خلاصۀ ۳ صفحهای مبحث «راز عبور از رنجهای زندگی و رسیدن به لذات بندگی»(با فشردگی ۲ درصد)
شناسنامه:
- زمان: محرم ۱۳۹۵
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: راز عبور از رنجهای زندگی و رسیدن به لذات بندگی
- متن جلسات: اینجا
- صوت جلسات: اینجا
زمان تقریبی مطالعه ۳دقیقه
خدا ما را طوری آفریده است که دوست نداریم رنج بکشیم، تا با رنج مقابله کنیم. ما باید از رنجهای بیخود که در اثر گناه پدید میآیند فرار کنیم، یعنی گناه نکنیم تا رنج نکشیم. اما نباید از رنجهای بجا اذیت شویم. بلکه باید آنها را بپذیریم و در برابرشان مقاومت کنیم. نباید در رنجهای زندگی متوقف بشویم، باید از آنها عبور کنیم و نگذاریم رنج ما را داغون کند.
انسانها برای لذت آفریده شدهاند و همۀ تلاشهایشان برای لذت است. درجۀ انسانها به سطح لذت مطلوب آنهاست.
انسان باید متوجه باشد رنج و لذت دغدغۀ اصلی او در زندگی است.
ترجمه و معنای زندگی همۀ انسانها در تمام لحظات عمر مدیریت رنجها و لذتهاست.
برخی از راههای فرعی عبور از رنج و رسیدن به لذت:
1. آگاهی
2. اقداماتی مثل تلاش، دعا، صدقه، استغفار و ...
3. ترک حبّ دنیا
4. افزایش ایمان به مرگ و آخرت
5. پرداختن به مباحث اخلاقی
6. صبر
راههای فرعی رهایی از رنج و رسیدن به لذت بدون راه اصلی انسان را به دوزخ میبرند.
راه اصلی «اطاعت از دستور» است، نه خوببودن بدون دستور.
راز عبور از رنجهای دنیا و رسیدن به بالاترین لذتها این است که «اهل شنیدن دستور خدا باشیم و مهمترین کارمان در زندگی اجرای آن باشد» انجام کار خوب خارج از دستور خدا ارزش ندارد.
چرا باید «خدا» دستور بدهد؟
1. عقل و فطرت بشر ممکن است فریب بخورند. خدا با دستورش جلو فریبخوردن عقل و فطرت را میگیرد.
2. دستورهای خدا به رشد عقل و فطرت انسان سرعت میدهد و کمک میکند همۀ خوبیها و زیباییها را درک کنند.
3. خدا به ابعاد وجود انسان از همه آگاهتر است
چرا باید دین «دستور» باشد؟
1. دستور خدا ما را از خطا و آسیب حفظ میکند.
2. دستور خدا غدۀ سرطانی تکبر را نابود میکند.
3. دستور خدا گرایش فطری و عشق پنهانِ عبدبودن، وابستهبودن و مطیعبودن را بیدار میکند.
«خودشکوفایی» بالاترین نیاز فطری و طبیعی انسان است.
پرستش و اجرای دستور خدا، دو حقیقت بسیار پنهان را در وجود انسان به خودشکوفایی میرساند.
باید مدتی دستور گوشی کنیم تا حس پرستش در ما بیدار شود. وقتی اطاعت انسان را به خودشکوفایی برساند، انسان «حس عبودیت» پیدا میکند.
انسان بعد از مدتی «اطاعت» به اوج خودشکوفایی میرسد و حسی بالاتر از حس پرستش پیدا کند؛ یعنی حس مملوک و عبدبودن.
عبد یعنی مثل خدا شدن، لذا روی دیگر سکۀ عبدبودن ابرقدرتبودن است.
کسی که بهزور و بدون عشق به دستور خدا دینداری میکند -مثل خوارج- عقدهای و مغرور میشود و همه را از دین متنفر میکند. خدا بدش میآید کسی بهزور دینداری کند و سر خدا منت بگذارد.
اگر بخواهیم شیرین دینداری کنیم، باید اول فلسفۀ دستور را خوب بفهمیم و عاشق دستورهای خدا شویم.
خدا در وجود انسان دو استعداد بسیار بزرگ قرار داده است 1. «من میخواهم»(خواستهها) 2. «من میتوانم»(توانمندیها)
خدا میگوید قبل از اینکه من میخواهم خود را جواب بدهی، میتوانم (قدرت) خود را افزایش بده، از قدرت فهمیدن چیزهایی را که میخواهی، تا قدرت کسب آنها. دین به انسان میگوید: خودت را با لذت از شهوات معمولی ضعیف نکن؛ تواناییات را افزایش بده، تا بیشتر لذت ببری.
سبکزندگی و تفکری که میگوید: «همین لذتهایی که الان میتوانم ببرم کافیست» مایۀ بدبختی است.
در اطاعت از دستور چند نکتۀ ویژه هست:
1. «دستور» را بهجای «خوب بودن» بگذار. نگو: «میخواهم خوب باشم»؛ بگو: «میخواهم دستور خدا را اجرا کنم.»
2. «دستور خدا» را بهجای «من میخواهم» بگذار.
بالاترین نیازت دستور است، پس بقیۀ نیازها را کنار بگذار و فقط به این نیاز بپرداز! در این صورت، قوی و بزرگ میشوی.
خواستههای کوچک مثل همسر، خانه و ماشین و حتی اهدافی مثل خدمتکردن، مفیدبودن و ... را دور بریز! ما باید دنبال کار خودمان (اجرای دستور) باشیم. بگو: من میخواهم عبد خدا باشم و دستورش را اجرا کنم. خدا از راه غیرمستقیم تو را به هدفها و علاقههایی فراتر از آنچه تصور میکنی میرساند.
3. وقتی میگویی: «من دستور خدا را اجرا میکنم» خدا تو را امتحان میکند، لذا میفرماید: دستور ولیّ من را اجرا کن! دعوای اصلی سر اطاعت از ولیّ خداست؛ نه اطاعت از خود خدا. کسی با توصیههای اخلاقی پیامبران مشکلی نداشت، وقتی پیامبران میگفتند: «من رئیس هستم.» کمر به قتل آنها میبستند
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید