀ آدمها لذتطلب هستند؛ منتها آنها لذت کمتر را بهخاطر لذتِ بیشتر کنار میگذارند.
انسان باید متوجه باشد رنج و لذت دغدغۀ اصلی او در زندگی است.
ترجمه و معنای زندگی همۀ انسانها در تمام لحظات عمر مدیریت رنجها و لذتهاست.
انسانها اسیر لذت و رنج هستند. خداوند هم خارج از این قاعده با انسان حرف نمیزند؛ قرآن پُر است از آیات بهشت و جهنم. این نگاه انسان را خیلی بزرگ میکند و به او خودآگاهی میدهد. اگر انسان از بالا به رنجها و لذتها نگاه کند، خواستههای کمارزش او از بین میروند، چون انسان فطرت الهی دارد و هیچچیز غیر از خدا نمیخواهد.
راههایی برای عبور از رنجها و رسیدن به بالاترین لذات
انسان باید به بالاترین لذتها برسد؛ این ضرورت حیات بشر است. اگر انسان به بالاترین لذتها نرسد مجازات میشود، روحیهاش خراب میشود، اخلاقش بد میشود، حسود، حریص، متکبر، حسرتزده، دنیاطلب و شهوتپرست میشود، کسی که به بالاترین لذتها نرسد به اوج خلاقیت نمیرسد و خیلی از استعدادهایش شکوفا نمیشود.
قبل از اینکه راز عبور از رنجها و رسیدن به بالاترین لذتها را بیان کنم، برخی از راههای فرعی را بیان کنیم، تا قدر راه اصلی (راز) را بهتر میدانیم.
راههای فرعی عبور از رنجهای زندگی
1. آگاهی
وقتی بدانی «قطعاً در این دنیا رنج هست» آرامتر میشوی.
2. اقدام
اگر میتوانی با تلاش، دعا، صدقه، استغفار و ... رنج را برطرف کن؛ امّا اگر نمیتوانی، بیتابی نکن! اقدام و آگاهی بخشی از رنجها را کم میکند
آگاهی و اقدام برای رسیدن به لذات معنوی هم مثل دانستن لذتهای معنوی در زندگی اولیاء خدا یا خاطرات شهدا مؤثر است.
3. ترک حبّ دنیا
دوستداشتن دنیا موجب میشود انسان اسیر رنجها و لذتها شود، غمگین شود و خلاقیتش از بین برود.
4. افزایش ایمان به مرگ و آخرت
یاد مرگ و قیامت حبّ دنیا را تا حد زیادی از دل زائل میکند. مرگ عقل انسان را زیاد میکند. یاد مرگ محنتهای انسان را کم میکند.
5. پرداختن به مباحث اخلاقی
با بحثهای اخلاقی روح انسان تازه میشود، تصمیمهای خوب در او تجدیدِ حیات پیدا میکنند، انسان حالت استغفار به خودش میگیرد و یک حس خوب پیدا میکند.
6. صبر
اهمیت آموزش مدیریت رنج و لذت
اگر کسی در هفت سال اول زندگی خوب محبت ببیند و در هفت سال دوم خوب ادب شود، وقتی به او بگویند: «تو آفریده شدهای که با گذشتن از برخی دوستداشتنیهایت ارزش افزوده تولید کنی و مسیر کمال را از دالان رنج طی کنی.» آن را میپذیرد.
انسان از 7 تا 14سالگی باید سختیکشیدن را تمرین کند و الّا در مقابل رنجها منفعل میشود و راحتطلب بار میآید.
پدرها و مادرها در آموزش رنجکشیدن به بچههایشان نقش زیادی دارند. کافی است وقتی پدرها و مادرها رنج میکشند، سخن به گزافه نگویند، مبالغهآمیز شکایت نکنند، اخم نکنند و عصبی نشوند.
اگر جوانان بیدینی میکنند، غالباً بهعلت بیایمانی نیست، علت این است که نظام آموزش و پرورش ما راحتطلبی آنها را در سنین هفت تا چهارده سالگی از بین نبرده است. ریشۀ دینگریزی عدمدرک فلسفۀ زندگی و برخورد منفعلانه با رنجهای زندگی است.
اگر بخواهند یک نسل را نابود کنند، دبستان را بدون رنج و ادب قرار میدهند، چون دبستان محل آموزش مدیریت رنج و لذت است.
کار دینی آموزش اصول عقائد نیست. کار دینی آموزش راه عبور از رنج و مدیریت رنج و لذت است. اگر مدیریت رنج و لذت را به کودک بیاموزید، وقتی دین را بهعنوان آن برنامه به او ارائه بدهید، عاشق دین میشود.
اگر انسان در سنین 7 تا 14 سالگی درست تربیت شود، به آموزشهای دینی مفصل، موعظۀ فراوان و فعالیتهای معنوی گسترده نیاز ندارد.
اطاعت از دستور؛ راز اصلی برای عبور از رنج زندگی و رسیدن به لذات معنوی
راههای فرعی رهایی از رنج و رسیدن به لذت بدون راه اصلی انسان را به دوزخ میبرند.
چرا خدا بهجای اینکه راههای فرعی را به ما «پیشنهاد» بدهد «دستور» میدهد؟ چرا برای تثبیت دستورش ما را از جهنم میترساند و به بهشت تشویق میکند؟!
راه اصلی «اطاعت از دستور» است، نه خوببودن بدون دستور. اطاعت از دستور، خوبتر از محتوای دستور است. بسیاری از مردم با محتوای دستورها موافقند اما آنها را بهصورت «دستور» قبول نمیکنند.
راز عبور از رنجهای دنیا و رسیدن به بالاترین لذتها این است که «اهل شنیدن دستور خدا باشیم و مهمترین کارمان در زندگی اجرای آن باشد» انجام کار خوب خارج از دستور خدا ارزش ندارد.
کار اساسی مولا رزقدادن، خلقکردن، رحمکردن و ... به انسان نیست، بلکه «دستوردادن» است و کار اصلی عبد «دستورگرفتن» است. این زیباترین اتفاق عالم هستی است.
کسی که میگوید «تکلیف سخت است» مفهوم عشقِ عبد به مولا را نمیفهمید. دستور برای کسی که خودخواه و متکبر است -و عبد مولایت نیست- سخت است.
خدا میداند خیلیها دستورش را اجرا نمیکنند، امّا باز هم دستور میدهد، چون میداند ما بدون دستور هلاک میشویم.
چرا «خدا» باید «دستور» بدهد؟
چه رازی در دستوری بودن دین نهفته است؟ برای کشف کامل این راز باید به دو سوال پاسخ دهیم:
الف) چرا باید «خدا» دستور بدهد؟
1. عقل و فطرت بشر ممکن است فریب بخورند. تکنیکهای مختلفی برای فریبدادن فطرت انسانها و تبدیل یک امر ضدفطری به فطری وجود دارد مثل تبلیغات یا حق جلوهدادن رأی اکثریت. خدا با دستورش جلو فریبخوردن عقل و فطرت را میگیرد.
2. دستورهای دین به رشد عقل و فطرت انسان سرعت میدهد، عقل و فطرت بخشی از خوبیها و زیباییها را درک میکند؛ امّا با دستورهای دین همۀ خوبیها و زیباییها را درک میکند.
3. چون خدا انسان را آفریده است، به ابعاد وجود انسان از همه آگاهتر است و بهتر میداند که چگونه انسان میتواند به سعادت برسد.
ب) چرا باید دین «دستور» باشد؟
1. خدا دستور میدهد، چون نمیخواهد ما خطا کنیم و آسیب ببینیم. هشدار جهنم مثل فریاد مادری است که بچهاش به سمت خطر میرود. کسی که فطرتش شکوفا شده باشد میتواند این محبت را درک کند.
2. هرقدر با کارهای خوب، از بدیها رها شویم، باز هم یک بدی بزرگ باقی میماند؛ یعنی «انانیت» و منم زدن. وقتی بهخاطر دستور خدا کار خوب را انجام میدهیم، غدۀ سرطانی تکبر در وجودمان نابود میشود.
3. ما یک گرایش فطری و عشق پنهان داریم به نام عبدبودن، وابستهبودن و مطیعبودن. انگار خدا میفرماید: «من به تو دستور میدهم، چون تو عاشق دستورگرفتن از من هستی.» این کشش در هرکس بیدار شد، جشن بگیرد.
«اطاعت» راز خودشکوفایی برای رسیدن به حسّ پرستش و عبد بودن
«خودشکوفایی» بالاترین نیاز فطری و طبیعی انسان است.
پرستش و اجرای دستور خدا، دو حقیقت بسیار پنهان را در وجود انسان به خودشکوفایی میرساند. اجرای مداوم دستور، حس پرستش را در انسان تقویت میکند.
حس پرستش شبیه حس لرزشِ یک دختر و پسر جوان در ملاقاتهای اولیه است که حس پاک عاشقانه دارند. خدا این حس را به بشر داد تا بتواند کمی حس ملاقات خدا را هنگام پرستش تصور کند. این حس عاشقانه کمکم از بین میرود؛ امّا حسّ پرستش دائماً تازه است. حس پرستش زیباترین و هیجانانگیزترین حسی است که انسان میتواند تجربه کند.
باید مدتی دستور گوشی کنیم تا حس پرستش در ما بیدار شود. وقتی اطاعت انسان را به خودشکوفایی برساند، انسان «حس عبودیت» پیدا میکند.
حسّ پرستش، مجموعهای است از تواضع، ستایش، تعظیم و ترس؛ اگر انسان بعد از مدتی «اطاعت» به اوج خودشکوفایی برسد حسی بالاتر از حس پرستش پیدا کند؛ یعنی حس مملوک و برده بودن.
عبد یعنی مثل خدا شدن، لذا روی دیگر سکۀ عبدبودن ابرقدرتبودن است. عبد میتواند مانند خدا زمین و زمان را زیر و زبر کند.
هروقت با اطاعت که راز خودشکوفایی است به حس پرستش و عبدبودن برسیم، ابواب رحمت، معرفت و حکمت به سوی ما باز میشود.
ضرورت عشق و علاقه به دستور برای درک حلاوت عبد بودن
کسی که بهزور و بدون عشق به دستور خدا دینداری میکند -مثل خوارج- عقدهای و مغرور میشود و همه را از دین متنفر میکند. او حسرت بیدینها را میخورد. خدا بدش میآید کسی بهزور دینداری کند و سر خدا منت بگذارد.
اگر بخواهیم شیرین دینداری کنیم، باید اول فلسفۀ دستور را خوب بفهمیم و عاشق دستورهای خدا شویم.
بعضیها میگوید: «اگر من عبد باشم احساس مسئولیت نمیکنم، چون همۀ مسئولیتها به عهدۀ مولا خواهد بود، پس احساس عبدنبودن، فرار از مسئولیت است!» اتفاقاً وقتی انسان عبد میشود، خدا به او مسئولیت میدهد، مثل مسئولیت ادارۀ عالم و نجات بشر. آنوقت تازه حیات خلاقانه شروع میشود.
عبدبودن و دستورهای دین مسئولیتهای بیخود، غصههای بیهوده، نگرانیها و استرسهای بیمورد را از دوش انسان برمیدارد.
بعضیها میخواهند اول علت دستور را بدانند بعد دستور را اجرا کنند. آنها گمان میکنند بزرگترین حقایق عالم را بدون ظرفیتیافتن میتوانند بفهمند.
اطاعت، ظرفیت فهمیدن معارف بلند را به انسان میدهد. ما برای اطاعتکردن و عبدبودن ساخته شدهایم، اما اگر خدایی کنیم، کورتر، کرتر، قسیالقلبتر و متکبر میشویم.
تأثیر دستور پذیرفتن بر قوی و قدرتمند شدن
خدا در وجود انسان دو استعداد بسیار بزرگ قرار داده است 1. «من میخواهم»(خواستهها) 2. «من میتوانم»(توانمندیها)
خدا میگوید قبل از اینکه من میخواهم خود را جواب بدهی، میتوانم (قدرت) خود را افزایش بده، از قدرت فهمیدن چیزهایی را که میخواهی، تا قدرت کسب آنها.
هرچه انسان به سمت «من میخواهم» برود، «من میتوانم» او ضعیفتر میشود. انسانِ خوب قدرت (میتوانم) خود را افزایش داده و شکوفا کرده است و انسانِ بد قدرتش محدود و ضعیف مانده است.
اخلاقیات، عرفانیات، لذات و شهواتی که انسان را از رسیدن به بالاترین قدرتها محروم میکنند، او را به جهنم میبرند. انسان باید ابرقدرت عالم باشد، نه گوسفند رامی که سلطهطلبان سرش را ببرند. قدرت، انسان را از رنجها عبور میدهد و به بالاترین لذتها میرساند.
سبکزندگی و تفکری که میگوید: «همین لذتهایی که الان میتوانم ببرم کافیست، پس بروم سراغ آنچه میخواهم» مایۀ بدبختی است. دین به انسان میگوید: خودت را با لذت از شهوات معمولی ضعیف نکن؛ تواناییات را افزایش بده، تا بیشتر لذت ببری.
وقتی انسان «میخواهم» را کنترل میکند، تا «میتوانم» خودش را افزایش دهد، هنوز «من میخواهم» او فعال است. خوبشدن و اخلاقِ بدون دستور، هیچگاه انانیت را که ریشۀ همۀ بیچارگیها است از بین نمیبرد لذا نمیتواند انسان را به اوج قدرت برساند، امّا عمل به دستور خدا «من میخواهم» را ریشهکن میکند.
برخی نکات مهم دربارۀ اطاعت و اجرای دستور خدا
در اطاعت از دستور چند نکتۀ ویژه هست:
1. «دستور» را بهجای «خوب بودن» بگذار. نگو: «میخواهم خوب باشم»؛ بگو: «میخواهم دستور خدا را اجرا کنم.»
2. «دستور خدا» را بهجای «من میخواهم» بگذار.
بالاترین نیازت دستور است، پس بقیۀ نیازها را کنار بگذار و فقط به این نیاز بپرداز! در این صورت، قوی و بزرگ میشوی.
خدا به نقطهضعفهای تو نگاه میکند و امتحانهایی متناسب با آن از تو میگیرد. تو دستورهای خدایی را گوش میدهی که موقعیتهای زندگی تو را خلق و مقدّر میکند.
خواستههای کوچک مثل همسر، خانه و ماشین و حتی اهدافی مثل خدمتکردن، مفیدبودن و ... را دور بریز! اینها مسئلۀ ما نیست، به دنبال کار خودمان (اجرای دستور) باشیم. بگو: من میخواهم عبد خدا باشم و دستورش را اجرا کنم. «چون که صد آمد نود هم پیش ماست»! خدا از راه غیرمستقیم تو را به هدف میرساند. اگر دستور خدا را گوش کنی، علاقههایت مافوق تصورت تأمین میشود.
دستور، اول دست و زبان و فعالیتهایت و بعد افکارت را تحت امر خدا قرار میدهد. به هر موضوعی که خدا گفته و هرطور گفته فکر کن. بعد احوال و گرایشهایت تحت امر خدا درمیآید؛ محبت و نفرت تو با دستور خدا منطبق میشود، آنوقت خدا دوستداشتنیهای دنیاییات را دمِ دستت قرار میدهد.
وقتی میگویی: «من دستور خدا را اجرا میکنم» خدا تو را امتحان میکند، لذا میفرماید: دستور ولیّ من را اجرا کن! دعوای اصلی سر اطاعت از خدا نیست، بلکه سر اطاعت از ولیّ خداست.
پیامبران کمی درس اخلاق میگفتند و بعد میگفتند: «من رئیس هستم!» این بود که کمر به قتل آنها میبستند.
با اطاعتکردن از کسانی که خدا اطاعتشان را برایتان واجب کرده -مثل پدر و مادر- صداقتتان را نشان بدهید. خدا تمام سعادت دنیا و آخرت را به اطاعت از پدر و مادر بسته است
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید